پاورپوینت کامل ضعف نظریه پردازی غرب در تحلیل ماهیت انقلاب اسلامی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ضعف نظریه پردازی غرب در تحلیل ماهیت انقلاب اسلامی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ضعف نظریه پردازی غرب در تحلیل ماهیت انقلاب اسلامی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ضعف نظریه پردازی غرب در تحلیل ماهیت انقلاب اسلامی ایران ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
احمد رهدار[۱]
چکیده:
انقلاب اسلامی ایران بزرگ ترین پرسش را در ذهن انسان غربی ایجاد کرده است. تدوین و نشر انواع کتاب ها، پایان نامه ها و مقالات و نیز برگزاری کنگره ها و همایش های مختلف از جانب غرب درباره انقلاب اسلامی به خوبی این ادعا را ثابت می کند.
این در حالی است که غرب به دلیل ساحت تنگ مادی که در آن شکل گرفته و قوام یافته است هرگز نتوانسته و نخواهد توانست که حداقل ساحت قدسی و معنوی انقلاب اسلامی را – که جوهره و اساس آن می باشد – درک نماید. در این مقاله به برخی از تفسیرهای اشتباه و نادرست نظریه پردازان غرب درباره ماهیت انقلاب اسلامی، اشاره می شود.
حیرت غرب در برابر انقلاب اسلامی
فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی ایران که همان فلسفه سنت[۲] است با فلسفه سیاسی غرب که همان فلسفه مدرن[۳] است درگیر شده و آن را از بنیان، پیش فرض ها، مبانی، اصول، متد و غایات به چالش کشیده است. این چالش به قدری سریع، و در عین حال، فراگیر بوده است که نوع نظریه پردازان انقلاب ها را در غرب دچار سرگردانی نموده است تا جایی که بسیاری از آن ها به رغم میل باطنی خود نتوانسته اند این حیرت و شگفت زدگی را کتمان کنند.
در واقع، عدم تطبیق پاره ای از تئوری های انقلاب، بر انقلاب اسلامی، نظریه پردازان بسیاری را دچار مشکل کرد و به تعبیر لاکاتوش، آنان را مجبور به رفو کردن و ترمیم های پی درپی و متعدد نمود. [۴]
اعترافات ذیل تنها به بخشی از این واقعیت اشاره دارد:
تدا اسکاچ پل[۵] که قبل از انقلاب اسلامی، بر اساس نظریه ساخت گرایانه خود به تحلیلانقلاب های اجتماعی می پرداخت، پس از آن، اعتراف به شکست نظریه خویش می نماید:
«سقوط اخیر شاه ایران و به راه افتادن انقلاب ایران بین سال های ۱۹۷۷ تا ۱۹۷۹، باعث تعجب ناگهانی ناظران خارجی، از دوستان آمریکایی شاه گرفته تا روزنامه نگاران و متخصصین سیاسی و متخصصین علوم اجتماعی از جمله افرادی مثل من که متخصص مسائل «انقلاب» هستم، گردید.
همه ما با علاقه و شاید بهت زدگی تحقق وقایع جاری را مشاهده کرده ایم. تعدادی از ما به سوی تفحص در مورد واقعیات اجتماعی سیاسی ایران در ورای این رخ دادها سوق داده شدیم. برای من چنین تحقیقی غیر قابل اجتناب بود. بیش از همه به خاطر این که انقلاب ایران از جنبه های مختلف غیرعادی اش مرا تحت تأثیر قرار داده است.
این انقلاب مطمئنا شرایط یک «انقلاب اجتماعی» را دارا می باشد. مع الوصف وقوع آن به ویژه در جهت وقایعی که منجر به سقوط شاه شدند، انتظارات مربوط به علل انقلاب ها را که من قبلاً در تحقیق تطبیقی تاریخی ام در مورد انقلاب های فرانسه، روسیه و چین تکامل و توسعه بخشیده ام زیر سؤال برد».[۶]
نکته جالب توجه در نوشته اسکاچ پل، سرگردانی و حیرت تحلیل گران غربی و عدم تحقق پیش بینی آن ها حتی در ادامه و استمرار انقلاب اسلامی است. وی در مورد نوع تحلیل ها و پیش بینی های تحلیل گران غرب درباره آینده انقلاب ایران می نویسد:
«بسیاری از ناظرین غربی امیدوار بودند که لیبرال های متمایل به غرب، رژیم سیاسی جدید را شکل دهند. سپس، در حالی که ماه های سال ۱۹۷۹ سپری می شدند، لیبرال های جبهه ملی در کلیه زمینه ها مغلوب روحانیون و دیگر مردم طرفدار یک جمهوری اسلامی قاطع می شدند.
