پاورپوینت کامل اسلام و وحدت ادیان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اسلام و وحدت ادیان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اسلام و وحدت ادیان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اسلام و وحدت ادیان ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

>

چکیده

قرآن کریم دین خاتم را بر حق و مصداق روشن صراط مستقیم می داند، اما این واپسین کتاب آسمانی،اسلام و صراط مستقیم را در دین خاتم منحصر نمی داند، بلکه جملگی ادیان آسمانی را برحق و مصداق اسلام و صراط مستقیم دانسته است؛ نیز کتابهای آسمانی را برحق دانسته و آن را تصدیق کرده است. از دیدگاه اسلام ادیان آسمانی را سرچشمه ای یگانه است و از این رو جملگی یگانگی دارند؛ پس جملگی، حق و اسلام است، ولی از آن رو که جز اسلامِ فرجامین، که آیین جهان شمول پیامبر خاتم aاست، دیگر ادیان نسخ شده و دوران آن به سر آمده است پیروی از ادیان پیشین روا نیست. از درنگ در آیات قرآن چنین برمی آید که ادیان آسمانی در ذات خود وحدت دارند و جملگی، بیان هایی از دینی واحد است؛ پس حقایق بنیادین و اصولی آنها باید یکی باشد و این گونه نیز هست، اما قرآن کریم تصریح دارد که ادیان آسمانی در پاره ای از احکام ناهم گون است؛ از این رو ادیان در اصول واحد و در شرایع ناهم گون است. باورمندان به وحدت ادیان، بیشتر، از طرفداران عرفان اند و اختلاف های میان ادیان را اختلاف هایی ظاهری می دانند. از نظر آنان دین حقیقتی دارد و رقیقتی، مغزی و قشری و باطنی و ظاهری. این گونه گونی ها تنها در رقیقت ها، پوسته ها و ظاهرها است، نه در حقیقت ها، مغزها و باطن ها. در مغرب زمین نیز بسیاری از فیلسوفان و متکلمان به وحدت ادیان باورمندند.

مقدمه

در این روزگار که گستره «ارتباطات» سرتاسر کره خاکی را در بر گرفته است، گونه رابطه پیروان ادیان با یکدیگر اهمیتی بسزا دارد. هر چند پرسش از چیستی و چگونگی راه نجات پرسش دیرینه آدمی است، اما در این دوران چندی و چونی پرسش های آدمیان نسبت به باورهای دیگر ادیان دگرگونی ژرف و شگرفی یافته است. پاسخ به پرسش از حقانیت و وحدت ادیان در گونه رابطه پیروان ادیان با یکدیگر تأثیری بسزا دارد. دوران جزم اندیشی و انحصارگرایی دیگر به سر آمده است و انسان این روزگار به هیچ روی آن را برنمیتابد. افزون بر آن روشن اندیشان به گستره کثرت گرایی گام نهاده اند و آن را به عنوان راه حل مسئله برگزیده اند.

در این میان کاویدن دیدگاه قرآن و حدیث، دو منبع اصیل و اصلی شناخت اسلام، چه برای مسلمانان و چه برای نامسلمانان، اهمیتی بسزا دارد؛ چه مسلمانان بر آناند تا دیدگاه دین خویش را در این باره بدانند و نامسلمانان بر آناند تا دیدگاه اسلام را درباره خویش بدانند. اسلام نیک زیستی را با ناهم کیشان، چه دین دار باشند و چه بیدین، به گونه واقعی و گسترده آن پذیرفته و بر آن فراوان سفارش کرده است؛ باری از آن رو که جز اسلامِ فرجامین، که آیین جهان شمول پیامبر خاتم (ص) است، دیگر ادیان نسخ شده و دوران آن به سر آمده است پیروی از ادیان پیشین روا نیست، ولی، از نگاه اسلام، ادیان آسمانی با یکدیگر تفاوت گوهری دارند یا همه را سرچشمه ای یگانه است و از این رو جملگی یگانگی دارند؟ در نوشتار پیش رو برآنیم تا برای این پرسش پاسخی در خور بیابیم.

وحدت ادیان از نگاه عقل

خاستگاه دین ذات واحد است؛ پس نمی تواند حیثیت های متعدد داشته باشد و آنچه تنها یک حیثیت دارد مرکب نیست؛ پس «بسیط الحقیقه» است و فیلسوفان گفته اند: «بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء و لیس بشیء منها».صدرالمتألهین شیرازی این قاعده را از غوامض علوم الهیه میداند و ادراکش را، جز برای کسانی که از ناحی حق تبارک و تعالی به سرچشم علم و حکمت راه مییابند در غایت اشکال میپندارد. وی معتقد است که پیش از او جز حکیم بزرگ یونان( ارسطو)،کسی به درک این قاعده نائل نشده و آن را از خصائص فکر خویش میشمارد. مطابق آنچه حاج ملاهادی سبزواری در حاشی اسفار نقل میکند ملاصدرا در جایی از کتاب اسفار ادعا کرده که در روی کره زمین کسی را نیافته که از این قاعده آگاهی داشته باشد(ملاصدرا،۱۳۸۲ش: ۶/۱۱۱)،ولی حق در مقام این است که مفاد این قاعده در کتب عرفا و سخنان آنان بسیار به چشم میخورد و اگرچه به طور منظم و به عنوان خاص خود مورد بحث قرار نگرفته است، ولی با عبارات مختلف در نظم و نثر به آن اشاره شده است. در عین حال نباید نقش صدرالمتألهین را در تنظیم و تنقیح و اقامه برهان بر این قاعده، به عنوان یک ابتکار بزرگ فلسفی، نادیده گرفت و یا ناچیز انگاشت، بلکه تأسیس این قاعده به عنوان یک مبحث فلسفی و اقامه برهان بر آن را باید منسوب به وی دانست»( ابراهیمی دینانی،۱۳۸۰ش: ۱/ ۱۰۰). آنچه بسیط الحقیقه است همه چیز است نه بخشی از آن. مگر ممکن است دین ذات اقدس حضرت احدیت واحد نباشد؟ حق و حقیقت یکی بیش نیست.

