پاورپوینت کامل گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین ابوالفضل ساجدی، فلسفه نیاز بشر به دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین ابوالفضل ساجدی، فلسفه نیاز بشر به دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین ابوالفضل ساجدی، فلسفه نیاز بشر به دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین ابوالفضل ساجدی، فلسفه نیاز بشر به دین ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
فلسفه نیاز بشر به دین (بخش دوم)
حجت الاسلام والمسلمین ابوالفضل ساجدی در سال ۱۳۴۰ در شهرستان آران و بیدگل به دنیا آمد. مقدمات و سطح را طیّ سال های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۴ نزد اساتید برجسته ای؛ از جمله حضرات آیات اشتهاردی، اعتمادی، ستوده، پایانی، طاهری گلپایگانی، صالحی مازندرانی و طاهری خرم آبادی فراگرفت. در سال ۱۳۶۴ نیز به درس خارج فقه و اصول آیت الله العظمی وحید خراسانی، آیت الله العظمی روحانی، آیت الله العظمی شیخ جواد تبریزی و برخی علما و مراجع بزرگ دیگر رهسپار گردید.
پس از پایان درس خارج، در سال ۱۳۷۲ به کانادا عزیمت کرده و مدرک کارشناسی ارشد فلسفه اسلامی را از دانشگاه مک گیل و دکترای فلسفه دین را از دانشگاه کونکوردیا اخذ نمود. آثار علمیِ پرشمار استاد؛ اعم از کتاب و مقاله، عمدتاً در موضوعات فلسفه دین و روان شناسی با رویکرد دینی است که به دو زبان فارسی و انگلیسی نگاشته شده است. او در حال حاضر، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)بوده و مدیریت «قطب علمی فلسفه دین اسلامی» را نیز بر عهده دارد.
ظاهراً زمینه های رشد این نظریه که بشر باید انتظار خودش از دین را محدود کند، از سوی برخی دینداران مطرح شده و کارکرد دفاع گونه از دین هم داشته است. برخی این ادعای دینداران را که دین، دنیا و آخرت انسان را سامان می بخشد، صحیح نمی دانستند.
ناقدین، به برخی شواهد هم برای ناکارآمد نشان دادن دین، تمسک می جستند؛ از این رو برخی از دینداران برای دفاع از حریم دین، کارکرد آن را به طور محدودی معرفی کردند تا از دیدگاه کارکردگرایان، متهم به ناکارآمدی نشود. بنابراین برخی دینداران معتقد شدند که دین قرار نیست اقتصاد، سیاست و سلامت ما را سامان ببخشد؛ بلکه دین، صرفاً قرار است ما را نجات دهد و به سعادت برساند.
افرادی که نگاه بیرونی به دین دارند، می گویند: ما اصلاً به محتوای دین کاری نداریم؛ گوهر ادیان مشترک است و از «گوهر دین» (The essence of religion)، جز این را نمی توان انتظار داشت. از گوهر، دست کم یک نظریه مهم به «غایت دین» تعبیر شده است. البته این گونه نیست که اگر غایت را دانستیم، راه رسیدن به آن را هم می دانیم.
بنابراین ما باید به خود دین مراجعه کنیم و ببینیم که چگونه باید به غایت برسیم؛ از این رو باید همه محتوای دین را مورد توجه قرار داد و به آن عمل کرد. پس تعبیر «گوهر» به «غایت»، مستلزم بی توجهی به راه نیل به غایت نیست و قلمرو دین، با این تعبیر، محدود نمی شود؛ این، نگاه بیرونی به دین است.
در نگاه درونی به دین، برخی معتقد ند که بشر، صرفاً برای پاسخگویی به نیازهایی که جای دیگری نمی تواند آن را برطرف کند، باید به سراغ دین برود. پاسخ آن را اجمالاً عرض کرده ام که اولاً، انسان، واجد دو بُعد مادی و معنوی است و این دو بعد فیزیکی و متافیزیکی، با یکدیگر ارتباط مستقیم دارند.
