پاورپوینت کامل فلسفه به چه سؤالاتی پاسخ می دهد؟ ۹۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فلسفه به چه سؤالاتی پاسخ می دهد؟ ۹۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فلسفه به چه سؤالاتی پاسخ می دهد؟ ۹۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فلسفه به چه سؤالاتی پاسخ می دهد؟ ۹۲ اسلاید در PowerPoint :
>
اشاره:
مجید حمیدزاده متولّد سال ۱۳۳۹در تهران، تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته زبان و ادبیات عرب آغاز نمود. ایشان مدرک کارشناسی ارشد رشته فلسفه غرب را از دانشگاه تهران و مدرک دکتری را از دانشگاه آزاد اسلامی اخذ نمود؛ همزمان فلسفه اسلامی را نزد اساتید علوم عقلی در حوزه علمیّه تهران ادامه داد.
ایشان، در مدت ده سال تلمّذ نزد آیت الله سیّدرضی شیرازی، منظومه حاج ملّاهادی سبزواری و جلد سوم اسفار را به اتمام رساند و نزد دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی نهایه الحکمه، مشاعر، شواهدالرّبوبیه و جلد اوّل اسفار را فراگرفت. ایشان در دانشگاه های متعدد «تاریخ فلسفه غرب» و در مدرسه علمیّه آیت الله مجتهدی(ره) « فلسفه اسلامی» را تدریس می نماید.
مخالفین فلسفه معتقدند که ما به فلسفه نیازی نداریم، قرآن و روایات اهل بیت(علیهم السلام) برای ما کفایت می کند. فلسفه دقیقاً می خواهد به چه سئوالی پاسخ بدهد که اگر کسی فلسفه نداند، نمی تواند به آن سئوال ها پاسخ دهد؟
اینکه هر علمی و هر معرفتی به چه حوزه ای از مسائل می پردازد، در مقدّمات آن علم بحث می شود، تعریف آن، موضوع، روش و مسائل آن؛ در مورد فلسفه هم همین طور است. تعریفی که از فلسفه هست، این است که فلسفه درباره مطلق وجود و مبادی وجود، مراتب و احوال وجود بحث می کند. اینکه این علم به چه درد می خورد باید ببینیم آن سئوالاتی که این علم می پردازد به چه میزان دارای اهمیّت و ارزش است. برای حلّ آن مسائل چه باید کنیم و چه کسی به آن بپردازد و با چه روشی؟
فلسفه هم از این حیث یک معرفتی است که به یک دسته از سئوالات می پردازد و با روش مخصوصی آن ها را تحلیل می کند. ممکن است یک عدّه برای آن خیلی ارزش قائل باشند و یک عدّه ای برایشان مهم نباشد. بنابراین تعریف فلسفه «علم به احوال کلیه وجود» با یک روش عقلانی و تحلیل ها و مسائلی که پیرامون این مسأله انجام می شود است.
علی القاعده اگر کسی در این وادی نیاید، نمی تواند آن سئوال هایی که فلسفه در پی پاسخگویی به آن ها است پاسخ بدهد؟
گاهی، دین به عنوان نتیجه کار یا راهنمای عملی، یک سری مطالبی را اعلام می کند و قصد تجزیه و تحلیل معرفتی و علمی ندارد؛ می گوید این کار را کنید؛ این برای آخرت شما خوب است، این برای تقوا و طهارت شما خوب است؛ بنا ندارند آنجا مکانیزم روانشناسی اثر یا تعلیم و تربیتی ماجرا را بیان کند یا مثلاً درباره مسئله ربا می فرماید: ربا نخورید؛ آنجا نمی خواهد تحلیل اقتصادی بکند و تمام مبانی علم اقتصاد را بگویند.
اینجا یک دسته مطالبی که برای سعادت معنوی و سعادت دنیوی انسان است به صورت نتایج اشاره می شود. این گونه موارد در کلام معصومین (علیهم السلام) هم می آید. ولی یک موقعی مطلبی به عنوان مسأله ای از یک علم مطرح می شود، روش بررسی در اینجا کاملاً متفاوت است. این امر که «ان تصوموا خیرلکم» (بقره/۱۸۴) (اگر شما روزه بگیرید این برای شما بهتر است) اینجا نظر دین این نبوده که برای ما یک دوره حفظ الصّحه و علم بهداشت بگوید. این که چه تأثیری در دستگاه هاضمه دارد و.. .
