پاورپوینت کامل گفتگو با آیت الله سیدجمال الدین موسوی اصفهانی، عقل در ترازوی دین ۶۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گفتگو با آیت الله سیدجمال الدین موسوی اصفهانی، عقل در ترازوی دین ۶۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفتگو با آیت الله سیدجمال الدین موسوی اصفهانی، عقل در ترازوی دین ۶۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گفتگو با آیت الله سیدجمال الدین موسوی اصفهانی، عقل در ترازوی دین ۶۹ اسلاید در PowerPoint :

>

عقل در ترازوی دین

آیت الله سیدجمال الدین موسوی اصفهانی در سال ۱۳۱۲ در یک خانواده روحانی در شهر اصفهان متولد شد. تحصیلات مقدماتی را در اصفهان و سپس در قم آغاز کرد. پس از گذراندن مقدمات، به حوزه علمیه نجف عزیمت نمود و دروس خارج را در محضر حضرت آیت الله العظمی خویی و دیگر علمای بنام فراگرفت.

در نجف، به تبادل علمی و مباحثه دروس حوزوی با شهید آیت الله سید محمدباقر صدر پرداخت و در عین حال، ارتباط تنگاتنگ و نزدیکی با امام موسی صدر و آقا مصطفی خمینی داشت.

پس از بازگشت به ایران، ضمن استفاده از حوزه های علمیه قم، اصفهان و تهران، به تدریس معارف اسلامی و سخنرانی های علمی و مذهبی در محافل دینی روی آورد و دوره دکترای فلسفه را در دانشکده الهیات و معارف اسلامی (معقول و منقول) دانشگاه تهران گذراند. آیت الله موسوی پیش از انقلاب، به دعوت دانشجویان ایرانیِ مقیم خارج، سفری در محضر آیت الله العظمی شیخ جعفر سبحانی به آمریکا، مصر، عربستان و سوریه نمود.

در روزهای نزدیک به پیروزی انقلاب، به تهران آمد و به فعالیت های سیاسی پرداخت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مدتی به نیروی هوایی اصفهان رفت و بعد از آن، به پیشنهاد شهید بهشتی، به تهران آمده و در ستاد انقلاب فرهنگی و سازمان تبلیغات اسلامی، به فعالیت های علمی و فرهنگی پرداخت. او هم اکنون تولیت مسجد، مدرسه علمیه و مجتمع مذهبی حضرت موسی بن جعفر (ع)را بر عهده دارد.

از آثار وی می توان «عدالت اجتماعی در اسلام» و «ملاحظاتی پیرامون پیام های اقتصادی قرآن» و همچنین ترجمه و تحقیق «امیرالمؤمنین (ع)در عهد پیامبر (ص)»، «سنت های تاریخ در قرآن» و «کلیاتی پیرامون عبادات اسلامی» را نام برد.

بـه عنـوان اولیـن سـؤال بفرمایید حضرت عالی رابطه میان دین و عقل را چطور ارزیابی می کنید؟

در وهله اول، از شما و معاونت پژوهش حوزه علمیه تهران، بسیار تشکر می کنم که به چنین مقولاتی در حوزه مطالعات دینی می پردازید. مسئله نیاز بشر به دین، واقعاً از جمله مسائل بسیار مهم عصر حاضر است که نیاز امروز جامعه ما نیز هست. اما در ارتباط با سؤالی که پرسیدید، باید این نکته را در ابتدا خدمتتان عرض کنم که مشکل اصلی آدم هایی که از دین گریزان اند، این است که تصور می کنند دین، عقلانی نیست.

آن ها گمان می کنند که میان دین و عقل، رابطه متقابل برقرار است؛ به این معنی که دینداری، مخالف عقلانیت است. هر کس که می خواهد حیات عقلانی داشته باشد، باید دین را کنار بگذارد. چنین آدم هایی معمولاً دین را با اوهام و خرافات معادل می گیرند و از جنبه خردورزی دین غافل اند. من به صراحت، خدمت شما عرض می کنم که دین، از پشتوانه عقل برخوردار است.

ما وقتی به این فکر می کنیم که قرآن کریم با دستور تعقل و خواندن آغاز می شود و می فرماید: «إقرأ بسم ربّک الذی خلق» (علق:۱)، پی به این نکته می بریم که دین و عقلانیت، نه تنها هیچ تضادی با یکدیگر نداشته، بلکه با هم تلازم هم دارند: «کلّما حکم به العقل، حکم به الشرع و کلّما حکم به الشرع، حکم به العقل». این تلازم تا به آن حدّ است که گوستاو لوبون، مستشرق معروف فرانسوی، در کتاب مشهور خود با عنوان «تاریخ تمدن اسلام و عرب» که به فارسی هم ترجمه شده است، به مسلمانان بابت نزول چنین آیه ای (علق:۱) تبریک می گوید؛ این که نقطه شروع وحی و آغاز بعثت حضرت رسول اکرم ( ص )، چنین آیه ای است.