این چنین نیست که هر یک از این ابعاد، برنامه و نیازهایی داشته باشد که کاملاً مستقل از بعد دیگر باشد و از هم تأثیر نپذیرند. خیر؛ انسان، ابعاد مختلفی دارد و همه این ابعاد با هم ارتباط دارند؛ لذا موفقیت در یک ساحت، در سایه توجه به دیگر ساحت ها حاصل می شود.
ثانیاً، این که شما می گویید نیازهای انسان در دیگر ساحت ها برای ما روشن است و ما در آن ها نیازی به دین نداریم، این اوّل الدعواست؛ اتفاقاً این طور نیست. علوم انسانی، متولّی توجه به این نیازهاست. ببینید که چه غوغا و بحث هایی در علوم انسانی وجود دارد.
باید توجه داشت که خود علوم انسانی، بر یک سری نظریات بنیادین دیگری مبتنی است و از آن تغذیه می شود. از نظریات متعددی که اگر آن ها را قبلاً روشن نکرده باشیم، نمی توانیم در علوم انسانی به نتیجه واضحی برسیم؛ به همین خاطر معتقدیم که علوم انسانیِ اسلامی، با علوم انسانیِ غربی متفاوت است؛ هم در مبانی و هم در نظریات و دیدگاه ها.
بنا بر این دو مطلب، صحیح نیست که بگوئیم صرفاً برای تأمین نیاز روحی خودمان، به سراغ دین برویم و آن را محدود به امور روانی کنیم. بنده در مقاله «قلمروشناسی حکومت دینی» در فصل نامه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم (ع)، این بحث را به طور مفصل تری بیان کرده ام.
اما سخن افرادی که مدعی اند، دین در عمل، کارآمد نیست و نتوانسته مشکلات ما را برطرف کند، مثل آن است که بگوئیم علم پزشکی به درد نمی خورد و کارآمد نیست؛ چون در عمل نمی تواند همه دردها و مشکلات را شناسایی و درمان کند و این همه آدم با وجود همه مراقبت های پزشکی، جان خود را از دست می دهند. بنابراین آیا دیگر سراغ پزشک و دانش پزشکی نرویم؟ هر کس هر کاری خواست انجام دهد و هرچه خواست بخورد؟ به بیماری هم کاری نداشته باشیم؟
پاسخ آن این است که بسیاری از انسان هایی که جان خود را از دست می دهند، به خاطر این است که دستورات پزشکی را به درستی عمل نمی کنند؛ خودشان مقصّر ند. بسیاری از این ها هم اصلاً به پزشک مراجعه نمی کنند.
در حوزه دین هم، چنین است؛ این که فکر کنیم هم اکنون، همه افراد در جوامع دینی، بر اساس قواعد دین رفتار می کنند و تمام ابعاد زندگی آن ها بر قواره دستورهای دینی سامان یافته است، فرض صحیحی نیست. بسیاری یا به دین توجهی ندارند و یا دستورهای دینی را به درستی رعایت نمی کنند. این را نمی توان به حساب ناکارآمدی دین گذاشت.
در مقابل، کسانی هم که به محتوا و محصول مدرنیسم؛ همچون حقوق بشر معتقدند، در پاسخ به مشکلاتی که در جوامع غربی و مدرن رخ می دهد، از پاسخی مشابه پاسخ حضرت عالی استفاده می کنند. آن ها نیز می گویند که اگر مشکلی به وجود آمده، در اثر بی توجهی به مدرنیسم و یا التزام ناکافی به الگوهای زندگی مدرن بوده است؛ مثلاً اگر همه انسان ها و همه دولت ها، خود را به حقوق بشر ملتزم کنند، قاعدتاً زندگی خیلی خوب و پرآرامشی خواهند داشت.