یعنی زبان دین، صغری، کبری چیدن و نتیجه گیری نیست؟
ممکن است این کار را بکند. آنجایی که برای سعادت معنوی و سعادت دنیایی انسان است ممکن است انجام دهد. کسی که می خواهد بحث علمی کند، کاملاً باید با مبادی خودش حرکت کند و اگر یک میلی متر این طرف و آن طرف شود، تأثیر و نتایج، کاملاً متفاوت می شود.
گاهی که دین به برخی مطالب اشاره می کند آیا به عنوان یک مسأله علمیِ علم خاص اشاره می کند و مثل آن ها وارد بحث شده است؟ یا نه، فقط از نتیجه آنها برای اهداف خودش استفاده می کند؟ این بحث ها خودش دامنه بسیار گسترده ای دارد و یک وقت مجزایی را می خواهد و با یک مقدّمات دیگری.
در هر صورت عقل و فلسفه محصولی دارند که اگر کسی سراغشان نرود آن محصول به دست نمی آید؛ خیلی از مباحث راجع به هستی را نمی تواند توجیه یا تحلیل کند.
مگر به همان اندازه که به نحوی همه می فهمند؛ یعنی فردی که شیمی نخوانده، می داند این پارچه است؛ ولی اینکه بخواهد تجزیه و تحلیل کند، مثلاً بگوید اجزای تشکیل دهنده و ترکیب شیمیایی این چیست؟ در اینجا، فرد باید برود شیمی بخواند.
فلسفه چون در مورد مباحث هستی و کلّیات وجود بحث می کند معارفی را به شخص فیلسوف می دهد که این معارف علی القاعده به بحث خدا و بحث هستی انسان و به هر حال کیفیت زندگی پس از مرگ مربوط می شود. این طرف هم در قرآن و روایات مطالبی در بحث مبدأ و معاد بیان شده است.
بنابراین، ما دو منظومه می توانیم داشته باشیم. وقتی با روش علمی فلسفه وارد برخی مسائلی که در دین مطرح شده می شویم، آن گاه نسبت مان با وحی چگونه خواهد بود؟ فیلسوف چطور می تواند وحی را بپذیرد، بفهمد و از آن استفاده کند؟
طرح یک مسأله در متون مقدس دینی، اگر در داخل یک حوزه علمی دیگری باشد ماهیّت آن مسأله را تغییر نمی دهد. مثلاً اگر یک مطلب ریاضی در متون دینی آمده باشد، ما نمی توانیم بگوییم این مطلب دینی است. این که در متن دینی آمده است، ماهیت ماجرا را عوض نمیکند. اگر یک دسته مسائل راجع به کلّ وجود مطرح شود، به اصطلاح ما، در داخل فلسفه قرار می گیرد.
بنابراین، آن سنخ مطالبی که دین درباره آن صحبت می کند، ماهیّت قضیه را تغییر نمی دهد. این نکته اوّل. امّا نکته دوم؛ ما در همه جا وقتی وارد می شویم، با اصول عقلی داریم وارد می شویم. فهمِ بدون عقل امکان پذیر نیست و روش هر چیزی را باز خود عقل بیان می کند. چرا باید به حرف نبی اعتماد کنم؟ این را عقل به انسان می گوید.
اگر می خواهید بفهمید دین چه گفته، باید بروید سراغ پیغمبر (ع) ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (حشر/۷). عقل می گوید: در مسائل جزئی باید بروید پیش کسی که می داند، فَاسْئَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (نحل/۴۳). برخی از مباحث که اینجا آمده کاملاً طبق اصول و قواعد عقلی است؛ لذا سراغ دین هم که می خواهیم برویم با همین دید می رویم.
نکته سوم این است که ممکن است بگویید: در مباحث عقلی و در مباحث علوم تجربی خطا راه دارد. در صورتی که در دین، این از یک مبدأ عالی که علم مطلق است و قدرت مطلق است آمده و آنجا هیچ خطایی راه ندارد. در این تردیدی نیست که حسّ خطا می کند؛ پس بگوییم چون حسّ خطا می کند دیگر از چشم، گوش، شامّه، ذائقه و لامسه بهره نگیریم. هرچه این حواسّ گفتند دروغ است.
اگر این گونه است، پیغمبر(ع) که حرفی می زند من باید بشنوم، این شنیده من دروغ است، پیغمبر(ع) می فرماید:«صلّوا کَما رأَیتُموُنی اُصلی» (بحارالانوار،۸۵/ ۲۹۲) مگر چشم اشتباه نمی کند؟ من اشتباه دارم می بینم، پس نباید به دیده ام اعتماد کنم! اشتباه های جزئی چه در عقل و چه در حس، موجب نمی شود که از اعتبار ساقط شود.
