پاورپوینت کامل گشتی در حیات ۷۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گشتی در حیات ۷۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گشتی در حیات ۷۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گشتی در حیات ۷۹ اسلاید در PowerPoint :
>
چکیده:
در این نوشتار مسأل تشکیکی بودن حیات ونیز سریان داشتن آن در سرتاسر عالم وجود و نیز نسبیت موت مورد بحث واقع شده است.دلیل عقلی گواه براین مطلب، مساوق بودن مفهوم وجود و حیات است وجود مقدم بر حیات است،
تقدمی که به نحو مفهومی است نه زمانی؛ پس هر جایی که حضرت وجود قدم گذارد، جنود او که عبارتنداز حیات، علم وقدرت، همراه او می باشند. – و آی شریف { إِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ}
دلیل نقلی شاهد براین مطلب است.زیرا آی شریفه مشعربه ثبوت تسبیح اختیاری در تمامی موجودات است.اختیاری که یکی از لوازم وصف حیات است؛ چرا که اختیار ناشی از قدرت است و قادر بودن مانند علم، یکی از لوازم حیات است.
همچنین بابیان رابط محیط ومحاط، سریان داشتن حیات در ماسوای عالم ماده ثابت می شود. – و با استناد به این اصل فلسفی که شیء موجود دیگر تا ابد معدوم نمی شود، نسبیت موت به معنای إنما تنتقلون من دار إلی دار برای روح به اثبات می رسد.
و نیز ثابت می شود، آنچه که موت و حیات برآن عارض می شود، روح آدمی است نه جسم مادی. چراکه روح امری ذاتی وجسم امری عرضی است. و منتهای هر عرضی به امری ذاتی است. به عبارتی شیئیت هر شیءای به صورت آن است.
مقدمه
مسأل حیات ازجمله مسایلی است که به گونه ای پای علمی محققان در عرص مربوط به مخلوقات وامور عارض برآنها می باشد.اما این مسأله به طور پراکنده وغیر متمرکز،ذیل مسایل گوناگونی از جمله بحث معاد وتفاسیر قرآنی مطرح شده است.وآنچنان که ما تحقیق کردیم،رساله ای متمرکز حول محور آن نیافتیم.
هدف نگارنده در ابتدای امر،تحقیق درمورد تکامل برزخی وبه طور کلی تکامل در ماورای عالم ماده بود،اما لازم ورود درچنین مطلبی،ثبوت مباحثی از قبیل حیات وحرکت می باشد.
پس به مقدمات بحث وارد شدیم.اما زمانیکه با پراکندگی مباحث حیات برخورد کردیم،تصمیم گرفتیم آن را به طور مستقل مورد فحص وبررسی قرار داده ومجموعهای را در این باب تألیف کنیم.
در مبحث حرکتتألیفات متمرکز ودقیقی صورت گرفته بود که ما را ازتحقیق درمورد آن منصرف کرد،چرا که برطرف کنند نیاز ما دربحث تکامل بود.کتاب گران سنگ«گشتی درحرکت»،تألیف علام ذوالفنون حسن زاد آملی(حفظه الله)وهمچنین مباحثی که شهید مطهری در بخش حرکت شرح منظومه بدان پرداخته بودند،از جمل این آثارمی باشد.
در این نوشتار،مفهوم حیات و مرز آن با موت وهمچنین سریان درموجودات به اعتبار عالم ماده وهمچنین درماورای ماده با محوریت انسان،از دو دیدگاه عقل ونقل موردبررسی قرار گرفته است.
سیر بحث با رویکردی منطقی از نزول آغاز وبه صعود ختم می شود. فرودی که با{نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّ وحِی }(ص/۷۲) قرین وبا صعود{ أَلَا إِلَی اللَّـهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ } (شوری/۵۳) عجین است.
