پاورپوینت کامل گفتگو با استاد ابوالفضل بهرامپور، تفسیری آسان از نیاز بشر به دین از منظر… ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گفتگو با استاد ابوالفضل بهرامپور، تفسیری آسان از نیاز بشر به دین از منظر… ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفتگو با استاد ابوالفضل بهرامپور، تفسیری آسان از نیاز بشر به دین از منظر… ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گفتگو با استاد ابوالفضل بهرامپور، تفسیری آسان از نیاز بشر به دین از منظر… ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

تفسیری آسان از نیاز بشر به دین در منظر…

استاد ابوالفضل بهرامپور در سال ۱۳۲۰ شمسی در شهر زنجان به دنیا آمد. او مدرّس روش ترجمه و تفسیر قرآن کریم بوده و مؤسس دفتر ترجمه و تفسیر دارالقرآن سازمان تبلیغات اسلامی تهران می باشد. تحصیلات حوزوی و دانشگاهی استاد نیز مرتبط با دانش تخصصی او؛ یعنی قرآن پژوهی است.

وی دارای مدرک کارشناسی ارشد علوم قرآن از دانشکده الهیات دانشگاه تهران بوده و در حوزه علمیه نیز سال های متمادی از محضر اساتید ذوفضلی؛ چون علامه محمداسماعیل صائنی و آیت الله عزّالدین زنجانی، کسب فیض نموده است. استاد بهرامپور پیش از انقلاب، همکاری نزدیکی با شهید بهشتی و شهید باهنر، در زمینه تألیف کتب درسیِ هم سو با مسائل قرآنی و دینی داشته است و گه گاه با همراهی شهید مطهری و برخی فضلای دیگر، به تدریس علوم دینی در مدارس و محافل مذهبی می پرداخت.

برخی آثار قلمی استاد که عمدتاً معطوف به موضوعات قرآنی است، عبارت است از: «تفسیر مبین»، «تفسیر نسیم حیات»، «ترجمه قرآن با شرح واژگان»، «طراوت عفاف»، «آموزش ترجمه قرآن و متد تفسیری»، «اخلاق و عرفان در سوره حجرات»، «نگاهی به سوره محمد (ص)»، «یس؛ قلب قرآن»، «سوره ملک؛ نماد قدرت»، «تفسیر عرفانی مناجات تائبین»، «پیمان پارسایی (آداب عرفانی حج)»، «حق با کیست؟ (مناظره مذاهب اسلامی با وهابیت) و «ستون خیمه (در مورد اهمیت نماز)».

به عنوان اولین سؤال بفرمایید تبلور مسئله «نیاز به دین» را در حیات انسان، با توجه به آیات قرآن کریم چه طور ارزیابی می کنید؟

در واقع، نیاز انسان به دین، سؤال اصلی است. این یک پیش مقدمه دارد. اگر زندگی انسان به این دنیا ختم شود، پیامبر و دینی لازم نیست؛ انسان با عقل می تواند زندگی کند.

ببینید که ماتریالیست ها هم در حال زندگی هستند از نظر خودشان، هیچ احتیاجی به پیام آسمانی ندارند؛ چون معتقدند که انسان، مثل حیوانات می میرد و دیگر پس از آن، کار، تمام است. دیگر هیچ دنیا و روزگاری وجود ندارد. همه چیز در عالم شیء و ماده است و تمام شدنی است.

آن ها تصور می کنند آن مقدار عقل، درایت و قانونی که برای زندگی دنیوی لازم است، دارند و حتی بیش از آن را دارند. با همین عقل می توانند زندگی خود را اداره کنند. این مسئله، درست است؛ اما اگر فرض، این باشد که این جا، جایی موقت برای کسب مال است، یا فقط باید در آن زندگی کرد. ولی اگر فرض، این نباشد، این مقدار عقل، کافی نیست تا بتواند برای خودش، برنامه ریزی کند؛ چون کسی به سرای دیگر نرفته است، آن جا را ملاحظه کند و تجربه کند، برود ببیند که آن جا چه خبر است و بعد برگردد و برای آن برنامه ریزی کند.