جدای از این که باز برای درکِ اشتباه بودن یک چیزی، معیار داریم. از همین رو است که می فهمیم خطا کردیم. معلوم است که یک ملاک و معیاری هست که با آن ملاک، انسان می تواند صحیح را از خطا تشخیص دهد و اگر طبق آن روش عمل کرد، قطعاً نتایج درست خواهد بود و هرجا و به هر میزان، از آن روش عدول شد و کم گذاشته شد خطا در آنجا رخ خواهد داد.
گاهی در یک فرایند علمی، نتیجه ای قطعی به دست می آید و از طرف دیگر، از متون مقدس نتیجه دیگری گرفته می شود. در این گونه موارد، تکلیف ما با نتایج به دست آمده چه خواهد بود؟
ببینید این بحثی که در رابطه عقل و وحی و تعارضاتی که بین علم و دین پیش می آید در آنجا این بحث مطرح می شود که امکان ندارد هم استدلال این طرف کاملاً درست باشد و هم استدلال آن طرف کاملاً درست باشد و هر دو با هم تعارض داشته باشند، این امکانِ وقوع ندارد. آن کسی که عقل و این مبادی عقل را خلق کرده همانی است که این دین را فرستاده. کسی که خالقِ عقل است و اصول عقل را در ما قرار داده و ما آن ها را فهمیدیم، همان کسی است که نصّ دینی را برای ما فرستاده. بنابراین محال است که بین آورده این دو، تعارض باشد.
برخی مخالفین فلسفه این مطلب را مطرح می کنند که تاریخ نشان داده فیلسوفان با روشی که در پی گرفته اند، معمولاً وقتی به یک برهانی در مقابل ظاهر متن دینی، دست پیدا می کنند، ظاهر را به تأویل می برند. به هر حال باید این حل شود که آیا فلاسفه اجازه دارند ظاهر متن را تأویل کنند یا نه؟
ما گاهی مناقشه صغروی می کنیم که مثلاً در فلان مسأله آیا شخص مجاز بوده که این کار را بکند یا نه؟ یک وقت، بحث، کبروی است. به نحو کلّی و کبروی، ما داریم اصول و روش ها را می گوییم. می گوییم قاعده این است اگر صحّت برهان به معنای دقیق کلمه حاصل شد و از آن طرف هم اگر نه سند متن و نه دلالتش هیچ کدام مناقشه نداشت، آن وقت شما باید بگویید که حتماً آن مطلب یک وجهی دارد که ما نمی فهمیم؛ راهی جز این نیست.
به همین آسانی هم نمی شود دست به تأویل بزنیم؛ این که با اَدنی ملاحظه ای تأویل کنیم درست نیست. تأویل کار هر کسی نیست و باید تمام بررسی های لازم انجام شود. یافته های عقلی تان باید کاملاً مبرهن باشد و باید آن را دوباره وارسی کنید که مبادا آنجا غفلت و سهل انگاری شده باشد. یعنی تمام مبادی، برهانی باشد و از آن طرف، در نصوص و مطالب دینی مسیر خودش را طی کرده باشد.
می شود از مسأله معاد جسمانی به عنوان یک نمونه جزئی بحث کرد. از سویی، همه فلاسفه معتقد به استحاله معاد جسمانی به معنای معاد جسمانی عنصری نیستند. از سوی دیگر برخی از مخالفین فلسفه معتقدند
آنچه که دین برای ما آورده این است که ما با همین پوست و گوشت و استخوان دوباره رستاخیز پیدا می کنیم و عود می کنیم به سمت مبدأ. به هر حال فلاسفه ای مانند: ملّاصدرا شاید مطلب را طور دیگری بیان کرده باشند. یک عده جانب وحی را گرفتند و یک عده هم جانب عقل را. مسأله اینجاست که آیا این فهمی که ما از ظاهر متن داریم همان مراد جدی متکلّم هست یا نیست؟
ما حق نداریم از ظاهر وحی دست برداریم. اصل اوّلی این است که شما مطالب و معارف را باید طوری بیان کنید که با ظاهر وحی سازگار باشد. قرآن کریم در یک آیه مطلبی را می فرماید و در یک آیه دیگر، در جای دیگری مطلب دیگری را بیان می نماید. باید بین مطالب جمع کنید نه اینکه دو تا را ببینید و چهار تا را نبینید. یک جای قرآن کریم می فرماید:
یداللّه فَوقَ أیدیهِم (فتح/۱۰) یک جای دیگر می فرماید: وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا (فجر/۲۲) این ها را اشاره می کند، چه کسی می آید؟ خداوند متعال می آید؟! خداوند دست دارد؟!
