پاورپوینت کامل نظریه های سبک زندگی، از اندیشه و باورهای دینی متأثر است ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نظریه های سبک زندگی، از اندیشه و باورهای دینی متأثر است ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نظریه های سبک زندگی، از اندیشه و باورهای دینی متأثر است ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نظریه های سبک زندگی، از اندیشه و باورهای دینی متأثر است ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint :

>

اشاره

حجت الاسلام والمسلمین محمد سعید مهدوی کنی، خرداد سال ۱۳۴۵ در تهران به دنیا آمد. وی کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در دانشگاه امام صادق (ع) در رشته معارف اسلامی و تبلیغ به پایان رساند.

عنوان رساله پایان نامه کارشناسی ارشد ایشان «مفهوم غنا از دیدگاه فقهای شیعه» است. در ادامه، وی به رشته فرهنگ و ارتباطات تغییر گرایش داد و در رشته فرهنگ و ارتباطات با دفاع از پایان نامه «دین و سبک زندگی: مطالعه موردی شرکت کنندگان در جلسات مذهبی» موفق به اخذ مدرک دکترا گردید.

وی تحصیلات حوزوی را در مقطع خارج فقه دنبال می کند و تاکنون دو کتاب «دین و سبک زندگی (۱۳۸۶)» و «تعامل ارتباطات و دین (جمعی از نویسندگان)» و چندین مقاله پژوهشی از وی منتشر شده است.

لطفاً بفرمایید از چه زمانی و چگونه با مباحث مربوط به سبک زندگی آشنا شدید؟

بنده به اقتضای فضای رشته تحصیلی ام مجبور بودم سراغ موضوعاتی بروم که در آن رشته بگنجد. یک سوال کلیدی مدت ها ذهنم را به خود واداشته بود که پیامد آن به بحث سبک زندگی در حدود سال ۸۲-۸۱ رسید.

بعد از آن برای مقطع دکتری در پایان نامه سراغ همین موضوع رفتم. بحث مورد نظر مسأله معروف«پارادوکس»(تناقض) میان عمل و نظر بود و تقدم این دو و نحوه تأثیرشان و اینکه این ها هر کدامشان در چه فرایندی بر هم اثر می گذارند. در نگرش توصیفی نسبت به اجتماع، سعی بر این است که واقعیت های اجتماعی را توضیح بدهند.

خیلی اوقات نگرش در این حوزه نگرش تاریخی است، یعنی بازگشت به واقعیت حوادث رخدادهای اجتماعی. معمولاً در نگرش های جامعه شناسی کلان، از یک نگرش تاریخی برای پاسخگویی به این مسائل استفاده می شود. شما بحث عمل را در نظریه مارکس تحت عنوان «پراکسیس» (عملگرا)، نگاه کنید، او توضیح می دهد که عمل از کجا شکل می گیرد و چقدر وابسته به شرایط و مقتضیات اجتماعی است و چقدر به ایدئولوژی وابسته است، آیا ایدئولوژی است که عمل را پدید می آورد و یا عمل است که ایدئولوژی را پدید می آورد؟

بعدها بقیه هم آمدند روی این زمینه مطالعاتی انجام دادند و چیزی را به عنوان «فلسفه کُنش» شکل دادند. چیزی که امروزه بنیاد نظریه های اجتماعی را شکل می دهد و ما متاسفانه در این زمنیه ضعف جدی داریم.

البته خوشبختانه اخیرا کارهایی در این زمینه آغاز شده است. یکی از طرق و رویکردهای مطالعات اجتماعی همین است که به هسته تشکیل جامعه یعنی کُنش، با یک نظریه و با یک نوع رویکرد توجه شود. نقطه آغاز جامعه، کُنش اجتماعی است. خب در اینجا ما باید یک نظریه داشته باشیم درباره اینکه کُنش اجتماعی از کجا شکل می گیرد و چه عواملی در آن موثر است. برای خود من مسأله همین بود و احساسم این بود که اگر بتوانیم این مسأله را پاسخ دهیم، یک بنیان خوب برای نظریه های علوم اجتماعی اسلامی پایه گذاری خواهد شد.