در این جمهوری برای یک رهبر مذهبی عالی، قدرت های فوق العاده در نظر گرفته شده بود. در همین زمان، ناظرین غربی خود را متوجه روشن فکران تحصیل کرده نمودند که در چارچوب یک ائتلاف غیرهموار با حزب جمهوری اسلامی (که مملو از روحانیون بود) سعی داشتند تا امور حکومتی را اجرا نمایند.
فرض بر این بود که روحانیان، آیت الله و دیگر ایرانیان مکتب رفته، قرون وسطایی بوده و دارای توان و کارآیی لازم برای اداره یک نظام سیاسی مدون نیستند. به ویژه پس از این که عراق به ایران هجوم آورد و لازم بود تا کادر رهبری حرفه ای نظامی احیا گشته و جان تازه ای بگیرد، پیش بینی های مربوط به سقوط قریب الوقوع حکومت روحانیون، رسانه های گروهی غربی را اشباع ساختند. از آن جا که جمهوری خواهان لیبرال ناکام مانده بودند، ممکن بود که مقامات جدید که آموزش های تکنیکی دیده بودند، بتوانند حکومت روحانیون را براندازند یا حداقل قدرت آن را مهار سازند، اما چنین تحولی انجام نگرفت.
بنابراین در حالی که روحانیون شیعه و هواداران آن ها از ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۱ گام به گام در مسیر تحکیم سلطه فرهنگی و سیاسی خود، به عنوان حافظین و وارثین انقلاب به توفیق دست می یافتند، بسیاری از ناظرین غربی در سردرگمی و پریشانی به سر می بردند».[۷]
«رابرت. دی. لی» پروفسور علوم سیاسی در دانشگاه کلرادو نیز در این باره می نویسد:
«انقلاب اسلامی پیچیده و اسرارآمیز به نظر می رسد، مساوات طلب است، اما در عین حال، سنتی نیز به نظر می رسد. بیگانه گریز است، اما به ندرت انزواگرا است؛ و نمایان گر انقلاب های فرانسه، روسیه و یا تجربه آمریکا نیست.
نظریه های علوم اجتماعی راجع به نوسازی، خواه مارکسیست، خواه ملهم از سرمایه داری لیبرالی نتوانستند وقوع آن را پیش بینی کنند و هنوز توضیح قانع کننده ای برای آن نداده اند. تنها در دل تاریخ اسلام، که با اعتراض های زاهدانه ادواری متمایز است، می توان معنایی برای این جنبش عظیم، که جهان اسلام را درنوردیده است، پیدا کرد».[۸] نظرات برخی دیگر از نظریه پردازان غربی در این باره، به شرح زیر است:
۱- مایکل کیمل:
«انقلاب اسلامی ایران برای تحلیل گران سیاسی و اجتماعی منطقه به صورت معمایی در آمده است؛ زیرا با این که انقلاب اسلامی رو در روی امپریالیسم و به خصوص آمریکا ایستاد، در همان حال و به همان میزان، نفرت و دشمنی خود را با شوروی و استراتژی های سوسیالیستی در سیاست و اقتصاد آشکار ساخت، و با این که این انقلاب، مردمی بود و بر نیروهای مردمی تکیه می کرد و بزرگ ترین راهپیمایی های تاریخ را با بیش از دو میلیون شرکت کننده در تهران و میلیون ها تن در شهرهای دیگر برپا می کرد، با این همه، اکثر شرکت کنندگان از ساکنان شهرها بودند. این برعکس دیگر انقلاب های جهان سوم بود که کشاورزان و روستاییان پایه اساسی آن ها را تشکیل می دادند».[۹]
۲- جان ال. اسپوزیتو:
«نحوه وقوع انقلاب، شگفتی همگان را برانگیخت. سیاست بازان و پژوهش گران تلاش کردند تا وضعیت بی اندازه سیال و پیچیده ای را که بر بخش های وسیعی از جهان اثر گذارده است دریابند، هرچند که نتیجه چنین تلاشی، غالبا ساده سازی این واقعیت پیچیده بوده است».[۱۰]
۳- فواز ای. جرجیس:
«گری سیک عضو ستاد کمیسیون امنیت ملی در امور ایران و معاون ارشد برژینسکی در طول بحران گروگان گیری در ایران بر این باور است که هسته اصلی برداشت نادرست ایالات متحده از ایران یک شکاف عمیق فرهنگی است؛ شکافی که مبتنی بر تضاد بین دو نظام ارزشی و مفاهیم جهانی یعنی جهان بینی خداسالاری اسلامی امام خمینی در مقابل جهان بینی اساسا سکولار غربی کارتر است.
