پاورپوینت کامل گفتگو؛ سوددهی یا زیان بخشی دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گفتگو؛ سوددهی یا زیان بخشی دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفتگو؛ سوددهی یا زیان بخشی دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گفتگو؛ سوددهی یا زیان بخشی دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
اشاره
حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه (متولد سال ۱۳۴۵ در شهرستان دزفول)، از شاگردان حضرات آیات: فاضل لنکرانی و وحید خراسانی، مکارم شیرازی و سبحانی در فقه و اصول و نیز حسن زاده آملی و جوادی آملی، مصباح یزدی، انصاری شیرازی و تدین نژاد در فلسفه و عرفان می باشد.
او که دارای دکترای کلام اسلامی از مؤسسه امام صادق (ع) بوده و در میان اندیشمندان حوزوی از جایگاه برجسته ای برخوردار است، در سیر مطالعات خود، بیش ترین گرایش را به مباحث کلام جدید و فلسفه دین دارد.
عناوین پرشمار تألیفات وی در این زمینه؛ اعم از کتاب و مقاله، گواهی بر این مدعاست. برخی آثار قلمی او در این حوزه عبارت اند از: «آسیب شناسی دین پژوهی معاصر»، «انتظارات بشر از دین»، «انتظار بشر از دین در عرصه اقتصاد»، «تمایز دین از معرفت دینی در قبض و بسط»، «دین شناسی»، «دین و دینداری در کلام جدید»، «روش شناسی جریان های دین پژوهی»، «روش شناسی دین پژوهی»، «زیرساخت های قرائت پذیرانگاری دین»، «سیاست و انتظار بشر از دین»، «عارفان و انتظار بشر از دین»، «قرائت پذیری دین یا اختلاف پذیری ثفقه»، «قرائت های مختلف از دین»، «قلمرو دین»، «کلام جدید»، «کلام نوین اسلامی»، «گستره شریعت»، «مسائل جدید کلامی و فلسفه دین»، «منشأ نظریه قرائت های مختلف از دین کجاست؟» و «مقدمه ای بر چیستی دین پژوهی». حجت الاسلام خسروپناه در حال حاضر، ریاست مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران را بر عهده دارد.
***
آیا اساساً سخن گفتن از سوددهی یا زیان رسانی دین را می توان به عنوان مسئله ای قابل بحث در مقوله «نیاز بشر به دین» مطرح کرد یا آنکه ما به طور کلی در این مقوله، ابتدا سوددهی و ثمربخشی دین را به عنوان پیش فرض در نظر گرفته و سپس از نیاز بشر به دین سخن می گوییم؟این پرسش بیشتر از آنجا اهمیت پیدا می کند که ممکن است به اعتقاد برخی، هم سوددهی دین و هم زیان رسانی آن، امری نسبی قلمداد شوند.
من در ابتدا تشکر می کنم از این که این گونه مباحث را در حوزه تهران و مدارس علمیه تهران مطرح می کنید. زمانی تهران، یک مکتب علوم عقلی داشته است و متأسفانه الآن از این جنبه، تنزل پیدا کرده است؛ با وجود این که ظرفیت رشد و بالندگی علوم عقلی در مدارس تهران وجود دارد. البته من این مسئله را به طلاب عرض کنم که وقتی ما بر علوم عقلی تأکید می کنیم، این بدان معنا نیست که نسبت به علوم نقلی و علومی؛ مانند فقه و اصول (البته اصول هم جنبه عقلی دارد و هم جنبه نقلی) و علوم متعارف حوزه ضعف نشان دهیم. طلبه باید فقه و اصول قوی داشته باشد. این علوم به علوم عقلی هم کمک می کنند.