اتفاقاً آن ها هم همین دعوی را دارند. به نظر می رسد این یک مغالطه و راهی برای دفاع از یک ایده است؛ یعنی هر وقت نسخه ای عمل نکرد، بگوئیم نسخه، درست است، ولی به آن، درست عمل نشده است.
نه، این جواب، جدلی است. اگر بخواهم دموکراسی یا غرب را نقد کنم، ممکن است شما این اشکال را بکنید. من الآن دارم اسلام را بیان می کنم. بله، اگر آن جا بگوئید، من آن جا جواب خودش را مطرح می کنم؛ اما این جا شما چه جوابی دارید؟
قواعدی که اسلام در باب بخشی از مسائل دارد، هنوز استخراج نشده است؛ به عنوان نمونه، خانواده هایی که قواعد تربیت دینی را رعایت کرده اند، فرزندان صالحی تربیت کرده اند و خانواده هایی که قواعد تربیت دینی را رعایت نکرده اند، بچه های آن ها معمولاً فاسد شده اند.
آیا صحیح است که نگاه کارکردی به دین را برجسته کنیم؟
در طول این چند ساله، پایان نامه های متعددی در همین رابطه تدوین شده است. در این پایان نامه ها که به روش میدانی انجام شده است، آمارهایی گرفته شده؛ به عنوان نمونه، بررسی کرده اند که حجاب چه تأثیرات مثبتی می تواند داشته باشد؛ ارتباط با خدا و نماز چه تأثیرات مثبتی می تواند داشته باشد؛ گناه و فاصله گرفتن از دین هم همین طور؛ روزه چه آثار مثبتی دارد و الی آخر؛ یعنی تحقیقات میدانی و تجربی ای موجود است که نشان می دهد عمل به اسلام، سبب عقب گرد جامعه نمی شود؛ از این جهت، نگاه کارکردگرا به دین، می تواند نتایج مثبتی داشته باشد.
دورکهیم معتقد است که دین، کارکردی اساسی در سامان بخشیدن به جامعه و نهادهای آن دارد و تاکنون نیز چیز دیگری نتوانسته جای آن را بگیرد. به نظر می رسد، گاهی همین نگاه، ممکن است به دین آسیب بزند. فرض کنید ۵۰ یا ۶۰ سال دیگر، ایده دیگری بیاید و به دلایل مختلف، در مقطعی کارکردش، مشخص تر و عینی تر از کارکردهای دین تصور شود.
در این حال، اگر جنبه کارکردی دین را بسیار برجسته کرده باشیم، با چالشی جدی مواجه خواهیم شد؛ یعنی شاید این نگاه کارکردگرا بتواند در مقطعی به سود ما باشد، ولی ممکن است که همین نگاه، در مواقعی به ضرر دین و دینداری تمام شود.
کارکردگرایی که ما از آن تعریف ارائه کرده ایم، با کارکردگرایی متعارف تفاوت دارد. ما کارکرد دین را کارکردِ صرفاً دنیوی نمی دانیم. کارکرد دین در دیدگاه ما، کارکردی جامع، بین دنیا و آخرت است. از سویی به اعتقاد ما، کارکردهای دنیایی دین با کارکردهای اخروی آن، اصلاً قابل مقایسه نیست.
در مجموع، ما معتقدیم که دین، هم کارکرد دنیوی را تأمین می کند و هم کارکرد اخروی را. به عبارت دیگر، ما فقط کارکردگرا نیستیم؛ ما حق گرا هم هستیم؛ یعنی ما می گوییم چون مثلاً اسلام، حق است، باید از آن پیروی کنیم؛ یعنی هم حق است و هم کارکرد دنیوی و اخروی دارد.
گاهی ممکن است چیزی، بهره ای از حقیقت نداشته باشد، ولی بتواند در مقطعی، کارکردی داشته باشد؛ مثلاً رُمانی که بر اساس یک تخیل غیرواقعی نوشته می شود، ممکن است آثار روانی داشته باشد و اندک آرامشی ایجاد کند، ولی این دلیل نمی شود که بگوئیم چون کارکرد مثبتی داشته، حقیقت هم دارد. باید توجه داشت که اگرچه یک اثر روانی دارد، ولی چون حقیقت ندارد، جهالتی را در مخاطب خود تثبیت می کند.