«فارابی جملگی ادیان را بیانگر حقیقت فلسفی واحدی میداند که با نمادهای گوناگون ارائه میشود و جامعه نیز با همین نمادها شکل گرفته و انسان به سعادت رهنمون شده است. افزون بر این تک تک ادیان بزرگ به حقیقت محض، به اجمال، اشارتی کرده است و همین برای کسانی که حقیقت را پی میگیرند بسنده است تا به آن دست یابند و برای نمادهای دیگر، تأویل مشابه داشته باشند. این دیدگاه از نظر ابن سینا نیز تا اندازهای پذیرفتنی است. بر پایه نظر فارابی زمینه و معنویت جملگی ادیان یکی است؛ چه این امری کلی و عام است، ولی ادیان نمادهایی را به کار بردهاند که هم رتبه نیست و حتی پارهای از نمادها در پارهای از ادیان به سود مردم نیست»(لنگهاوزن، ۱۳۸۴ ش: ۱۴۸).

وحدت در اصول و کثرت در فروع

از درنگ در آیات قرآن چنین برمی آید که ادیان آسمانی در ذات خود وحدت دارند و همانگونه که گفتیم جملگی بیان هایی از دینی واحد است؛ پس حقایق بنیادین و اصولی جملگی آنها باید یکی باشد و اینگونه نیز هست، اما قرآن کریم تصریح دارد که ادیان آسمانی در پارهای از احکام ناهمگون است؛ از این رو ادیان در اصول واحد و در شرایع ناهمگون است؛ برای مثال توحید، نبوت و معاد مقوله هایی تغییرناپذیر است. مکارم اخلاقی نیز چنین است. در هیچیک از ادیان, خود برتربینی، ناخن خشکی، خودخواهی و… ستوده نشده است. در بسیاری از مسئله های فقهی و حقوقی نیز چنین است. اساساً ادیان آسمانی در کلیات احکام فردی و اجتماعی همگون است(بقره/ ۱۳۶؛ بقره/ ۲۸۵).

برای نمونه هیچ پیامبری ستم، دزدی، تجاوز به حقوق دیگران و… را روا ندانسته است. «نماز در هم ادیان آسمانی وجود داشته؛ هرچند کیفیت ادا یا قبله نماز امتها متفاوت بوده است یا زکات و انفاق در همه شرایع بوده؛ گرچه مقدار یا موارد آن یکسان نبوده است»(مصباح یزدی، ۱۳۸۱ ش: ۲۳۶).«پیروان ادیان گوناگون غالباً مناسک دینی مشابهی را بهجا میآورند. در بسیاری از مراسم دینی از شمع و بخور استفاده میشود. هندوها و مسیحیان مائده آسمانی میخورند. مسلمانان، هندوها و سیکها پیش از ورود به مکان عبادت کفش خود را در میآورند. نه تنها اعمال [دینداران] به یکدیگر شبیه است، بلکه بسیاری از اعتقادات آنها نیز چنین است؛ مثلا یکتاپرستی در یهودیت، مسیحیت و اسلام، [اعتقاد به] حضور و تصرف آواتارها (مظاهر مادی الوهیت) در مسیحیت و آیین هندو و محوریت قاعده طلایی»(پترسون، ۱۳۷۹ ش: ۴۰۰) نیز مانند تثلیث مصری یعنی اوزیریس (خدای پدر)، ایزیس (مادر غمدیده) و هوروس (خدای آفتاب)، تثلیث هندویی (برهمن، شیوا و ویشنو)، تثلیث شینتویی یعنی ایزاناگی (خدای پدر)، ایزانامی (خدای مادر) و آماتراسو (خدای خورشید) و تثلیث مسیحی (پدر، پسر و روح القدس)»(صادقی، ۱۳۷۷ ش: ۱۱ و۱۲).[۱]

ناگفته نماند که ادعایی که نگارنده مطرح کرد به ادیان آسمانی مربوط است. به نظر میرسد که آیات ثابت کنند وحدت آن اندازه زیاد است که جای هیچ تردیدی را در این زمینه باقی نمیگذارد. قرآن کریم تصریح دارد که آنچه به پیامبران وحی شده یک چیز بوده است: «از [احکام] دین آنچه را که به نوح درباره آن سفارش کرد برای شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحی کردیم و آنچه را که درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که: «دین را بر پا دارید و در آن تفرقه اندازی می کنید»(شوری/۱۳).

«آنچه بر پیامبران فرود آمده یک آیین است و در اصول، یگانه است؛ گرچه در فروع ناهمگون باشند»(طوسی،۱۳۹۲ق: ۹/۱۵۰)؛(فخررازی،۱۴۰۳ق: ۲۷/۵۸۷و۵۸۸)؛(ابن کثیر دمشقی، ۱۴۰۹ق: ۷/۱۷)؛(شبر،۱۴۱۲ق: ۵/۳۹۳)؛(ابن ابراهیم شاذلی،۱۴۱۲ق: ۵/ ۳۱۴۷)؛(زحیلی،۱۴۰۲ق: ۲۵/ ۳۹و۴۰).

محتوای وحی، دین الهی واحدی است که باید جملگی آدمیان به آن یک دین بگروند و آن را روش زندگی و راه سعادت خود گیرند؛ البته شریعت محمدی جامع ترین شرایعی است که خداوند فرو فرستاده است و نیز اختلاف هایی که در این دین واحد پیدا شده از آستان وحی آسمانی نیست، بلکه از ستم کاری و یاغی گری هایی است که عده ای، با علم و آگاهی، در دین خدا به راه انداختند؛ پس معنای {شَرَعَ لَکمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّی بِهِ نُوحاً} این است که خدای تعالی بیان کرد و روشن ساخت برای شما از دین- که سنت زندگی است- همان را که پیشتر با کمال اعتنا و اهمیت برای نوح بیان کرده بود. از این معنا به خوبی برمی آید که خطاب در آیه به رسول خدا (ص) و امت او است و این که مراد از آنچه به نوح وصیت کرده همان شریعت نوح (ع) است.