در این رابطه، سیک اذعان می کند که مقامات آمریکایی [پذیرشِ] فراخوان [امام] خمینی برای تأسیس یک دولت اسلامی را محال یافتند؛ چرا که این امر، با سنت غربی انقلاب های مذهب زدا در کل تاریخ مغایر بود. سیک می افزاید حتی پس از آن که امام خمینی حکومت اسلامی خود را تأسیس کند، این باور راسخ فرهنگی که تندروی های رژیم اسلامی، تندروهای این رژیم را نابود خواهد کرد زیرا آن ها رفتارهای غیرعقلانی دارند که مغایر با همه قواعد پذیرفته شده رفتار سیاسی است هم چنان داوری سیاسی دولت کارتر را دچار آسیب های فراوان می کند».[۱۱]
۴- نیکی آر کدی[۱۲]:
«انقلاب سال های ۱۹۷۹-۱۹۷۸ و پیامدهای آن، نخستین بار در خلال ۲۵ سال گذشته، توجه وسیع همگانی را همراه با مقدار زیادی سرگردانی و ابهام نسبت به ایران جلب کرد. این انقلاب حتی با الگوها و انتظارات کسانی که از اوضاع ایران به خوبی مطلع بودند نیز سازگار نبود.
در کجای جهان قبلاً دیده شده بود که رهبر یک مذهب جا افتاده، سردمدار پرشور و پرآوازه یک انقلاب علیه یک حکومت سلطنتی شود، آن هم حاکمی که مدعی حقانیت خود و پیوندش با گذشته ملّی سرزمینش و حقانیت برنامه های اصلاحی خویش بود؟
در کجا قبلاً کسی دیده بود که حکومتی مجهز به میلیاردها دلار تسلیحات نظامی، نیروهای مسلح، پلیس مخفی و آشکار که قاعدتا همه آن ها نیز آماده استفاده بود، این چنین در مواجهه با شورش های متناوب، تظاهرات همگانی و وسیع و اعتصابات از پای درآید؟».[۱۳]
جان فوران[۱۴] نیز انقلاب ایران را انقلابی منحصر به فرد دانسته و مدعی است که این انقلاب، اعتبار نظریات پیشین درباره انقلاب ها را زیر سؤال برده است. [۱۵]
برخی از نویسندگان داخلی نیز در تحلیل خود از انقلاب اسلامی، به سردرگمی حیرت غرب در برابر آن اعتراف کرده اند. به عنوان نمونه، حمیرا مشیرزاده در این باره می نویسد:
«علی رغم وسعت تلاش های علمی برای نظریه پردازی در مورد انقلاب که علی القاعده باید به پیش بینی پذیری این پدیده منتهی می شد، کم تر کسی قبل از شروع ناآرامی های منتهی به انقلاب اسلامی در ایران و حتی تا مدت ها پس از برکناری شاه، سقوط نظام پادشاهی و تشکیل نظام جدید جمهوری اسلامی به جای آن، حتی امکان ایجاد تزلزل در «جزیره ثبات» خاورمیانه را پیش بینی می کرد. به واقع، وقوع انقلاب اسلامی تقریبا همه ناظران، از روزنامه نگاران و سیاست مداران تا ایران شناسان، پژوهش گران و نظریه پردازان انقلاب را شگفت زده کرد».[۱۶]
منصور معدل نیز در این مورد چنین می نویسد:
«در فاصله زمانی بسیار کوتاه، ۱۹۷۹-۱۹۷۷، انقلاب ایران چنان شتابان به پیش رفت که نه تنها ناظران خارجی، بلکه انقلابیون را نیز غافل گیر کرد. بروز این انقلاب حتی دانشمندان علوم اجتماعی را شگفت زده کرد.
