پاورپوینت کامل ملاک بداهت در تصورات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ملاک بداهت در تصورات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ملاک بداهت در تصورات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ملاک بداهت در تصورات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
>
چکیده
در مباحث معرفت شناسی، عده ای از تصورات در نزد ما بدیهی شمرده می شوند و برای درک آنها نیازی به تفکر نداریم. حال پرسش این است که چرا آن مفاهیم، بدیهی شده اند و مفاهیم دیگر متصف به این ویژگی نیستند.
یعنی آن ملاک خاص چیست که باعث شده تنها عدهای از مفاهیم، بدیهی گردند! به عبارت دیگر سبب تفکیک نظری مفاهیم از یکدیگر و تبیین جایگاه بدیهیات و مرزبندی آنها از غیر بدیهیات را چه چیزی مشخص می کند؟
در نگاهی اجمالی می توان این گونه بیان کرد که وجه تمایز بدیهیات از دیگر تصورات، ارجاع آنها به علم حضوری است به این صورت که ذهن از آن علم حضوری، مفهومی انتزاع می کند که برای فهم آن، نیاز به تفکر ندارد؛ لذا در ذهن، بدیهی بوده و دیگر مفاهیم به آنها ارجاع داده می شوند.
مقدمه
گسترش علم، نموده ای مختلفی در زندگی بشر امروز برجای گذاشته است که یکی از این آثار، تلاش آدمی در جهت یافتن علل پدیده های مختلف جهان است.
امروزه نیز علاوه بر آن انسان می کوشد که چگونگی آن آگاهی را نیز بهدست آورد که به این جستار در عرصه علم، «معرفت شناسی» می گویند.
همچنین این تفکر و اندیشه نیز با پیش داشت مبادی ممکن است که به آن پیش داشت در معرفتشناسی، «بدیهی» می گویند. برای تمایز بدیهیات از قسم آن یعنی نظریات نیز قاعدتاً ملاکی وجود دارد که در این مقاله به آن خواهیم پرداخت.
پیرامون اولویت بحث می توان گفت:
الف) بحث معرفت شناسی در مقام ثبوت، مقدم بر همه علوم است (جوادی آملی، ۱۳۸۶ الف: ۲۱) یعنی ابتدا باید برای آدمی شناختی حاصل شود تا بعد از آن شناخت، علوم دیگر مترتب بر آن شناخت شود. [۱]
ب) در معرفت شناسی نیز یکی از پرثمرترین تقسیمات برای مفاهیم، بحث درباره بدیهیات است؛ زیرا بحث درباره نقطه آغازین معرفت است.
ج) بنیادی ترین مبحث معرفت شناسی در حوزه مفاهیم نیز مسئله معیار بداهت است (حسین زاده، ۱۳۸۸: ۲۰۹).
د) اکثر اشتباهات که در درک مسائل بدیهی رخ میدهد، ناشی از عدم تصور صحیح است، لذا تنها به بررسی ملاک در تصورات پرداختیم.
پرسش مهم قابل طرح این است که برخی از تصورات برای ما بدیهی هستند. حال سرّ بداهت آنها چیست؟ یعنی چه معیار و ملاکی برای تشخیص بدیهی از غیر آن وجود دارد؟
یا به چه علت، مفهومی برای ما بدیهی می شود اما درک برخی دیگر از آنها نیاز به تعریف و استدلال دارد؟ و یا چرا برخی از مفاهیم نزد بعضی افراد بدیهی اند و نزد برخی دیگر نظری؟
آیا چنین نیست که اگر مفهومی بدیهی باشد، باید نزد همگان چنین باشد؟ آیا باید آن را عرفی هم لحاظ کرد یا مقیاس تنها عقلی است؟ به تعبیر دیگر، آیا این امر صرفاً قراردادی است یا امری ذاتی و درونی است که مربوط به تفاوت حقیقی ادراکات با هم است؟!