اما در مورد سؤالی که فرمودید، ما می توانیم دو نگاه و رویکرد نسبت به دین داشته باشیم: یکی رویکرد معرفت شناسانه و دیگری رویکرد کارکردگرایانه. رویکرد معرفت شناسانه به دین، آن است که دین و مسائل دینی را با روش های استدلالی اثبات کنیم و شبهات آن را پاسخ دهیم؛ مثل همین شیوه ای که در فلسفه دین، کلام اسلامی و فلسفه اسلامی مطرح است؛ مانند آنکه برای اثبات وجود خدا، برهان عقلی (برهان صدیقین، برهان نظم، برهان حرکت) ارائه می کنیم و یا برای اثبات نبوت یا امامت، از براهینی؛ چون برهان حکمت یا قاعده لطف استفاده می کنیم. این، روش معرفت شناسانه است. روش کارکردگرایانه، این است که وقتی دین در جامعه تحقق و عینیت پیدا کرد، چه کارکردهایی دارد؟
کارکردهای مثبت و منفی آن چیست؟ حال، این دینِ تحقق یافته الزاماً با دینِ نازل شده، مطابقت ندارد؛ چرا که دینِ نازل شده بکماله، در خارج و در جامعه تحقق پیدا نمی کند، بلکه یک دینداری تحقق پیدا می کند؛ بنابراین وقتی از کارکردهای دین صحبت می شود، به معنای کارکردهای دینداری است؛ اعم از دینداری فردی یا دینداری اجتماعی. بر این اساس، کارکردهای اجتماعی و فردی دین؛ یعنی دینداری مطرح می گردد. عمدتاً در علومی؛ مثل روان شناسی دین و جامعه شناسی دین، از چنین رویکردی بحث می شود.
من خودم معتقد هستم که در مباحث دین شناسی باید از رویکرد معرفت شناسانه شروع کرد و به رویکرد کارکردگرایی رسید. در غیر این صورت، چنانچه فقط رویکرد کارکردگرایانه داشته باشیم، تبعات بسیاری دارد و خطرناک است. چنین نگاهی، نگاه پراگماتیستی خواهد بود و در آن اصلاً از صدق و کذب گزاره صحبت به میان نخواهد آمد.
شما اول باید با رویکرد معرفت شناسانه، گزاره های دینی را اثبات کنید و گزاره های باطل را که شبهاتی علیه دین هستند، ابطال کنید؛ مثلاً حقانیت معاد را اثبات کنید و تناسخ را باطل کنید؛ توحید را عقلاً اثبات کنید و شرک را عقلاً ابطال کنید و یا برخی گزاره های دیگر نقلاً اثبات شود. در اینجا نمی گویم حتماً روش عقلی باشد؛ هم عقلی می تواند باشد، هم نقلی. به هر حال ادعا باید با روش استدلالی اثبات گردد و شبهه هم باطل شود. بعد از این می توانیم ببینیم این عقیده درست در جامعه دینداران چه کارکردهایی خواهد داشت؟
اعتقاد ما بر این است که چنانچه عقیده درستی در جامعه دینداری تحقق پیدا کند، کارکردها به یقین، مثبت خواهد بود؛ اما گاهی اوقات بعضی عقاید غلط به نام دین در جامعه دینی می آید و دینداران با آن عقیده غلط، دینداری خود را دنبال می کنند.
البته ما منکر کارکردهای غلط نیستیم؛ به عنوان مثال در حال حاضر، از جمله کارکردهای دینداری سلفی گری این است که با عقل، مخالف است و این جنایات را انجام می دهد؛ یا مثلاً وقتی دینداری صوفیانه در جامعه تحقق پیدا می کند، رشد علمی و صنعتی کاملاً آسیب می بیند؛ چون یک رویکرد ضدعقلانی هم در آن وجود دارد؛ بنابراین ما اول باید با رویکرد معرفت شناسانه به باورهای دینی بپردازیم، بعد کارکردهای دینداری را در عرصه فردی یا اجتماعی مورد بررسی قرار دهیم.