شتابی که جنبش انقلابی گرفت، یک پارچگی عامه مردم که خواستار سرنگونی شاه بودند و افول سیاست و اهمیت فزاینده ایدئولوژی مذهبی در جنبش انقلابی، همه این ها با توجه به این واقعیت که ایران پیش از انقلاب اصولاً درگیر بحران اقتصادی یا سیاسی عمده ای نبوده است، جلوه ای حیرت آور می یابد».[۱۷]
وی در جایی دیگر می نویسد:
«انقلاب ایران نوعی بی هنجاری و سردرگمی جدی را برای بسیاری از نظریه های موجود انقلاب به وجود آورده است. انقلاب ایران بدون آن که دولت از هم پاشیده باشد، اتفاق افتاد، بدون آن که با بحران های جدی اقتصادی یا سیاسی مواجه شده باشد، حتی بدون وجود گروه یا طبقات مشارکت کننده ای که دارای منابع سازمانی ضروری برای از کار انداختن قدرت مهیب دولت باشند».[۱۸]
به رغم اعتراف نظریه پردازان غرب مبنی بر حیرت و شگفتی در برابر انقلاب اسلامی، آن ها از وجوه متفاوت درباره انقلاب اسلامی نظریه پردازی کرده اند و بیش تر نیز یا از روی جهل و یا با تجاهل، به نتایج غیر واقعی و تحریف شده رسیده اند. برخی از این موارد تحریفی عبارت است از:
۱) انقلاب ایران، انقلابی مارکسیستی
یکی از اشکالاتی که الویه روا در کتاب «تجربه اسلام سیاسی» بر انقلاب اسلامی وارد می کند این است که این انقلاب متأثر از آموزه های مارکسیستی است:
«در ایران معاصر نظریات التقاطی و آمیزه های فراوانی وجود دارد، مانند اختلاط نظریات فلسفی هگل و اسلام، اختلاط مارکسیسم و اسلام و…؛ علی شریعتی و مجاهدین خلق خصوصا در این راه خیلی پیش رفتند؛ اگرچه روحانیون در ردّ این نظریات التقاطی می کوشیدند، اما این تأثیرات را بر جوانان مشاهده می کنیم.
می توان گفت که یکی از علل عمده این تأثیر، وزن مارکسیسم در ایران بوده است که با کشورهای عربی اصلاً قابل مقایسه نیست. حزب توده از جمله قدیمی ترین احزاب کمونیست جهان بود که روشن فکران با استعدادی در صفوف آن منسجم بودند».[۱۹]
مشابه این ادعا توسط یرواند آبراهامیان در کتاب «ایران بین دو انقلاب» نیز اظهار شده است:
«در دوره سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ تنها دوره در تاریخ معاصر که ایران از نظام سیاسی باز برخوردار بوده است، نه روحانیت بلکه روشن فکران بودند که توده مردم را در برابر قدرت حاکم سازمان دادند.
سازمان های غیرمذهبی نخست حزب توده و سپس جبهه ملی در تباین شدید با علما که خود را به پایگاه بازار محدود کرده بودند، به میان مردم آمدند و توانستند طبقات ناراضی به خصوص مزدبگیران شهری و طبقه متوسط حقوق بگیر را بسیج کنند. بنابراین، توده های ناراضی در سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ نه از اسلام بلکه از سوسیالیسم و ناسیونالیسم غیرمذهبی الهام می گرفتند».[۲۰]
به نظر می رسد هدف این نویسندگان از طرح این اشکال القای این مطلب است که اولاً: انقلاب اسلامی یک انقلاب ناب دینی نمی باشد، بلکه آمیزه ای از آموزه های دینی، ایرانی و مارکسیستی است. ثانیا: این انقلاب مثل هر انقلاب جهان سومی دیگر، در هر حال به یک کشور پیشرفته توسعه یافته (شوروی سابق) وابسته است و یک انقلاب مستقل به حساب نمی آید.
ثالثا: انقلاب اسلامی یک انقلاب به رهبری روشن فکری و نه به رهبری روحانیت است و به همین دلیل لغزیدن افرادی چون دکتر شریعتی[۲۱] و مجاهدین خلق به دامان مارکسیسم به منزله لغزیدن انقلاب اسلامی به دامان مارکسیسم تلقی می شود. ضمن این که آنان با دیرینه دانستن سابقه حزب توده، که تا زمان پیروزی انقلاب به حداکثر چهار دهه تاریخ می رسد، تاریخ ریشه ای و چهارده قرنه اسلام و پنج قرنه تشیع در ایران را به طور تلویحی انکار می نمودند.