بنابراین اولاً، ما کارکردگرایی را اعم از دنیا و آخرت در نظر می گیریم و ثانیاً، کارکردگرایی را در کنار واقع گرایی و حق گرایی قرار می دهیم. بدون شک، امروزه نوع عملکرد مسئولین و بزرگان کشور در گرایش به دین و یا فرار از آن تأثیرگذار است. همه منتظرند ببینند که این کشور چه کار می کند تا به اسلام و دین نسبت بدهند و به همان مقداری که به دین نزدیک شده است، به دین گرایش پیدا کنند وبالعکس اگر نقطه ضعفی است، آن را برجسته کنند و دین را عامل همه این ضعف ها معرفی کنند.
در عین حال، در تحلیل پدیدهای اجتماعی، باید از روش صحیح تحقیق استفاده کنیم. روش صحیح تحقیق به این معناست که ما به همه مؤلفه ها توجه کنیم. علوم انسانی، روش تحقیق ویژه خودش را دارد و با روش تحقیق در علوم تجربی تفاوت دارد. اگر بخواهیم قضاوت کنیم که آیا علت مشکلاتی که در جامعه ما وجود دارد، دین است یا چیز دیگری است، باید از روش تحقیق مناسب خود استفاده کنیم تا نتیجه تحقیقات ما علمی باشد.
در غیر این صورت، سخن ما غیرعلمی، خطابی، مغالطی و جدلی است. روش صحیح اقتضاء می کند که همه مؤلفه های مؤثر بر یک پدیده، در نظر گرفته شود. صرف این که بر اساس یک مشاهده ساده، حکمی را به چیزی نسبت دهیم، علمی نیست. بخشی از شبهاتی که مطرح می شود، به خاطر همین مسئله است.
اگر انسان فطرتاً خداجوست، دیگر چه نیازی به دین دارد؟ البته ممکن است به این سؤال این طور پاسخ داد که انبیاء، مذکرند. اما تا زمانی که انسان خود نخواهد، هیچ تذکری، او را به صراط مستقیم هدایت نمی کند. در زمان پیامبران، بسیاری بودند که مشافهتاً با پیامبرشان ارتباط داشتند، اما حتی یک لحظه هم به آنها ایمان نیاوردند و در نهایت، کافر از دنیا رفتند.
انسان فطرتاً خداجوست؛ یعنی فطرت، او را به سمت خداوند حرکت می دهد. فطرت، او را وادار می کند که خدا را بشناسد. دین با تکیه بر فطرت، حرکت می کند. فطرت، منشأ حرکت او می شود که به کمالات عظیمی دست پیدا کند.
فرض کنید در جایی، گنج عظیمی وجود داشته باشد؛ گنجی که اگر انسان به آن دست پیدا کند، خودش و نسل های پس از او نیز برای سال های سال بی نیاز می شوند. اگر مطلقاً هیچ میلی به پول و گنج نداشته باشم، اصلاً برای به دست آوردن آن گنج، حرکتی نمی کنم.
انسان فطرتاً خداجوست؛ یعنی خداوند، گرایشی در او قرار داده است که به سمت کمالات عظیمی که می تواند به دست بیاورد، حرکت کند. فطرت، انسان را به سمت دین حرکت می دهد. این که انبیاء مذکِّرند؛ بله واقعاً انبیاء، مذکِّرند.
آموزه های اسلام در مجموع، سه دسته هستند: عقاید، اخلاق و احکام. به یک معنا، اکثر مسائل عقاید، اخلاق و احکام، عقلی هستند. امّهات عقاید ما، اعم از مسائل خداشناسی، راهنماشناسی و غیره را عقل به ما نشان می دهد و یک سری از جزئیات را از وحی می گیریم؛ یعنی سرنخ های اصلی از عقل شروع می شود.