همین قرآن کریم می فرماید: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ (شوری/۱۱) کسی که این آیات شریفه را می خواهد جمع کند و نظر قرآن کریم را در این باره بگوید، باید همه مطالب را کنار هم بگذارد، یکجا خداوند می فرماید: سُبحَانَ اللهِ عَمَّا یَصِفُونَ (صافات/۱۵۹) خداوند منزّه است از این توصیف هایی که این ها می کنند و در جایی دیگر توصیفاتی را درباره خداوند می آورد. بالاخره خدا را باید توصیف کنیم یا نکنیم؟!
آن چیزی که مستفاد از کلّ این ها است، می شود داده قرآنی؛ نه اینکه فقط یک یا دو آیه از قرآن را ببینیم و بگوییم این مستفاد از قرآن است. عین همین ماجرا در اصول عقلی هم هست. در مورد بحث معاد جسمانی، باید حقیقتاً برویم یک بررسی جامع کنیم و ببینیم آن چیزی که مستفاد از آیات شریفه قرآن هست، چیست. آیا معاد به معنای معاد عنصری است؟
نکته بعدی این که هر چیزی که حاصل شد، ببینیم تبیینی که متفکّرین ارائه می دهند، کدام یک از آن ها سازگارتر و به ظاهر قرآن نزدیک تر است. در اینجا بحث این است که می توانیم تبیینی عقلانی ارائه دهیم که ما را به آن نتیجه هم برساند.
فعالیّت عقلانی مان را باید برسانیم به آن چیزی که ظاهر قرآن می گوید؟ برخی از بزرگان مانند: علّامه طباطبایی می گویند: اگر شخصی درباره یک گزاره (گزاره مربوط به عقائد) تلاش عقلانی بکند، اگر به آن چیزی که مثلاً ظاهر قرآن می گوید نرسد، دست کم باید در مورد آن سکوت کند.
اگر یک فیلسوف مسلمان به طور مثال در مورد معاد کنکاشی عقلانی کند و نتیجه اش، الزاماً آن حرفی نباشد که ظاهر قرآن گفته، نسبت فعالیت عقلانی آن فیلسوف با آن گزاره دینی چه طور است؟
ببینید یک موقع هست که یک متفکّری، یک دانشمندی کار تحقیقاتی خودش را انجام می دهد، یک شیمیدان آزمایش های خودش را انجام می دهد و یک مورّخ مطالعات تاریخی خودش را می کند و هر کسی براساس آن ابزار و لوازم و موادّی که در اختیارش هست کار تحقیقات خودش را می کند و به آن نتایج که می رسد، آن ها را ارائه می دهد.
غیر از این هم که کسی نباید کاری کند. ما یک بحث روشی داریم که در هر جایی، هر کسی هر اظهار نظری که می خواهد بکند، باید طبق مبادی اصول و روش خودش باشد. یعنی همان مورخ که مطالعه می کند و نتایجش را اعلام می کند باید طبق روش و اصول خودش حرکت کند و اعلام هم می کند که با این روش و با این مبادی به اینجا رسیدم. فردا ممکن است چهار تا مطلب دیگری را بیابد که با بعضی از یافته های فعلی اش سازگار باشد، یا مکمّل باشد. اگر بخواهید کار او را ارزیابی کنید، باید چه کار کنید؟
باید با منطق و با روش خودش ببینید که آیا طبق روش خاص خود پیش رفته یا نه؟ بنای دین این نیست که از مطالب، تجزیه و تحلیل علمی ارائه دهد. دین یکسری گزاره هایی را دارد که این گزاره ها برمی گردد به کلّ عالم هستی. برخوردمان هم با وحی، خارج از این نیست. در مقام اثبات راهی جز این طرق نداریم، یا از طریق بیان یا مشاهده یا استدلال عقلی است.
یک مطلب روشی این است که این مطالبی که به عنوان معارف اهل بیت (علیهم السلام)و قرآن گفته می شود، یک مطلب انحصاری نیست. حداقل در سنّت ما این گونه نیست. حکمایی داریم که نمی توان گفت که این ها از معارف اهل بیت (علیهم السلام) بی خبر بودند و ندیدند، از قرآن بی خبر بودند، تفاسیر را ندیدند. کسانی مثل مرحوم علّامه طباطبایی و امام w و امثالهم، مستغرق در این معارف بودند.
اینجا باز ما طبق قاعده می گوییم اگر این برداشت روشمند بوده و طبق اصول خودش انجام شده باشد، چرا نباید بپذیریم؟ پس اینکه بگویید ما مبتنی بر معارف اهل بیت و قرآن و وحی ه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 