یکی از نویسندگان معاصر در نقد تفسیر مارکسیستی از انقلاب اسلامی می نویسد:
«آیا نظریه مارکس انقلاب ایران را توجیه می کند؟ در تحلیل تطبیقی «کدی» از انقلاب مشروطه ۱۹۱۱-۱۹۰۵ و انقلاب ۱۹۷۹-۱۹۷۷ پاسخ به این سؤال مثبت است: «نزدیک ترین مدل اجتماعی اقتصادی انقلاب در مورد تجربه ایران، ظاهرا فرمول مارکسیستی است، بدون هرگونه تفصیل یا جرح و تعدیل هایی که به تازگی بدان افزوده شده است.
در این فرمول، اساسا، فرض بر این است که انقلاب در زمان هایی اتفاق می افتد که روابط تولید به ویژه کنترل و مالکیت ابزارهای اساسی تولید جامعه دست خوش دگرگونی هایی شده باشند که فراتر از قابلیت انواع قدیمی قدرت سیاسی و سازمان حکومتی در لحاظ کردن نظم اقتصادی جدید است.
این وضعیت، اصولاً پیش از هر دو انقلاب ایران تحقق یافته است». با این همه، علی رغم ادعای کدی، نظام اقتصادی و حکومت در دوره پیش از انقلاب بسیار هماهنگ بودند؛ شکل تولید غالب در ایران پیش از انقلاب، کاپیتالیسم بود و حکومت، متعهد به حفظ و ازدیاد نهاد مالکیت خصوصی بود».[۲۲]
۲) انقلاب ایران، انقلابی جهان سومی و ضد امپریالیستی نه اسلامی
یکی دیگر از شبهاتی که الویه روا درباره انقلاب اسلامی مطرح کرده است این است که انقلاب ایران بیش از آن که انقلابی اسلامی باشد، انقلابی جهان سومی است:
«جهان سومی بودن یکی دیگر از خصوصیات انقلاب اسلامی ایران است. در زمان حیات آیت الله خمینی، مطبوعات ایران سخت انقلابی بود و به طور مداوم از حرکت های انقلابی غیرمسلمان مانند ساندینیست ها، کنگره افریقای جنوبی و انقلابیون ایرلند شمالی پشتیبانی می کرد؛ در حالی که از نقش و اهمیت حرکت های اسلامی به اصطلاح محافظه کار مانند مجاهدین افغان چشم می پوشید. گویی رشته جهان سومی انقلاب ایران نسبت به پیوند اسلامی آن قوی تر بوده است».[۲۳]
در این اشکال، دو نوع از روش های علمی رایج در نظریه پردازی غرب به کار رفته است. روش اول، روش تعمیمی است که بر اساس آن، نظریه پردازی غرب (به ویژه در روش های تحقیقی شرق شناسی کلاسیک و نیز اخیرا در روش تحقیقی ساختارگرایان) به دنبال یافتن علت العلل یا علت شامل و عامی است که بتواند همه رخدادها و تحولات را تحلیل و تفسیر کند.
به نظر می رسد مفاهیمی چون جهان سومی، ضد امپریالیستی و… به همین منظور تولید شده است. در استدلال بالا، مفهوم جهان سوم، مفهومی عام است که با آن می توان تحولات بخش وسیعی از مناطق آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی را توضیح داد.
روش مهم دیگری که در این اشکال به کار رفته است، روش تقلیلی است. در این روش تلاش می شود امر واقع یا موضوع و مفهوم مورد بحث از سطح کلان خود به سطح پایین تری تنزل یابد. به عنوان مثال، نهضتی با فرایند پیچیده کاملاً دینی به سطح نازل نزاع طبقاتی، خصومت های اقتصادی، جنگ قدرت، مبارزه ضد امپریالیستی و… تنزل می یابد.