در فراز {وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْک} میان نوح و رسول خدا (ص) مقابله واقع شده و ظاهر این مقابله می رساند که مراد از آنچه به رسول خدا وحی شده معارف و احکامی است که مخصوص شریعت او است و اگر نام آن را«ایحاء» نهاده و فرموده است: {أَوْحَیْنا إِلَیْک} درباره شریعت نوح و ابراهیم (ع) این تعبیر را نیاورده، بلکه به «وصیت» تعبیر کرده است؛ چه وصیت در جایی به کار می رود که بخواهیم از میان چند چیز به آنچه برای ما اهمیت دارد سفارش کنیم و این درباره شریعت نوح و ابراهیم، که چند حکم بیشتر نبود، صادق است؛ چه در آن شریعت تنها به آنچه بسیار اهمیت داشته سفارش شده است، ولی درباره شریعت اسلام صادق نیست؛ چه این شریعت همه چیز را، چه مهم و چه غیر آن، دربر دارد. از این آیه چند نکته به دست می آید:

۱ـ سیاق آیه از آن رو که سیاق منت نهادن است این معنا را می رساند که شریعت محمدی جامع همه شریعت های گذشته است و جامع بودن این شریعت با آیه {لِکلٍّ جَعَلْنا مِنْکمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجاً} (مائده/۴۸) «برای هر یک از شما [امّتها] شریعت و راه روشنی قرار داده ایم»منافات ندارد؛ چه خاص بودن شریعت با جامع بودن آن رو در رو نیست؛

۲ـ شریعت های الهی برنهاده به وحی، تنها همین موارد یادآمده در آیه است؛ چه اگر شریعت دیگری می بود، میباید در این مقام، که مقام بیان جامعیت شریعت اسلام است، نام آورده می شد؛

۳ـ پیامبران دارنده شریعت، که قرآن کریم ایشان را {اولوا العزم} خوانده است، تنها همین پنج نفرند؛ چه اگر پیامبر اولوا العزم دیگری می بود میباید در این مقام، که مقام مقایسه شریعت اسلام با دیگر شرایع است نام آورده می شد.معنای«اقامه دین» نیز حفظ آن است به اینکه به آن ایمان آورند و از آن پیروی کنند. الف و لام در کلمه«الدین»الف و لام عهد است؛ یعنی آنچه به همه پیامبران نامبرده وصیت و وحی کردیم آن بود که از دینی که برای شما آمده پیروی کنید و در آن اختلاف نکنید. پروردگار بر پیامبران یک دین فرستاده است که باید اقامه شود و در آن تفرقه نکنند؛ چه پاره ای از احکام الهی در همه ادیان بوده و همیشگی است و پاره ای دیگر در شریعت های پیشین بوده و در شریعت پسین نسخ شده است.

این گونه احکام عمر کوتاهی داشته و ویژه گروهی از مردم در زمانی خاص بوده است که باید به آن ایمان داشته باشند و هم به کار بندند و مردمان دیگر زمانها تنها باید به آن ایمان داشته باشند و در دیگر زمان ها همین ایمان داشتن «اقامه کردن» آن است؛ پس اینکه برخی مفسران آیه را ویژه احکام مشترک میان همه شرایع دانسته اند درست نیست؛ چه عبارت {أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ}(شورا/۳) مطلق است و اگر اینگونه بود که آنان گفته اند، میباید امر به اقامه دین ویژه اصول سه گانه دین ـ توحید، نبوت و معاد ـ باشد و دیگر احکام را دربر نگیرد؛ چه حتی یک حکم فرعی هم سراغ نداریم که با همه ویژگی هایش در همه شرایع وجود داشته باشد. معنای نسخ شدن برخی احکام نیز آشکار شدن آخرین روز عمر آن است، نه باطل شدن آن(طباطبایی،۱۳۸۲ش: ۱۸/ ۳۱ ـ ۲۷).اینک برخی از آیات را که بیان گر کثرت شرایع است از نظر میگذرانیم: مسیح فرموده است: «و [میگوید: «آمدهام تا] تورات را که پیش از من [نازل شده] است تصدیقکننده باشم و تا پارهای از آنچه را که بر شما حرام گردیده برای شما حلال کنم و از جانب پروردگارتان برای شما نشانهای آوردهام؛ پس از خدا پروا دارید و مرا اطاعت کنید»(آلعمران/ ۵۰).

«از این آیه چنین برمیآید که میشود پیامبری چیزی را که در دین پیشین حرام بوده حلال گرداند و در نتیجه شریعت او با شریعت پیشین ناهم گون باشد.مسیح برخی از آنچه در شریعت موسی حرام شده بود را ـ مانند گوشت شتر ـ حلال اعلام کرد»(طوسی،۱۴۰۹ق: ۲ / ۴۷۰)؛( شبر،۱۴۱۲ق: ۱/ ۳۲۴).

«این بر آن دلالت دارد که مسیح پارهای از شریعت موسی را نسخ کرده است»(ابنکثیر دمشقی،۱۴۰۹: ۲/ ۳۸).«تورات ویژه مردم روزگار موسی بود و با حیات اجتماعی بنیاسراییل در آن سامان مناسب بود»(ابن ابراهیم شاذلی، ۱۴۱۲: ۱/ ۴۰۰).«ولی در اصول، با دین مسیح همسان بود»(زحیلی، ۱۴۰۲: ۳/ ۲۳۴).

در آیهای دیگر می خوانیم: {لکل جعلنا منکم شرعه و منهاجا و لو شاء الله لجعلکم امه واحده و لکن لیبلوکم فی ما اتاکم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجعکم جمیعا فینبئکم بما کنتم فیه تختلفون}(مائده/ ۴۸).