بسیاری از مسائل اخلاقی نیز عقلی است. گرچه بخشی از احکام را مستقیماً از عقل نمی توانیم بیابیم، اما ریشه بسیاری از احکامِ عبادی، اجتماعی و تربیتیِ اسلام، عقلاً قابل اثبات است. اما نکته این است که عقلی بودن این ها به معنی این نیست که دیگر، عقل کفایت می کند و دین به کار نخواهد آمد. دین نیامده که یک سری مسائل عجیب و غریب به ما بگوید. دین آمده همین فطرت را که عرض کردم شکوفا کند.
یکی از کارکردهای دین، آن است که راهی را که نمی دانیم، به ما معرفی می کند. نکته مهم دیگر این است که گرچه بسیاری از این مسائل، عقلی است، اما اگر بشر بخواهد به آن ها دست پیدا کند، باید بسیار تلاش کند.
این در حالی است که انسان از ابتدای زندگی خود، به این مسائل احتیاج دارد و اگر بخواهد خود، آن ها را بیابد، شاید سالیان طولانی، زمان باید صرف شود و فرصت او از دست می رود. انسان، از روز اولِ زندگی خود، به نسخه های عملی نیازمند است. الآن ممکن است شخصی زحمت بکشد و پزشک شود تا بفهمد علت سرطان اش چیست؛ ولی او الآن سرطان دارد؛ اگر درمانش نکند، جان خود را از دست خواهد داد. این کار شاید ممکن باشد، اما معقول و معمول نیست.
از طرف دیگر، هنگامی که ما سخنی را از یک منبع قدسی بشنویم، اثر آن خیلی بیشتر است تا این که ما با عقل خود به آن برسیم؛ به همین خاطر، یکی از آثار دین، این است که وقتی خدا چیزی را به انسان می گوید، انسان به خاطر این که خدا به او گفته، به آن عمل می کند.
ممکن است همان دستور را عقل به او بدهد، ولی این اراده را در او ایجاد نمی کند. من می دانم که نماز شب، خیلی خوب است، ولی اگر آیت الله بهجت (ره)با آن روح قدسی خود بگوید: «می دانید نماز شب چه فضیلتی دارد»؛ همین را که به من بگوید، کلّی به فکر فرو می روم. بنابراین، یکی از کارکردهای دین، همین تذکر دادن است.
اما این که می فرمائید انسان اگر خودش نخواهد، هدایت نمی شود؛ بله، این هم مانعی برای دین محسوب نمی شود. به خاطر همین است که شخصی می تواند در زمان پیامبر ) ص ( و در حضور ایشان باشد و با ایشان مستقیماً حشر و نشر داشته باشد، اما در نهایت از صحابه ای شود که جنایت ها در حق اسلام کردند. در روایات داریم که کسانی در آینده خواهند آمد که از اصحاب ما برتر خواهند بود؛ معرفت بسیار بالایی دارند؛ می توانند از سخنان ما، مطالبی عظیم تر درک کنند و در عمل، چه مقاومت ها و چه حمایت هایی از معارف ما خواهند کرد.
بنابراین همیشه لازم نیست پیامبر حضور داشته باشد. پیامبر می آید پیغام خود را مطرح می کند؛ امام هم می آید تکمیل می کند و می رود و ما هستیم که به این ها باید عمل کنیم. این چیزی است که دین را جاودانه می کند.
خداوند متعال، دین را تا چه اندازه مطابق با فطرت انسان و نیازهای فطری او به بشر ارزانی داشته است؟ این سؤال از آن جا ممکن است به ذهن متبادر شود که اختلاف ادیان و مذاهب گوناگون، در نوع نیازسنجی از دین و به طور کلی در نوع تلقی از دین، چه توجیهی می تواند داشته باشد؟
به هر حال، روشن است که سطح نیاز بشر از دین، در آئین ها و حتی فرقه های مختلف دینی، متفاوت است؛ به عنوان مثال، سطح نیاز بشر از دین، در مسیحیتِ جدید، بسیار کمتر از مسیحیتِ سنتی است. این مسئله، همچنین در نوع تلقی مذاهب اسلامی از دین اسلام هم به چشم می خورد.