تا آن جا که خاطرم هست شهید مطهری هم در یکی دو جا از آثارش، با استشهاد به سخن لوبون، به این مسئله تفاخر می کند. شما اوایل اصول کافی را بخوانید؛ در حدیثی آمده است که خداوند به وسیله عقل است که پرستش می شود و به وسیله عقل است که انسان می تواند بهشت را برای خودش بخرد: «ما عُبد به الرحمن و اکتُسب به الجنان» (کلینی، الکافی، اسلامیه، ۱۳۶۲، ج۱: ۱۱).

بنابراین بی انصافی است اگر دین را در تعارض با عقل بدانیم. البته سخن ما در این جا بیشتر ناظر بر دین اسلام است. شما تمام دین اسلام را بگردید؛ حتی یک مسئله در آن پیدا نمی کنید که در تعارض با عقل باشد.

ممکن است برخی احکام در نگاه اول، متعارض باشند، ولی همه آن ها توجیه دارد؛ جواب دارد. نمی شود به صرف تعارض ظاهری، از بطن آن غافل شد. این جاست که گفته می شود برای فهمیدن دین، عقل ظاهری و سطحی کافی نیست. این جاست که مولوی می گوید:

پای استدلالیان چوبین بود

پای چوبین، سخت بی تمکین بود

مولوی که این چنین سخن می گوید، به هیچ وجه مخالف عقل نیست. درست است که او اشعری است، اما در مجموع، بسیاری از اعتقادات اشعریان را قبول ندارد و نوعی اشعری گری تعدیل شده را ارائه می دهد؛ دقیقاً مانند وضعیتی که امام محمد غزالی دارد. شما می دانید که اشعریان، جبرگرا هستند و اساساً انسان را مختار نمی دانند.

این سخنانی هم که بعدها در برخی مکاتب اشعری پیدا شد تحت عنوان «کسب» تا وجهی برای اراده انسان قائل شود، باز هم نمی تواند جای آن اختیاری را که شیعیان و به شکل افراطی ترِ آن، معتزلیان به آن قائل هستند، بگیرد.

پس ما عملاً نمی توانیم افراد شاخصی؛ چون مولوی و غزالی را اشعریِ تمام عیار بدانیم. اگر از این زاویه به چنین افرادی نگاه کنیم، بسیاری از باورهای ما راجع به آن ها اصلاح خواهد شد. کسانی که اختیار را از انسان، سلب می کنند، اراده او را زیر سؤال می برند و در نتیجه، عقل را یک قوه بیکاره قلمداد می کنند.

تعجب نکنید؛ نتیجه آن، چیزی جز این نمی شود. مولوی از این منظر، قائل به هیچ تعارضی میان دین و عقل نیست. او تنها می گوید هر جا تظاهری میان دین و عقل یافتید، نباید بلافاصله عَلَم مخالفت با دین بردارید؛ بروید عقلتان را کامل کنید.

این طور مشهور است که منظور مولوی از «استدلالیان» در این بیتی که از ایشان نقل فرمودید، فلاسفه است. اگر چنین است، آیا مولوی، فلاسفه را به عنوان این که تجسّم عقلانیت اند، مورد انتقاد و تعریض قرار می دهد یا آن که اصلاً آن ها را به عنوان عقلا نمی شناسد؟ آیا اساساً می توان چنین اعتقاداتی را به مولوی نسبت داد؟

آن چه در تعامل میان دین و عقل مطرح است، بررسی یک سویه هر کدام از آن ها نیست. انسان هم به دین نیازمند است و هم به عقل. اگر عقل نباشد، غایت مندی و حکمت اعمال انسان، زیر سؤال می رود. عقل به قدری اهمیت دارد که در احادیث معصومین(ع)، از آن به عنوان پیامبر باطنی، تعبیر شده است.

شما به تعالیم حضرات معصومین(ع) مراجعه کنید؛ به واقعیاتی در مورد عقل برمی خورید که شما را دچار تحیّر می کند. اساساً از منظر دین، عقل، نه تنها مذموم نیست، بلکه اصلاً دین آمده است که عقل را غبارروبی کند. پیامبران آمده اند که بگویند ای آدم ها! شما عقل دارید؛ چرا از آن استفاده نمی کنید؛ این عقلی که خداوند به شما اعطاء فرموده است و این همه محبوب خداوند است؛ حدیث قدسی است، خطاب به عقل که «و عزّتی و جلالی ما خلقت خلقاً هو أحبّ إلیّ منک» (کلینی، الکافی، اسلامیه، ۱۳۶۲، ج۱: ۱۰).