فرض بر این بود که بنده هم در این بحث سراغ یک مبحث تاریخی بروم؛ یعنی رویکردی که امثال مارکس و وِبِر داشتند. بروم تاریخ بخوانم بعد نقش ایده ها و افکار را توضیح دهم؛ مثلاً دین در طول تاریخ چه اثراتی در رفتار و حوادث دارد. یک عده هم این طور بحث کرده اند که می شود در تاریخ، تأثیر، تقدیم و فضل دین نسبت به هر نحوه عمل اجتماعی را نشان داد و اینکه چگونه است که هر وقت این قضیه برعکس شده، سقوط و انحطاط شکل گرفته است.

علاوه بر یک بحث تاریخی امکان این که روی نظریه های مختلف در این حوزه کار بشود بود. رویکرد دیگر هم رویکردی است که در آن، تحقیق در وضع جاری جامعه متمرکز شود. کاری که بنده انجام داده ام بیشتر یک کار نظری با توجه به وضعیت روز جامعه است و فرصت کار تاریخی مفصل برایم مقدور نبود.

نظریه های سبک زندگی هم از نظر ما متأثر است از اندیشه و باورهای دینی. اندیشه دینی روی رفتار و سبک زندگی اثر دارد و آن را شکل می دهد و متقابلاً چگونگی سبک زندگی روی دینداری و درک از دین. باید توجه کرد که منظور از دین، دین فرهنگی شده است، یعنی دینی که در درون فرهنگ رنگ و شکل می یابد. دین «ما انزل الله» و مجموعه بیاناتی که به عنوان سند برای ما محفوظ است در درون زندگی می آید و در واقع تفسیر و توجیه می شود و فرهنگی می شود.

در اینجا چند پیش فرض لحاظ می شود. یکی تعریف زیستن و یکی هم تعریف الگو. اگر کسی درباره این ها، تعریف یا مبنایی را انتخاب کند قطعاً در ارائه الگوهای دینی گزینه های متفاوتی خواهد داشت. از این طرف هم نحوه نگاه به خود دین، در نتیجه مؤثر خواهد بود. آنچه که به تعبیر حضرت عالی عمیق ترین و سطحی ترین لایه اجتماع است، یعنی دین و بیرونی ترین لایه آن یعنی کُنش اجتماعی، چه ارتباطی می توانند باهم داشته باشند؟ و اگر حوزه علمیه متکفل دین است چه رسالتی در این ارتباط متوجه حوزه خواهد بود؟ فقه و کلام و تفسیر و. .. به عنوان علوم حوزوی به بیرونی ترین لایه اجتماع یعنی کُنش ها و الگوهاچه کمکی می توانند کنند و با چه ساز و کاری؟

اگر به علوم حوزوی به صورت حرفه ای و جدا گانه نگاه کنیم و ساحات عقیده و فقه و اخلاق را از هم جدا ببینیم در ارائه الگو قطعاً دچار مشکل خواهیم بود. یکی از آفت های حوزه همین تجویز تفکیکی رفتار به مردم است. البته در مرحله تجزیه علوم چاره ای جز تفکیک ساحات علوم مختلف نیست. علم ساحتش تجزیه است و بعد ترکیب، مشکل بر سر این است که تجزیه اتفاق می افتد ولی ترکیب کم اتفاق می افتد و در مرحله تجویز الگو، نیازمند ترکیب هستیم. در ساحت فقه، ما دائماً اخلاق را می بینیم که حضور دارد ولی بین همه دانش ها و معارف اسلامی ترکیب، ترکیب خیلی دقیقی نیست. لذا بعضاً علماو بزرگان ما -در عین اینکه انسان های جامعی بوده اند-همین حیطه بندی ها و جدا انگاری ها در تجویزهایشان رؤیت می شود. از طرف دیگر برخی از تجویزها مبهم است؛ مثلاً یک عمل، اخلاقاً درست است یا نه؟ در عین حال ممکن است حکم فقهی حلال داشته باشد. اینکه اخلاقاً درست است یا نه؟

مردم نمی توانند این را درست از هم تفکیک کنند. در رابطه با بازار می گوییم فروش کالا با هر قیمتی صحیح است. معامله باطل نیست ولی آیا اجحاف هم نیست؟ یک لیوان آب را وسط بیابان هم می شود یک میلیون فروخت، یک چنین وضعیتی در پاسخگویی ها داریم و این در سبک زندگی خیلی خوب خودش را نشان می دهد؛ یعنی اگر شما در عبادت با یک رساله خیال مردم را راحت کنید، اما در سبک زندگی نمی توانید این قدر راحت باشید. این پاسخ های ترکیبی را شما بین علما کم می بینید.

