پاورپوینت کامل گفتگو، آسیب شناسی علم اصول در بستر جامعه دینی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل گفتگو، آسیب شناسی علم اصول در بستر جامعه دینی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفتگو، آسیب شناسی علم اصول در بستر جامعه دینی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل گفتگو، آسیب شناسی علم اصول در بستر جامعه دینی ۱۱۹ اسلاید در PowerPoint :

>

گفتگوکنندگان: حسین زحمتکش، سید علی شمسی، علی قدردان

اشاره

با توجه به سیر اندیشه فقاهتی در اسلام و ریشه دار بودن آن، لطفاً بفرمایید علم اصول در چه بستری متولّد شده و اساساً چه نیازی، مسلمانان را بر آن داشت تا به تدوین آن همّت گمارند؟

در طلیعه بحث، از تلاش شما برای پرداختن به «علم اصول فقه» سپاسگزاری می کنم. باید بحث را با توجه به سؤال شما این گونه آغاز کنم که گاهی نگاه ما به علم اصول، به عنوان یک پدیده است که هنوز به علم تبدیل نشده، و گاهی نگاه ما به اصول، به عنوان دانشی است که آغازی دارد و باید در آن، مسیری را پیمود تا به سرانجامی برسد؛ یا به تعبیری دیگر، به اصول، این گونه می نگریم که موضوع، هدف و مسائلی دارد.

باز، اگر زمانی به علم اصول به مثابه یک دانش نگاه شود، می توان از آن به عنوان دانشی مدوّن که درباره آن، کتاب هایی نوشته شده یا مقالاتی ارائه شده است، صحبت نمود. زمانی هم می توان آن را به عنوان دانشی نامدوّن که در مباحث علمی استفاده می شود، تعبیر کرد. خب، این ها در تمام شئون، با هم فرق می کنند.

حال اگر بخواهم پاسخ شما را بدهم، باید این گونه بگویم که اگر به اصول فقه، همچون پدیده ای بنگریم، خواهیم گفت: از همان روزهای نخست طلوع دین مبین اسلام، اصول فقه آغاز شده است؛ چون مباحثی بین اصحاب درمی گیرد و در پی آن، جواب هایی داده می شود که به تعبیری می توان گفت که از جنس مباحث اصولی است.

داستان معروف معاذ بن جبل را که توسط پیامبر(ص) به یمن اعزام شد، حتماً شنیده اید که وجود مقدّس پیامبر اکرم(ص) از معاذ می پرسد که اگر قرآن نبود یا حدیث نبود، چه می کنی؟ معاذ پاسخ داد: به رأی خودم، بر اساس آن چیزی که از دین فهمیده ام، عمل می کنم.

از سوی دیگر، اگر «علم اصول» را دانشی بدانیم که دارای آغاز، موضوع، هدف یا مسائلی است، ولو نامدّون، به گونه ای دیگر از آن بحث می شود. من مقاله ای دارم تحت عنوان «امام علی(ع) و فقه» که در جلد پنجم دانشنامه امام علی(ع) به چاپ رسیده است. در آن مقاله، نشان داده ام که امام علی(ع) رسماً مسائلی را از علم اصول مطرح می کند.

البته از این مسائل به «اصول» نام نمی برد، ولی مشخص است که امام دارد این دانش را پی ریزی می کند. حال این که باید بدانید توجه به علم اصول، به عنوان اثری مدوّن، محلّ بحث است. بعضی، تدوین این علم را در زمان نیمه دومِ قرن دوم، به محمد بن ادریس شافعی نسبت می دهند.

برخی هم می خواهند این نسبت را زخمی کنند و بگویند قبل از ایشان، شیعیانی بودند که دست به تدوین علم اصول زدند. مرحوم سیدحسن صدر، از کسانی است که در کتاب «تأسیس الشیعه لعلوم الإسلام»، تدوین این علم را قبل از شافعی می داند. البته قول قوی تر را به عنوان یک اثر مدوّن، شاید به شافعی نسبت بدهند؛ اما هر چه هست، معلوم است که قبل از او بحث های پراکنده ای بوده که تحت عناوین مختلفی مطرح می شده است.