نمونه این گونه تحلیل ها را می توان در تبیین نیکی آر. کدی از نهضت دینی حضرت امام رحمه الله مشاهده کرد. از نظر وی، وجه مشترک نوع نهضت ها و انقلاب های ایرانی در چند سده اخیر از جمله نهضت های تنباکو، مشروطه، نفت و ۱۳۵۷ وجود احساسات ضد امپریالیستی در آن ها می باشد. [۲۴]
وی با صراحت می نویسد: «تمام قیام های ایران یک صبغه قوی ضد خارجی در زمینه های فرهنگی و سیاسی داشته اند».[۲۵] کدی به طور آگاهانه در صدد است صبغه ضد امپریالیستی این نهضت ها را بر رنگ دینی آن ها غلبه دهد. از همین رو است که وی علاوه بر این که به هنگام مقایسه دو نهضت سید جمال و امام خمینی، تصریح می کند که «هر دو حرکت را می توان بیش تر یک عکس العمل سیاسی، و نه روحانی، بر ضد امپریالیسم غرب دانست»[۲۶]، هم چنین، تلاش می کند دایره حس ضد امپریالیستی را چنان گسترده کند که بتواند حضور نیروهای غیرمذهبی در برخی از نهضت ها و انقلاب ها را هم توجیه نماید:
«ماهیت اسلامی واکنش های اخیر حتی توسط بسیاری از رهبران غیرمذهبی را بعضا می توان به واسطه همراهی سلطه غرب با استثمار فرهنگی غربی و حکومت پهلوی با گرایش های غیرمذهبی تفسیر کرد».[۲۷]
وی درباره حضرت امام رحمه الله می نویسد:
«احساسات ضد امپریالیستی و ضد غربی آیت الله گاهی از مواقع بر احترام او به قوانین اسلامی می چربد. قوانین اسلامی، در تشیع و یا تسنن، از مصونیت دیپلمات های خارجی که در یک کشور اسلامی به سر می برند، جانب داری می کند، مطلبی که [آیت الله] خمینی حتما آن را می داند، اما این نکته از قوانین اسلام در زمان گروگان گیری در ایران رعایت نشد».[۲۸]
مسلّم است که انقلاب های ایرانی هم رنگ جهان سومی و هم در بیش تر موارد رنگ ضد امپریالیستی داشته است، اما به نظر می رسد آن چه باعث انحراف نظریه پردازان غرب شده این است که گمان برده اند اگر این نهضت ها دینی تلقی شود، دیگر هیچ سهمی برای این مفاهیم ذکر شده باقی نخواهد ماند.
این در حالی است که شاید هیچ چیز به اندازه آموزه های دینی، به ویژه دین اسلام، نتواند توده مردم را برای مقابله با امپریالیسم بسیج نماید. با چه مکانیسمی بهتر از فتوای تحریم تنباکو می توان تنها در مدت زمان سه شبانه روز تمامی توده های کشور پهناوری هم چون ایران را در برابر قراردادی مثل رژی به آگاهی رساند و بسیج نمود؟ با چه ابزاری و در چه فرایندی می توان مردمانی را با دست خالی در برابر دیکتاتوری تا دندان مسلح به مقاومت فراخواند و به پیروزی رساند؟
در یک انقلاب اجتماعی، عوامل نسبتا زیاد و متفاوتی به صورت اصلی و تبعی نقش دارند؛ یعنی بعضی علت ها اگر حذف شوند، سایر علت ها نمی توانند حرکت توده را به انقلاب تبدیل کنند. ادعای نگارنده این است که علت اصلی و اساسی در همه نهضت های چند سده اخیر کشورمان، البته با تفاوت در شدت و ضعف، علت دینی بوده است و سایر علت ها (اعم از علت ها و عوامل اقتصادی، سیاسی، نظامی و…) به عنوان عوامل تبعی که بیش تر نقش کاتالیزور را داشته اند، عمل کرده اند. البته در برخی از تحلیل های نظریه پردازان غرب به این مطلب توجه شده و اشتباه آن ها بیش تر در تعیین مصداق علت اساسی است.
۳) انقلاب ایران، معلول شکست مدرنیسم
«پاول میشل فوکو»[۲۹] (۱۹۲۶-۱۹۸۴) انقلاب ایران را نتیجه یک «نه» عمومی به نوسازی و مدرنیسم می داند:
«احساس کردم که در رویدادهای اخیر، عقب مانده ترین گروه های جامعه نیستند که در برابر نوعی نوسازی بی رحم، به گذشته روی می آورند، بلکه تمامی یک جامعه و یک فرهنگ است که به نوسازی که در عین حال کهنه پرستی است «نه» می گوید. بدبختی شاه این است که با این کهنه پرستی، هم دست شده است.