البته اگر کسی از آن جا برمی گشت، می توانست این حرف را بزند. بنابراین وقتی دین، برنامه هایی را که متشکّل از حلال ها و حرام هاست، برای ما تعیین می کند، تماماً با ملاحظه مقتضیات زمان ماست. وجود ما حادث است، ولی بقاء ما به بقای الهی، ابدی است و ادامه دارد؛ به همین دلیل ما به دین (حتی اگر اصلاً اسم آن را دین نگذاریم و بگوئیم قانون؛ یعنی چیزی که چشمش باز است و اطلاع صحیح به ما می دهد)، نیاز داریم.

قرآن چه قدر زیبا با ما صحبت می کند. من از سوره مبارکه «تکاثر»، قاعده ای بگویم. توجه داشته باشید: من در بین قم و تهران که رفت و آمد دارم، با سرعت مطمئنّه حرکت می کنم. راننده دیگری، با سرعت بیشتری نسبت به من، در حال سبقت گرفتن است و ادعایش، این است که برای رسیدن به هدفی خاص، تعجیل دارد. پس هدف داشتن، قابل انکار نیست.

مطلب دوم، آن است که این هدف ها بر دو گونه هستند: هدف های کوچک که غالباً زودرس اند و هدف های بزرگ که معمولاً دیررس هستند. همین جا «ألهاکم» را باید معنا کرد؛ «ألهاکم التّکاثر» (تکاثر:۱). «ألها» از لهو است؛ یعنی سرگرمی های بی فایده که به باب إفعال رفته است: «ألهوه». واو در آن، به ألف تبدیل شده است.

قرآن می فرماید: «تکاثر»، خیلی شما را سرگرم کرده است. «تکاثر»؛ یعنی چشم و هم چشمی در امور دنیا. «حتّی زرتم المقابر» (تکاثر:۲)؛ تا آن جا که به قبرستان آمدید، باز هم رها نمی کنید. این سوره در شأن قبیله ای است که گفتند ببینید مرده های ما بیش از مرده های شماست.

پس ثابت شد که زنده های ما (نیروی انسانی ما) بیش از زنده های شماست. شما که به قبرستان آمده اید که بفهمید دیر یا زود، قرار است این جا منتقل شوید و خودتان را باید آماده کنید، باز هم درباره دنیا صحبت می کنید؟ «کلاّ سوف تعلمون» (تکاثر:۳)؛ شما خیلی دست کم گرفته اید؛ این گونه نیست که تصور می کنید؛ به زودی زمانی نمی گذرد که می فهمید، اما بد موقعی می فهمید. من می خواهم پای عقل را به میدان بکشم؛ به طور مثال فردی یزدی در شهر خوی، دانشجو شده است.

حدود چهار سال، آن همه تلخی ها را مانند دوری از خانواده، غربت و… تحمّل می کند. اگر از او بپرسی شما به چه منظوری، این همه مشقّت را تحمّل می کنی، می گوید هدف من، این است که مدرک کارشناسی دانشگاه را بگیرم. حالا ممکن است در یکی از درس ها، استاد، بداخلاق باشد. دانشجو که دلش تنگ شده است، از این رفتار استاد، دلگیر می شود و با استاد برخورد می کند.

این هم بالأخره هر طور که باشد، یک هدف است. من همه حرفم، این است که در دنیا، افراد دیندار یا بی دین می پذیرند که این کار، یک هدف گرایی کوچک است و ممکن است باعث شود که او را برای همیشه از دانشگاه بیرون کنند یا چند سال از تحصیل عقب بیندازند. پس همه اتفاق نظر دارند که این کار، معقول نیست و کار اشتباهی است.

این طور بگویم که در این قاعده، اگر مشغول شدن به هدف های کوچک، ما را از رسیدن به هدف های بزرگ باز می دارد، عقلاً ممنوع است که چنین کاری را انجام دهیم. اگر مشغول شدن ما به کارهای کوچک، موجب باز ماندن از هدف گرایی های بزرگ ما شود، احدی از بشر بر روی زمین، این موضوع را قبول ندارد و آن را ممنوع می داند.

این احکامی که ما داریم؛ اعم از: حرام، مکروه، گناه کبیره و گناه صغیره، برای این است که مقدار بازدارندگی امور را مشخص کند. وقتی ما می گوییم دین، بالفور، زیارت نامه، نوحه خوانی و… به ذهن متبادر می شود. این مسائل، عقلی است.