در این صورت تجویز کننده سبک زندگی باید جامع باشد. این عبارت به این معنا نیست که فقهِ تنها و فقیهِ تنها در عرصه سبک زندگی کفایت نمی کند؟

ما در فقه مصلحت هم داریم. گاهی علما از باب مصلحت می فرمایند، فلان امر مصلحت نیست. فی المثل در وجه و کفین بعد از عصر کشف حجاب آقایان آمدند احتیاط کردند و گفتند همان را هم بپوشانند.

اگر بپرسیم مبنا چیست؟ از باب مصالح می فرمودند اگر قرار باشد ما یک منطقه ای را آزاد بگذاریم این همین جور ادامه دارد، می رود عقب، چون فضای عمومی جامعه به سمت تساهل است. برعکسش را هم داریم یک جاهایی که زیادی افراط می شده، آقایان احساس می کردند که اگر روی بعضی از موازین خیلی سخت گیری کنند، اصلاً زندگی شان تعطیل شود. در نتیجه اگر فضای اجتماعی به سمت یک نوع سخت گیری در این مواضع پیش برود، معمولاً سعی می کنند روی حوزه هایی که شرع رخصت داده تأکید بورزند. می خواهم بگویم که همین روش می تواند برای سبک زندگی عمومیت پیدا کند و در تجویزها شئون دیگر زندگی مردم را لحاظ کنیم. گفتار و رفتار رساله ای نمی تواند کافی باشد. تفکیک مرزهای علوم در عین اینکه لازم است اما موقع ارائه آن به اجتماع ترکیب هم لازم است. این اتفاق ها نیفتاده در حالی که ما در پیشینه فقهی مان سابقه چنین فعالیت هایی را داریم؛ مثلا نوع رفتاری که علمایی همچون شیخ صدوق، شیخ مفید و شیخ طوسی داشتندکه مجموعه ای تحت عنوان استفتائات از این ها بیرون می آمده، مجموعه ای از یک کار ترکیبی است.

در دوره صفویه نیز که علما با فضای زندگی جاری مردم بسیار نزدیکی دارند این اتفاق دوباره می افتد. لذا در این دوره بیان آقایان خیلی به واقعیت بازار نزدیک می شود یعنی به دلیل نیاز زندگی روزمره، حوزه هایی توسعه پیدا می کند و سؤالاتی مطرح می شود که این مواردکاملاً فقهی نیست و وارد حوزه های دیگر هم شده و آقایان در جامع الشتات شان مجموعه ای از استفتائات و غیر استفتائات و اصول عقاید و اخلاق دیده می شود، چون مربوط به زندگی مردم است.

بنابراین، فقه به معنای اخص اش در سبک زندگی نمی تواند کافی باشد؟

بله در سبک زندگی باید در یک موقعیت ترکیبی این ها را ارائه کرد که یک بعدش در حوزه معارف دینی است و بعد دیگر هم شناخت موضوع است. ما احتیاج داریم فضایی پدید بیاید برای یک تجویزگر سبک زندگی که می بایست زندگی را درک کند. البته این اصطلاح سبک زندگی برآمده از مکتب «حیات گرای آلمانی» است که نماینده اش کسی مثل «زیمل» است. شما اگر کتاب های«زیمل» را ببینید، متوجه این نگرش می شوید که زندگی مثل رودخانه ای در حال جریان است، شما هر لحظه با یک عکسی از آن مواجه اید. بستر رودخانه برای آن الزامی است؛ یعنی بالاخره باید در یک مجرایی حرکت کند، اما اگر کسی بخواهد رودخانه را به بسترش تعریف کند یعنی تعریف رودخانه را به بستر و شکل و فضایش فرو بکاهد و درکی نسبت به جریان و سیلان آن ارائه ندهد، دچار سوء تعبیر شده است و حقیقت این سیلان و جریان را نفهمیده است.