برخی بر این باورند که دین بیشتر از آنکه برای انسان سودمند باشد، برای او زیان دارد. کسانی مانند ابن راوندی، محمد بن زکریای رازی و در دوران معاصر، احمد کسروی از این زاویه به دین نگاه کرده اند. آن ها معتقدند که دین، عامل اصلی بسیاری از جنگ ها و خونریزی ها در طول تاریخ بوده است. به گمان آن ها انبیاء و منادیان وحی، مدعیان دروغینی هستند که بر اختلاف و تفرقه افکنی مردم دامن می زنند.
اولاً درباره مثال هایی که فرمودید، آنچه در مورد شخصیتی؛ مانند محمد بن زکریای رازی مشهور است، نسبت نادرستی است که اسماعیله به او داده اند. ابوحاتم رازی چون از منتقدان رازی بود، او را به بی دینی و نفی نبوت و سایر عقاید دینی متهم می کرد. کتاب هایی هم به ایشان نسبت داده اند که هیچ کدام اصلاً وجود خارجی ندارد.
پس اینکه گفته می شود و در برخی کتب هم آمده است که ایشان اصلاً مسلمان نبوده و به پنج اقنوم اعتقاد داشته، صرفاً کذب است.
بله ایشان یک مسلمان کامل و حتی شیعه اثنی عشری است. او معتقد به عقل و نقل است، ولی چون شخصیتی است که عمدتاً به طب و داروسازی اشتغال داشته، بیشتر از روش تجربی و علمی استفاده کرده است. البته این دلیل نمی شود که رازی، روش نقلی و تعبدی را قبول نداشته باشد.
از این که بگذریم، افرادی در طول تاریخ بوده اند که برخی کارکردهای منفی را به دین نسبت داده اند. بعضی از این کارکردهای منفی که در واقع، به دینداری نسبت داده اند، صحیح است. توجه داشته باشید که این کارکردها را به دینداری نسبت داده اند و مطابقتی با دین منزَل ندارد؛ مثلاً فرض کنید کسی بیاید و بگوید کارکردهای منفی اسلام را ببیند؛ اینکه سلفی ها چطور آدم کشی می کنند.
این اشکال، وارد است؛ اما این اشکال به دینداری سلفی گری است، نه به دین منزَل. توجه دارید که در قرآن صراحتاً آمده است: « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ» (حجرات:۱۰)؛ «أَشِدَّاء عَلَی الْکفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» (فتح:۲۹) روایات متعددی در میان خود اهل سنت هست که اگر کسی شهادتین را جاری کرد، مسلمان است. پس سلفی ها، خلاف این حکم، عمل می کنند.
در واقع آنها با یک عقیده غلطی، دینداری خود را تحقق می بخشند که چنین کارکردهای منفی را به دنبال دارد. حتی اینکه مارکس می گفت دین، افیون توده هاست، ناظر بر دین مسیحیتِ تحقق یافته بود که حرف درستی است؛ چون مسیحیتِ تحقق یافته می گفت: اگر به صورت تو سیلی زدند، آن طرف صورتت را هم بگیر تا سیلی بزنند؛ اگر ظلمی به تو شد، تحمل کن؛ قیام نکن؛ مبارزه نداشته باش؛ کاملاً در برابر ظالم، ذلیل باش. البته زمانی به انسان ها توصیه می شود که نسبت به همدیگر ذلول باشید؛ این باور درستی است؛ اما یک وقت می گویند نسبت به ظالم، ذلیل باش؛ این غلط است.
مسیحیت این گونه بود؛ لذا مارکس آمد و خطاب به طبقه کارگران گفت شما با این عقیده، زیر ظلم کارفرما دارد می روید؛ بیایید قیام کنید؛ انقلاب کنید؛ دین را کنار بگذارید. این اشکالی که مارکس بر دینداری می گرفت، وارد بود، ولی اشتباهش این بود که آن را به همه ادیان تعمیم داد. اشکال آن اینجاست که اگر یک مدل از دینداری، آسیب های اجتماعی دارد، نباید آن را به همه مدل های دینداری یا به دین الهی نسبت داد.