شهید مطهری (ره) می فرماید: «شاید برای اولین بار، ما در اصول فلسفه، ملاک بدیهی و نظری بودن در باب تصورات را مطرح کردهایم.»(مطهری، ۱۳۸۶: ۹/۳۲) گرچه برخی ادعای ایشان را نپذیرفته اند (ایمان پور، ۱۳۸۸: ۳۰)؛
اما به نظر می رسد با اضافه کردن قید «تصریح در بیان ملاک» سخن شهید مطهری (ره) محملی درست می یابد؛ زیرا ملاکی که به افرادی مانند بهمنیار، ابن سینا و.. . منسوب است، برداشت از مبانی علمی و عبارات این بزرگان است، نه تصریح این بزرگان؛ چنانچه خواهد آمد.
این پرسش و پرسشهایی ازاین دست، دغدغه ای به وجود آورد و باعث شد تا به استقراء پرداخته و نظرات ارائه شده در این باب را، با شیوه کتابخوانی و مباحثه علمی جمع آوری نموده و در موردشان بحث و گفتگو کنیم و برخی را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
شاید بتوان پاسخ را ارجاع به علم حضوری دانست؛ زیرا در علم حضوری، «مُدرِک» و «مُدرَک» اتحاد دارد و ذهن از آن مُدرَک، مفهومی انتزاع می کند که یا نیاز به تعریف ندارد و یا نتوان از آن تعریفی ارائه داد.
پیشینه بحث
ظاهراً اوّلین فیلسوفی که به بدیهی بودن اشاره کرده، سقراط (متوفی ۴۶۹-۳۳۹ ق) بوده و افلاطون شاگرد سقراط، آن را پرورانده و در زمان ارسطو، شاگرد افلاطون، این بحث ادامه یافته است (عارفی،۱۳۸۹: ۲۳).
برخی الفاظ دیگری درباره این دو به کاربرده اند؛ مانند ضروری و مکتسب (علامه حلی، بی تا: ۲/۶۴) و یا فطری و غیر فطری (شیخ اشراق، بیتا: ۲/۱۸) و یا بدیهی و کسبی (نصیرالدین طوسی، بیتا: ۱۴۲) و تا سی تعبیر در بیان این مسئله بهکار رفته است (تفصیل: ر، ک همان: ۱۱۱-۸۳).
مقسم تقسیم بدیهی و نظری
مقسم بدیهی و قسم آن، تنها علم حصولی است؛ زیرا تنها در علم حصولی است که ما علم به تصویر و مفهوم اشیاء داریم. اما در علم حضوری، خود اشیاء نزد ما حاضرند.
البته در هر جا که علم حصولی مطرح است، قبل از آن، علم حضوری نیز مطرح بوده؛ زیرا اگر علم به صورت ذهنی، به واسطه صورت دیگری تحقق یابد و علم به همان صورت، بهصورت دیگری إلی ما غیرنهایه له، حصول آن غیرممکن می شود (سلیمانی امیری، ۱۳۸۸: ۲۳۵)؛ چنان که هر مفهوم نظری باید به بدیهی برگردد.
البته علم حصولی نیز خود در یک تقسیم اوّلیه، به تصور و تصدیق تقسیم می شود که هرکدام به بدیهی و نظری منقسم است و بحث ما تنها درباره ملاک در حوزه تصورات بدیهی و نظری است.
تنبیه
حقیقت وجود، نه بدیهی است و نه نظری؛ زیرا اصلاً به ذهن منتقل نمیشود تا تحت احاطه علمی درآید یعنی عدم ملکه است. پس حاکی، بدیهی و نظری است نه محکی. اگرچه ممکن است ما علم به حقیقت شئ داشته باشیم (مانند علم حضوری)، اما دیگر عنوان بدیهی را برای آن به کار نمیبرند.
