پاورپوینت کامل برای پیامبر رحمت ۳۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل برای پیامبر رحمت ۳۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل برای پیامبر رحمت ۳۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل برای پیامبر رحمت ۳۷ اسلاید در PowerPoint :

>

خستگی و گرسنگی بیتابشان کرده بود. رسول خدا کلنگ را بر زمین گذاشت و کیسه ای خاک بر دوش کشید و به آن سوی شکاف برد. جابر با نگاه خویش پیامبر را دنبال کرد. دانه های درشت عرق در زیر شعاع سوزان خورشید بر پیشانیاش می درخشید؛ از شدّت گرسنگی سنگی بر شکم بسته بود تا ضعف مانع کارش نشود.

جابرکه چون دیگران دست از کارکشیده بود تا خواست قدری بیاساید در گوشه ای پیامبر را دید که ردای خود را زیر سر نهاده و با همان سنگی که بر شکم بسته به خواب رفته است.

قدری اندیشید و به سرعت راهی خانه شد. همسرش که او را این وقت روز پریشان و آشفته در خانه می دید هراسان شد و پرسید: چه خبر شده؟ لشگریان دشمن به اینجا رسیده اند؟ جابر قدری آرام گرفت و گفت نه نگران نباش، فقط بگو بدانم در خانه چه داریم؟

من رسول خدا را سخت گرسنه یافتم. همسرجابر سر به زیر انداخت و گفت: فقط یک صاع جو. جابر اطراف خانه را کاوید؛ مدّت ها بود بر مدینه قحطی و خشکسالی سایه افکنده بود و مردم به سختی گذران می کردند.

ناگاه چشمش به ماده بز کوچکشان افتاد. با خوشحالی به همسرش گفت: جو ها را آرد کن؛ و خود مشغول ذبح ماده بز شد. همسر جابر به انبار رفت تا کیسه ی جو و دسداس را بیاورد.

جابر گوشت ها را قطعه قطعه کرد و به همسرش سفارش غذا داد و به نزد پیامبر برگشت. همه مشغول به کار شده بودند. جابر به دنبال پیامبر صحرا را کاوید.

حضرت خستگی ناپذیر کلنگ می زد و می خواند:«لا عیش إِلاّ عیش الاخره، فاکرم الانصار والمهاجره» و مهاجر و انصار در جواب حضرت پاسخ می دادند: «نحن الذین بایعوا محمداً علی الجهاد ما بقینا أَبداً»

و زمین را حفر میکردند. نُه نفری که جابر با آن ها هم گروه بود از غیبت طولانیاش گلایه داشتند. جابر پوزش خواست و به سرعت مشغول کندن زمین شد.

چهار روز از روزی که اهالی مدینه خبر حرکت سپاه عظیم احزاب را شنیده بودند میگذشت. مهاجر و انصار آرام نداشتند. مقابله در این نبرد کار آسانی نبود. لشکر قریش و هم پیمانانش به رهبری ابوسفیان و لشکر غطفان و هم پیمانان آن ها از قبایل نجد و قبیله ی بنی اسد، و یهودیان بنی نضیر و بنی قریظه با ششصد اسب و هزار و پانصد شتر، فقط چند روز تا مدینه فاصله داشتند.

پیامبر به راهنمایی سلمان فارسی دستور به حفر خندق داده بود تا سواره نظام دشمن را فلج کند. شمال مدینه را به طول حدود ۵۰۰۰ متر خط کشی کرده بودند و تمام این مسیر بین گروه های ده نفری از مهاجر و انصار تقسیم شده بود تا خندقی به عرض ده متر و عمق سه متر حفرکنند.

مهاجران از ناحیهی راتج تا کوه ذُباب، و انصار از ناحیه ی ذُباب تا جبل بنی عبید، و طایفه ی بنی عبدالاشهل از انصار از ناحیه ی راتج تا پشت مسجد، واقع در پشت کوه سلع، و بنی دینار از انصار، از ناحیه جُرْبا تا محل خانه ی ابن ابی الجَنوب، شبانه روز مشغول حفر خندق بودند.

خورشید که آرام به سمت مغرب خزید، جابربن عبدالله انصاری آهسته خود را به رسول خدا رساند و آرام در گوش حضرت نجوا کرد: دوست دارم شما و چند تن از یارانتان شام به خانه ی من آیید. پیامبر با لبخند مهربان همیشگی از او پرسید: چه پخته اید؟

و جابر با خوشحالی گفت: من آبگوشتی آماده کرده ام. پیامبر خوشحال شدند و با صدای بلند فریاد برآوردند: ای اهل خندق! جابر برای شما شوربایی مهیّا ساخته، همگی به خانه ی او بیایید. جابر هراسان به جمعیت نگاه کرد و با خود اندیشید، خداوندا! با این غذای کم چگونه این جماعت را سیر کنم؟

و از پیامبر اجازه خواست تا زودتر به خانه برود و غذا را مهیّا کند. پیامبر فرمودند: دیگ را از روی اجاق برندار تا من بیاییم. جابر آشفته حال خود را به خانه رساند. نان آماده بود و دیگ آبگوشت بر اجاق می جوشید. همسر جابرکه نگرانی او را دید، پرسید: چه خبر شده؟

و جابر نالید:« انا لله و انا الیه راجعون». همسرش با دستپاچگی گفت: چه بر سرمان آمده؟ جابر همه چیز را برایش بازگو کرد. همسر جابر گفت: پیامبر پرسیدند که چه آماده کرده ای و مهاجر و انصار را به اینجا فراخواند؟

لبخندی بر لب های همسرش نشست و گفت: نگران نباش او پیامبر خداست و میداند چه میکند. همین یک جمله اندوه بزرگی را از دل جابر دورکرد و به یکباره آرام گرفت. لحظاتی بعد پیامبر پیشاپیش و جمعی از مهاجر و انصار در پی، خسته و گرسنه به خانه ی جابر آمدند.

پیامبر بلافاصله به مطبخ رفت. جابر و همسرش با دستپاچگی به پیامبر خوش آمد گفتند و پیامبر پارچه ای روی دیگ انداخته، نان های را در کاسه ها خرد می کرد و قدری آبگوشت روی آن میریخت و به میهمانان میداد. ساعتی بعد پیامبر و میهمانانش از خانه ی جابر رفته بودند.

جابر خرسند از عطر خوش حضور پیامبر و یارانش نگاهی به همسرش انداخت و در حالی که هر دو می خندیدند ناباورانه به دیگ آبگوشتی که هفتصد میهمان و اهل خانه و همسایه ها را سیرکرده بود و همچنان بر اجاق می جوشید چشم دوختند.

جابربن عبد الله انصاری خسته بود امّا امیدوار؛ امیدوار به فردایی که دوش به دوش پیامبر رحمت در کنار یاران مهاجرش در برابر لشگر تا دندان مسلّح قریش و یهود و هم پیمانانشان سربلند و پیروز خواهند ایستاد.

حالا لشگر مسلّح به مخربترین و کشنده ترین سلاح های روز در نزدیکی مدینه ی انقلاب، کمین کرده اند. از سویی قبیله ی نفاق آرام و به هوش منتظر دستدادن فرصتند و از سوی دیگر تمامی طایفه های کینه توز یهود که با دیگر اسلام ستیزان همپیمان شده اند و هر روز با بهانه ای و ترفندی به خیال خود به نبرد می آیند و رجز می خوانند و بیش از آن که هراسناک باشند، خود را هولناک می نمایانند.

گویی امروز در این نبرد ناجوانمردانه ی نابرابر، تمامی کفر و الحاد در برابر تمامی حق جویی و عدالت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.