پاورپوینت کامل بیانات، پاسخ به برخی شبهات پیرامون نیاز بشر به دین ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل بیانات، پاسخ به برخی شبهات پیرامون نیاز بشر به دین ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بیانات، پاسخ به برخی شبهات پیرامون نیاز بشر به دین ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل بیانات، پاسخ به برخی شبهات پیرامون نیاز بشر به دین ۱۱۸ اسلاید در PowerPoint :
>
اشاره
حضرت آیت الله محمدتقی مصباح یزدی، از جمله اندیشمندان و فرهیختگان حوزوی است که علاوه بر تسلط کامل بر علوم اسلامی؛ اعم از عقلی و نقلی، با آموزه های دیگر مکاتب فکری نیز آشنایی داشته و در جای جای آثار گفتاری و نوشتاری خویش، به برخی شبهات و دگراندیشی ها در باب دین پاسخ گفته است. او همچنین مدت ها بر اندیشه سیاسی اسلام تمرکز نموده و در این باب نیز در مقاطع مختلف، از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون، به طرح بحث و نظر پرداخته است.
آیت الله مصباح یزدی در سال ۱۳۱۳ در شهر یزد به دنیا آمد. پس از گذراندن دوران ابتدایی، در سال ۱۳۲۵ وارد حوزه علمیه شد و بعد از چهار سال، جهت ادامه تحصیل به همراه خانواده خود، به حوزه علمیه نجف رهسپار گردید. فقر و نابسامانی وضعیت مالی خانواده، مانع از اقامت بیشتر او در نجف شد و منجر به این گردید که پس از گذشت شش ماه، به ایران بازگردد.
استاد بلافاصله بعد از بازگشت، به حوزه علمیه قم رفت و در درس فقه، اصول، فلسفه و تفسیر علمای بزرگی؛ چون آیت الله بروجردی، امام خمینی، علامه طباطبایی آیت الله بهجت شرکت نمود. او از همان سال های آغازین طلبگی، به تدریس روی آورد و هم اکنون نیز عمدتاً در علوم عقلی، به تدریس اشتغال دارد.
آثار و تألیفات فراوانی از آیت الله مصباح یزدی، در موضوعات مختلف علوم اسلامی وجود دارد. مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی w نیز که تحت اشراف او به فعالیت علمی می پردازد، از جمله مراکز مهم آموزشی و تحقیقاتی کشور است که در سال ۱۳۷۴ در قم تأسیس شد.
***
شبهاتی که در این زمان، درباره معارف اسلامی مطرح می شود، یا از طرف کسانی است که اساساً ایمان به دین ندارند و دین را افیون جامعه می دانند و یا از سوی افرادی است که به اصل دین اعتقاد دارند، ولی تحت تأثیر زرق و برق های دنیای غرب قرار گرفته و می خواهند با پذیرفتن اساس اعتقادات دینی، از عمل به احکام اسلام سر باز زنند و نوعی آشتی میان دینداری از یک سو و غرب گرایی از جهت دیگر برقرار نمایند.
یکی از شبهاتی که چند دهه است در این کشور از جانب برخی روشنفکران غرب زده مطرح شده و پیشینه آن حتی به قبل از انقلاب هم می رسد، این است که اساساً در این عصر، ما دیگر نیازی به شریعت نداریم. نیاز به شریعت هنگامی بود که هنوز عقل بشر کامل نشده بود و انسان به کسی احتیاج داشت که از خارج از جامعه انسانی، او را کمک کند تا روی پای خودش بایستد؛ مانند نوزادی که به تازگی راه افتاده و نمی تواند روی پای خودش بایستد و احتیاج به یک سرپرست دارد که دستش را بگیرد و او را پا به پا همراه خود ببرد، ولی زمانی که قوی شود و بتواند روی پای خودش بایستد، دیگر احتیاجی به این سرپرست ندارد و چنانچه دستش را هم بگیریم، آن را کنار می زند و می گوید می خواهم روی پای خودم بایستم.