طبیعت زندگی هم حرکت است، در عین اینکه هر لحظه، درک آن با همین تصاویر جزئی و موردی فهم می شود. ما چاره ای نداریم از اینکه باور کنیم بالاخره صوَری وجود دارد ولی دائماً باید به خودمان تذکر بدهیم که این صور متصل هستند و این اتصال و این تحول، ذاتی زندگی است؛ بنابراین کسی که می خواهد به سبک زندگی بپردازد چاره ای ندارد جز اینکه در این جریان زندگی مردم و این فضایی که دائماً ایستگاه هایش و بسترش جابه جا می شوند، تنفس کند. نباید این تجویز و توصیه اش یک نوع تصویر و یا صورت خاصی را تثبیت کند و از مابقی جریان غافل بماند. متأسفانه این اتفاق بعضاً می افتد که حقیقت با این صورت ها و قالب های موردی عوض می شود؛ یعنی آن جریان و سیلان رؤیت نمی شود یک نوع فرمالیزم و یک نوع قالب گرایی در بیان تجویزی بزرگان دیده می شود.

وقتی جامعه حرکت می کند گویی آقایان نمی خواهند این جریان اتفاق بیفتد و به قول امروزی ها نوستالوژی خاصی به تصاویر گذشته دارند. معمولاً توصیه ها و تجویزها آن ها که روی ارزش ها تکیه می کنند، تکیه به یک نوع سنت گرایی دارند که بخشی از سنت به عنوان یک امر جاری است. سنت به آن معنای حقیقی اش یعنی قائده مندی عالم، درست است. همیشه بشر اصولی بر رفتارش حاکم است؛ این درست است اما اینکه ما تصاویر لحظه ای را جزء حقیقت وجود انسانی ببریم، مثلاً قد ۱۷۰ سانتی متری کسی را در حقیقت وجودیش تعریف کنیم، دچار مغالطه شده ایم. در تحلیل های علمی این دقایق دیده می شود، اما در تجویزها خیلی اوقات قالب ها در ذات موضوع رفته و حکم رفته روی همین قالب ها؛ بنابراین تحول در آن سخت رخ می دهد. مردم احساس می کنند انسان های خوب بیشتر در قدیم بوده اند. مرحوم شهید مطهری (ره) در بیانی می فرمایند: وقتی جامعه ای مبتلا به فساد است در کنارش انسان هایی با اعتقاد عمیق را می توانید پیدا کنید. علتش این است که این ها در مقابل سیل قوی فساد از قوت برخوردار شدند. حال وقتی ما این فضا را می بینیم گویی فکر می کنیم این چیزها مثلا قدرت قابلیت تحقق اش در زمان قاجار بوده است. معمولاً دین را مردم تاریخی فرض می کنند همه اش شخصیت ها و اسطوره های قدیمی، یعنی به نظر می آید دوره جدید دیندار نیستند، در حالی که این چنین نیست.

به طور طبیعی وقتی از تطابق فقه با جریان زندگی سخن به میان می آید دغدغه ای مطرح می شود که آیا قرار است با تغییر و پیشرفت زندگی، فقه هم تغییر کند؟