تناقض ناشی از معیار بداهت
آیا اساساً طرح بحث نیاز به معیار برای بداهت صحیح است؟ زیرا اگر جواب منفی باشد می گوییم اگر بدیهی بودن بدیهیات نیاز به معیار نداشته باشد، در این صورت هر کسی میتواند ادعا کند که قضیهای برای او بدیهی است و نمیتوان ادعای او را رد کرد؛ زیرا اگر دلیل آورده شود که این قضیه بدیهی نیست، او در پاسخ خواهد گفت برای بداهت بدیهی، معیاری وجود ندارد.
اگر جواب به سؤال فوق مثبت باشد، می گوییم اگر برای بدیهی بودن باید معیاری باشد که با انطباق معیار بتوان گفت تصوری یا تصدیقی بدیهی است، پس با استدلال اثبات می شود که لازمه بدیهی بودن، دور محال است؛ زیرا اگر بدیهی به نظری برگردد، نظری نیز باید به بدیهی برگردد. پس اساساً طرح مسئله دارای مشکل است.
در پاسخ می گوییم: نیاز به بحث وجود دارد و استدلال داشتنش از آن جهت است که آن را بر مورد تطبیق کرده و از طریق آن بفهمیم تصور یا تصدیقی بدیهی است یا نه. یعنی ضرورت معیار، برای علم به علم است.
به عبارت دیگر، ما می توانیم تصور یا تصدیق بدیهی داشته باشیم و اصلاً به معیار بداهت آن توجه نداشته باشیم. اما اگر بخواهیم بداهت آن را برای دیگران اثبات کنیم، لازم است به معیار بداهت توجه کنیم. پس معیار داشتن، یک چیز است و علم به معیار داشتن، چیز دیگری است (سلیمانی امیری، ۱۳۸۸: ۳۳۶).
تحریر محل نزاع
در ابتدا باید به چند نکته اشاره کنیم تا محل بحث کاملاً مشخص شود. اوّلاً آن معیاری که در مقام بیان آن هستیم، تنها پاورپوینت کامل ملاک بداهت در تصورات ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint است.
ثانیاً مراد از ملاک، بداهت از حیث اطلاق است؛ یعنی معیار عقلی (أعرف عندالطبیعه)، نه معیار نسبی و عرفی (أعرف عندالعقل)؛ زیرا ممکن است مسئله ای برای کسی بدیهی باشد، چون استدلالش در نزد آن شخص حاضر است و برای شخص دیگری نظری، چون استدلالش را نمیداند. (ملاک بداهت عرفی، صرفاً تجربه است).
ثالثاً در همان معیار عقلی نیز ممکن است کسی مقدمات فهمیدن آن مفهوم را نداشته باشد یعنی به دلیل ندانستن مقدماتی، مفهومی را درک نمی کند. ممکن است آن مفهوم به لحاظ معیار عقلی، بدیهی باشد و اینکه آن شخص، مقدمات شناخت آن مفهوم را ندارد، آن مفهوم را نظری نمی کند. [۲]با در نظر گرفتن این نکات، بحث را آغاز می کنیم:
۱- شمول گرایی یا عمومیت: این معیار منتسب است به فحوای کلام ابنسینا(۳۷۰-۴۲۸ ق)ایشان در«الشفاء» فرموده اند: «و اُولی الاشیاء بأن تکون متصوره لأنفسها، الأشیاءُ العامه لِإلاُمور کلِّها، کالموجود، والشئ و الواحد و غیره و لهذا لیس یمکن أن یبَّین شئ منها ببیانٍ لا دور فیه البتّه، أو ببیان شئٍ أعرف منها، و لذلک من حاول أن یقول فیها شیئاً وقع فی اضطراب.» (ابن سینا، ۱۳۷۶: ۴۰).
از این کلام اینگونه برداشت می شود که ابن سینا ملاک بداهت را، عمومیت می داند و می گوید اگر هر مفهوم عامی بدیهی باشد، پس به طریق اولی مفاهیمی که عام تر است، أبده است و عمومیت هم یعنی هرچه که انطباق مفهوم، شامل مصادیق زیادی شود. پس مفهومی بدیهی است که عمومیت داشته باشد و چون معرِّف باید مساوی با معرَّف باشد، معِّرفی برای مفاهیم عام وجود ندارد و چون نمیتوان آن را تعریف کرد و مفهومی بدیهی ست که نتوان آن را تعریف کرد، لذا مفاهیم عام بدیهی است.
