پاورپوینت کامل بررسی صفات نوع انسان در قرآن ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بررسی صفات نوع انسان در قرآن ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بررسی صفات نوع انسان در قرآن ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بررسی صفات نوع انسان در قرآن ۱۰۰ اسلاید در PowerPoint :

>

چکیده

در قرآن کریم برای انسان ها به گونه های مختلف خصوصیاتی بیان شده است، تا انسان خود را بشناسد. در این مقاله، به سه صفت از این صفات پرداخته شده است:

ضعف: این صفت ذاتی انسان است و نسبی. یعنی انسان در برابر خداوند ضعیف است. ولی باید در برابر دیگر مخلوقات، مخصوصاً کفار و دشمنان، خود را به قوت برساند؛

یأس: این صفت بر اثر عدم توکل به خداوند، در انسان ایجاد می شود و باید با آن مبارزه کرد و راه مبارزه نیز آن است که اولاً اسباب را مؤثر ندانیم و ثانیاً نگاهمان را به شر عوض کنیم و بدانیم اگر شری به او رسیده، مصلحت آن بیشتر بوده است؛

کفران: این صفت به علت غفلت از الطاف الهی، در انسان به وجود می آید و باید با سلاح ایمان و عمل صالح با آن مبارزه کنیم و خود را به مقام شکور برسانیم.

صفات: قوای و خصوصیات انسان که موجب کمال یا شقاوت او می شود؛.

شر: شر عدم است؛

کمال: غایت وجودی انسان که در آن حال، از هر شری به دور است.

مقدمه

ما برآنیم که به یاری خداوند و با عنایت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) در این پژوهش، صفاتی را که خداوند به جنس انسان در قرآن کریم، این کتاب که وجود کتبی یک انسان کامل است، نسبت داده را بررسی کنیم و این امر بر هیچ کس پوشیده نیست که معرفت نفس برای طی طریق، چقدر لازم و ضروری است و چه معرفی از خالق این انسان بهتر و بالاتر است؟

پس ما از بحث درباره ی لزوم معرفت نفس، مفروغ هستیم و با پاسخ به چند سوأل، بخشی از این معرفت نفس را در قرآن جست و جو می کنیم:

این صفات در انسان ذاتی اند یا غیرذاتی؟

باید درصدد رفع این صفات باشیم یا لازم است که آن ها را بارز و آشکار کنیم؟

علت وجود این صفات در انسان چیست؟

برای پاسخ به این سوألات، از تفاسیر شیعه و سنی استفاده شده است.

الف) ضعف

* یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکمْ، وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً[۱] *

در کتب تفسیری، نظرات دربارهی ضعف در این آیه متفاوت است که ما به بررسی این نظرات می پردازیم:

۱) المیزان

ضعیف بودن انسان از این بابت است که خدای سبحان در او، قوای شهویه را ترکیب کرده است. قوایی که دائماً بر سر متعلقات خود با انسان ستیزه می کند و وادارش می سازد به این که آن متعلقات را، مرتکب شود.

خدای عزّوجل بر او منت نهاد و شهواتی را بر او حلال کرد تا به این وسیله، شهوتش را بشکند. نکاح را به مقداری که عسر و حرج او را برطرف سازد، تجویز کرده و فرمود: «وَ أُحِلَّ لَکمْ ما وَراءَ ذلِکمْ» و این «ماوراء» عبارت است از همان دو طریق. یعنی ازدواج و خریدن کنیز و نیز به این وسیله، آنان را به سوی سنن اقوامی که قبل از ایشان بودند، هدایت فرمود و تخفیف بیشتری به آن ها داد و آن این است که نکاح موقت- متعه- را هم برایشان تجویز و تشریع کرد. چون با تجویز متعه، دیگر دشواری های نکاح دائم و مشقت لوازم آن یعنی صداق و نفقه و غیره را ندارد….

«وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً» و انسان ضعیف خلق شده و نمی تواند در مقابل شهوت مقاومت و صبر کند تا جائی که ممکن است در زنا که مضرّ به حال اوست، داخل شود.

لذا برای او متعه و نکاح کنیزان را در مواقع ترس از وقوع در رنج و زحمت ترخیص نمود. ضمناً ترجیح داد که حتّی الامکان، از نکاح با کنیزان خودداری کند تا این که با هم خوابی از جهت ضعیف بودنش، به جنس و صفت کنیزان درنیاید. [۲]

نتیجه: این صفت در انسان وجود دارد و علت این حکم شرعی است.

۲) المبین

«وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً» و من أجل هذا تتفق شریعه اللّه فی سهولتها و سماحتها موافقه تامه مع فطره الإنسان و طبیعته. [۳]

نتیجه: این صفت علت است برای تمام احکام اسلامی.

