پاورپوینت کامل کلام آخر ۵۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کلام آخر ۵۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کلام آخر ۵۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل کلام آخر ۵۱ اسلاید در PowerPoint :

>

لبخندی نمکین بر لب های رسول خدا نشست. با افتخار و سربلندی به یارانش چشم دوخت و فرمود: مشرکان مکّه شکست خوردند و شما پیروز شدید. همه با حیرت پرسیدند: چطور ممکن است؟ ما در محاصره ایم، گرسنه و ناتوان! آخرین دینار ثروت خدیجه را هم قریشیان به یغما برده اند و شما میگویید پیروزیم؟

اوّلین شعاع های خورشید که بر بلندای قلّه پاشید، نگهبانانی که کوه های اطراف جاده را زیر نظر داشتند، پدیدار شدند. سه مرد هراسان در شکاف صخره پنهان شدند تا چاره ای بیندیشند. اگر محافظان متوجّه خروج آن ها شوند این فرصت هم از دست می رود. حالا خورشید کاملاً بالا آمده و آن ها همچنان در پی راهی برای خروج هستند.

-اگر هوا کمی گرمتر شود نگهبانان پایین تر می آیند و در سایه ی صخره ها پناه می گیرند و ما به راحتی می توانیم منطقه را دور زده و در مسیر عبور کاروان ها قرار گیریم.

-باز هم می گویم این کار خودکشی است. آن ها شما را دستگیر خواهند کرد و به بهانه ی خروجتان محاصره را تنگتر و فشارها را بیشتر می کنند.

– باید کاری کنیم، مردم در تنگنا و فشارند. چند روزی است که جز برگ و پوست درختان چیزی برای خوردن نداریم.

-دیگر طاقت شنیدن ضجّه های زنان و کودکانی که از گرسنگی به خود می پیچند را ندارم.

– آخر من نمی دانم اگر قدری کوتاه بیایید چه می شود؟ آن ها هم از خودتان هستند، باورکنید سخت می گیرید.

– از چه کوتاه بیاییم حکیم؟ آن ها جز به نابودی اسلام و کشتن رسول خدا به هیچ راضی نمی شوند؟ می خواهی برویم و پیامبر را کتبسته تحویلشان دهیم؟ هیهات!

-به هرحال آخرین بار هم آذوقه را برایتان آوردم؛ از همه ی ثروت خدیجه همان بار الاغی مانده بود که با هزار مصیبت از چنگ ابوجهل درآوردم؛ آن هم با پادرمیانی برادرش ابوالبختری که میانجی شد و گفت: این مرد را رها کن، اموال عمّه اش خدیجه نزدش امانت بوده می خواهد امانت را به صاحبش برساند. امّا همین قدر می دانم اگر کاروان از جاده ی پشت شعب بگذرد و شما آنجا نباشید دیگر تا مدّتی هیچ کاروانی از اینجا گذر نخواهد کرد.

-حق با توست حکیم! مردم دیگر تاب و توان ندارند؛ رسول خدا فرموده با همین باقیمانده ی اموال خدیجه قوتی برای مردم گرسنه فراهم کنید.

– آنجا را ببین! نگهبانان از قلّه پایین آمدند. من آهسته از شعب بیرون می روم و توجّه آن ها را به سوی خود جلب می کنم شما در این فرصت خودتان را به کاروان تجاری یمن برسانید.

-خدا یاریت کند حکیم!

– دست خدا به همراهت.

– بروید و در بازگشت سلام مرا به عمّه ام خدیجه برسانید.

مردان که از سینه کش کوه می گذرند حکیم بنحزام خود را به نگهبانان می رساند و آن هارا سرگرم گفتگو می کند. دو مرد از بنی هاشم و بنی مطّلب خود را به سرعت به مسیر عبور کاروان یمن می رسانند.

از دوردست انگار شترانی به این سو میآیند. باید قبل از قریشیان به آن ها برسند وگرنه باز هم مانع خریدشان خواهند شد. کاروانیان با دیدن مردان می ایستند و آنان نقدینه را داده و خورد و خوراک و کالاهای ضروری زنان و کودکان محاصره شده در شعب را طلب می کنند.

برق شوق در چشمانشان نشسته. با تنهای خسته شان تجّار را در بسته بندی گندم و آذوقه و دارو یاری می کنند. کار تمام است باید بارها را بر دوش گیرند و راهی شعب ابوطالب شوند.

امّا آن دوردست گرد و غباری در آسمان می پیچد و مردانی به سویشان می آیند. با سرعت باد باروبنه را برمی دارند و راهی میشوند. امّا هنوز چند قدم دور نشده اند که مردی از مشرکین قریش فریاد می زند:

آهای تجّار یمنی! ما قریشیان چندی است که در خیف بنی کنانه اجتماع کرده و بر علیه بنی هاشم و بنی مطّلب هم پیمان شده ایم که با آنان وصلت نکنیم؛ داد وستد نکنیم؛ همنشینی نکنیم؛ معاشرت نکنیم؛ به خانه های آنان وارد نشویم و با آنان سخن نگوییم؛ تا زمانی که محمّد را در اختیار ما بگذارند.