مورد دیگر این است که بعضی از نسبت های منفی به دین یا به دینداری، نسبت های غلطی هستند. اصلاً ما چنین کارکردهای منفی را که به دین یا دینداری نسبت داده اند، قبول نداریم؛ مثلاً فرض کنید گفته می شود که یکی از کارکردهای منفی دین یا دینداری، این است که به واسطه تعبد، آزادی های انسان گرفته می شود.
این مطلب را هگل هم در بعضی از نوشته های خودش دارد. توجه کنید که اساساً اصل اشکال، غلط است؛ زیرا همان طور که آزادی ارزش دارد، کمال هم ارزش دارد. آزادی باید در راستای کمال باشد.
اگر قرار باشد انسان با آزادی، تعبد را کنار بگذارد و به جای اینکه به کمال برسد، خودش را به چاه بیندازد، اینکه مطلوب نیست. آزادی وقتی ارزشمند است که انسان را به کمال و سعادت نزدیک کند، نه هر آزادی. آیزایا برلین می گوید: ما یک «آزادی از»؛ یعنی آزادی از موانع داریم و یک «آزادی در»؛ یعنی چارچوب و قوانینی که آزادی را محدود کند. ما هم «آزادی برای» را اضافه کرده ایم؛ یعنی آزادی برای چی؟ بر این اساس، بعضی از کارکردهای منفی که به دین نسبت می دهند، کارکردهای منفی نیست، بلکه اتفاقاً کارکردهای مثبت است.
در این مورد نیز که برخی معتقدند دین، موجب اختلاف می شود، قدری توضیح بدهم. گاهی اتفاق می افتد که بعضی افراد، تفسیرهای غلطی از دین ارائه می کنند و باعث می شوند فرقه گرایی و اختلاف رواج پیدا کند. این، کارکرد منفی است و منشأ آن هم تفسیر غلط از دین و دینداری است و ارتباطی به دین ندارد؛ اما گاهی اوقات ممکن است خود دین، اختلاف درست کند: اختلاف میان حق و باطل؛ به این معنا که وقتی دین حق آمد، نزاع بین حق و باطل آغاز می شود.
این اختلاف، اختلاف مبارکی است. اگر این اختلاف نباشد، باطل، تمام جهان را تسخیر می کند. پس هر نوع اختلافی مذموم نیست. اختلافی که در آن، حق در برابر باطل می ایستد، امر مثبتی است؛ مثلاً فرض کنید که کسی می خواهد ویروسی را در جامعه پخش کند تا همه مردم بیمار شوند. بعد عده ای از مردم و کارشناسان می آیند، مقابله می کنند و اختلاف ایجاد می کنند. این اختلاف، مبارک است؛ برای اینکه نمی گذارد جامعه به ویروس مبتلا شود.
در این مورد (امکان زیان آور بودن دین)، برخی مانند آقای سروش، به این مسئله از زاویه درون دینی نگاه می کنند. آقای سروش در مباحث «قبض و بسط معرفت دینی»، به وجود آمدن فرقه ها و نحله های مختلف و جنگ ها و نزاع هایی را که به نام دین صورت می گیرد، ناشی از نقص ما در «فهم شریعت» می داند.
به اعتقاد او معرفت دینی، امری بشری و نسبی است و اساساً به همین دلیل، معرفت دینی، خصومت آمیز می گردد و کافر و مؤمن به معنای فقهی آن، در چنین بستری متولد می شوند. چگونه می توان به این شبهه پاسخ داد؟
اینکه گفته می شود «معرفت دینی، نسبی است»، به چه معناست؟ آیا منظور این است که معرفت دینی متفاوت است؟ مثلاً فرض کنید که فقیهی در یک زمان، نسبت به یک موضوع خاص، حکم حلّیت می دهد و در زمان دیگر، نسبت به همان موضوع، حکم حرمت می دهد. از آنجا که موضوع در عرصه زمان و مکان تغییر پیدا کرده است، حکم آن هم تغییر یافته است.