تصویب کرده بودند که دین اسلام در کنار تمدن های شرق و غرب و ایران و مصر، کمک کرد تا اینکه انسان به حدی برسد که بتواند روی پای خودش بایستد و دیگر از قرن هفتم میلادی به بعد، دیگر بشر کم کم روی پای خودش ایستاد و دیگر احتیاجی به این کمک ها ندارد.
این یک ادعاست و لازم بود که در مقام اثبات هم اقامه برهان کنند. به تدریج، اخلاف آن ها درصدد برآمدند تا توجیهی برای اثبات آن ارائه دهند. دو نوع دلیل برای این مطلب اقامه کردند: یکی دلیل عقلی و دیگری دلیل نقلی.
دلیل عقلی آن ها این است که ما می دانیم پیامبران (ع) در طول تاریخ بشر، یکی پس از دیگری آمدند و صاحبان شرایع، احکام شریعت سابق را نسخ می کردند و احکام دیگری به جای آن ها وضع می نمودند؛ به دلیل اینکه بشر در اثر تحولات اجتماعی، به قوانین جدید احتیاج پیدا کرده بود؛ مثلاً قوانینی که حضرت موسی (ع) برای بشر آورده بود، دیگر در زمان حضرت عیسی (ع) کافی نبود. ایشان آمد و آن قوانین را تغییر داد. یا آنکه احکام حضرت عیسی (ع) برای جامعه کافی نبود، پیغمبر اسلام (ص) آمد و احکام دیگری آورد.
من البته از زبان آن ها دارم نقل می کنم و دارم شبهه را توجیه می کنم. از اینجا کشف می کنیم که تحولات زندگی اجتماعی ایجاب می کند در هر عصری، احکام خاصی تشریع شود. هزار و چهارصد سال از زمان پیغمبر اسلام a می گذرد. به یقین در طول این مدت، برخی تحولات ایجاد شده است که باید احکام جدیدی برای آن ها وضع شود؛ مانند آنکه در زمان حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) که چند قرن بیشتر فاصله نبود، لازم بود احکام جدیدی وضع شود. حالا که چهارده قرن فاصله شده، طبعاً باید احکام جدیدی وضع شود. حال، اگر منتظر شویم که پیغمبر دیگری بیاید یا آمده باشد، این یک حرفی است، ولی ما معتقدیم که دیگر پیغمبری نخواهد آمد. پس این احکام جدید چگونه باید وضع شود؟
راهی ندارد جز اینکه بگوییم خداوند، دیگر این ها را به عقل خود انسان ها واگذار کرده؛ یعنی دیگر احتیاجی به احکام قبلی نیست؛ دیگر خودتان هر قانونی که می دانید، وضع کنید. این همان دموکراسی است؛ بنابراین احکام قبلی، اعتبار خودش را از دست می دهد. پیغمبر دیگری هم قرار نیست بیاید.
پس خود مردم باید قانون وضع کنند؛ بر روی احکام سابق اسلام، یک خط قرمز کشیده شده؛ به این معنی که تاریخ مصرف آن گذشته است. حالا چه کنیم؟ خود مردم باید قانون وضع کنند؛ چون عقلشان کامل شده است. این، دلیل عقلی بود بر اینکه احکام هزار و چهارصد سال پیش به درد امروز نمی خورد و باید خود مردم، قانون وضع کنند.
دلیل نقلی هم آورده اند و آن اینکه ما از خود قرآن استفاده می کنیم که قرآن برای همیشه و همین طور برای همه انسان ها نازل نشده است. قرآن برای اعراب و برای همان زمان نازل شده بود؛ دلیلش چیست؟ دلیلش این است که می فرماید: «لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا» (شوری:۷)؛
ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا ام القری را که شامل مکه و اطراف آن می شود، انذار کنی. پس اصلاً قرآن برای همان اعراب نازل شده است، نه برای همه اعراب؛ بلکه مکه و اطرافش: «أُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا». حتی سایر مردم هم مجبور نبودند، مسلمان شوند. زرتشتیان، دین خودشان را داشتند؛ یهودیان، دین خودشان را داشتند.