نقد و بررسی: اوّلاً این نظریه جامعیت ندارد و شامل همه مفاهیم بدیهی نمی شود. مانند: مفهوم سفیدی که اخص از مفهوم رنگ است؛ اما بدیهیتر از مفهوم رنگ. ثانیاً تعریف حقیقی بر دو قسم است: ماهوی و مفهومی، تعریف ماهوی: تعریف به حد تام، حد ناقص، رسم تام و رسم ناقص آن هم رسم ناقصی که جنس در آن ذکر شود، است.
تعریف مفهومی: تعریف به رسم ناقص آن هم فقط به خاصه است. در صورتی اثبات میشود مفهوم عامی بدیهی است که امکان هرگونه تعریف حقیقی را از آن سلب کرد. اما در تعریف رسمی به خاصه، چون اعم بودن معرِّف شرط نیست، پس میتوان برای آنها تعریف مفهومی ارائه داد (حسین زاده،۱۳۸۸: ۱۸۴؛عارفی،۱۳۸۹: ۲۳۰).
پس عام بودن، سبب بداهت مفهومی نیست. مگر اینکه مراد از بداهت، بداهت نسبی باشد که در این صورت سخن ابنسینا درست است. چرا که بداهت نسبی یعنی هر مفهوم اعمی نسبت به مفهوم اخصی که مرکب از آنهاست، بدیهیتر است؛ زیرا اخص مرکب از این بسائط اعم هستند و شناخت هر مرکبی، فرع بر شناخت اجزای مرکب است.
مثلاً مفهوم رنگ که نسبت به مفهوم سفید اعم است، روشنتر از مفهوم سفید نیست. وقتی میتوانیم رنگ را تصور کنیم که مثلاً سیاهی و سفیدی و سایر رنگهای دیگر را دیده باشیم و یک مفهوم کلی از آن بهدست آورده باشیم (سلیمانی امیری، ۱۳۸۸: ۲۹۱).
۲- نظریه بساطت: این نظریه شهید مطهری (ره) (۱۲۹۸-۱۳۵۸ ش) است و ادعا کرده که مطابق با نظریه حکمای اسلامی نیز است. (ر، ک مطهری،۱۳۸۶: ۹/۳۳ و ۳۴)
همچنین از سخنان شهاب الدین یحیی سهروردی (۵۴۹-۵۸۷ ق) نیز برداشت می شود که گویا او به بساطت، نظر دارد. ایشان فرموده اند: «و الحق انّ السوادَ شئٌ واحدٌ بسیطٌ و قد عقل و لیس له جزءُ آخر مجهول، و لایمکن تعریفُه لمن لایشاهدُه کما هو، و مَن شاهده استغنی عن التعریف، و صور ته فی العقل کصورتِه فی الحس فمثلُ هذه الأشیاءِ لا تعریف لها، بل قد یُعرف الحقائق المرکبه من الحقائق البسیطه، کمن تصوّرَ الحقائق البسیطه متفرقهً، فی عرف المجموعُ بالاجتماع فی موضعمّا» (سهروردی،۱۳۷۳: ۷۳).
توضیح اینکه مفهومی که قابل تجزیه به اجزاء نیست و بسیط است، بدیهی ست. در مقابل، مفهومی که مرکب و قابل تجزیه است، نظری است؛ زیرا ما در تعریف، شیء را تجزیه می کنیم و جنس و فصل آن را بیان می کنیم و چیزی که جزء نداشته باشد، قابل تعریف نیست؛
لذا بدیهی ست اما اینطور نیست که پس بدیهی که غیر قابل تعریف است، مجهول میماند! بلکه اساساً بینیاز از تعریف است. پس مفهوم نظری که در ذهن تکوّن یافته است، اجمال دارد و برای رفع اجمالش باید تجزیه شود.