در هر صورت، آن چه مهم جلوه می کند، این است که «علم اصول»، یک دانش کاملاً بومیِ اسلامی است. ما حتی نمی توانیم این تعبیر را در رابطه با «فلسفه» که مشهور است که فلاسفه مسلمان، مسائل آن را از دویست مسئله به هفتصد مسئله رسانده اند، به کار ببریم و بگوییم که فلسفه اسلامیِ مرسوم، دانشی بومی است.

حتی «صرف و نحو» را ولو این که ولیدالاسلام است، نمی توان گفت که کاملاً بومیِ اسلامی است. «فقه» را هم اگر شریعت غیراسلامی در نظر بگیریم، بومیِ اسلامی نیست. اما دانشی که واقعاً ولیدالاسلام است؛ این که از پدر و مادری کاملاً مسلمان متولّد شده و کاملاً بومیِ اسلامی است، «علم اصول» است. احساس نیاز به تدوین علم اصول نیز از همان روزهای آغازین، شکل گرفت و آن هم این بود که با ادلّه چگونه برخورد کنیم و از کجا احکام را بگیریم؟ این امر، ما را به سمت دانش اصول کشاند؛ لذا این نیاز، یک نیاز عمیق و عریق است.

آیا با توجه به تاریخ تطوّر علمیِ اصول فقه، این دانش جزء علوم آلی محسوب می شود یا اصالی؟

پاسخ سؤال شما، اجمالاً این است که علم اصول، یک «علم آلی» است؛ چون مقدمه فقه است. ولی اگر بخواهم پاسخ شما را دقیق تر بدهم، باید بگویم که اصولاً «آلی» و «اصالی»، نسبی است. می توانیم بگوییم که انسان ها تمام علوم را برای «قرب الی الله» و برای «لیعبدون» می خوانند؛ خب با این نگاه، تمام علوم، «آلی» هستند. ولی اگر آمدیم هدف های متوسطی را در نظر گرفتیم؛ مثلاً گفتیم: هدف، «عمل به شریعت» است، در این صورت، علم اصول نسبت به فقه، آلی محسوب می شود و فقه هم نسبت به عمل به شریعت، آلی به شمار می آید.

اگر آمدیم «فهم و متد فهمیدن شریعت از ادلّه» را مقصد گرفتیم؛ یعنی فقه را مقصد قرار دادیم، در این صورت، علم اصول برای فقه، علمی آلی خواهد بود. اگر «قدرت پیدا کردن بر استنباط» را هدف قرار بدهیم؛ به این معنی که فردی که قصد دارد به حوزه علمیه وارد شود، بگوید: می خواهم قدرت بر استنباط احکام پیدا کنم، خب، در این جا، هدف و مقصد، خودِ علم اصول است.

به هر حال، اصالی و آلی بودن، به این بستگی دارد که «هدف» را چه بدانیم و ببینیم که «علم اصول» پشت سر ما، جلوی روی ما، یا در کنار ما قرار گرفته است. ولی معمولاً کسانی که می خواهند این بحث را دنبال یا مطرح کنند، می گویند: هدف ما «شریعتِ مکشوف» است. منظور از شریعت مکشوف، فرامین خداوند است که از ادلّه کشف شده است.

خب، اگر شریعت مکشوف، هدف باشد، علم اصول می شود آلی؛ آن هم نه آلیِ مستقیم، بلکه آلی با واسطه؛ یعنی می شود علم آلی برای فقه، و فقه نیز می شود آلی برای شریعت مکشوف. منتها آن چه بسیار مهم است و مجدّد باید تأکید کنم، این نکته است که نه «آلی بودن»، دلیل بر درجه دوم بودن یک علم است و نه «اصالی بودن»، دلیل بر درجه اول بودن علم. فرض کنید اگر کسی می خواهد با ادبیات عرب آشنا شود، صرف و نحو، دانشی اصالی می شود. حال همین صرف و نحو را اگر برای تفسیر و فهم مفاهیم قرآن کریم به کار نبندد، این جا هم می شود اصالی؛ ولی دیگر شاید آن اهمیت اول را نداشته باشد.

