پاورپوینت کامل مردی که با شیطان می جنگید، احوال گل سرخ را هم می پرسید ۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مردی که با شیطان می جنگید، احوال گل سرخ را هم می پرسید ۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مردی که با شیطان می جنگید، احوال گل سرخ را هم می پرسید ۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مردی که با شیطان می جنگید، احوال گل سرخ را هم می پرسید ۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

یک سفر به جماران برو، به حسینیه و چشمت را بدوز به جایی که وقتی نقطه ی سقوط همه ی شیاطین بود.

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

آن هایی که دوستش داشتند و او را از نزدیک دیده بودند، می گفتند اوّلین بار که دیدیمش، قلبمان لرزید و اشکهامان روی گونه غلطید. او آن قدر عظمت داشت که نفست در سینه حبس می ماند، دست و پایت را گم می کردی و مهر سکوت بر لبت می زد. آن لحظه اصلاً نمی شد حرفی زد، فقط باید می ایستادی و با همه ی اشتیاق، نگاهش می کردی…

همه ی این ها، صحبت های آنانی است که دوستش داشتند.

امّا بعضی ها هم بودند که نگاهش نمی کردند، تا مبادا عاشقش شوند؛ حرفهایش را نمی شنیدند، نکند که مسحورش گردند؛ دل هایشان آن قدر سخت بود، که گرمی محبّتش آن را آب نمی کرد؛ با این حال باورت می شود همین ها! از او با عظمت یاد می کردند، می ماندند در مقابل آن همه صلابت!

یکی از همین ها، وقتی شب به تبعید بردن او را بازگو می کرد و از آن همه ترسی که به جان خیلی ها کرده بودند و غروری که به جان شان نشسته بود، از شب دستگیری آقا، می گفت: «گرفتن او به دستور خود شاه بود و برای خاطر امریکا، نیمه شب وقتی به خانه اش ریختیم و دنبالش گشتیم با خودمان گفتیم لابد حالا از پشت بام می گریزد؛ امّا او آرام جلو آمد و معترض شد که: «چرا این وقت شب سرو صدا راه انداخته اید و اهل خانه را بیدار کرده اید، صدایم می کردید، می آمدم».

مأموری که راه تهران تا قم را آمده بود تا آقا را به تبعید ببرد، می گفت: «در طول راه از کنار دریاچه ی نمک که رد شدیم، گفتیم لابد می توانیم او را حسابی بترسانیم، آن قدر که دیگر با بزرگان دربار و دنیا در نیفتد، امّا نتوانستیم، فقط سرد و یخ زده، با همان صلابت، جاده را نگاه کرد، او آن شب با پتک احساسش همه مان را شکست».

این اشدّاء علی الکفّارش بود؛

رحماء بینهمش خیلی وقت ها دور از چشم مانده بود. این کرانه ی نمک زده را که شنیدی، همین را جلوی چشمت نگاه دار و مشامت را به نسیم خنکی که از کرانه ی تبعید گاهش می آید بسپار. نسیم دزدکی از نامه ی او برای بانویش نقل می کند: «نور چشمم، دلبندم، این جا خیلی قشنگ است، امّا وقتی تو کنارم نباشی، این قشنگی ها اصلاً به چشمم نمی آید. دورت بگردم، دلم برایت تنگ شده».

انگشت می گزی از لطف و مهربانی و در می مانی در تفسیر آن صلابت! و این ملاطفت و این جمله در خاطرت نقش می بندد که:

مردی که با شیطان در می افتاد، دلش در فراق بانویش می لرزید!

ابروهای پرپشتش، سایه بر چشمانش انداخته بود، و عضلات صورتش به هم فشرده می شد، وقتی او صدای رسایش را بلند می کرد و محکم می گفت:

«آمریکا شیطان بزرگ است»؛ آن طرف دنیا شیطان بد جوری از دستش عصبانی می شد، و این طرف، او به دیوار اتاق محقّرش تکیه می کرد، رادیوی چند موج کوچکش را به دست می گرفت و خبر های دنیا را می شنید و فتنه های کوچک و بزرگ شیطان را برای مردمش تبین می کرد.

نامه های بچّه های دبستانی را می خواند که نوشته بودند: «می خواستیم برایت نصیحتی بنویسیم»، و او غصّه می خورد و در جواب نامه می نوشت: «فرزندم کاش نصیحتت را می نوشتی».

باز این

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.