انسان، ظرفیت و استعدادهای عظیمی دارد که خودش خبر ندارد. اصلاً نمی داند چه هست و تصورش را هم نمی تواند بکند؛ چه برسد به احساس آن. دین آمده این ظرفیت ها را شکوفا کند. انسان دنبال لذت مطلق است، ولی هیچ چیزی هم لذّت مطلق به او نمی دهد. دین به انسان می گوید از هر مسیر دیگری غیر از دین بروی، لذت مطلق حاصل نمی شود، بلکه دچار تنش های روانی فراوان خواهی شد.
آن چیزی که می تواند شما را ارضاء کند، نه پول فراوان است، نه ثروت فراوان و نه لذت شهوانی؛ این ها هیچ کدام نمی تواند شما را سیراب کند. باید به دنبال چیز دیگری باشید. ادیان ابراهیمی، وجوه مشترک فراوانی با یکدیگر دارند. به رغم این که ما معتقدیم به غیر از اسلام، دیگر ادیان ابراهیمی تحریف شده اند و واقعاً هم تحریف شده و خودشان هم قبول دارند، ولی ما موارد مشترک فراوانی را در ادیان ابراهیمی سراغ داریم.
اگر ما این مسئله را بپذیریم که نیاز بشر به دین، امری فطری است، در این صورت می توان این شبهه را وارد کرد که اموری؛ از قبیل علم، عرفان، هنر، فرهنگ و امثال آن ها هم که برخی اندیشمندان مادی گرا، آن ها را به عنوان جایگزین دین معرفی می کنند، فطری هستند.
انسان ذاتاً هنر و زیبایی را دوست دارد؛ به تعقل و علم احترام می گذارد و فطرتاً در پی کشف اسرار جهان است. حال در این زمینه چه فرقی میان دین و سایر امور است؟
این هم سؤال خوبی است. بله، علم؛ یعنی کشف حقایق عالَم. انسان، دنبال کشف حقایق است. عرفان هم فطری است؛ هنر و فرهنگ هم البته به یک معنا فطری هستند؛ یعنی در نهاد انسان ها علایقی به هنر وجود دارد. ما معتقدیم که همه این ها، نه تنها منافاتی با فطری بودن دین ندارند، بلکه همه این ها می توانند به دین کمک کنند. ما علم، عرفان، فرهنگ و هنر را در عرض دین نمی دانیم. اگر در عرض دین می دانستیم، این اشکال شما وارد بود. همه این ها در طول دین هستند. دین به ما کمک می کند که حقایق عالم را بهتر بفهمیم. ما معتقدیم که دین به ارتقای علوم انسانی کمک می کند؛ یعنی سبب افزایش دانش ما می شود. بنابراین فطری بودنِ جستجوی حقیقت، محدود به علوم تجربی نیست. بخشی از حقیقت گرایی، به دنبال علوم تجربی رفتن است؛ ولی انسان که نمی خواهد به همین علوم تجربی محدود شود. او می خواهد دانش خود را فراتر از تجربه پیش برد.
این مسئله، در عرفان وضوح بیشتری دارد. عرفان، ریشه در نیاز معنوی ما دارد و اتقافاً همین نیاز واقعی انسان است که به نظر می رسد عرفان های دروغین، نمی توانند به انسان کمک کنند. ما در علوم تجربی، می توانیم در حدّ زیادی، از دانش بشر استفاده کنیم؛ اما در علوم انسانی محدودیت هایی داریم.