پس وقتی قرآن در آن زمان هم برای همه نازل نشده بود، دیگر ما به طریق اولی، ملزم نیستیم به دستورات قرآن عمل کنیم. چه کنیم؟ پیغمبر دیگری هم برای ما نیامده است. پس باید به عقل خودمان عمل کنیم.
سه مطلب را برای شما نقل کردم: اول آنکه چنین افرادی اعتقاد دارند نیاز به دین و شریعت، برای زمانی است که هنوز عقل بشر کامل نشده بود؛ یعنی قبل از ظهور پیغمبر اسلام (ص). با آمدن پیامبر (ص) و استفاده از دستاوردهای تمدن های بشری؛ مثل تمدن ایران و روم (این ها را اسم برده اند) و فرامین پیغمبران (ع)، عقل انسان کامل شد.
دیگر بعد از این، احتیاجی به شریعت نخواهد بود. مطلب دیگر اینکه تحولات اجتماعی اقتضاء می کند، احکام جدیدی وضع شود. همان طور که از زمان حضرت موسی (ع) تا حضرت عیسی (ع) تحولات باعث شد که پیغمبر دیگری بیاید و احکام جدیدی بیاورد، از زمان پیامبر اسلام (ص) نیز تا الآن که هزار و چهارصد سال گذشته است، شرایط اجتماعی تغییر کرده و احکام جدیدی مورد نیاز است.
حالا که پیغمبر دیگری نیامده، پس خود بشر باید قانون وضع کند. مطلب سوم، استفاده از آیه قرآن است؛ اینکه قرآن فرموده است: ما قرآن را بر تو (پیغمبر) نازل کردیم تا اهل مکه و اهالی پیرامون آن را هدایت کنی. قرآن دیگر کاری به دیگران ندارد؛ بنابراین به طریق اولی، ما که اهل مکه نبوده و عرب نیستیم و در آن زمان هم زندگی نمی کنیم و هزار و چهارصد سال میان ما و آن ها فاصله افتاده، دیگر ملزم نیستیم به احکام قرآن عمل کنیم.
جواب این مطالب چیست؟ نتیجه همه این ها یکی می شود و آن اینکه ما نمی گوئیم اسلام، دروغ است یا آنکه پیامبر a را قبول نداریم و یا قرآن، کلام خدا نیست؛ چرا، همه این ها هست، ولی به ما مربوط نیست. اگر هم بوده، برای زمان های قدیم بوده است. ما اکنون احتیاجی به قرآن و احکام آن نداریم.
خودمان باید قانون وضع کنیم؛ این همان دموکراسی است که در تمام دنیا وجود دارد. این همه تأکید بر دموکراسی، رأی مردم، خواسته های مردم و نظایر آن ها، به جهت همین است که دور احکام اسلام، خط کشیده شود.
حالا دیگر خود مردم هستند که باید رأی بدهند و قانون وضع کنند؛ موافق اسلام باشد یا نباشد، دیگر مهم نیست؛ زیرا دیگر اختیار با خود مردم است. من اگر بخواهم به تفصیل و همه جانبه، این شبهات را بررسی کنم، خیلی طول می کشد؛ به همین دلیل من سعی می کنم به اختصار، به هر سه شبهه پاسخ دهم.