اول باید تکلیف خودمان را روشن کنیم که آیا بالأخره ما به نظام دیگری منتقل می شویم یا نه؟ آیا این جا واقعاً به منزله رَحِمی برای نظام بعدی است؛ همان طور که از رَحِم مادر به این دنیا منتقل شدیم؟ اگر این طور است، ما می گوییم این مراحل، هر کدام شرایط خودش را دارد.

اما اگر چنین نباشد، حق با مادی گرایان است که می بینید این گونه زندگی می کنند. این پاسخ مختصری به این سؤال است که ما به چه دلیل به دین نیاز داریم؟ دین بازگو می کند که ما چه گونه به سراغ هدف های بزرگ برویم و چه مقدار مجازیم به اهداف کوچک که به آن ها نیاز داریم، سرگرم شویم. باید این موضوع ها را آسیب شناسی کنیم. در واقع این بحث، جوهر همه آن حرف هایی است که مطرح کردم. اگر همه دنیا را به قیمت این بها بدهی که تو را از آخرت باز دارد، این، خلاف عقل است.

با وجود عقل که حتی در آموزه های دینی هم از آن تحت عنوان «حجت باطنی» و «پیامبر درونی» یاد می شود و اساساً در کتب روایی ما؛ از جمله کتاب شریف کافی، این همه از قدر و منزلت عقل سخن گفته می شود، چه نیازی به دین است؟ عقل، فقط به دین کمک می کند. برایتان مثالی بزنم؛ شما تصوّر می کنید که شهید مطهری را حوزه علمیه، مطهری کرده است؟ پس چرا همه مطهری نمی شوند؟

معلوماتی که حوزه به ما می دهد، زمینه را فراهم می کند تا اگر انسان، مطالعه و کنکاش کند، مطهری بشود. پس خود انسان باید کار کند. در دانشگاه نیز همین طور است. دانشگاه که پرفسور رضا درست نمی کند.

دانشگاه به ما زمینه می دهد که اگر تحقیق و کنکاش کنیم؛ کار کنیم؛ آن وقت پرفسور رضا می شویم. این ها همه زمینه هستند. عقل نیز این گونه است. عقل مانند چراغ قوه است. چراغ قوه این است که فقط این کتاب ها و این اشیاء را به ما نشان بدهد. آن فقط کشّاف است؛ فقط می تواند به ما بنمایاند. عقل در همین حد است؛ لذا در حدّی که زندگی دنیا را بچرخاند، خوب است.

همین حرف هایی که من زدم، چرا شما پذیرفتید؟ این از برکت عقل است؛ چون خدا به ما عقل داده است تا این نوع مسائل را بفهمیم. اگر عقل نبود، این مقدار هم نمی فهمیدیم. اگر در انسان، عقل وجود نداشته باشد، تربیت پذیری هم نیست. می گویند شما چرا خدا را بندگی می کنید؟ در پاسخ می گوییم شما چرا به رئیس خودتان می نازید؟ چون آن را در مرکز قدرت می بینید.

عقل می گوید او نیازهای مرا مرتفع می کند. آن گاه پاسخ می دهیم او کسی است که اگر روزی زکام بگیرد، می میرد. من کسی را معرفی می کنم که از او بسیار بالاتر است؛ اصلاً زکام را او می سازد و خودش هم می تواند آن را معالجه نماید. به چیزی تکیه کنید که خودش تلاطم ندارد. این، عقل است که قبول می کند. اگر عقلی که این مسائل را فهم می کند، نباشد، چه رخ می دهد؟

پس عقل، نقش بسزایی دارد و کمک می کند که انسان، فهم بهتری از مسائل داشته باشد. به تعبیری، پیامبر باطنی است؛ اما نباید اشتباه کنیم و بگوئیم که همکار پیامبر است. ممکن است من در اتاق خودم، وسایل مختلفی داشته باشم؛ از جمله رایانه، میز، کتاب، چراغ قوه، رادیو و… چراغ قوه کار رادیو را انجام نمی دهد و یا بالعکس. چراغ قوه، شیء را نشان می دهد که بروم آن را بردارم. عقل در امور آخرت، این مقدار نقش دارد و دیگر هیچ. برای همین است که به آن، پیامبر باطنی می گوییم.

آیا ما مجاز هستیم که این مطلب را بگوئیم؟ این به آن معناست که عقل یا به تعبیر دیگر، پیامبر درونی، مخاطب پیامبران است. پیامبر با عقل کار دارد و هر چه را که می گوید، عقل می فهمد. محرم این هوش، جز بی هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست محصول این پیغام را گوش است که دریافت می کند. یک ناشنوا، گیرنده این موضوع نیست؛ این پیام، بی مشتری می ماند. مر پیامبر را مشتری، جز عقل نیست.