نقد و بررسی: اوّلاً (نقصی) جامعیت ندارد و شامل همه مفاهیمی که بهصراحت آنها را بدیهی مینامند، نمیشود مانند مفاهیم شهودی هم چون ترس و یا مفهوم سفیدی و سیاهی؛ زیرا سفیدی و سیاهی در خارج ماده و صورت ندارد، اما در ذهن جنس و فصل دارد.
چنانچه که علامه حیدری فرموده: «والبیاض من حیث هو هو لونٌ مفرّق لنور البصر، والسواد من حیث هو هو لونٌ قابض لنور البصر، فاللون جنس والمفرّق أو القابض فصل» (حیدری:۱۳۸۹، ۲۰۸)؛ پس با اینکه در خارج بسیط و جزء کیف است، اما مفهوم آن در ذهن مرکب است. [۳]
ثانیاً (نقضی) مانع اغیار نیست: طبق معیار، اجناس عالیه که بسیطاند، باید بدیهی باشند و حال آنکه طبق مبنای مشهور، اجناس عالیه نظری اند و یا تصور روح که بسیط است، اما نظری است. [۴]
ثالثاً (استدلال اخص از مدعاست) این برهان تنها برهان حدی را رد کرده است، اما تعریف به لوازم مفهومی را نمیتواند نفی کند. پس تعریف که علامت نظری بودن است، منحصر به تعریف حدی نیست (حسین زاده،۱۳۸۸: ۲۰۹؛ جوادی آملی،۱۳۸۶ ب: ۱۷۹؛ عارفی،۱۳۸۹: ۲۳۹).
این نظریه به ابن سینا هم منسوب است، آن جا که فرمود: «فانّ المرکب أعرفُ به حسب الحس… فانّ البسیط أقدمُ من مرکب، فإنه لایعرف طبیعهُ المرکب إلابعدأن یعرفَ بسائطُه.» (ابن سینا، ۱۴۰۴ ق:۱۲).
اما باید گفت که ابن سینا در اینجا در مقام بیان این است که مفاهیم مرکب برای حواس، شناخته شده ترند و برای عقل، مفاهیم بسیط شناخته شده ترند. حتی خود شهید مطهری(ره) هم نفرموده است که ابن سینا در اینجا، در مقام بیان معیار است و سکوت کرده است.
۳- عدم نیاز به ملاک: [۵] این ملاک طبق کلام فخر رازی (۵۴۴-۶۰۶ ق) اماما لمشککین است. او بر این باور است که همه تصورات، بدیهی است. (گرچه در تصدیق، گاهی بدیهی است وگاهی نظری) و استدلالش چنین است: «تصوری که مطلوب ما است، اگر به هیچ وجه معلوم نباشد، ذهن ما از آن غافل می شود و طلب آن نیز محال خواهد بود؛ زیرا اگر آن را یافت، از کجا بفهمد این همان مطلوب اوست و اگر مورد ادراک و شعور قرار گیرد، پس حاصل است و تحصیل حاصل محال است.
ممکن است کسی سؤال کند که چه ایرادی دارد که تصور مورد نظر، از یک نظر معلوم و از یک جهت مجهول باشد و مطلوب ما تکمیل آن ناقص باشد؟ در جواب می گوییم وجهی که معلوم است، غیر از وجهی است که مجهول است و همان تقسیم اول مطرح میگردد که تصور یا معلوم است یا مجهول.» (فخر رازی،۱۳۴۱: ۲/۲۸۹)؛ پس طبق نظر فخر، تصور نظریای وجود ندارد تا ما ملاکی برای تصور بدیهی بیان کنیم که ثمره اش آن باشد که از تصور نظری جدا شود.