در هر صورت، علم اصول، دانش فخیم و فاخری است. مخصوصاً با توجه به این نکته که اصول فقه، فقط اصول فقه نیست، بلکه اصول فهم است؛ «اصول فهمیدن و صحیح اندیشیدن» است و به تعبیری، «منطق استنباط» است؛ لذا حتی کسی هم که نخواهد فقیه بشود و فقط بخواهد از تراث اسلامی؛ یعنی قرآن کریم، روایات و متون استفاده بکند، به «اصول» نیاز دارد.

به عقیده بنده، ما با نام گذاری این علم به اصول فقه، ستم بزرگی در حقّ آن روا داشته ایم؛ چرا که ممکن است طلبه یا دانشجو بگوید: من که نمی خواهم فقیه بشوم. پس در این صورت، نیازی به فراگیری اصول ندارم. در جواب باید گفت: آیا می شود بدون داشتن مبنا و تصوّری از اصول، مخصوصاً بخش الفاظ، در خدمت قرآن بود و مفسّر خوبی بود؟

آیا می شود در خدمت نصوص معارف یا حتی متون حقوقی بود و از علم اصول کمک نگرفت؟ بنابراین، اصول را چه آلی فرض کنیم و چه اصالی، دانش قابل اعتنایی است.

طبق فرمایش شما، علم اصول، ابتکار جهان اسلام است و دیگر این که فقط فقه، نباید مضاف الیه آن باشد. پس چه عاملی موجب شد که علم اصول، مختص به فقه باشد؟ چرا مسلمانان اولیه یا مسلمانانِ اعصار بعدی، تفکیک قائل نشدند و مرز کاربردهای اصول را از فقه، به سایر علوم گسترش ندادند؟

به هر حال، در ابتدا اصول برای داشتن یک فقه غنی مدوّن گردید و عملاً هم در این بخش به کار رفت. در ابتدا، کسانی به این دانش پرداختند که فقیه بودند یا می خواستند فقیه بشوند و اگر می خواستند مثال بزنند، از مثال های فقهی استفاده می کردند و به طور کلّی، آن را در کشف شریعت، به کار می بستند.

اگر آیندگانی پیدا بشوند که از همین مسائل اصول، در بحث های غیرفقهی استفاده کنند، آرام آرام تصوّر صحیح، جایگزین این تصوّر می شود. برای نمونه، ما در روایاتی داریم که حضرت علی(ع) می فرمایند: «ردُوا الحجر من حیث جاء فإن الشرّ لایدفعه إلا الشر» (نهج البلاغه: حکمت۳۱۴)؛ یعنی جواب سنگ، سنگ است.

حال آن که جایی دیگر در کلمات دیگر، حضرت امیر(ع) می فرماید: شما جواب جهالت را با آرامی بدهید؛ یعنی نه جواب کلوخ سنگ است، نه جواب سنگ کلوخ است. «عاتب أخاک بالإحسان إلیه و اردد شرّه بالإنعام علیه» (نهج البلاغه: حکمت۱۵۸)؛ به این مضمون که اگر او بدی کرده است، جواب آن را با احسان بدهید. خب، این دو مطلب که فقهی نیستند و از مباحث اخلاقی و معرفتی به شمار می روند، کنار هم قرار می گیرند.

در نمونه ای دیگر، امیرالمؤمنین(ع) می فرماید که «فخذ الحکمه و لو من أهل النفاق» (نهج البلاغه: حکمت ۸۰)، یا «ولو من أهل الشرک»، یا «و لو من کافر»؛ شما دانش را فرا بگیرید ولو از کافر. در باب این که خداوند در قرآن کریم می فرماید: «فَلْیَنظُرِ الإِنسَانُ إِلَی طَعَامِهِ» (عبس:۲۴)، در روایت هست که «علمه الّذی یأخذه عمّن یأخذه» (کلینی، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵، ج۱: ۵۰)؛ ببینید از چه کسانی دانش می آموزید.