حیات ازدیدگاه لغت
علامه مصطفوی در کتاب التحقیق می نویسد:
« و التحقیق، أنّ الاصل الواحد فی هذه الماده هو ما یقابل الممات و فی آثاره التحرک و التحسس و الحیاه اعمّ من أن تکون فی النباتات (یحیی الارض بعد موتها) فأنّها حیاه نباتیه؛
أو فی الحیوان: {ربّ أَرِنِی کیْفَ تُحْیِـی الْمَوْتَی}.
أوفی الانسان: {ما هِی حَیاتُنَا الدُّنیا}،{ هُوَ الَّذِی أَحْیَاکمْ}.
أو فی مطلق الحیاه: { والله یُحْیِی وَ یُمِیتُ}، {یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ }.
أو فی الحیاه المعنویه: { فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً}، { إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ.}
أو فی الدار الاخره: {إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ}، { لا یَمُوت فِیهَا وَ لا یحْیی}.
أو فی الله المتعال: {هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ}،{ وَتَوَکلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ}. (۲۰۰۹م: ۳۹۳- ۳۹۴)
براساس تحقیق ایشان حیات و ممات دو وصف متقابلند و حیات نیز وصفی است که اقتضاکننده حس و حرکت است.
تقابل حیات و ممات از دو منظر منطق و عرفان قابل بررسی است.
پارادایم منطق
علامه طباطبائی (ره) ذیل آیه شریفه {الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکمْ أَیُّکمْ أَحْسَنُ عَمَلًاً} (ملک/۲)می فرماید:
«الحیاه کون الشی بحیث یشعر و یرید و الموت عدم ذلک، فلا مانع من تعلق الخلق بالموت کالحیاه، علی إنه لو أخذ عدمیاً کما عند العرف فهو عدم ملکه الحیاه وله حظّ من الوجود، یصحح تعلق الخلق به کالعمی من البصر و الظلمه من النور» (۱۳۸۴: ۲/۴)
از دیدگاه منطقی تقابل حیات وممات از نوع ملکه و عدم ملکه می باشد، چرا که از دیدگاه ظاهری منطقی همه اشیاء شأنیت اتصاف به حیات و ممات را ندارند و تنها اشیائی که حس و حرکت آن ها با حواس ظاهری قابل درک است، شانیت چنین اتصافی را دارا هستند.
پارادایم عرفان
عارف جامع بین عقل و نقل است. پس در دید او{ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ}(اسراء۴۴)حاکی از سریان حیات در تمام موجودات است. در چنین منظری تقابل حیات و ممات از نوع متضایفین می باشد.
چرا که هر دو امری وجودی اند و تمامی اشیاء شأنیت چنین اتصافی را دارا هستند. وجه تمایز تقابل ضدین ومتضایفین از این جهت است که دو وصف متضایف از یک جهت در یک موضوع واحد جمع نمی شود؛ همچنین نقیض یکدیگر نمی باشند، چرا که دریک موضوع واحد جمع نمی شوند: (حیات وصف روح و موت وصف بدن است)
حیات از حیث مفهوم
«حی» اسمی از اسماء ثبوتی خداوند متعال می باشد.[۱] { هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ}(بقره/۲۵۵)«اسم یعنی آنچه دلالت می کند بر ذاتی با صفتی از صفات آن»؛ پس اسم حی دلالت کننده بر ذات باری تعالی است با صفت حیات.
حیات وصفی از صفات ثبوتی باری تعالی است و از آنجا که خداوند متعال علت العلل است. این صفت را به نحو اتم و اکمل دارا می باشد.
حیات سرمنشاء اثر می باشد و چون خداوند متعال حی است پس دارای اثر است که از آن تعبیر به علم و قدرت می شود. علامه طباطبائی (ره ) در تعریف حیات می فرمایند: «فالحیوه نحو وجود یترشح عنه العلم و القدره » (۱۳۸۴: ۲ / ۳۴۶)
همچنین ایشان در ذیل آیه ۲ سوره مبارکه ملک می فرمایند: «الحیاه کون الشیء بحیث یشعر ویرید » (همان: ۴). بر این اساس چون عالم است ذی شعور است و چون قادر متعال است اراده می کند.