آن کسی که می گوید شریعت وقتی مورد حاجت بود که هنوز عقل بشر کامل نشده و از قرن ششم، هفتم میلادی، دیگر عقل بشر کامل شد، در واقع راز نیاز به وحی و دین را درک نکرده است. ما که به دین و قوانین الهی و همچنین به راهنمایی پیامبران(صلوت الله علیهم اجمعین) احتیاج داریم، به خاطر این است که اساساً عقل بشر، این توانایی را ندارد که بعضی از مطالب مورد نیاز بشر را کشف کند؛ بر این اساس باید بررسی کنیم که اساساً دلیل احتیاج به پیغمبر چیست؟
من در این باب، به برهان احتیاج به پیغمبر اشاره می کنم. برهانی که مورد اعتماد است و از قرآن و دستورهای انبیاء (ع) استفاده می شود، آن است که انسان وقتی پذیرفت در این عالم آفریده شده تا با اختیار خودش راهی را بپیماید که موجب سعادت ابدی او در آخرت شود و اینکه اینجا دوران عبور و خودسازی است و باید نتیجه اش را در عالم ابدی ببیند و تا ابد سعادتمند شود و اینکه اینجا دار امتحان و آزمایش و پرورش است، باید خودش را برای آنجا بسازد. حال، ما چه می دانیم که چه چیزی به درد آنجا می خورد؟
چگونه خودمان را بسازیم که برای عالم آخرت مفید باشد؟ اگر یکی از ما رفته بودیم و چند روزی را در عالم آخرت زندگی کرده بودیم، می دانستیم که چه چیزی به درد آنجا می خورد. شما وقتی که مسافرتی می خواهید بروید (فرض کنید به اروپا)، از کسانی که آنجا رفته اند، می پرسید هوای آنجا چه لباسی را می طلبد و چه لوازمی مورد نیاز است با خودتان بردارید. این طور نیست؟ حتی در داخل ایران هم گاهی می خواهید از شهری به شهر دیگر بروید، سؤال می کنید که الآن هوا آنجا چطور است؟ چه لباسی را برداریم؟ چه لوازمی مورد احتیاج است؟
ما می خواهیم به عالمی سفر کنیم که الی الابد در آنجا خواهیم بود و بازگشتی ندارد. نباید بدانیم که چه چیزی به درد آنجا می خورد؟ چه کار باید بکنیم که در آن عالم سعادتمند باشیم؟ از کجا بفهمیم؟ تجربه ای که از آن عالم نداریم. کسی از آن عالم بازنگشته که بگوید چه کارهایی را اگر در این دنیا انجام دهید، در آخرت ثواب دارد و عاقبت آن، بهشت خواهد بود و چه کارهایی را اگر انجام دهید، به جهنم می روید. یکی باید هم بر دنیا و هم بر آخرت، احاطه و علم داشته باشد؛ باید بداند چه کاری در این عالم، به درد آنجا می خورد و چه کاری ضرر دارد؟ غیر از خدا چه کسی است؟
پس خدا باید به انسان نشان بدهد که راه رسیدن به سعادت ابدی چیست؟ چطور نشان بدهد؟ خود خدا بیاید یکی یکی با ما حرف بزند؟ مطابق با آیه شریفه، همه انسان ها لیاقت این را ندارند که خدا با آن ها صحبت کند: «اللّهَ یَجْتَبی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاء» (آل عمران:۱۷۹). فقط راهش این است که بعضی از بندگان که شایستگی شنیدن سخن خدا را دارند؛ یعنی انبیاء (ع)، سخن خدا را دریافت کنند و به دیگران برسانند؛ این یعنی نبوت؛ این یعنی احتیاج به دین. پس ما اگر احتیاج به دین داریم، فقط به دلیل نیازهای مادی نیست؛ اینکه چگونه لباس بپوشیم؛ چگونه خانه و خودرو بسازیم؛ دین برای این ها نیست.
عمده این است که ما چه کار کنیم که برای زندگی ابدی مؤثر باشد و سعادت بیافرینیم. راه این کار را بلد نیستیم. اگر تا صد سال دیگر هم بلد نبودیم هواپیما بسازیم، اتفاقی نمی افتاد. مردمِ قبل از ما که هواپیما نداشتند، مگر زندگی نمی کردند؟
چه بسا زندگی راحت تری هم نسبت به ما داشتند. حالا ما کاری به این نداریم. به هر حال زندگی دنیوی می گذرد. آنچه که ما احتیاج داریم انبیاء (ع) به ما بیاموزند، آن چیزی است که اگر ندانیم، الی الابد بدبخت خواهیم شد؛ چیزی که به آن بازگشت نداریم.