این پیمان نامه را در صحیفه ای نوشته و با امضای چهل نفر از سران صاحب نفوذ قریش عهد و پیمان را محکم کرده و به سقف کعبه آویخته ایم.

– خوب برادر ما را با پیمان شما چه کار؟ آن ها به ما نقدینه ای دادند و کالایی خریدند. آخر این چه دشمنی است که با زنان و کودکان همنوع خود دارید؟

– اگر شما با فرزندان هاشم و مطّلب معامله کنید، اموالتان را غارت خواهیم کرد و امّا اگر کالایتان را از آنان پس بگیرید در عوض آنها را به چند برابر قیمت از شما خریداری خواهیم کرد.

….

خورشید آهسته پشت کوه ها پنهان می شد که مردان با دست هایی خالی و دل هایی چون آسمان غروب مکّه، وارد شعب شدند و شرمگنانه شرح ماوقع را به رسول خدا گفتند. زن و کودک و پیر و جوان، ساکت و صبور به حرف های دو مرد گوش سپرده بودند و در دل می اندیشیدند که انگار کینه ی مشرکان قریش با ما پایانی ندارد.

مردان، سربه زیر منتظر بودند تا رسول خدا چیزی بگوید و آرامشان کند. پیامبر به چهره ی مهتابی و رنجور یکایک یارانش که سه سال صبور و مقاوم در کنارش با تمام توان ایستادگی کرده و لجظه ای کوتاه نیامده بودند، نگریست.

خدیجه و ابوطالب نیز با همه ی ثروت و اعتبار و آبرویشان مقابل مشرکین ایستاده بودند و اینک دست خالی دوش به دوش سایر مسلمانان در کنارش بودند.

لبخندی نمکین بر لب های رسول خدا نشست. با افتخار و سربلندی به یارانش چشم دوخت و فرمود: مشرکان مکّه شکست خوردند و شما پیروز شدید.

همه با حیرت پرسیدند: چطور ممکن است؟ ما در محاصره ایم، گرسنه و ناتوان! آخرین دینار ثروت خدیجه را هم قریشیان به یغما برده اند و شما می گویید پیروزیم؟

ابوطالب و خدیجه با یقین و اطمینان به پیامبر چشم دوخته بودند. پیامبر با همان چهره ی گشاده فرمود: خداوند فرمود آنچه در عهدنامه ی مشرکین بر قطع رحم و ستم به مسلمین ثبت شده بود، توسّط موریانه خورده شده و تنها عبارت «باسمک اللّهم» باقی مانده.

فریاد هلهله و شادی فضای شعب ابوطالب را پرکرده بود و ابوطالب سربلند و استوار می رفت که پیام پیامبرش را به مشرکین مکّه برساند.

*********

این روزها برخی صاحب نظران عرصه های اقتصاد و سیاست معتقدند با تنگتر شدن حلقه ی حصر تحریم ها ما در شرایط شعب ابیطالب قرار گرفته ایم. بیان این مطالب شاید به نوعی بیان هراس نهفته در دل های این افراد است.

قرآن کریم می فرماید: «و لاتهنوا و لاتحزنوا و أنتم الأعلون إن کنتم مؤمنین» (آل عمران/ ۱۳۹) (ای مسلمانان) سست نشوید! غمگین نگردید! زیرا شما برترید اگر ایمان داشته باشید!

در اینجا دو نکته قابل تأمّل است. اوّلاً بر اساس فرموده ی خداوند در این آیه ی شریفه، مسلمین برای برتری بر دیگران ابتدا باید ایمان داشته باشند: «إن کنتم مؤمنین» و دیگر این که از لوازم برتری مسلمانان خودکفایی و بی نیازی اقتصادی آنها از دولت های استکباری است.

بدون تردید امّتی که زیر بار ذلّت وابستگی اقتصادی کمر خم نکرده باشد بر هر ابرقدرتی چیرگی دارد: «و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» (نساء/ ۱۴۱) خداوند هرگز کافران را بر مؤمنان تسلّطی نداده است.

به راستی شرایط امروز ملّت مسلمان ایران شباهتی با شرایط مسلمین در محاصرهی صدر اسلام ندارد؟ شعب ابی طالب کویری بود بی آب و علف. نه رودخانه ای داشت و نه اندوخته ی غذایی و نه حتّی سقفی بالای سر، بدون هیچ ارتباطی با خارج از شعب.

مردم ما امروز در کشوری با یک میلیون و ۷۸۰ هزار کیلومتر مربّع زمین سرشار از منابع طبیعی و معدنی و نیروی انسانی کارامد و خوشفکر و توانمند با ظرفیت هایی غیرقابل پیشبینی و غیرقابل توصیف. امّا به راستی اگر امروز ما در آن شرایط قرار داشتیم تکلیف چه بود؟

تسلیم در برابر تهدیدات بی پایان دشمن؟ پیشکش انقلابی که با مجاهدت هزاران شهید به دست آمده و بیداری اسلامی را به ارمغان آورده، به دشمن خودکامه؟ یا پیروی از راه پیام

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.