این مسئله، طبیعی است و اشکالی ندارد و اصلاً باید هم همین طور باشد؛ به عنوان مثال اگر خرید و فروش انگور برای ساختن شراب باشد، حرام می شود، ولی اگر برای ساختن شراب نباشد، حلال می شود؛ اگر رادیو و تلویزیون و ماهواره، ابزاری برای ترویج شهوت و غضب باشد، حرام می شود، ولی اگر ابزاری برای نشر معارف اسلامی و سعادت انسان باشد، حلال می شود. اینکه برخی اشکال می گیرند علما، زمانی رادیو و تلویزیون را حرام می دانستند و حالا حلال کرده اند، ناشی از بی توجهی آن هاست.
از قضا هم حلال آن درست است و هم حرام آن؛ چون موضوع، متفاوت است. به این معنا، معرفت دینی متغییر است، اما به معنای دیگر حتی همین معرفت دینیِ متغیر هم ثابت است؛ یعنی هر موقع، موضوع با تمام قیودش باشد، حکمش همیشه همین است، اما چون این موضوع، همیشه با این قیود نیست و قیود، تغییر پیدا می کند، حکمش هم تغییر می یابد.
در عین حال ما در مباحث اعتقادی، معرفت دینی ثابت داریم. به هر حال خدا واحد است؛ احد است؛ شریک ندارد؛ شرک باطل است؛ تثلیث باطل است؛ معاد حق است؛ تناسخ باطل است. این ها همه گزاره های حق و ثابتی هستند؛ تغییرپذیر نیستند و بین همه فرق اسلامی هم مشترک اند.
اگر ادعا شود نسبی بودن معرفت دینی، به این معناست که معرفت دینی معیار ندارد و ما نمی توانیم صحت و سقم آن را کشف کنیم یا اینکه ادعا شود منشأ نسبی بودن معرفت دینی، نسبیت در دین است و اساساً خود دین، نسبی است، از نظر ما باطل است. ما این دو ادعا را قبول نداریم. دین، نسبی نیست؛ برای اینکه دین، یک حقیقت الهی است؛ بر قلب پیامبر (ص) نازل شده و پیامبر معصوم، همان را بعینه با زبان عربی مبین، در اختیار ما گذاشته است. نه یک کلمه از آن کم شده و نه یک کلمه به آن اضافه شده و به صورت قرآن درآمده است.
تبیین قرآن نیز سنت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است. البته همه سنت به ما نرسیده؛ بعضی از اخبار، درست و برخی دیگر غلط هستند و به همین خاطر است که ما علم رجال و درایه داریم. این مطلب درباره قرآن صدق نمی کند؛ زیرا قرآن به تواتر، به همان شکل که پیامبر (ص) در اختیار صحابه گذاشته، به دست ما رسیده است.
اما در این مورد که معرفت ما از قرآن، نسبی است و معیار ندارد، ما بحث را مقداری تعمیم می دهیم. آیا اصولاً معرفت، معیار دارد یا ندارد؟ اگر آقای سروش بگوید که معرفت، معیار ندارد و هر معرفتی نسبی است، همین معرفت خودش درباره دین و معرفت دینی هم نسبی است و به جایی بند نیست.
اگر مطلق معرفت را نسبی بداند، معرفت هایی هم که خودش دارد، نسبی است؛ یعنی معیار ندارد و صحت و سقم معرفتش قابل کشف نیست. اگر بگوید مطلق معرفت، نسبی نیست، بلکه تنها معرفت دینی، نسبی است و معیار ندارد، در این صورت، این اشکال بر او وارد است که معرفت هایی که وی «درباه دین» یا «از دین» دارد که هر دو از سنخ معرفت دینی است، نسبی می باشد. شما هم که الآن دارید درباره دین و معرفت دینی داوری می کنید، قابل اعتماد نیستید؛ چون داوری شما معیار و صحت و سقم ندارد. این، پاسخ نقضی است.