حال، تمدن ایران و روم در این جهت، چه کمکی کرده اند که ما یاد بگیریم برای آخرت چه کنیم؟ آن ها اگر مشکلاتی سر راه بشر نیافریدند، کمکی هم نکردند تا سعادت ابدی را یاد بگیریم. تمدن ها هر چه بوده اند، نتیجه اش مربوط به دنیا بوده است. آنچه انسان را به سوی سعادت ابدی راهنمایی می کند، وحی الهی و دین است. این نیاز، همیشه هست.
هر چه تمدن ها تکامل پیدا کنند و یا تنزل کنند، این نیاز، سر جای خود هست که ما باید چه کنیم که در زندگی ابدی که زندگی حقیقی انسان است، سعادتمند شویم. این دنیا، مقدمه است و به منزله دوران جنینی است که پس از آن، وارد حیات حقیقی می شویم: «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ» (عنکبوت:۶۴). حیات حقیقی آنجاست؛ این ها همه مقدمه است. آن راهی که ما را به سعادت ابدی برساند، نه با تمدن ایران درست می شود، نه با تمدن روم؛ فقط با دین اسلام درست می شود.
پس هنوز هم به آن احتیاج داریم؛ زیرا باز هم با عقل خودمان نمی توانیم بفهمیم تمام احکام اسلام برای این است که زمینه ای برای ما فراهم کند تا بتوانیم در عالم ابدی سعادتمند باشیم. البته مقدمه آن این است که در این زندگی هم باید امنیت داشته باشیم؛ آسایش داشته باشیم؛ عدالت باشد.
تا این ها نباشد، آدم نمی تواند به فکر آخرت باشد. مردمی که دائماً در حال غارت و چپاول و آدم کشی به سر می برند، کی به فکر آخرت می افتند؟ آنجایی که ظلم و ستم و تبعیض و امثال این ها حاکم است و مردم در فقر و بدبختی زندگی می کنند، کی می توانند به آخرت فکر کنند؟
پس این ها باید تأمین شود. ولی همه این ها مقدمه است. باید آسایش، امنیت، عدالت و آرامش باشد تا اینکه: «یَعبُدونَنِی لاَیُشرِکونَ بِی شَیئاً» (نور:۵۵)؛ تا زمینه سعادت ابدی را فراهم کنیم. حالا چه کار کنیم که آنجا سعادتمند باشیم؟ خودمان بلد نیستیم؛ انبیاء باید بگویند.
پس آن کسی که می گوید بعد از تمدن ایران و روم و همین طور آمدن اسلام، این ها زمینه شد که عقل بشر کامل شود و دیگر به دین احتیاج نداشته باشد، از ابتدا متوجه نشده که احتیاج به دین برای چیست؟ آنچه تمدن های دیگر به پیشرفت علوم، صنایع و تکنولوژی کمک کردند، نتایج آن مربوط به زندگی دنیاست.
البته این ها همه، نعمت های خداوند است. به کسانی این فهم و شعور را داده است و دیگران هم از نتایج آن استفاده می کنند، البته اگر بخواهند استفاده صحیح کنند. استفاده صحیح، زمانی حاصل می شود که در سایه ارزش های دینی قرار بگیرد. آن نیاز اصلی که ما احتیاج به یادگیری آن از انبیاء داریم، همچنان الی الابد باقی است و آن، پیدا کردن راه سعادت زندگی اخروی است.
اگر می توانستیم یک سری به آن عالم بزنیم؛ یک تجربه ای از آنجا داشته باشیم؛ یک صد سال در آن عالم زندگی کنیم، بعد آن وقت می فهمیدیم که اینجا چطور باید زندگی کنیم. راهی که نداریم. کسی هم که آنجا رفت، دیگر برنمی گردد.