نقد و بررسی: شهید مطهری(ره) در جواب این شبهه فرموده اند: «معانی که در ذهن ما می آید، گاهی معلوم است برای ما به حالت ترکیبی و هم مجهول است برای ما از جهت دیگر که نمی دانیم این مرکب، از چه چیزهایی تشکیل شده است.» (مطهری،۱۳۸۶: ۹/۳۳).
پس مدعای فخر که فرمود معلوم، مساوی با صورت ذهنی و مجهول، مساوی با شی خارجی که به ذهن نیامده است باطل است؛ زیرا ما علاوه بر معلوم بدیهی، معلوم نظری نیز داریم.
اما استاد حسن معلمی جواب شهید مطهری را کامل ندانسته و می نویسد: «مطهری نیز مدعای فخر را قبول کرده است، زیرا فخر هم قبول داشت که از یک جهت معلوم و از جهت دیگری مجهول است، ولی جهت معلوم را یک تصور معلوم و جهت مجهول را اساساً تصور نامیده است و مجهول می داند، نه تصورمعلوم غیربدیهی»(معلمی،۱۳۸۶: ۲۰).
به نظر میرسد جواب شهید مطهری(ره) نقصی ندارد. زیرا فخر، متصور را مساوی با معلوم می داند که کسب آن تحصیل حاصل است. اما شهید مطهری(ره) می فرماید: متصور دو گونه است، یا معلوم تفصیلی که کسب آن، تحصیل حاصل است و یا معلوم اجمالی که به یک نحو، جهل دارد و ما در تعریف، دنبال برطرف کردن آن جهل هستیم.
به بیانی دیگر: وجود مفهوم نظری، بدیهی است و ما بالوجدان آن را درک می کنیم فخر وجود این مفهوم را انکار کرد. اما شهید مطهری(ره) می گوید: این نوع مفهوم، وجود دارد و جهل، مساوی با جهل مطلق نیست بلکه جهل منوجهٍ هم داریم.
۴- ملاک اعرفیت: این نظریه ابوالحسن بهمنیاربن مرزبان (متوفی ۴۳۰ ق) است[۶]و درکتاب طبیعیات ارسطوطالیس (۳۸۴-۳۲۲ م) نیز چنین نگرشی استظهار می شود (سلیمانی امیری،۱۳۸۸: ۱۵۸).
توضیح اینکه هر مفهومی که اعرف و اظهر از دیگر مفاهیم باشد، بدیهی و در غیر این صورت نظری است و اعرف بودن را با استقراء بهدست میآورند و عقل در مقایسه با مفاهیم دیگر، حکم به اعرف بودن آن می کند و چون شرط معِّرف، اعرفیت ازمعَّرف است و چون خود معَّرف، اعرف است، قابل تعریف نیست؛ لذا بدیهی ست.
نقد و بررسی: اوّلاً چون این نظریه بر استقراء که مفید ظن است مبتنی است، لذا حکمش نیز ظنی و غیرقابل یقینی است. ثانیاً نظریه مذکور، ایده قائم به شخص است و سلیقه ای بودن تشخیص تصورات بدیهی را می رساند.
در حالیکه ما در مقام بیان معیار بداهت مطلق هستیم. به عبارت دیگر، مدعی گفته است ما در مقام استدلال برای اثبات مسائل طبیعی، از مسائلی استفاده می کنیم که اعرف عندالعقل باشد. در حالی که مطلوب ما اموری هستند که اعرف عندالطبیعه باشد و تلازمی بین اعرف عندالعقل و اعرف عندالطبیعه وجود ندارد.
ثالثاً این نظریه بر فرض موفقیت، تنها در تشخیص یک مفهوم بدیهی مفید خواهد بود؛ زیرا تنها یک مفهوم اعرف از همه است. اما به نظر نگارنده می توان به راحتی این را توجیه کرد به اینکه اعرف بودن دو گونه است:
الف) به معنای بدیهی تر، ب) به معنای بدیهی ترین؛
و اعرف بودن، منحصر در بدیهی ترین بودن نیست تا اشکال مذکور وارد شود بلکه به معنای بدیهی تر (و حتی غالباً در این مورد) به کار میرود (ایمان پور،۱۳۸۸: ۳۸-۳۷).