در روایات، تعابیر مختلفی از اولین مخلوق الهی آمده است؛ از جمله این که اولین چیزی که خداوند آفرید، «روح» بود یا «قَدَر» بود و یا «نور اهل بیت(ع)» بود. در تعابیر دیگری هم آمده است: «أول ما خلق الله العقل» (مجلسی، بحارالأنوار، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳، ج۱: ۹۷) یا «أول ما خلق الله القلم» (قمی، تفسیر، دارالکتاب، ۱۴۰۴، ج۲: ۱۹۸). این ها هیچ کدام در تعارض با هم نیستند.

برای آن که در این مطلب، بیشتر دقیق شوید، می توانید به تفاسیر و شروح آن ها مراجعه کنید. به هر حال، این، نشان از اهمیت عقل دارد. این، حقیقتی غیر قابل انکار است که دین، عقل را تأیید می کند و حتی خیلی توصیه می کند که مبادا از آن غافل شوید.

شما دقت کنید که حتی پذیرش دین هم نباید با اجبار و اکراه باشد؛ بلکه در این جا هم باید از عقل استفاده کرد: «لا إکراه فی الدین قد تبیّن الرشد من الغیّ» (بقره:۲۵۶)؛ پذیرش دین هم باید با تبیین و روشنگری صورت گیرد.

اما در ارتباط با سؤالی که مطرح فرمودید، من معتقدم مولوی هرگز با تعقل و خردورزی، مشکلی نداشته است. شما مثنوی معنوی را بخوانید؛ سرشار از حکمت هایی است که در آن، به بهره گیری از عقل و خرد توصیه شده است. عقل در نگاه مولانا، دریای پهناوری است که هر چه از آن استفاده کنید، جا دارد.

تا چه عالم هاست در سودای عقل

تا چه با پهناست این دریای عقل

از این منظر، مولوی با فلاسفه هم مشکلی ندارد. مولوی در آثار خود، به کرّات از مسائل و استدلال های فلسفی استفاده کرده است. ضمن آن که مولوی، متعلّق به سنتی است که رفته رفته عرفان را با رنگ و بوی فلسفی عرضه می کرد.

مشکل اصلی مولوی با عقل جزئی است؛ عقلی که فقط جلوی چشم خودش را می بیند و از دریای بیکران هستی غافل است. انسان نباید تنها به عقل خودش اکتفاء کند، بلکه برای رسیدن به کمال، لازم است به عقل کلّ که همان خداوند رحمان باشد، برسد.

عقل باید در خدمت انسان باشد، نه آن که او را اسیر معادلات چند مجهولی و حساب گری های بیهوده کند. عقل همواره باید به بالا نگاه کند و فقط به تجربه و حس، متّکی نباشد. در این جاست که عقل به خدمت دین درمی آید.

عقل جزئی آفتش وهم است و ظن

زان که در ظلمات شد او را وطن

عقل چه گونه در خدمت دین قرار می گیرد؟

عقل اگر جزئی نگر نباشد و تنها به مشاهده عالم طبیعت، بسنده نکند و فراتر از آن را هم ببیند، می تواند در خدمت دین باشد. در خدمت دین بودن؛ یعنی در خدمت خدا بودن. انسان اگر در خدمت دین باشد، هم به خودش خدمت می کند؛ هم به خدا و هم به خلق خدا. ما در آیات الهی داریم که انسان خلق شده است برای این که خداوند را عبادت کند: «ما خلقت الجنّ و الإنس إلا لیعبدون» (ذاریات:۵۶) عبادت، نهایت عقلانیت است.

عقل، انسان را به این مسئله هدایت می کند که پرستش پروردگاری که خالق ماست و نعمت های فراوانی را در اختیار ما گذاشته است، لازم است. یکی از همین نعمت ها، عقل است و حتی شاید بتوان گفت که بزرگ ترینِ آن ها هم هست. بله، عقل جایگاه برجسته ای دارد که نباید از آن غافل شد.

اصلاً وجه تمایز میان انسان و حیوان، همین عقل است. در برخی تفاسیر آمده است که مراد خداوند متعال از «امانت» در آیه شریفه «إنّا عرضنا الأمانه علی السماوات و الأرض و الجبال فأبین أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الإنسان إنه کان ظلوماً جهولاً» (أحزاب:۷۲)، عقل است.

برخی دیگر هم گفته اند که منظور، اختیار است؛ یعنی چون انسان، اختیار دارد، با سایر موجودات، حتی فرشتگان که از باب «ما منّا إلا له مقام معلوم» (صافات:۱۶۴)، هیچ اختیاری از خود ندارند، متفاوت است.

ما در این آیه، چه منظور از امانت را عقل بدانیم و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.