«برای هر یک از شما [امتها] شریعت و راه روشنی قرار داده ایم و اگر خدا می خواست, شما را یک امت قرار می داد، ولی [خواست] تا شما را, در آنچه به شما داده است, بیازماید؛ پس در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت بگیرید. بازگشت همه شما به سوی خدا است؛ آنگاه دربار آنچه در آن اختلاف می کردید آگاهتان خواهد کرد».

راغب اصفهانی گوید: «شرع به معنای رفتن به راهی است که واضح و ایمن از انحراف باشد. این واژه، نخست مصدر بوده و سپس آن را برای طریقه و روش و در آخر به گونه استعاره برای طریقه ای الهی نام نهادند و آن را شِرع یا شَرع یا شریعت خواندند.شرعه و منهاج نیز به همین معنا است»(اصفهانی،۱۴۰۴ق: ۴۵۰).

«نَهْج» نیز به معنای طریق واضح است. آنگاه که می گویند: «نهج الامر و انهج» به این معنا است که فلانی فلان امر را روشن و واضح کرد و [مصدر میمی آن یعنی] «نهج» و«منهاج» نیز به همان معنا است»(همان: ۸۲۵).

هر رسولی شریعتی مستقل دارد و امت هر رسول به شریعت رسول دیگر مکلف نیست.در قرآن کریم دو دسته آیه هست که دسته نخست ـ مانند همین آیه (مائده/ ۴۸) ـ به همسان نبودن راه های پیامبران و دسته دوم به همسانی آن مانند: {شَرَعَ لَکم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصی بِهِ نُوحًا وَ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْک وَ مَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی أَنْ أَقِیمُواْ الدِّینَ وَ لَا تَتَفَرَّقُواْ فِیهِ کبرَُ عَلی الْمُشْرِکینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یجَْتَبی إِلَیْهِ مَن یَشَاءُ وَ یهَْدِی إِلَیْهِ مَن یُنِیب}(شوری/۱۳).

«از [احکامِ ] دین، آنچه را که به نوح درباره آن سفارش کرد، برای شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحی کردیم و آنچه را که درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که: «دین را برپا دارید و در آن تفرقه اندازی مکنید.» بر مشرکان آنچه که ایشان را به سوی آن فرا می خوانی گران می آید. خدا هر که را بخواهد، به سوی خود برمی گزیند و هر که را که از در توبه درآید، به سوی خود راه می نماید».

{أُوْلَئک الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ فَبِهُدَئهُمُ اقْتَدِهْ قُل لَّا أَسَْلُکمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکرَی لِلْعَلَمِین}(انعام/۹۰).«اینان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است؛ پس به هدایت آنان اقتدا کن. بگو:من از شما هیچ مزدی بر این [رسالت ] نمی طلبم. این [قرآن ] جز تذکری برای جهانیان نیست».

رهنمون است این دو دسته اینگونه جمع میشود که «گروه نخست به فروع دین و گروه دوم به اصول دین مربوط است»(فخر رازی،۱۴۰۳ق: ۱۲/ ۳۷۲)؛(ابن کثیر دمشقی، ۱۴۰۹ق: ۳/ ۱۱۷)؛( قمی، ۱۳۸۲ق: ۱/ ۱۷۰).

«شریعت» به معنای طریق است و «دین» و«ملت» به معنای طریقی خاص ـ یعنی طریقی که انتخاب شده باشد ـ است، ولی ظاهراً در عرف و اصطلاح قرآن کریم کلمه شریعت در معنایی به کار میرود که خاصتر از معنای دین است؛ پس دین از نگاه قرآن معنایی عمومی و وسیع دارد و شریعت عبارت است از طریقی خاص؛ یعنی طریقی که برای امتی از امت ها و یا پیامبری از پیامبران مبعوث به شریعت تعیین و آماده شده باشد، ولی دین عبارت است از سنت و طریق الهی؛ پس دین معنایی عمومی تر از شریعت دارد و از همین رو است که شریعت نسخ می پذیرد، ولی دین به معنای عمومی آن نسخ پذیر نیست.

در این میان فرق دیگری نیز میان شریعت و دین هست و آن این است که دین را می توان هم به یک نفر نسبت داد و هم به جماعت، ولی شریعت را نمی توان به یک نفر نسبت داد و برای نمونه گفت: فلانی فلان شریعت را دارد، مگر آنکه یک نفر آورنده آن شریعت و یا قائم به امر آن باشد؛ پس می توان گفت: دین مسلمانان یا دین یهودیان و نیز می توان گفت: شریعت مسلمانان و یهودیان؛ همچنان که می توان گفت دین و شریعت خدا و دین و شریعت محمد و دین زید و عمرو و. .. ولی نمی توان گفت شریعت زید و عمرو. اگر شریعت های خاصه را به دین نسبت می دهیم و می گوییم همه این شریعت ها دین خدا است؛ با اینکه دین یکی است، ولی شریعت ها یکدیگر را نسخ می کنند؛ مانند نسبت دادن احکام جزئی در اسلام به اصل دین.با اینکه این احکام برخی ناسخ و برخی منسوخاند، ولی می گوییم فلان حکم از احکام دین اسلام بوده و نسخ شده است و یا فلان حکم از احکام دین اسلام است؛ بنابراین باید گفت: خداوند سبحان بندگان خود را تنها به یک دین فراخوانده و آن عبارت است از «تسلیم او شدن»، ولی برای رسیدن بندگان به این هدف راههای گوناگونی قرار داده است.