این دو مطلب باید در کنار هم قرار بگیرد. حتماً نباید نگاه فقهی و حقوقی داشته باشیم. این ها نمونه هایی از نگاه اخلاقی و معرفتی بود. در بحث این که ولایت اهل بیت(ع) یعنی چه و آیا صرف محبّت اهل بیت(ع) برای نجات کافی است یا باید عمل کرد، ما ده گروه روایت داریم (نه ده روایت)؛ ده ها روایت در این زمینه داریم که در ده گروه جای می گیرند و همه این روایات باید با همین دانش اصول که تعامل با اسناد را به ما یاد می دهد، بررسی شود. اگر این گونه بحث شود، البته این تصوّر که اصول، اصول فقه است، دیگر از بین می رود.

آیا تاکنون این اتفاق افتاده است؟ شما معتقدید که به این مسئله کمتر پرداخته شده است؟

این که بگوییم ابداً اتفاق نیفتاده است، ادّعای بزرگی است. باید تمام کتاب های غیرفقهی دیده شود. شاید در لابه لای کتاب ها یا سخنان بزرگان استفاده شده باشد. البته این که بگوییم واقعاً به طور محسوس استفاده شده؛ نه، قطعاً به طور محسوس و متناوب استفاده نشده است. گویا گذشتگان، این موضوع را برای آیندگان گذاشته اند.

حالا با این فرض که علم اصول، در نگاهی کلّی، دانش تفسیر متن است، آیا اندوخته فعلی علم اصول، برای ورود به مباحث غیرفقهی بسنده می کند؟ یا این که اگر بخواهد کارکردهایی غیر از فقه داشته باشد، باید مسائل یا روش های دیگری به آن اضافه شود؟

در خود فقه هم کافی نیست. شما مفروض گرفته اید که همین متد و مسائل، در خود فقه کافی است. حالا سؤال می کنید که در غیر فقه می خواهیم به کار ببریم باید فکر افزودن باشیم یا نه؟ در خود فقه هم باید هنوز دفتر دوم و سوم اصول نوشته شود. حالا یک جایی خواهم گفت که در حال حاضر، تنها یک دفتر از دفاتر سه گانه اصول، نوشته شده و هنوز دو دفتر از آن باقی مانده است. بر این اساس، حتماً باید مباحثی به اصول اضافه شود؛ حتی در خود فقه.

شما فرمودید که علم اصول از دانش های آلی و ابزاری حساب می شود. لطفاً بفرمایید که آیا اساساً می توان در مورد علوم آلی، از تورّم سخن گفت؟ پاسخ به این سؤال از آن جا اهمیت پیدا می کند که قائل شدن به تورّم دانشی؛ چون منطق که جزء علوم آلی محسوب می شود، معمولاً دشوارتر از اعتقاد به تورّم علم اصول است و به نظر می رسد ایده تورّم منطق، یا قائلی ندارد و یا قائلان به آن اندک اند.

در این جا باید چند گزاره را از یکدیگر جدا کرد. پاسخ اجمالی و کوتاه به این سؤال که «آیا در علوم آلی، می توان از تورّم صحبت کرد؟» این است که بله می شود. اگر جایی احساس شود که بیش از ضرورت، بحث شده، می توان گفت متورّم شده است. توجّه داشته باشید که تورّم علم، نسبی است؛ یعنی امکان دارد که دانشی در یک بخش، متورّم باشد، اما در بخشی دیگر، احتیاج داشته باشد که رشد پیدا کرده و یا فربه شود.

بنابراین، آلی یا اصالی ندارد. همین که اصالی، امکان متورّم شدن دارد، آلی هم ممکن است متورّم شود. فقط چیزی که باید مورد توجّه قرار گیرد، این است که هیچ وقت، دانش به نهایت نمی رسد. این که بگوییم دانش آلی، متورّم نمی شود، این غلط است؛ اما این که بگوییم دانش به نهایت می رسد، از جمله در مورد اصول فقه، این نیز حرف غلطی است.