گناه او این است که می خواهد به زورِ فساد و استبداد، این پاره گذشته را در زمانی که دیگر خریداری ندارد، حفظ کند. آری نوسازی به عنوان پروژه سیاسی و به عنوان اساس دگرگون سازی جامعه در ایران به گذشته تعلق دارد. سیاست جهانی و نیروهای داخلی از تمامی برنامه «کمالیست» برای پهلوی ها استخوانی باقی گذاشتند که به آن دندان بزنند: استخوان نوسازی را. و اکنون همین نوسازی است که از بنیاد نفی می شود، آن هم تنها نه به خاطر انحراف هایش بلکه به سبب اصل بنیادش. امروز در ایران، خودِ نوسازی است که سربار است.
هدف رضا شاه از غصب تاج و تخت سه چیز بود: ملّی گرایی، لاییسیته و نوسازی؛ اما پهلوی ها هیچ گاه نتوانستند به دو هدف اول برسند. کار [ملی گرایی و] لاییسیته هم بسیار دشوار بود؛ زیرا در واقع [این] مذهب شیعه بود که بنیاد اساسی آگاهی ملی را می ساخت.
پس تمنا می کنم که این قدر در اروپا از شیرین کامی ها و شوربختی های حاکم متجددی که از سرِ کشور کهن سالش هم زیاد است، حرف نزنید. در ایران آن که کهن سال است، خود شاه است: او پنجاه سال، صد سال دیر آمده است. امروز کهنه پرستی پروژه نوسازی شاه، ارتش استبدادی او و نظام فاسدِ اوست. کهنه پرستی خودِ رژیم است».[۳۰]
بابی سعید در مقام تحلیل این مطلب که چگونه در جوامع اسلامی کمالیسم جای خود را به اسلام گرایی داد، می نویسد:
«چرا تنها اسلام گرایان باید از شکست گفتمان کمالیستی سود ببرند؟ برخی اندیشمندان این امر را چنین تبیین کرده اند که ملی گراها در قدرت بودند و کمونیست ها در زندان، در نتیجه طی یک فرایند حذف، مقام طغیان به اسلام گرایان داده شد.
حتی اگر ما در مقام استدلال، اعتبار این توصیف را بپذیریم، هنوز روشن نیست چرا شکست رژیم های کمالیستی زمینه را برای پاگیری گفتمان هایی دیگر مانند لیبرالیسم و دموکراسی اجتماعی مهیا نکردند؟».[۳۱]
همین سؤال را می توان از میشل فوکو پرسید که چرا انزجار مردم ایران از نوسازی شاه، به اسلام گرایی ختم شد چرا به رقیب بالفعل و مشهور آن یعنی سوسیالیسم شرقی نرسید؟ میشل فوکو و دیگر کسانی که انقلاب ایران را عکس العمل در برابر نوسازی شاه می دانند، هرگز تبیین نکرده اند که چه ملازمه ای می تواند میان انزجار از نوسازی و اسلام گرایی وجود داشته باشد.
۴) انقلاب ایران، معلول آموزه های ایران باستان
نیکی آر. کدی، – علاوه بر تفسیر مارکسیستی که از انقلاب اسلامی ارایه می کند – معتقد است انقلاب ایران ریشه در اعتقادات ایران باستان دارد. وی در این باره می نویسد:
«محورهای عمده ای از زمان های گذشته در کلیه نهضت های سیاسی ایران به نحو تکراری ظاهر شده است. یکی از این ها را شاید بتوان اعتقاد به ثنویت و دوگانگی خیر و شر نامید که سابقه آن شاید به قدمت آیین زرتشت، مانویت و یک سلسله بدعت های معروف ناظر بر دوگانگی خیر و شر باشد.
آخرین تجلی این امر در ایدئولوژی شیطان بزرگ می باشد. این عقیده در مفاهیم شیعی به طور فراوانی ابراز گشته است و محور آن ادبیات معطوف به [امام] حسین می باشد. تقسیم همه چیز در جهان به دو دسته خیر و شر همواره به انقلاب نمی انجامد، اما ذهنیتی را می آفریند که نسبتا حرکت به سوی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 