«ملت» نیز عبارت است از:« سنت زندگی یک قوم» و گویا در این ماده بویی از معنای مهلت دادن وجود دارد؛ البته اصل در معنای این کلمه آنگونه که باید روشن نیست.آنچه به ذهن نزدیک تر است آن است که ممکن است با شریعت مرادف باشد؛ به این معنا که ملت نیز، مانند شریعت، طریقی خاص است، به خلاف واژه«دین». البته این فرق میان ملت و شریعت هست که از این رو آن طریق را شریعت گویند که به خواست خدای تعالی و به قصد سلوک مردم به سوی او تهیه و تنظیم شده است و واژه «ملت» از این رو در آن طریق به کار میرود که کسانی آن را از دیگری گرفته اند و خود را ملزم می دانند که از آن پیروی کنند و چه بسا همین فرق سبب شده که «ملت» را به خدای تعالی نسبت نمی دهند و نمی گویند: ملت خدا، ولی«دین خدا» و« شریعت خدا» می گویند و ملت را تنها به پیامبران نسبت می دهند و می گویند: ملت ابراهیم؛ چه این ملت بیانگر سیره و سنت ابراهیم (ع) است.

گزیده آنکه دین در اصطلاح قرآن اعم از شریعت و ملت است و شریعت و ملت دو واژه تقریبا مترادف اند با اندک فرقی که به لحاظ لفظ در آن دو هست. فراز{وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکنْ لِیَبْلُوَکمْ فِی ما آتاکمْ}(مائده/۴۸) بیانگر علت اختلاف شریعت های گوناگون است و مراد از امت واحد قرار دادن همه انسان ها این نیست که به لحاظ تکوینی آنان را یک امت قرار دهد و همه انسان ها یک نوع باشند؛ چه همه انسان ها یک نوع هستند و به یک گونه زندگی می کنند؛ همچنان که در آیه زیر انسان ها را یک امت و یک نوع دانسته است و می فرماید: {وَ لَوْ لَا أَن یَکونَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً لَّجَعَلْنَا لِمَن یَکفُرُ بِالرَّحْمَانِ لِبُیُوتهِِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّهٍ وَ مَعَارِجَ عَلَیهَْا یَظْهَرُونَ} (زخرف/۳۳).

«و اگر نه آن بود که [همه ] مردم [در انکار خدا] امّتی واحد گردند، قطعاً برای خانه های آنان که به [خدای ] رحمان کفر می ورزیدند سقفها و نردبانهایی از نقره، که بر آنها بالا روند، قرار می دادیم»(زخرف/۳۳)؛بلکه مراد این است که از نظر اعتبار آنان را امتی واحد گرداند؛ به گونه ای که استعداد و آمادگی همه آنان برابر باشد و به سبب نزدیک به هم بودن درجاتشان، همه بتوانند یک شریعت را بپذیرند؛ پس جمله: {وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکمْ أُمَّهً واحِدَهً} (مائده/۴۸) از گونه به کار بردن علت شرط است در جای خود شرط تا معنا و مطلب بهتر در ذهن شنونده جای گیرد و بهتر بتواند جزای شرط را که جمله {وَ لکنْ لِیَبْلُوَکمْ فِی ما آتاکمْ} (مائده/۴۸) است بهتر بفهمد و حاصل معنا این است که اگر ما به سبب گوناگونی امت ها و ناهم گونی استعدادهای آنان شرایع گوناگونی را برنهادیم، از آن رو بود که شما را در شریعتی که دادیم بیازماییم و چون هدف اصلی از شرایع، امتحان است، پس ناگزیر میباید شرایع نیز گوناگون باشد»(طباطبایی،۱۳۸۲ش: ۵ / ۳۵۳ ـ ۳۴۹).

در آیهای دیگر نیز فرموده است: {لِکلِّ أُمَّهٍ جَعَلْنَا مَنسَکاً هُمْ نَاسِکوهُ فَلَا یُنَازِعُنَّک فِی الْأَمْرِ}(حج/۶۷).«برای هر امتی مناسکی قرار دادیم که آنها بدان عمل میکنند؛ پس نباید در این امر با تو به ستیزه برخیزند».

مراد از «منسک» را برخی شریعت (شبر، ۱۴۱۲ق: ۴/۲۵۷)؛(زحیلی،۱۴۰۲ق: ۱۷/۲۶۹) و مذهب (شبر،۱۴۱۲ق: ۴/۲۵۷)؛ ( قمی،۱۳۸۲ش: ۲/۸۷) دانسته اند. منسک مصدر میمی از«نسک» به معنای عبادت است. پشتیبان این سخن جمله{هُمْ ناسِکوهُ} است؛ یعنی همان عبادت را انجام می دادند و اگر مصدر میمی نبود و اسم مکان می بود ـ چنانکه برخی احتمال داده اند ـ برگشت ضمیر«هاء» به منسک معنای درستی نمی داشت. مراد از{لِکلِّ أُمَّهٍ} نیز امتهای گذشته است که هر یک پس از دیگری آمده تا به امت اسلام رسیده است، نه امت های گوناگون دوران رسول خدا مانند: امت عرب، عجم و روم. هر امتی از امت های گذشته عبادتی داشته اند که آنگونه خدای را عبادت می کردند و عبادت هیچ امتی به امت دیگر منتقل نشده است؛ چه خداوند با هر شریعت، شریعت های پیشین را نسخ می کرد و بهتر از آن را می آورد؛ پس نباید کسی با پیامبر اکرم نزاع کند که چرا طریق عبادت ایشان شبیه طریق پیشینیان نیست. (طباطبایی،۱۳۸۲: ۱۴/ ۴۰۵و ۴۰۶)

{ثُمَّ جَعَلْنَاک عَلَی شَرِیعَهٍ مِّنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْهَا}(جاثیه/ ۱۸).

«پس تو را در طریق آیینی [که ناشی] از امر [خداست] نهادیم».

شریعت، «امر و نهی هایی است که آدمی را به بهشت می رساند» (طوسی،۱۴۰۹ق: ۹/ ۲۵۵) و به سخن دیگر، «وحی خداوند» است(ابنکثیر دمشقی،۱۴۰۹: ۷/ ۲۴۶). {شَرِیعَهٍ مِنَ الْأَمْرِ} یعنی: «راه و روشی از امر دین»(فخر رازی،۱۴۰۳ق: ۲۷/ ۶۷۵)؛(زحیلی،۱۴۰۲ق: ۲۵/ ۲۶۸).