۳) بیان السعاده

«وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً» فلا یمکنه مقاومه الشّهوه و الصّبر عنها حتّی یدخل فیما یضرّه من الزّنا و لذا رخّص له المتعه و نکاح الإماء وقت خوف العنت و رجّح له التّعفّف عن الإماء مع الإمکان حتّی لا یجانسهنّ بالمضاجعه لضعفه. [۴]

نتیجه: این صفت در انسان موجود و علت این حکم شرعی است.

۴) البحرالمدید

«وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً» فی کل شی ء، لأنه خلق من ضعف، و یؤول إلی ضعف، أسیر جوعه، صریع شبعه، و خصوصا عن شهوه النساء، فإنه لا یصبر عن الجماع، و لا یکون فی شی ء أضعف منه فی أمر النساء، و عن عباده ابن الصامت رضی اللّه عنه أنه قال: (ألا ترونی أنی لا أقوم إلا رفدا، و لا آکل إلا ما لیّن لی، و قد مات صاحبی- یعنی ذکره- منذ زمان، و ما یسرنی أنی خلوت بامرأه لا تحل لی، و أن لی ما تطلع علیه الشمس، مخافه أن یأتینی الشیطان فیحرکه، علی أنه لا سمع له و لا بصر. [۵]

نتیجه: این صفت در انسان وجود دارد و علت احکام به صورت کلی و علت این حکم شرعی به صورت خاص است.

در پایان جا دارد بیان شود که ضعف در این آیه، به صورتی آمده که علت حکم ماقبل، از آن برداشت می شود. ولی این ضعف مطلق است و از خلقت نشأت گرفته است و در تمامی شئون انسان، جاری و ساری است؛ از اصل وجود گرفته تا در معیشت و مرگ و حشر و نشر.

ضعف در آیات دیگر

خداوند تعالی در آیه ی ۵۴ سوره ی روم می فرماید:

*اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّهً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَهً یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ*[۶]

در بررسی تفاسیر مختلف درباره ی این آیه، نظرات برروی لفظ «مِن» است که آیا برای ابتداءاست که معنای ضعف دوران کودکی انسان می شود و یا معنای جنس دارد که ضعف به معنای منی و نطفه می شود. ولی در تفسیر «لطایف الاشاره»، نظری خارج از این مقولات بیان شده است:

أظهرهم علی ضعف الصغر و الطفولیه ثم بعده قوه الشباب ثم ضعف الشیب ثم آخر الأمر ما تری القبر و اللحد و الثری کذلک فی ابتداء أمرهم یظهرهم علی وصف ضعف البدایه فی نعت التردد و الحیره فی الطلب، ثم بعد قوه الوصل فی ضعف التوحید.

و یقال أولا ضعف العقل لأنه بشرط البرهان و تأمله، ثم قوه البیان فی حال العرفان لأنه بسطوه الوجود ثم بعده ضعف الخمود لأن الخمود یتلو الوجود و لا یبقی معه أثر.

و یقال «خَلَقَکمْ مِنْ ضَعْفٍ»: أی حال ضعف من حیث الحاجه ثم بعده قوه الوجود ثم بعده ضعف المسکنه، قال صلی اللّه علیه و سلم: «أحینی مسکینا و أمتنی مسکینا و احشرنی فی زمره المساکین»[۷]

نتیجه: این ضعف به سه معنا تفسیر می شود: ۱)طفولیت، ۲) ابتداء و شروع انسان برای رسیدن به توحید از تردد و حیرت و ۳) ضعف عقل.

آیا این صفت، صفت کمال است؟

درباره ی این موضوع فقط در تفسیر «روح البیان» مطالبی بیان شده است:

فی قوله تعالی *وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً* اشاره الی ان الإنسان لا یصبر عن اللّه لحظه لضعفه مهما یکون علی الفطره الانسانیه فطره اللّه التی فطر الناس علیها فانه یحبهم و یحبونه و هو ممدوح بهذا الضعف فان من عداه یصبرون عن اللّه لعدم اضطرارهم فی المحبه و الإنسان مخصوص بالمحبه.

و اعلم ان هذا الضعف سبب لکمال الإنسان و سعادته و سبب لنقصانه و شقاوته لانه یتغیر لضعفه من حال الی حال و من صفه الی اخری فیکون ساعه بصفه بهیمه یأکل و یشرب و یجامع و یکون ساعه اخری بصفه ملک یسبح بحمد ربه و یقدس له و یفعل ما یؤمر و لا یعصی فیما نهاه عنه و هذه التغیرات من نتائج ضعفه

و لیس هذا الاستعداد لغیره حتی الملک لا یقدر ان یتصف بصفات البهیمه و البهیمه لا تقدر ان تتصف بصفه الملک لعدم ضعف الانسانیه و انما خص الإنسان بهذا الضعف لاستکماله بالتخلق بأخلاق اللّه و اتصافه بصفات اللّه کما جاء فی الحدیث الربانی (انا ملک حی لا أموت ابدا عبدی أطعنی أجعلک ملکا حیا لا یموت ابدا) فعند هذا الکمال یکون خیر البریه و عند اتصافه بالصفات البهیمیه یصیر شر البریه.