عقل، بیان پیامبر را می فهمد و درک می کند. یعنی اگر پیامبر باشد، اما عقل نباشد، انسان نمی تواند حرف پیامبر را متوجه شود. عقل کمک می کند که در واقع، سخن پیامبر فهمیده شود. برخی از افرادی که قصد دارند ائمه بزرگوار(ع) یا قرآن را بزرگ کنند، من اثبات می کنم که ایشان از قرآن و از ائمه اطهار(ع)، هیچ چیز نفهمیده و نمی دانند. با آب و تاب می گویند: ما کجا و فهم قرآن کجا؟ اگر قرار باشد که ما قرآن را نفهمیم و قابل فهم نباشد، نمی تواند حجّت هم باشد.

تصوّر کنید از طرف آقای رئیس جهمور، بخشنامه ای برای استاندار قم ارسال شده است. مسئولین همه می خوانند، ولی متوجه نمی شوند مراد آن چیست؟ آیا در این صورت، این بخشنامه، حجّیت دارد؟ قابل اجراست؟ اگر قرآن، قابل فهم نباشد، چه گونه می توان آن را اجراء نمود. بنابراین قرآن با زبان عقل، صحبت می کند.

در بسیاری از احادیث ما، فلسفه بعثت انبیاء(ع) «رشد عقلانی» انسان ها معرفی شده است؛ از جمله در حدیثی از حضرت علی (ع)آمده است که خداوند متعال، رسولانش را فرستاد تا «دفائن عقول»؛ یعنی گنجینه های عقل را برای مردم آشکار سازند و یا در حدیث دیگری از امام موسی کاظم (ع)روایت شده است که پیامبران، مبعوث نشدند، مگر برای آنکه خلائق را به تفکّر و تعقّل در خداوند وادارند.

با توجه به این توضیحات، دین چه طور می تواند موجب رشد عقلانی شود؟ به همین دلیل است که گفتم عقل، کشّاف است. عقل می تواند تربیت پذیری داشته باشد. حال، جای این سؤال هست که چه چیزی، عقل را رشد می دهد؟ اوایل انقلاب، منافقین و مارکسیست ها را محاکمه می کردند. من به همکارانِ معلم ام می گفتم: نگران نباشید؛ این، خوب است؛ بگذارید ما یک بُعدی بار نیاییم.

شخصی بود که کتاب های دینی را می خواند، بعد از مائو تسه تونگ (رهبر مارکسیست های چین در دهه های گذشته) صحبت می کرد. ما آن زمان، در محیط های علمی، خیلی پیرامون این مسائل، بحث می کردیم. مباحثه، موجب رشد عقل ما می شد.

هدف پیامبران هم همین است؛ می خواهند عقل را رشد بدهند. درباره نظریات مائو مطالعه کنید. ایشان مثالی دارد؛ می گوید که تخم مرغ، موضوع است. ضدّ آن، جوجه شدن است و تضادّ این ها باعث می شود که مرغ به وجود بیاید؛ از بیرون، خبری نیست.

من به او گفتم که فردا همه دوستانت را جمع کن تا من جواب نهایی را بدهم. فردا همه جمع شدند. می گفت که تخم مرغ با جوجه بودن درگیری دارد؛ باید یا این باشد یا آن. من با یکی از شاگردانم هماهنگ کردم که تخم مرغی را آماده کند، بعد گفتم که ما عوام الناس هستیم.

در عالم ذهن، خیلی اتفاقات می افتد. آن چیزی که در این ساعت و در عالم بیرون وجود دارد، آن است این تخم مرغ کجا با جوجه، درگیر است؟ مگر عدم می تواند منشأ اثر باشد و درگیری ایجاد کند؟ این، خیال است. همیشه «تضادّ دیالکتیکیِ» شما، یک پایه اش می لغزد. وقتی «تز» هست، «آنتی تز» نیست و بالعکس. این بیان، موجب تحیّر او و دوستانش شد. حالا اگر من را هم قبول ندارد، این جا به نوعی از رشد عقلی رسیده است.