پس تنها راهش این است که خدا به وسیله انبیاء، آن راه را به ما نشان دهد. این نیاز هم همیشه خواهد بود. حال در این مسئله، تفاوتی میان دوران قبل از میلاد و بعد از میلاد و زمان سابق و زمان لاحق وجود ندارد. این نیاز همچنان باقی است. این درباره مسئله اول که بعضی از (به اصطلاح) اسلام شناسان، قبل از انقلاب، این حرف را در کتاب هایشان مطرح بودند و ما جوابش را دادیم.
اما این حرف هایی که امروزی ها راجع به اینکه تحولات زندگی اجتماعی انسان، قوانین جدیدی را می طلبد، گفته اند، فی الجمله صحیح است. این مسئله، قدری نیاز به توضیح دارد. آن وقتی که هنوز اتومبیل اختراع نشده بود، مردم خانه می ساختند و کوچه ها عمدتاً تنگ و تاریک بود؛ در این شرایط، نیازی به خیابان کشی و احداث بزرگراه نبود؛ در همان کوچه های تنگ می شد پیاده راه رفت و یا حتی با الاغ و اسب حرکت کرد و همین مقدار، کافی بود؛ اما وقتی خودرو اختراع شد؛ تکثیر شد و در اختیار همه قرار گرفت، دیگر این کوچه ها به درد زندگی نمی خورد.
این خانه ها باید خراب می شد؛ کوچه ها باید به خیابان های وسیع تبدیل می شد؛ بعد باید مقررات راهنمایی و رانندگی وضع می گردید تا جان مردم در امان بماند و زندگی راحتی داشته باشند. این وضعیت، قانون جدیدی می خواهد و در آن هیچ شکی نیست؛ اما آیا این به معنای آن است که دین جدیدی باید بیاید؟ شریعت جدیدی باید بیاید؟ احکام سابق باید لغو شود یا نه؟
در این بیان، به اصطلاح، یک پیش فرض بود و آن، این است که آمدن پیامبران بعدی برای این بود که احکام جدیدی بیاورند. این پیش فرض به طور کلی، قابل قبول نیست؛ چون همه پیامبرانی که یکی پس از دیگری می آمدند، برای این نبود که احکام جدیدی بیاورند. اصل اینکه انبیاء (ع) می آمدند و آنچه که ضرورت، ایجاب می کرد که پیغمبر جدیدی بیاید، برای این بود که پیغمبر قبلی تحریف می شد؛ به فراموشی سپرده می شد؛ در آن اختلاف می شد؛ به همین دلیل خداوند، پیامبر جدیدی می فرستاد که آن اختلاف را حل کند و احکام واقعی را بیان نماید.
آنچه که ضرورت داشت، این بود؛ اما گاهی هم بود که شرایط اجتماعی اقتضاء می کرد، قانون جدیدی وضع شود که وقتی پیامبر جدیدی می آمد، آن احکام جدید را بیان می کرد. گاهی احکامی از روی امتحان و یا از روی عقوبت برای بعضی از مردم وضع شده بود. پیغمبر جدید که می آمد، چنانچه شرایط قبلی عوض شده بود و یا مردم دیگری آمده بودند، او هم آن قوانین را تغییر می داد. این مسئله، به توضیح بیشتری نیاز دارد.
ما در قرآن داریم: «فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ» (نساء:۱۶۰)؛ یعنی برای بنی اسرائیل از اول، خیلی چیزها حلال بود؛ «إِلا مَا حَرَّمَ إِسْرَائِیلُ عَلَی نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَـزَّلَ التَّوْرَاهُ» (آل عمران:۹۳) و از شریعت حضرت ابراهیم (ع) رسیده بود و حضرت یعقوب (ع) هم به آن عمل می کرد.
بنی اسرائیل به خاطر بعضی از لجاجت هایی که داشتند و گناهانی که
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 