کی شوی انسان کامل ای دل ناقص عقل[۸]

نتیجه: این صفت موجب کمال انسانی می شود.

این مطلب که ضعف، موجب کمال انسان می شود، صحیح است و مخصوص این صفت هم نیست. زیرا انسان موجودی مختار است و تمام قوا و صفاتی که در او وجود دارد نیز، مطابق این صفت اوست و موجبات کمال و سعادت انسان را فراهم می کند.

ضعف از عدم نشأت دارد. پس نمی تواند صفت کمال باشد و از سوی دیگر هم از او انفکاک پذیر نیست. پس بی ثمر است که درصدد رفع آن باشیم. البته وظیفه ی ما اطاعت از فرمان قادر متعال است و اراده کرده است با اسبابی، قوه ای را به انسان عطا کند. پس باید این قوت را به دست آورد و البته که خدا محتاج به اسباب نیست والحمدلله رب العالمین.

ضعف نسبی است

انسان ضعیف است و در این مطلب نمی شود مناقشه کرد. ولی این ضعف او، نسبت به خالق او است و نسبت به سایرین، این گونه نیست. بلکه انسان با قوه ی ایمانی که خداوند در او قرار داده، می تواند از ضعف به قوت برسد و شاهد این مدعا، وعده ی قوت به مؤمنین است. مانند آیه ی ۵۲ سوره ی هود که می فرماید:

*وَ یَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکم مِّدْرَارًا وَ یَزِدْکمْ قُوَّهً إِلی قُوَّتِکمْ وَ لَا تَتَوَلَّوْاْ مجُْرِمِین*[۹]

در جمع بندی نظرات پیرامون نوع ضعف در این آیه این مطلب بیان شده:

بعضی[۱۰] از مفسرین گفته اند: مراد از این زیاد کردن قوت، زیادتی در نیروی ایمان بر نیروی بدن ها است. یعنی اگر چنین کنید، ما نیروی شما را دوچندان می کنیم. یکی نیروی بدن و یکی هم نیروی ایمانتان را. چون مردم قوم هود، نیروی بدنی داشتند و بدن هایشان قوی و محکم بود. اگر ایمان می آوردند، نیروی ایمانشان نیز به نیروی بدن هایشان اضافه می شد.

بعضی دیگر[۱۱] گفته اند: مراد همان نیروی بدنیشان است. هم چنان که می بینیم نوح(علیه السلام) آنجا که همین وعده را به قوم خود می دهد، می فرماید:

*اسْتَغْفِرُوا رَبَّکمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْکمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ*[۱۲]

ولی بعید نیست، بگوییم که هر دوجور زیادتی را شامل شود، بهتر است.

در تفسیر روشن در توضیح قوت بیان می دارد: قوّت به معنی مطلق نیرو است که در مقابل ضعف باشد و از آثار قوّت است و آن مبداء و وسیله ی حرکت و عمل و تمکن باشد.

برای یک کشاورز، آب مایه ی نیرومند بودنش است و به وسیله ی آب و باران، باغ و مزرعه رشد و نیرو گرفته و صاحب آن ها را نیرومندتر و سرمایه دارتر خواهد کرد و این معنی از جهت امور مادی و ظاهری است و از جهت معنوی و روحی نیز، نیروگرفتن ظاهری، مقدّمه می شود برای تقویت روحی. [۱۳]

پس این ضعف در برابر خالق خوب است. ولی در برابر مخلوقات دیگر و غیرمؤمنین، صفتی ناپسند است و قوت در برابر آن ها، مورد امر الهی قرار گرفته است. مانند آیه ی ۶۰ انفال که می فرماید:

*وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ ءٍ فی سَبیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُون*[۱۴]

ذاتی بودن ضعف

در بیان ذاتی بودن این صفت در انسان باید به این نکته توجه کرد که این ضعف، از کجا نشأت گرفته است. ضعف از مخلوق بودن انسان نشأت گرفته است و ممکن الوجود بودن انسان هم، از او زوال پذیر نیست. پس ضعف ذاتی اوست.

سیری از ضعف به قوت

این مطلب که انسان می تواند به سمت کمال برود و از ضعف به قوت برسد، منافات با ذاتی بودنش ندارد. زیرا بیان شد که ضعف و قوت، هردو نسبی اند و چگونگی این سیر نیز، از بیانات گذشته روشن شد که باید از طریق ایمان باشد و اطاعت آن قادر بی مثال است که مغنی انسان است؛ نه از طرق دیگر که جز گمراهی و ضعف بیشتر حاصلی ندارد.