بنده در نشستی حضور داشتم که در آن جلسه، صحبت از علم اصول بود. عرضه داشتم: زمانی مرحوم آخوند، «کفایه الأصول» را با هدف اختصار نگاشت. بعد از کفایه، علما دیدند که اصول هنوز کامل نشده و صاحب نظرانی دارد. بر این اساس، مرحوم اصفهانی بر آن اثر، حاشیه و تعلیقه زد. خب اگر کار تمام بود که حاشیه نمی خواست.

ایشان نام کتاب را «نهایه الدرایه» نهاد. بعد از آن هم مقرِّر درسِ مرحوم آیت الله بروجردی، کتابی را با عنوان «نهایه الأصول» کتابت کرد. آقای ایروانی که در این موضوع صاحب نظر بود، وارد صحنه شد و کتابی نوشت با نام «نهایه النهایه» و گفت: این دیگر آخرین اثر است. خب، بعید نشمرید که فردی پیدا شود و کتابی با نام «نهایه نهایه النهایه» بنویسد.

به نظر می رسد که همه این ها اشتباه باشد؛ چراکه دانش نه نهایت دارد، نه منتها دارد و نه کفایت دارد. چه خوب بود نام آن را از اول، «بدایه الأصول» می گذاشتند. با این نوع نگاهی که من به دانش دارم، باز معترفم که ممکن است دانشی مثل اصول هم، در بخشی متورّم شود.

اما این که گفته نشده است منطق، متورّم شده، غیر از این است که کسی به آن، قائل نشده است. بنده معتقدم که بسیاری از بحث های منطق، لازم نیست؛ تا این که به بحث متورّم بودن یا متورّم نبودن آن بپردازیم. حال آن که بعضی از بحث های آن هم خوب است. شاید علّت آن که مطرح نشده، این است که در حوزه های علمیه، به منطق مثل اصول فقه نمی پرداختند و در دوره مقدّمات با آن آشنا می شدند و عبور می کردند.

ولی اگر منطق هم سطوح مختلفی پیدا می کرد؛ سطح یک، دو، سه و بعد از آن هم دوره خارج، درباره آن هم می گفتیم که منطق، متورّم شده است؛ حال آن که به زعم بنده، منطق هم در جای خودش در بعضی از مسائل، متورّم شده است.

آیا علم اصول، دچار تورّم شده است؟ در صورتی که پاسخ شما مثبت است، لطفاً بفرمایید تورّم آن، معلول چه علت هایی است؟

من تصوّر می کنم علم اصول در گفتگوی از بعضی مسائل، دچار تورّم است. مخاطبان این نکته را بدانند که تورّم؛ یعنی این که می شود کوتاه تر عبور کرد یا حتی اضافات را حذف کرد؛ یعنی فرض کنید اگر اصول، صد مسئله داشته باشد، نمی گوییم این صد مسئله به نود یا هشتاد مسئله تقلیل پیدا کند؛ چون تمام مسائل اصول، بر اساس نیاز در اصول پدید آمده است.

این موارد را در مثالی توضیح می دهم: امروز اگر شما بخواهید شهرکی بسازید، ابتدا نقشه آن را می کشید. اما ما در قدیم که شهرسازی نداشتیم؛ یک روستا وجود داشت که چند خانه در آن ساخته شده بود. زمانی که پسر خانواده ازدواج می کرد و جدا می شد، یک خانه کنار آن می ساخت. پسر دوم ازدواج می کرد، خانه بعدی را کنار دیگری می ساخت.

بعد از مدّتی متوجّه می شدند که مسجد ندارند. خب، جایی را به عنوان مسجد می ساختند. بعد می خواستند عزاداری کنند، حسینه ای درست می کردند. بر حسب نیاز، مکان هایی را بنا می کردند. اصول از ابتدا این گونه بوده و به همین شکل جلو رفته است. حالا ممکن است یک جا، یک مسئله ای مطرح شده که فقیهی احساس نیاز کرده و فقیه دیگری این نیاز را احساس نکرده است.