جواب حلّی هم این است که معرفت دینی معیار دارد. به هر حال یکی از منابع معرفتی دینی ما قرآن است. قرآن هم به زبان عربی مبین نازل شده است. وقتی قرآن می فرماید: «اَقِمِ الصَّلوهَ لِدُلُوک الشَّمْسِ اِلی غَسَقِ اللَّیْلِ » (إسراء: ۷۸) آیا می توان گفت هیچ معیاری برای فهم این آیه وجود ندارد؟
آیا می شود از این آیه، حرمت نماز را برداشت کرد؟ قطعاً نمی شود؛ چون «أقم»، صیغه امر است؛ دلالت بر وجوب دارد؛ سیره و سنت پیغمبر (ص) است. از سوی دیگر، تعریف «صلاه» هم معلوم است. آیا کسی می تواند بگوید من از «أقم الصلاه»، حرمت نماز را می فهمم؟ یا می تواند بگوید من از «أقم الصلوه»، وجوب نماز را می فهمم، اما نماز؛ یعنی مطلق دعا کردن که حتی با اعمالی؛ مانند یوگا هم می توان آن را انجام داد؟
خیر، کسی نمی تواند چنین ادعایی کند؛ زیرا «صلاه»، یک «صلاه» مخصوصه است. پیامبر (ص) فرمود: «صَلُّوا کمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی» (مجلسی، بحارالأنوار، دارإحیاء التراث، ۱۴۰۳، ج ۸۲: ۲۷۹). البته ممکن است در بعضی از اعمال نماز، میان شیعه و سنی اختلاف باشد؛ اما در اصل وجوب نماز و ارکان مخصوص آن، بحثی نیست. حتی آنجا هم که اختلاف دارند، اختلافاتشان معیارمند است؛ مثلاً اینکه علمای شیعه می گویند باید دست باز نماز خواند و اکثر علمای اهل سنت می گویند باید دست بسته نماز خواند، این حرف را بر اساس یک معیاری می زنند؛ لذا ما بر سر این معیارها با هم بحث داریم. اهل سنت می گویند که خلیفه دوم برای اینکه خضوع و خشوع در نماز بیشتر شود، دستور داد که مردم دست بسته نماز بخوانند.
اهل سنت، عمل صحابه را حجت می دانند. ما معتقدیم که عمل صحابه، حجت نیست؛ چون صحابه معصوم نیستند. خود اهل سنت هم اعتقاد دارند که صحابه گاهی خطا کرده اند؛ یعنی اجتهاد کرده اند و اجتهادشان بر خطا رفته است. حال، وقتی صحابه در اجتهادشان خطا دارند، ما چطور می توانیم عبادت خودمان را بر عمل صحابه مبتنی کنیم؟ پس چنین اختلافی معیارمند است؛ بحث علمی است؛ این طور نیست که بگوییم هیچ معیار و روشی ندارد و هر کس به هر روشی که خواست، می تواند حرف بزند.
آیا می توان با رشد عقلانی انسان، چیزهای دیگر را جایگزین دین کرد؟ همان طور که مثلاً فروید، هنر را جایگزین دین می کند یا اگوست کنت، جامعه شناس پوزیتیویست فرانسوی که دین و اصولاً متافیزک را متعلق به اعصار ابتدایی بشر می داند و معتقد است با تکامل انسان و رسیدن به دوره علمی جدید، دین دیگر جایگاهی ندارد، جامعه شناسی را به عنوان یک علم کاربردی، جایگزین دین می کند و حتی به تقلید از دین، برای آن عبادتگاه می سازد و قوانین و شرایعی هم برای آن وضع می نماید.
ما این دغدغه را در اندیشه های مادی گرایانه کارل مارکس هم می بینیم که خود او از آن تحت عنوان «ماتریالیسم تاریخی» و «جبر تاریخ» یاد می کند؛ اینکه در عصر حاضر که دوره کمون ثانویه و دوره احیای سوسیالیسم است، دین، افیون قلمداد می شود و سوسیالیسم، بهشت گمشده، اتوپیا و مدینه فاضله معرفی می گردد.