ملاصدرا نیز در باب حیات چنین می فرمایند:
«الحیاه فی حقّنا تتم بأدراک هو الاحساس و فعل هو التحریک منبعثین عن قوتین و لمّا ورد فی الشریعه و اطلاقه علیه تعالی (الحی) فی حقّه هو الدراک الفعّال» (۱۳۸۰: ۲۴۳)
ایشان نیز اشاره به شعور و اراده ای دارند که منبعث از دو قوه علم و قدرت است. علم و قدرتی که تام و تمام کننده مفهوم حیات است. مرحوم طبرسی و شیخ طوسی( رحمهما الله )حیات را تعریف به لازم آن می کنند و این چنین می فرمایند: حی صفتی است که واجد آن باید دارای علم و قدرت باشد.
«الحی من کان علی صفه لا یستحیل معها أن یکون قادراً عالماً و إن شئت قلت هو من کان علی صفهٍ یجب لاجلها أن یدرک المدرکات إذا وجدت» (۱۴۳۰ق: ۱۴۴)(بی تا: ۳۰۷). علامه حلیe صفات ثبوتی را به صفات سلبیه ارجاع می دهند و بر این اساس می فرمایند:
«و التحقیق: أن صفاته تعالی إن قلنا بزیادتها علی ذاته، فالحیوه صفه ثبوتیه زائدهعلی الذات و الاّ فالمرجع بها إلی صفه سلبیه و هو الحق أنه تعالی قادر عالم فیکون بالضروره حیاً، لانّ ثبوت صفته فرع عدم استحالتها.» (۱۴۳۰ ق: ۲۸۷).
ایشان وصف حی را به صفات سلبی برمی گردانند و می گویند: خداوند متعال قادر است، چون عاجز نیست و عالم است، چون جاهل نیست و بهدلیل آنکه قادر و عالم است: بالضروره باید حیّ باشد. (لأن ثبوت صفته فرع عدم استحالتها)
علامه جوادی آملی (حفظه الله ) در نقد این بیان می فرمایند:
«علامه حلی (ره) نیز نظر شیخ صدوق در ارجاع صفات ثبوتی به سلبی را تأکید کرده است و برخلاف رأی استادخود محقق طوسی رحمه الله می فرماید: تحقیق این است که اگر بگوئیم صفات خدا زائد بر ذات اوست، حیات از صفات ثبوتی است و گرنه بازگشت آن به صفت سلبی است و حق هم همین است.
لیکن هرگز رهایی از زیادت اوصاف بر ذات به انکار صفات ثبوتی نیست و هرگز صفات ثبوتی حق به صفات سلبی بر نمی گردد. آنچه از خدا سلب می شود نقص و عجز و فقدان است و سلب نقص یعنی سلب عدم و سلب عدم یعنی سلب السلب؛ پس بازگشت سلب نقص به ثبوت کمال است. چون موجود غنی بالذات که عین وجود و کمال است، فقدان و نقص در او راه ندارد. از طرفی در برخی روایات، صفات ثبوتی به گونه ای برای خدا ذکرشده است که ارجاع آن به صفات سلبی صحیح نیست.
مانند این روایت امام صادق (ع) «والله نورلاظلام فیه، و حی لاموت له، و عالم لا جهل فیه و صمدٌ لا مدخل فیه» در این روایت اگر اوصاف ثبوتی به سلبی برگردد، تکرارلازم می آید.» (۱۳۸۳: ۲۵۵)
به عبارتی سلب زائیده ازدواج بین صفت ثبوتی (حیثیت) و شی مورد نظر است. چرا که در زمان سلب، حیثیتی برای شی متصور می شود که در انطباق آن حیثیت با شی مورد نظر سلب متولد می شود.