پیامبران این گونه با ما صحبت می کنند. یعنی پیامبران با زبان عقل، حقایق را مطرح می کنند و مخاطب هم با عقل خودش متوجه می شود؟ بله، هم متوجه می شود و هم رشد می کند. آن هم به دو صورت است: یا قبول می کند، یا از سر لجاجت، رد می کند. می توانیم بگوئیم نقش دین آن است که زنگار را از روی عقل برمی دارد و باعث می شود که عقل، متوجه مسائل شود. نه، زنگار را برنمی دارد.

در واقع، اصلاً زنگاری وجود ندارد. عقل تا حدودی فعّال است. منتهی این، مهم است که چه طور باید آن را کاملاً فعال کنیم؛ با توجه به این مسئله که شما چه موادّی به آن بدهید، تا رشد کند. پس نقش تذکّر هم این جا معلوم می شود؛ این که انبیاء مذکِّرند. انبیاء، کار عالمانه می کنند: «کلّما حکم به الشرع حکم به العقل».

یا آن که امیرالمؤمنین (ع)می فرماید: «نقل الصخور من مواضعها أهون من تفهیم من لایفهم» (ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغه، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴، ج۲۰: ۳۲۶).

ما چرا این را می پذیریم؟ عقل به ما پیغام می دهد که درست می گوید. آقای هانری کربن از فاصله ای دور، به محضر علامه طباطبایی می رسید و از ایشان استفاده می کرد. او دارای عقل بود.

حرف هایی را می شنید که با عقل، سر و کار داشت. عقل، یک امر بین المللی است؛ در غیر این صورت، خداوند نمی تواند از ما بازخواست کند که چرا دین را نپذیرفته اید.

مهم ترین کارکرد دین از دیدگاه آیات و روایات، هدایت بخشی آن است؛ مانند این آیه شریفه: «فمن تبع منّی هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» (بقره:۳۸) و یا «قل إنّنی هدانی ربّی إلی صراط مستقیم دیناً قیّماً» (أنعام:۶۱). آیا می توان گفت این هدایت بخشی، به گونه ای است که تمام حوزه های بشری را اعم از فردی، اجتماعی، فکری، اخلاقی و… دربرمی گیرد؟

منظور، این است که آیا می توان جامعیت و شمول گرایی ساحت دین را در زمینه هدایت بخشی، از نصوص اسلامی دریافت یا آن که نه، برای اثبات این مسئله، عوامل دیگری نیز از جمله عقل مورد نیاز است؟ دین، انسان را به آن چیزی که بایستنی است، هدایت می کند؛ به آن چیزی که انسان می تواند به آن برسد؛ چه آن را فهم کرده باشد و چه فهم نکرده باشد. الآن تمام دنیا به دنبال راه حلّی می گردد که ما چه کنیم تا آدم کشی پیش نیاید؟ زندان های ما پر شده است.

ما باید چه کار کنیم؟ اسلام گفته است: اولاً قضّات را از میان انسان های اخلاقی انتخاب کنید تا انگیزه رشوه، از درون آن بیرون رفته باشد. اگر یک چک سفیدامضاء از بیت المال به قاضی بدهید، بسیار به صرفه تر است از این که او رشوه بگیرد؛ ثانیاً در جای دیگر گفته است: اگر بزه کار را به درستی مجازات کنید، عمل زشت او دیگر، تکرار نخواهد شد.

حیات شما در همین است: «و لکم فی القصاص حیاه یا أولی الألباب لعلّکم تتّقون» (بقره:۱۷۹)؛ آن ها می گویند اگر یک انسان (مقتول)، کشته شده است، چه لزومی دارد که انسانی دیگر (قاتل) نیز کشته شود و آن وقت، دو کشته داشته باشیم؟ قرآن کریم می فرماید: برعکس؛ اتفاقاً اگر قاتل را نکشیم، چند نفر دیگر را هم خواهد کشت. اما اگر او را مجازات کنیم، زنجیره قتل، دیگر تکرار نمی شود.