فقیه حکم خودش را تغییر نمی دهد، بلکه این موضوع حکم است که عوض می شود. ما به طور مشخص یکسری احکام «ما انزل الله» داریم-البته استنباط ها متفاوت است- اما بحث من بیشتر بر سر موضوعات است. اصلاً بخش مهمی از اجتهاد ما همین سیّالیّت موضوع است، اصل موضوع را کسی مشکل ندارد، من منظورم بیشتر در مقام اجرا است. امام خمینی(ره) روی مسأله زمان و مکان در استنباط تأکید کردند، ولی اکنون بحث بر سر این است که چگونه زمان و مکان در استنباط فقیه می تواند اثر داشته باشد؟ این ترکیب میان شناخت واقعیت های جاری جامعه به علاوه احکام و تطبیق دادن آن، احتیاج به سازوکار دارد. ما در حوزه چنین سازوکاری را داریم. بعضی ها سعی می کنند جمع جبری درست کنند یعنی بگویند فقیه هم برود اقتصاد و جامعه شناسی بیاموزد تا این علوم در وجود این فقیه ترکیب شود. واقع این است که ما کمتر کسی را سراغ داریم که فرصت کافی داشته باشد که بتواند علوم دینی را با این طول و عرض و عمقش طی کند و بعد برود جامعه را با همه مسائلش بشناسد. مرحوم صدر خیلی در زمینه اقتصاد زحمت کشید، اواخر هم وارد سیاست شده بود. با این حال ایشان و شهید مطهری(ره)، در نهایت در فلسفه اجتماع و اقتصاد حرف هایی زدند و در موضوع شناسی خیلی نتوانستند موفق باشند. از اینجا به بعد، بحث مخصوص سبک زندگی نیست و به مسأله ایجاد علوم اجتماعی انسانی اسلامی مربوط است. فقه برای مردم مهم ترین منشأ اثر در زندگی بوده، علت زنده بودن فقه و فقیه در تاریخ اسلام پیوند با جریان زندگی مردم بوده است. برای اینکه فقهای ما بازار را مثل کف دستشان می شناختند؛ یعنی بازار جزئی از جهان معرفتی فقیه بوده است و حوزه ها درون بازار ایجاد شده بود. حاکمیت برای آقایان نبود، ولی قضاء تا حدی چنین بود. آن فقیهی که با قضاوت آشنا بوده است، مثل حاج ملا علی کنی کتابی متفاوت در باب قضاء می نویسد. می خواهم بگویم که این یک بحث مهم است و در سبک زندگی هم باید با همین روش پیش رفت.

اینکه فرمودید کاربردش خیلی مهم است، باز برمی گردد به آن تأثیری که الگوی زندگی می تواند در اعتقادات و ایده های انسان بگذارد؛ یعنی بازخورد سبک زندگی دوباره به مبادی بر می گردد و روی آن اثر می گذارد. حال اگر یک فقیه نخواهد در منطقه الفراغ حکم ایجابی مناسب بازی است دینی بدهد، الگوی دیگری بجای آن خواهد نشست. به فرض وقتی در معماری و ساختمان سازی ملاحظات دینی صورت نمی گیرد، این الگو طبعاً در ایده ها و باورهای فرد مسلمان مؤثر خواهد بود. خب به نظر بنده علاوه بر آنچیزی که حضرت عالی درباره اهمیت موضوع شناسی مطرح کردید، این بحث هم از اهمیت خاصی برخوردار است که در علم اصول حجیت کتاب و سنت و عقل اثبات می شود، اما مگر شما حجیت روانشناسی یا جامعه شناسی را اثبات کرده اید که مثلاً قول فلان روانشناس برای فقیه حجیت داشته باشد یا خیر؟ فقیه می گوید اساساً قول روانشناس حجیت ندارد تا بخواهد در استنباط دخیل باشد.

این نکته خیلی خوبی بود، خیلی ممنون چون من خودم دقیقاً چیزی که نوشته بودم همین نکته بود. ببینید بحث مسأله ورود فقیه و یا عالم اسلامی به موضوعات زندگی مردم، یک سویش مسأله موضوع شناختی است که ما بگوییم باید موضوعات روز را در زندگی مردم جاری کنیم. باید به اهل خبره مراجعه کنیم. از طرف دیگر وقتی این بحث را مطرح می کنیم لازمه این است که ما اول مشکل مباحث علوم انسانی، اجتماعی و اسلامی را حل کرده باشیم. انسان به گونه ای است که ساحت وجودی زندگی اش متأثر از افکار و اندیشه هایش است. آنچنان می زید که می اندیشد. چیزی که می خواهد فرض کند و فرض می کند که وجود دارد، حقیقت جامعه را تشکیل می دهد. حقیقت اجتماعی چیست؟ حقیقت اجتماعی آیا چیزی است که

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.