اما چون رشد علم اصول از اول بر اساس نیازها بوده، نه طرح قبلی (یک طرح انتزاعیِ مدرسه ای) لذا نمی شود گفت در تعداد مسائل، علم اصول زائد است. بنده ممکن است بحث مشتق را نتوانم به کار ببندم، بعد بگویم بحث مشتقی که مرحوم آخوند در کفایه گفته، زائد است. اما مرحوم آخوند هم بر اساس نیاز، بحث مشتق را مطرح کرده؛ ولو ممکن است توهّمِ نیاز باشد. البته معتقدم که این گونه نیست.

اما تعداد مسائل، یک بحث است و حجم گفتگوی از مسائل، بحث دیگری است؛ به عنوان نمونه، شما ببینید در بحث خبر واحد، حجّیت و عدم حجّیت خبر واحد، یکی از ادلّه ای که تقریباً همه آقایان می گویند، دلیل فرعی است؛ چون معتقدند که دلیل اصلی، بنای عقلاست که خبر واحد، حجّت است؛ گرچه این جا یک مناقشه هم دارد.

ولی بنده تصوّر اکثر را می گویم که نزدیک به هم است. عمده ترین دلیل خبر واحد و حجّیت خبر ثقه، بنای عقلاست. بنابراین اگر همه ادلّه را از دست ما بگیرند، خبر ثقه به حکم بنای عقلا، حجّیتش تمام است. اما می گویند کنار این دلیل، اسناد جزیی هم هست؛ برای مثال آیه «نبأ» [یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أن تُصِیبُوا قَومًا بِجَهَالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ (حجرات:۶)] بیان می شود.

در این جا، این مسئله طرح می گردد که حجّیت خبر ثقه، از این آیه چگونه استنباط می شود؟ راه های متعدّدی ترسیم می شود. اشکال بر راه اول، اشکال بر راه دوم، و الی آخر. حدود بیست اشکال بر طرق پیموده شده، مطرح می شود.

سپس پاسخ به این اشکالات طرح می شود. دیگری می آید پاسخِ به پاسخ از این اشکالات را مطرح می کند؛ یعنی دفاع از اشکالات می کند. یک دفعه نگاه می کند به پیشینه بحث که اینقدر نقد، نقدِ نقد، نقدِ نقدِ نقد وجود دارد که اصل مطلب گم می شود و آخر کار هم می گوییم که همه این ها درست است، ولی عمده دلیل ما، بنای عقلاست.

این جا حجم گفتگوی از مسائل، دچار تورّم شده است. همین مدل گفتگو در بحث «حجّیت ظاهر قرآن» با اخباری ها وجود دارد؛ در حالی که تقریباً قطعی است که قرآن، ظاهرش حجّت است و البته بعد از فحص از روایات در نزد اکثریت نیز پذیرفته شده است.

بنده معتقدم ما می توانیم از این حجم بکاهیم. یا فرض کنید که اگر حرفی زده شده و شش مورد اشکال دارد، تنها دو اشکال اساسی بیان شود؛ برای مثال، لازم نیست رأی ابن قبه در باب امارات که امروز به ده دلیل رد شده، همه این ده دلیل، در مباحث اصولی طرح شود. در این مورد می تواند یک دلیل عمده گفته شود و از آن عبور کرد.

ما معتقدیم در کنار این تورّمِ ایجاد شده در گفتگوی از مسائل، می بایست مسائل زیادی به اصول فقه افزوده شود. این جا لازم است توضیحی را ارائه کنم: اصول فقه موجود ما که در جلد یک کفایه و جلد دوم آن، متجسّم است، این دو جلد کفایه، همه مسائلش، در واقع، «وظایف فهمنده» را برمی شمارد؛ یعنی آن جایی که می گوید: امر، ظهور در وجوب دارد، هیئت امر، ماده امر، نهی، مفاهیم و شرط، م

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.