در این آیه، خطاب به پیامبر اکرم و امت او است و مراد از {شَرِیعَهٍ مِنَ الْأَمْرِ} راهی ویژه از امر دین الهی است و آن اسلام است(طباطبایی،۱۳۸۲ش: ۱۸/ ۱۶۶).

بایسته یادآوری است ادعای بیانشده در این گفتار را با روایتی از پیامبر اکرم همگون یافتیم: «عبدالله بن سلام، از رئیسان بنی اسرائیل از آن حضرت پرسید: «مرا خبر ده که پروردگار جهانیان را چند دین است؟»فرمود:«یک دین و خداوند تعالی یکی است، شریکی نیز ندارد»، گفت: «دین خدا چیست؟» فرمود: «سلام»، گفت: «آیا پیامبران پیش از تو نیز آن را پیروی می کردند؟»، فرمود: «بله»، گفت: «پس شریعتها چه می شود؟» فرمود:«گوناگون بود و سنت پیشینیان سپری شد [شریعت های پیشین منسوخ است]»(مفید، بی تا:ص ۴۳).

شهید مطهری،که خود از طرفداران وحدت ادیان است، در تفسیر آیه{ثُمَّ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِرُسُلِنا } (حدید/۲۷)؛ آنگاه به دنبال آنان پیامبران خود را پی در پی آوردیم؛ (حدید/۲۷) نگاشته است: «کلمه «قفینا» مصدرش «تقفیه» و از ماد «قفا» است.قفا پشت گردن را میگویند.وقتی که افرادی ردیف و پشت گردن یکدیگر بایستند، مثل یک صف نظامی، چهر هر یک از آنها به پشت گردن دیگری است کانّه تمام چهره این شخص در پشت گردن دیگری قرار گرفته است. ما در فارسی می گوییم: «پشت سر»؛ منتها سر چیزی است که شامل جلو می شود، شامل عقب هم می شود، ولی وقتی پشت گردن بگوییم نشان میدهد که یکی جلو است و دیگری واقعاً در پشت او قرار گرفته است، اما در فارسی وقتی که میگوییم «پشت سر» آن قسمت عقب سر منظور است. {ثُمَّ قَفَّیْنا. ..}، یعنی پشت سر هم… قرآن میفرماید ما پیغمبران خود را یک یک پشت سر یکدیگر قرار دادیم. پیغمبری بعد از پیغمبری برای همین رسالت و مأموریت آمد. جمل «ثم قفینا علی اثارهم» متضمن این نکته است که هر پیغمبر بعدی از همان راه رفته است که پیغمبران قبلی رفتهاند یعنی کسی خیال نکند پیغمبران راههای مختلف دارند. راه یکی بوده، از نوح تا خاتم الانبیا راه یکی است… «آثار» جمع اثر است و اثر یعنی جای پا… پیغمبران هر کدام آمدند پا جای پای دیگران گذاشتند»(مطهری، ۱۳۷۶ ش: ۶/۱۳۱ـ۱۲۹).

دکتر شریعتی بر این باور بود که اسلام، به درازنای تاریخ،دینی واحد است و هر پیامبری آمده تا همان دین را، به اقتضای زمان و بر اساس قانون های مناسب و متناسب با زمان، تبلیغ کند. دین یکی است و نام آن اسلام است و شارع مقدس می خواهد با این اصطلاح و گسترش دادن آن، به اسلام، جهان بینیِ تاریخی بدهد و نهضت اسلام را به همه نهضت هایی که در طول تاریخ با شرک در افتادهاند و برای نجات آدمیان با زورمندان، زرمندان و فریب کاران به جهاد برخاستهاند پیوند دهد و جملگی آن را یک جنگ، یک دین، یک روح و یک شعار در طول تاریخ بشری و در جملگی صحنه ها و جملگی عصرها و نسلها توجیه کند(شریعتی،۱۳۷۹ش:۱۲۹).

علامه جعفری دلیل وحدت ادیان را وحدت فطرت آدمیان میداند. از نگاه ایشان دین الهی همان دین ابراهیم خلیل و واحد است و با استناد به آی {ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کلُ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَئکتِهِ وَ کتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَینْ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا غُفْرَانَک رَبَّنَا وَ إِلَیْک الْمَصِیر}؛ (بقره/۲۸۵)؛«پیامبرِ [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ایمان آورده است و مؤمنان همگی به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آورده اند [و گفتند:] میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمی گذاریم و گفتند:شنیدیم و گردن نهادیم. پروردگارا، آمرزش تو را [خواستاریم ] و فرجام به سوی تو است» و آیه «شرع لکم من الدین…» (شوری/ ۱۳)؛«پیشتر متن آیه را از دیده گذراندیم» قرآن کریم را بیانگر دین ابراهیمی، که مطابق با فطرت انسانها است، می داند(جعفری،۱۳۸۱ش: ۸۵ و۸۵).

آیتالله جوادی آملی نیز با استناد به آیه {فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَْا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِک الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکنَّ أَکثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون}(روم/ ۳۰)«پس روی خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای، تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولی بیشتر مردم نمی دانند»،راز وحدت دین را ثبات فطرت انسان و اتحاد همهجانبه آن میداند(جوادی آملی،۱۳۸۶ش: ۱۷۸).

«هر پیامبری شرایطی ویژه زمان و مکان خود داشت که اقتضا می کرد احکامی را نسخ کند و احکام تازهای را جانشین آن کند»(جعفری، ۱۳۸۴ ش: ۴۰).

آیتالله سبحانی گوهر دین را در هم دوره ها ثابت میداند و پیامبران را مأمور به تبلیغ دین واحد.از نگاه ایشان دین فراتر از آن است که در قلمرو نسخ قرار گیرد(سبحانی، ۱۳۸۳ ش: ۲/ ۲۹۶).