من در کتاب «دین در نگاه نبی»، یک فصل را به بحث عرفان و دین اختصاص داده ام. آن جا توضیح داده ام که می توانیم عرفان را به دو نوع تقسیم کنیم: عرفان دانی و عرفان عالی. انسان می تواند بخشی از عرفان را مستقل از دین بفهمد و حتی به آن عمل کند؛ ولی دین به انسان کمک می کند که عرفان عالی را بشناسد و به آن عمل کند. بنابراین، دین به ارتقای عرفان هم کمک می کند.
در هنر، ما معتقدیم که اتفاقاً این دین است که زیبایی درونی انسان را کشف می کند و کمک می کند انسان، زیبایی ها و استعدادهای خود را متجلّی کند و به فعلیّت برساند و به جمال واقعی برسد. جمال واقعی از هماهنگی صحیح درون و بیرونِ انسان و هماهنگی صحیح میان اجزاء و صفات باطنی او سرچشمه می گیرد.
آن جاست که میدان تاخت و تاز هنر است. در هنر، چه برای شناخت ابعاد هنری انسان و چه روش های رسیدن به آن، به تعالی نیازمند است. من فکر می کنم که برای تعالی، باید از دین و آموزه های آن کمک گرفت. در بخش فرهنگ هم همین طور است. فرهنگ عبارت است از مجموعه باورها، ارزش ها، هنجارها و نمادها در یک جامعه. برای داشتن فرهنگ صحیح، باید باورهای متقن عقلیِ قابل دفاع داشت.
ارزش ها باید مبتنی بر آن باورها باشد؛ هنجارها هم از دل همان باورها و ارزش ها زاده شود و نمادها هم باید بر همین اساس شکل بگیرد. بنابراین، فرهنگ صحیح، در سایه یک نگاه صحیح و جامع به هستی و انسان می تواند حاصل شود و این، تنها در سایه دین می تواند محقق شود.
آیا اساساً مقوله ای تحت عنوان «نقد دین» وجود دارد؟ بدان معنا که آیا می توان دین، نصوص دینی و نهادهای وابسته به دین را نقد کرد؟ البته این توضیح لازم است که گویا گزاره نقد دین از سوی طرفداران آن، عمدتاً به جهت مطابقت دین با شرایط و اقتضائات زمان صورت می گیرد؛ یعنی آنجا که تقابلی میان آموزه های دینی و پیشرفت علوم یافت می گردد، نقد دین آغاز می شود. لطفاً توضیح بفرمایید.
بله، به نظر من نقد ممکن است. به هرحال، همه آن چه که امروز در اختیار ما قرار دارد، چیزی نیست که در ارتباط مستقیم با امام معصوم، حاصل شده باشد. نوع و عمق فهم ما از منابع دین هم بسیار مهم است. فهم می تواند صحیح یا غلط باشد؛ می تواند عمیق یا سطحی باشد. ما می توانیم فهم دین را مورد نقد قرار بدهیم؛ البته نه به معنای نقدی که منجر به نوعی هرج و مرج در دین شناسی شود. بعضی از نقدها، خود بر نوعی معرفت شناسیِ سست بنا شده اند و اصلاً خودِ ناقد، دچار یک آنارشیسم معرفتی است و در یک هرج و مرجی به سر می برد و از این رو، دین را هم متهم به نوعی هرج و مرج معرفت شناختی می کند. این نقد، اصلاً قابل قبول نیست. اما اگر نقد به معنای راهی برای کشف روش صحیح در فهم دین باشد، این کاملاً درست است. ما می توانیم درباره منطق فهم دین، مقدمات، عوامل مؤثر بر فهم و یا نهادهای وابسته به دین بیندیشیم و از آن ها سخن بگوئیم و ببینیم فهم ما از آن ها و کارکردی که از آن انتظار داشته ایم، درست بوده است یا غلط. اگر بر اساس روش های صحیح و عالمانه بیندیشیم و سخن بگوئیم، نقد، نه تنها ایرادی ندارد، بلکه باعث می شود تصور واضح تری از فهم خود و کارکردهای دین به دست آوریم.
یعنی از نگاه یک فیلسوف دین که از بیرون به
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 