فویرباخ هم که پدر معنوی مارکس است، دین را در حدّ نوعی رابطه عاطفی میان انسان ها کاهش می دهد و بر این باور است که «عشق طبیعی» خود عالی ترین شکل پیروی از مذهب نوینی است که او آن را «مذهب عاطفی» می نامد. فویرباخ در نهایت «اخلاق بشری» را بهترین جایگزین برای دین معرفی می کند.
من در کتاب «کلام نوین اسلام» و «انتظارات بشر از دین» به تفصیل توضیح داده ام که اصلاً حقیقت علم چیست و آیا علم، جای دین را می گیرد یا نه؟ و یا دین، جای علم را می گیرد یا نه؟ ما دین را مجموع حقایقی درباره بینش، منش و کنش دنیوی می دانیم؛ به گونه ای که سعادت اخروی را تأمین کند؛ یعنی حوزه دین، هم مسائل بینشی است، هم منشی و هم کنشی. گستره دین صرفاً رابطه انسان با خدا نیست.
دین، رابطه انسان با خدا، خود، جامعه و طبیعت در هر سه قلمرو بینشی، منشی و کنشی است؛ اما دین با این قلمرو، برای سعادت اخروی آمده است؛ یعنی نحوه زیستنی را به ما نشان می دهد که منشأ سعادت اخروی است. پیوند ملک و ملکوت را دین بیان می کند. علم هیچ گاه، این کار را انجام نمی دهد. علم با شناخت ملک کار دارد، نه با شناخت ملکوت و رابطه ملک و ملکوت.
بر این اساس ما هر چه هنر داشته باشیم، نمی تواند جای دین را بگیرد. هنر ممکن است احساساتی را برای ما تأمین کند و به ما احساس آرامش بدهد، ولی چه کسی گفته حقیقت دین، احساس آرامش است. حقیقت دین، پیوند دنیا و آخرت است که در جریان آن، آرامش هم تأمین می شود؛ یعنی آرامش، از لوازم این پیوند است.
البته ممکن است این لازم (آرامش) از طرق دیگر هم به دست آید، اما برای دین ارزش ندارد؛ چون دین می گوید باید از این طریق، آرامش را تحصیل کرد؛ زیرا در حقیقت دین، پیوند دنیا و آخرت و پیوند ملک و ملکوت مهم است. در علوم انسانی هم به شناخت انسان پرداخته اند، ولی دین، شناختی را از انسان معرفی می کند که به پیوند ملک و ملکوت می انجامد و سعادت انسان را تضمین می کند.
بنابراین علم و هنر هیچ وقت نمی توانند جای دین را بگیرند. منظور ما هم از دین حداکثری و جامع این نیست که علم را رها کنیم. علم به هر حال کار خودش را انجام می دهد. علم در حوزه علوم انسانی، در پی شناخت انسانِ محقَّق و سپس تغییر اوست. اعتقاد ما بر این است که دین، شناختی از انسان به ما می دهد که رابطه ملک و ملکوتش تأمین شود و راه آن را هم معرفی کرده است.
حالا اگر علم نیز شناختی پیدا کرده، ممکن است شناخت علم با شناخت دین در یک جا، مشترک باشد یا شناختی که علم به انسان می دهد، ممکن است دین اساساً کاری با آن نداشته باشد و بالعکس؛ بنابراین نسبت علم و دین، «عموم و خصوص من وجه» می شود. آنجا که علم، شناختی را از انسان ارائه می دهد که دین کاری با آن ندارد، به عنوان علم قابل استفاده است و در آنجا که دین، شناختی را از انسان معرفی می کند که علم به آن نپرداخته است و نمی تواند بپردازد، به خصوص در بُعد ملکوتی انسان ملکی، علم محتاج دین است و باید از دین استفاده کند؛ چون خودش سا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 