وحدت ادیان از نگرگاه عارفان

«باورمندان به وحدت ادیان، بیشتر،از طرفداران عرفاناند و اختلاف های میان ادیان را اختلاف هایی ظاهری میدانند. از نظر آنان دین حقیقتی دارد و رقیقتی، مغزی و قشری و باطنی و ظاهری. این گونه گونی ها تنها در رقیقت ها، پوسته ها و ظاهرها است، نه در حقیقت ها، مغزها و باطن ها. پیروان ادیان نیز میبایست از ظاهرها عبور کنند و به باطن ها راه یابند که اگر چنین شود، همگی به یک چیز راه یافتهاند»(کامران، ۱۳۸۲ ش: ۲۵).«صوفیان نیز چنین دیدگاهی دارند. بیشتر آنان شریعت اسلام را تصدیق می کنند و هیچ طریقتی را بدون رعایت شریعت روا نمی دارند و ظاهر را راه رسیدن به باطن می دانند و آن ظاهر در این دوران، ظاهرِ اسلام است»(لگنهاوزن،۱۳۷۷: ۱۰۶).

ابن عربی و وحدت ادیان

بر پایه گزارش ویلیام چیتیک، ابن عربی را در غرب، همچون بسیاری دیگر از صوفیه، از طرفداران وحدت ادیان برشمرده اند(چیتیک، ۱۳۸۴ ش: ۴)؛ چنانکه خود فرموده است:

فالکل حق والکل خلق

و کل ما تشهدون حق

یحوی علی الامر عن جمیع

و ما له فی اللسان نطق

فکل شیء تراه حق

و کله فی الوجود صدق

همه حق و خلقاند و هر چه می بینید حق است. حق همه چیز را دربر دارد و زبانی نمیتواند آن را بیان کند. به هر چه مینگری حق است و در عالم هستی هر چیز بجا و درست است»(سعیدی، ۱۳۸۳ ش: ۹۳۵).

عقد الخلایق فی الاله عقایدا

و انا اعتقدت جمیع ما اعتقدوه

خلقان درباره خداوند باورهای گوناگون دارند، ولی من به جملگی آن باورمندم. او در غزل یازدهم کتاب ترجمان الاشواق به این معنی اشاره میکند و میگوید:

لقد صار قلبی قابلا کل صوره

فمرعی لغزلان و دیر لرهبان

و بیت الاوثان و کعبه طائف

والواح توراه و مصحف قرآن

ادین بدین الحب انی توجهت

رکائبه فالحب دینی و ایمانی

قلبم پذیرای هر صورتی است. قلبم چراگاه آهوان و دیر راهبان است و آن خانه بت ها و کعبه مطاف و الواح تورات و کتاب قرآن است. من از مذهب عشق پیروی میکنم, سپاهیان عشق به هر سو رو کنند؛ چه عشق، دین و ایمان من است»(همان: ۹۳۳و ۹۳۴).

گلدزیهر از ابیات بالا چنین برداشت کرده است که دین حب مورد نظر ابنعربی دین وحدانیت الهی و وحدت و برادری و دینی واحد و فراگیر است و از این رو او به وحدت ادیان قائل بوده و بر خلاف ادیان و شرایع متداول، میان ادیان فرقی نمیدیده است، اما ابنعربی در شرح این ابیات برداشت گفتهشده را رد کرده است و دین حب را همان دین حضرت محمد(ص) و پیروان او میداند:«فان محمدا له من بین سائر الانبیاء مقام المحبه بکمالها مع انه صفی و نجی و خلیل و غیر ذلک من مقامات الانبیاء و زاد علیهم ان الله اتخذه حبیبا ای محبا محبوبا و ورثته علی منهاجه»(شیروانی، ۱۳۶۶ ش: ۲۲۲؛۱۳۷۴ق: ۴۴).

نیکلسون نیز در شرح ابیات یادشده بر همین نکته تأکید می کند که از نظر او هیچ مذهب و آیینی بالاتر از مذهبی که بر عشق و شوق به معشوقی که پرستیده می شود پایه گذاری شده باشد نیست و این امتیاز ویژه مسلمانان است؛ چه مقام عشق کامل با عشق محمد (ص)، که برتر از پیامبران دیگر است و خداوند سبحان او را به عنوان حبیبش برگزیده است، متناسب است.

ابن عربی آی {وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکمْ عَلَی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ}(نحل/ ۷۱)؛«و خدا بعضی از شما را در روزی بر بعضی دیگر برتری داده است»را دلیل برتری امت ها بر یکدیگر و آیه{تِلْک الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ}(بقره/ ۲۵۳)؛«برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری بخشیدیم» را دلیل برتری رسولان بر یکدیگر میداند و سبب برتری پیامبران را، به لحاظ علم رسالت، بر یکدیگر همان برتری امت های ایشان نسبت به یکدیگر می داند:«فتفاضل الرسل فی علم الارسال بتفاضل اممها»؛ البته از نظرگاه او میان پیامبران به لحاظ ذاتی و شخصی نیز برتری هست؛ چه هر یک به اقتضای عینِ ثابت خویش و استعدادهای خاص آن مرتبهای ویژه دارد: «کما هم ایضا متفاضلون بحسب استعداداتهم و هو فی قوله:{وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ}(اسراء/ ۵۵)» (شیروانی، ۱۳۶۶ ش: ۲۰۱ و۲۰۲).

منصور حلاج و وحدت ادیان

«ابن عربی نخستین کسی نیست که نظریه وحدت ادیان را مطرح کرده است و صوفیان زیادی پیش از او به آن باور داشتند که از جمله بارزترین آنان منصور حلاج است. او بر آن بود که ناهم گونی در باورهای دینی به ناهم گونی در حقیقت واحد نمیانجامد و حب خداوند در همه چیز هست و هیچ فرقی میان باورها نیست؛ حتی میان بتپرستی و باورهای آسمانی ناهم گونی نیست. او به روشنی میگوید که کافر شده و کفر را به عنوان دین خود برگزیده است. شاید این نظر ابنعربی را برانگیخت تا پس از چند قرن بگوید انسان میتواند به هرچه میبیند ایمان آورد و به هر دینی بگرود و حتی شیطان یا مظهرهای دیگر خلقت را بستاید و بپرستد؛ چه خدای تعالی در همه آنها وجود دارد» (سعیدی،۱۳۸۳ ش: ۹۳۲ و ۹۳۳).