مفهومی که از عدم وجود آن کمال در شی، انتزاع می شود، صفت سلبی موردنظر می باشد. به عنوان مثال زمانی سلب هرگونه عجز و نقصی از خداوند متعال معنا پیدا می کند که حیثیتی به نام کمال مطلق منطبق بر ذات باری تعالی باشد.
و یا سلب عمل منافی با عصمت از معصوم، زمانی متولد می شود که حیثیتی به نام عصمت را برای ایشان ثابت کنیم. پس سلب صفتی از یک شی ابتدا به معنای اثبات صفتی برای آن شی می باشد.
مخلص
حیات نحوه ای از وجود است که سرمنشأ اثر در موجودات می باشد. اثری که از آن تعبیر به علم و قدرت می شود.
انواع حیات
حیات در موجودات به اعتبار لحاظ آن در عالم مادی به چهارصورت قابل تصور است.
الف) حیات جمادی ب) حیات نباتی
ج) حیات حیوانی د) حیات انسانی
حیات جمادی
آدمی در عالم ماده، محبوس در حواس پنجگانه خود است و محکوم است که بر اشیاء با درنظر گرفتن این حواس، حکم کند؛ پس در دید انسانی که رنگ و بوئی مادی دارد، یک سنگ نمی تواند ذیحیات باشد؛ چرا که نگاه عجول او، علم، قدرت و رشدی را نمی تواند در سنگ ببیند. آدمی با غفلت عجین است.
مسکنی که به مثابه خاکستری بر روی آتش است. با توجه به حدیث نبوی « الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا »، این موت است که همچون طوفانی، این خاکستر را در خود مضمحل می کند و آدمی را در شعله های آن می سوزاند و آن انسان است که نال قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً فِیمَا تَرَکْتًُ را سر می دهد.
در نگاه توحیدی انسانی که عینکی با شیشه های الله نورالسموات و الارض بر روی چشم او قرارگرفته است، همه چیز رنگ و بویی دگر می دهد. نگاهی که خبر از{إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ}(اسرا/ ۴۴) می دهد.
در دید او هرآن چیزی که در آسمان ها و زمین جلوه نمایی می کند، وجود و جنود او هستند. سنگ ریزهای کنار دریا تا ملائک مبهوت در ذات حضرت وجود، سرتاسر عالم، ظهور وجود و جنود اوست.
به دریا بنگرم دریا تو بینم
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به هرجا بنگرم، کوه و درو دشت
نشان از قامت رعنا تو بینم
در نگاه چنین انسانی، جمادات نیز مانند سایر موجودات حیّ هستند، چرا که گوش جان او، ندای اشهد ان لااله الاّ الله سنگ ریزهای در دست مبارک پیغمبر را می شنود. سنگ ریزه هایی که اگرچه حیاتی را در أدنی مرتبه خود دارا می باشند؛ ولی عامل به علم اندک خود می باشند و بانگ توحید را سر می دهند.
علامه حسن زاده (حفظه الله) در مورد جنبش و حرکت در جمادات این چنین می فرمایند:
«در اینجا نمی توانیم زود نظر دهیم؛ چه شاید در جنبش نباشند و شاید باشند و ما بدان دست نیافتیم، زیرا که ممکن است و می شود در حرکتشان کند باشند و انسان به ظاهر گمان کند که جنبش ندارند و آرامند.
می بینید که یک بوته کدو در چند روزی از چنار کهن سال می گذرد، آیا باید گفت که بوت کدو در جنبش است و درخت چنار در جنبش نیست. بهتر این است که راه کاوش و پرسش در پیش بگیریم.
آیا کانی ها، چون پیروزه و الماس و زرو سیم در زهدان کوه ها به بار نمی آیند؟ و مگر این گوهرها و کانی های دیگر، چون نطفه در زهدان جفت جانداران به گذشتن روزگاری، کم کم و به تدریج پرورده نشدند؟
و نه این است که هرخاکی و هرکوهی کان هرگوهر و جزء آن نمی گردد؟. مگر این کانی ها در آغاز، سنگ و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 