۵- ارجاع تصور بدیهی به تصدیق بدیهی: این قول به ابو عثمان، عمر بن بحرجاحظ (۱۶۰-۲۵۵ ق) منسوب است. او گفته هر تصوری که تصدیق بدیهی بدان مبتنی است، آن تصور نیز بدیهی است.
لکن تصوراتی که تصدیق نظری به آنها مبتنی است، ممکن است نظری باشد یا بدیهی. عبارت فخر رازی در تشریح این قول چنین است: «الضابطُ أنّ کلَّ تصورٍ یتوقف علیه تصدیق غیرُ مکتسب فهو غیرُ مکتسب، وامّا الذی یتوقف علیه تصدیقٌ مکتسبٌ فقدیکونُ مکتسبٌ و قدلایکون.» (فخررازی، ۱۴۲۷: ۸۵-۸۴)؛ از عبارت سیدشریفجرجانی (۷۴۰ -۸۱۶ ق) نیز چنین نگرشی استنتاج می شود.
ایشان فرموده است: «ما به آن چه باید بدان اعتقاد ورزیم و نیز به آنچه اثبات تکلیف، متوقف بر آن است، بداهتاً علم داریم؛ زیرا اگر ما به چیزی که شرط تکلیف است، علم بدیهی نداشته باشیم و مکلف باشیم که از راه فکر و نظر آن را تحصیل کنیم، این بهمعنای تکلیف غافل است و تکلیف غافل، بالاجماع باطل است.» (جرجانی،۱۳۷۳: ۱/۱۲۰).
نقد و بررسی: اوّلاً (نقضی) از نظر منطقی جایز است برخی از تصدیقات بدیهی، بر تصورات نظری مبتنی باشد یعنی محذوری ندارد. مثل قضیه «آتش گرم است»؛ زیرا هم تصور آتش نظری است-چون جسم و زیرمجموعه جوهر است-و هم تصور گرما، از اقسام کیف و نظری است.
ثانیاً ملاک تشخیص در حوزه تصورات را، بر حوزه دیگری ارجاع داده است. ثالثاً تنها در تشخیص آن تصورات بدیهی ای کارایی دارد که تصدیقات بدیهی از آنها تشکیل می شود و از ارائه ملاک در خصوص تشخیص تصورات بدیهی دیگر، به ویژه در صورت تشکیل تصدیقات نظری از آنها، عاجز است. مانند تصور مفهوم دور که بدیهی ست، اما تصدیق آن نظری(ایمانپور،۱۳۸۸: ۳۸؛ حسین زاده،۱۳۸۸: ۲۰۹).
۶- نظریه فطرت: این نظریه، رنه دکارت (۱۵۹۶-۱۶۵۰ م) می باشد که خود را عقلگرا می نامد. ریشه این نظریه را میتوان در آثار افلاطون نیز جست (افلاطون،۱۳۸۰: ۲/۱۰۶۰). آنها معتقدند بعضی از مفاهیم، فطری و خاصیت ذاتی ذهن انسان هستند و از ابتدای پیدایش، همراه انسان بودهاند و آن مفاهیم برای انسان، بدیهی هستند و مفاهیم نظری و اکتسابی، به آنها ارجاع پیدا می کند. [۷]
نقد و بررسی: اوّلاً هنوز ثابت نشده که آدمی از کودکی یک سلسله مفاهیم را بالفعل با خود دارد. ممکن است ادعا شود که مراد آنان از ادراکات فطری در آدمی، وجود بالقوه آنهاست نه بالفعل -مانند سخنان جان لاک- که در این صورت هم نمی تواند وجهی برای بداهت تصورات باشد.
ثانیاً فطری دانستن تصورات، حتی اگر در مرحله تص
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 