منصور خود فرموده است:

تفکرت فی الادیان جدّ تحقّق

فالفیتها اصلا شعبا جما (دیوان حلاج)

نیک در ادیان اندیشیدم؛ پس آن را اصلی واحد با شاخه های فراوان یافتم.

بایسته یادآوری است سخنانی را که ذکر آن رفت باید در گستره دانش شریف و وزین عرفان سنجید و معنا کرد؛ هر دانشی را زبان ویژه خود است و نباید با زبان دانشی در پی دانشی دیگر رفت. برای نمونه کفر در گستره عرفان درست در برابر معنای کلامی آن است و به معنای انکار هر آنچه غیر خدا باشد است.

شبیه به سخنان حلاج، که نقل آن رفت، در بیان عارفان دیگر نیز یافت میشود؛ چنانکه امام خمینی در ذیل تفسیر {الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ} (حمد/ ۲) نگاشته است:«هم حمدها از آن خدا است و هر کس هر چه را میستاید در حقیقت خدای را ستوده است»(امام خمینی، ۱۳۷۲ ش: ذیل همان آیه).در ضمن اینکه زبان شعر خود زبان دیگری است و باید با ابزار فهم شعر به آن نگریست؛ به ویژه اگر شعر عرفانی باشد.دینداری و پایبندی مذهبی بزرگانی چون حافظ، مولوی، عطار و… چون خورشید است در آسمان، لکن ممکن است، آنگونه که لگنهاوزن گفته است:«منظور آنان نکوهش ریاکاری کسانی باشد که به ظاهر مسلماناند، اما در باطن بی بهره از ایمان.پذیرفتن آیینی نادرست از روی پرهیزگاری و خلوص و رعایت دستورهای آن برای رسیدن به هدایت و رشد بهتر از آیین منافقی است که به ظاهر مسلمان است و در باطن پرستنده طاغوت»(لگنهاوزن،۱۳۷۷: ۱۰۷).

«رنگین کردن سجاده با می در شعر حافظ و یا توسل به پیر مغان در شعر امام خمینی به جنبه باطنی دین و انکار نفاق اشاره دارد، ولی این سخنان از نظر کسی که با این «رمز»ها آشنا نیست ارتداد به نظر میآید»(همان، ص ۱۰۸).

جلال الدین مولوی و وحدت ادیان

در مثنوی شریف به ابیاتی برمیخوریم که بیانگر نظرگاه مولوی دربار وحدت ادیان است:

« از درمها نام شاهان برکنند

نـام احـمد تـا ابــد بـــرمیزنند

نام احمد نام جمله انبیاست

چونکه صد آمد نود هم پیشماست»

(دفتر اول/۶۱)

«صد کتاب ارهست جز یک باب نیست

صد جهت را قصد جز محراب نیست

این طرق را مخلصی یک خانه است

این هزاران سنبل از یک دانه است

گونــه گونــه خوردنیها صد هزار

جمله یک چیز است اندر اعتبار»

( دفتر ششم/ ۹۴۷)

«درگذر از نام و بنگر در صفات

تا صفاتت ره نماید سوی ذات

اختلاف خلق از نام اوفتاد

چون به معنی رفت آرام اوفتاد»

( دفتر دوم/ ۳۰۹)

دکتر نصر درباره بیت اخیر نوشته است که:«آن نام که مولوی از آن سخن رانده همان عالم صورت است.در عالم صورت پیوسته اختلاف است و آشتی ادیان، ناممکن. ادیان تنها در عالم معنا می تواند از عالم صورت بگذرد.انسان وحدتی را که به بیان قرآنی پسِ حجاب تکثر، رنگ ها و شریعت ها تجلی میکند در عالم معنا میبیند و این میراث در ادبیات عرفانی ما موجود است»(نصر، ۱۳۸۲ ش: ۹۵).

«چون خدا اندر نیاید در عیان

نایب حقاند این پیغامبران

نه غلط گفتم که نایب با منوب

گرد و پنداری قبیح آید نه خوب

نه دو باشد تا توی صورت پرست

پیش او یک گشت کز صورت برست

ده چراغ ار حاضر آید در مکان

هر یکی باشد به صورت غیر آن

فرق نتوان کرد نور هر یکی

چون به نورش روی آری بی شکی

در معانی قسمت و اعداد نیست

در معانی تجزیه و افراد نیست

اتحاد یار با یاران خوش است

پای معنی گیر صورت سرکش است

صورت سرکش گدازان کن به رنج

تا ببینی زیر او وحدت چو گنج»

(دفتر اول/ ۴۵)

«هر نبی و هر ولی را مسلکی است

لیک تا حق میبرد جمله یکی است»

(همان، ۱۳۸)

وحدت ادیان از نگرگاه دکتر نصر

از نگاه دکتر نصر میان انسان و خدای تعالی سه راه اصلی هست که یکی بر ترس، یکی بر عشق و یکی بر علم برنهاده است و این سه راه در حیات معنوی عملی با سه موقف یا مقام عرفانی معروف قبض، بسط و وحدت انطباق دارد. این عناصر را در جملگی سنت های بزرگ بشری به نحوی میتوان یافت؛ هرچند که تجلی هر یک با اصالت سنت مورد بحث متناسب است و حتی این تجلی در گستره زمان نیز با ویژگی های تطور تاریخی آن سنت متناسب است(نصر، ۱۳۸۰ش: ۴۸۸).

«سنجش کلی ادیان باید بر وحدت حقیقت اصلی جملگی ادیان استوار باشد و هر دینی آن حقیقت واحد را، بدون اینکه از اساس آن چیزی کاسته باشد، متناسب با استعداد و

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.