ب) یأس

یَأس در دوجای قرآن به انسان نسبت داده شده است:

*وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَی الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُسا*[۱۵]

*وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَهً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُسٌ کفُورٌ*[۱۶]

علت یأس در انسان

در علت یأس می توان به مقام ضعف انسان اشاره کرد که هرگز صبر و استقامت و تحمّل در مقابل پیش آمدهای مخالف نداشته و با مختصر پیش آمد ناملائمی، متزلزل شده و از راه حقّ و صواب، منحرف می شود.

آری انسان نه طاقت نعمت و وسعت را دارد و نه تحمّل در مقابل حوادث و پیش آمدهای زندگی را. پس احتیاج دارد به واداشتن خود به استقامت و صبر دائمی تا بتواند موفّق در به دست آوردن مقصود گردد. [۱۷]

چنان چه برحسب نظام اسباب، حادثه ی ناگواری بر او روآورد، ازنظر این که همه نعمت ها را براساس اسباب می پندارد، ناگزیر ناامید خواهد گشت. زیرا اسباب از دست رفته و نعمت از او سلب شده، هرگز به او بازنخواهد گشت و آیه و مرام توحید افعالی و برنامه ی مکتب قرآن آن است که بشر، نعمت های بی شماری که او را از هرسو فراگرفته، از پروردگار بداند.

با توجه به این که نظام جهان بر اسباب استوار است و هرچه را پروردگار اجراء فرماید، از طریق اسباب خواهد بود و هرگز علل و اسباب را نیز، به طور مستقل مؤثر نداند.

زیرا تأثیر هریک، عبارت از حد وجودی و بهره هستی است که به آن سبب موهبت شده است و در آیه، هرگونه نقمت که بر بشر روآورد، امر عدمی و مستند به پروردگار نخواهد بود. بلکه پیش آمدی است که سبب یأس و ناامیدی او گردیده است.

به عبارت دیگر، چنان چه نعمت و یا خیری از او سلب شود و یا اندک ضرری بر او متوجه گردد، با این که نعمت از هرجهت دیگر او را فراگرفته باشد، پروردگار را فراموش نموده و در اثر سلب خیر از او، به طور حتم مأیوس و ناامید از بازگشت آن خیر می گردد.

این که آن خیر را مستند به اسباب می داند که از دست رفته است و هیچ گاه خبر را مستند به پروردگار نمی داند تا این که اعتماد نماید که ممکن است پروردگار، بار دیگر همان خیر را نصیب او فرماید و این گونه یأس و ناامیدی، به خاطر ضعف ایمان و بیماری قلب است و چنان چه به تعلیمات و اندرزهای آیات قرآنی توجه کند، بیماری فکری و روانی او شفاء خواهد یافت.

از جمله شرک افعالی پروردگار آن است که چنان چه نعمت کسی را فرابگیرد، سرگرم گردد و از قیام به سپاس آن نعمت، غفلت نماید و چنان چه شر و ضرری به او متوجه شود، مأیوس و ناامید از بازگشت نعمت گردد و کفران و ناسپاسی نماید. چرا که وجود نعمت را فقط مستند به اسباب طبیعی پندارد و نیز به ساحت پروردگار اعتماد ننماید، شاید که به فضل خود، نعمت را به او باز گرداند. [۱۸]

نتیجه: اگر کسی ناامید می شود، منشأ این ناامیدی آن است که اسباب را مؤثر می داند و وقتی اسباب از او منقطع می شود، ناامیدی را می پذیرد.

این آیه حال انسان های عادی را توصیف می کند که در محیط زندگی قرار گرفته که حاکم در آن، عرف و عادت است. وقتی نعمت های الهی- از مال و جاه و فرزندان و چیزهای دیگر- به سویش سرازیر است و اسباب ظاهری هم سرسازگاری دارند، همه ی امید و دلگرمیش متوجه آن اسباب شده و دل به آن ها می دهد و در دلش، دیگر جایی برای یاد خدا نمی ماند تا او را شکر بگذارد و به همین جهت وقتی شری به او می رسد و بعضی از نعمت های الهی از او سلب می شود، به کلی از خیر مأیوس می گردد. چون جای دیگری را سراغ ندارد و همه ی امیدش، اسباب ظاهری بود که آن هم روی ترش کرده و پشت کرده است. [۱۹]

چه کسانی ناامید نمی شوند؟

ناامیدی غیر از حال یک انسان فطری است که ذهنش به عادت و رسوم مشوب نگشته و عرف و ع

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.