شأن نزول آیه شریفه، این است که خداوند متعال به حضرت آدم (ع)فرمود: برو در زمین، خودت را بساز، بعد به بالا عروج کن. حضرت آدم (ع)نگران شد، عرض کرد: خدایا ما در حضور تو، فریب شیطان را خوردیم، حالا می فرمایی در زمین، دور از چشم شما باشیم؟

این جا آیه شریفه می فرماید که نگران نباشید. من قاعده ای می آورم؛ قانون مندتان می کنم که اگر به این برنامه ها و هدایت نامه ها عمل کنید، بهشتی می شوید. در این صورت، هیچ کس نمی تواند در برابر شما مقاومت کند و بایستد؛ چه شیطان باشد و یا حتی بالاتر از آن. حال اگر عمل نکنید و کفر بورزید، گرفتار می شوید. این که می گویید دین، هدایت می کند، همین است.

این برنامه را عرضه می کند، می فرماید: این، راه راست است، و این، راه باطل. به این دلایل، شما را به خوبی و سعادت می رساند. قرآن نمی آید معجزه کند. بعضی ها می گویند که دعا کنید ما در امتحان، قبول شویم؛ می گوییم فقط با دعا که نمی شود. می گویند دعا کنید که من اهل بهشت بشوم؛ می گوییم به صِرف دعا که نمی شود. معیاری گذاشته شده که شما بتوانید همه واجبات را انجام دهید؛ محرّمات صغیر و کبیر را ترک کنید؛ این، شما را به بهشت و سعادت می رساند.

بنابراین قرآن، هدایت می کند، نه معجزه؛ قرآن، نه این است که کار فوقِ اختیار ما کند؛ بلکه راه را به ما نشان می دهد. به عنوان مثال عرض می کنم: شما «تفسیر یک جلدی مبین» مرا ببینید. در ایران، اولین کسی که به این شکل کار کرد، من بودم. چه کسی این را به من یاد داد؟ این؛ یعنی هدایت. این که معجزه نبوده است. در این جا، این منم که تمام وجودم، جوهر شده و ماحصل کارم، این کتاب شده است.

سبک کار من در این کتاب، به گونه ای است که موجب راهنمایی و هدایت بخشی دیگران شده است. من در این جا هدایت را می خواهم معنی کنم؛ هدایت، راهنمایی است. تا الآن هر کسی هم کاری از این دست انجام می دهد، در واقع، از کار بنده تقلید می کند. چرا قبلاً نبوده است؟

این می شود هدایت. یعنی کار شما، باعث هدایت دیگران شده است که به همین سبک کار کنند؟ این لطفی که به من داده شده، این خودش هدایت است یا عالمی که در شُرف وداع از دنیاست، توصیه هایی دارد و سفارش می کند که این کارها را انجام دهید و آن کارها را انجام ندهید. این، همان است که شما پرسیدید: دین، هدایت و راهنمایی می کند. گفته اند قدم اول، «سلوک إلی الله» است.

این موضوع، دیگر برای ابتدای بحث نیست که مثلاً بشر چرا به دین نیاز دارد؟ مرحله ای بالاتر را بیان می کنم. اگر توجه کرده باشید، خیلی ها دنبال سلوک هستند. همه به دنبال عرفان هستند و به صاحب نظران مراجعه می کنند. من هم یکی هستم که راهنمایی می کنم؛ راهنمایی ای که هم آسان است و هم زود به مقصد می رساند. قدم اول سلوک، ترمیم نماز است.

از این جا باید شروع کرد. هر کس بگوید این مرحله از سیر و سلوک را نوافل بیان کند، کم لطفی کرده است. ما به انجام نوافل، مکلّف نیستیم؛ ما مکلّف به انجام واجبات هستیم. دین از من خواسته است که واجبات را انجام دهم و خلاف آن، عقاب دارد؛ از چشم افتادن دارد.

بنابراین قدم بعدی، این است که تمام واجبات را با دغدغه انجام دهیم. این، یک راهنمایی ساده و آسان برای انسان ها، به منظور رسیدن به مرحله «سلوک إلی الله» است.

شما یک مقدار، به نماز خودتان دقت کنید؛ مثلاً تصمیم گرفته اید که نماز را با توجه و دقت بیشتری اقامه کنید. تا شروع می کنید و «الله اکبر» می گویید، شیطان، وارد عمل می شود. فلان برنامه و فلان کار ضروری را به یادتان می آورد تا نمازتان را سریع تر بخوانید.

گفته شده است غالباً کسانی که دارای فشار روحی و اضطراب هستند، برای این است که نمازشان را با عجله می خوانند. آن دسته از کفار که در حال حاضر، اسلام می آورند، از ما که نماز شب می خوانیم، وضعشان بهتر است؛ چون

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.