پاورپوینت کامل رجال شناسی عصر پهلوی ۹۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رجال شناسی عصر پهلوی ۹۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رجال شناسی عصر پهلوی ۹۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رجال شناسی عصر پهلوی ۹۷ اسلاید در PowerPoint :
مقدمه
درخصوص عملکرد ساواک از تأسیس تا انحلال (۱۳۳۵ ـ ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) سخن ها بسیار است و اسناد، غیرقابل شمارش. در خاطرات شخصیت ها گاه یک فصل و گاهی بخش قابل ملاحظه ای در مطالب و اسناد مربوط به این موضوع وجود دارد. حتی در مواردی، مظالم، فجایع و جنایات ساواک، کلیت خاطرات رجال سیاسی ما را در بر گرفته است. در این باره می توان به مجموعه «۲۰۰ خاطره از زندانیان کمیته مشترک» که موزه عبرت ایران آنها را فراهم آورده، اشاره کرد.[۱]
نکته مهم دیگر، علاوه بر اهداف، ماهیت، رسالت و کارنامه ساواک که به وسیله مستشاران امریکایی، برای مقاصد خاصی ـ غیر از امنیت و اطلاعات ایران تأسیس شد، وجود سران و کادر این تشکیلات بود. اولین رئیس ساواک تیمور بختیار، فرماندار نظامی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بود و کادر ارتش که با وی در «فرمانداری نظامی » همکاری می کردند همچون خودِ او، گروهی «قسی القلب » و «کارآزموده های کودتا» بودند.
با برکناری بختیار حسن پاکروان که بظاهر چهره ای ملایم داشت، اما در ورای آن، همان هدف، رسالت و ماهیت را دنبال می کرد، بر سرکار آمد. طبعاً روش ساواک نه تنها تغییری نکرد که در جریان «حمله به مدرسه فیضیه »، «سرکوب قیام ۱۵ خرداد» و کشتار مردم، همان سیاست و خط مشی اعمال شد. در این دوران «سرتیپ علی اکبر مولوی» رئیس ساواک تهران» بود و شایعاتی در مورد همکاری، همراهی و همرازی او با بختیار نیز وجود داشت. به همین دلیل بعد از تبعید امام که آن هم با ورود مولوی انجام گرفت، ساواک در نظر مردم منفورتر از گذشته شد. مطلب حاضر به بررسی شخصیت مولوی و جایگاه او در حکومت شاه پرداخته است.
شرح حال علی اکبر مولوی به روایت اسناد
سرهنگ علی اکبر مولوی فرزند عبدالحسین در سال ۱۳۰۵ در تهران متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مدارس تهران و تحصیلات نظامی را در دانشکده افسری و دانشگاه جنگ به پایان رساند. او در سال ۱۳۲۰ به دانشکده افسری وارد و در سال ۱۳۲۲ به درجه ستوان دومی نائل شد. سیر درجات ارتشی او چنین است: در ۱۳۲۴ ستوان یکم، ۱۳۲۸ سروان، ۱۳۳۲ سرگرد، ۱۳۳۵ سرهنگ ۲ و در سال ۱۳۳۹ به سرهنگی رسید.
مولوی در تاریخ ۱۱/۱۲/۱۳۳۶، درست یک سال پس از تأسیس ساواک، در بخش پیمان ها، به خدمت ساواک در آمد. او که در دوران «حکومت نظامی » زیردست تیمور بختیار کارآزموده شده بود، پس از ورود به ساواک، پست تشریفات را به عهده گرفت و از تاریخ ۹/۶/۱۳۳۹ به عنوان ریاست ساواک تهران منصوب گردید. در آن زمان رسیدن به این مرحله از جایگاه و موقعیت، برای هرکسی امکان پذیر نبود. او مدتها در کلاسهایی که، کارآموزی ریاست ساواک را تدریس می کردند، دوره دید.معرفانش به ساواک، سپهبد تیمور بختیار اولین رئیس ساواک، سرهنگ ستاد، وشمگیر و دکتر ناصر مالک بودند.
مولوی که روحیه ارتشی و تربیت نظامی را از خانه پدری کسب کرده و پدرش در طول عمر به عنوان «افسر ارتش » روزگار گذرانده بود، با همان اخلاق و روحیات در جامعه حضور یافت. به همین دلیل پس از فعال شدن در ساواک دو قطعه نشان تاج ۴، نشان لژیون کشور فرانسه، و ۱۴ مورد تقدیرنامه از مقامات لشکری و کشوری دریافت کرد.
اطاعت از مافوق در وی شاید به صورت استثنایی بوده، و برخورد شدید در او نهادینه شده بود. به عنوان نمونه در بهمن ۱۳۳۲، هنگام دستگیری دکتر حسین فاطمی و کنترل دکتر مصدق در تبعیدگاهش بسیار سخت گیر بوده است. در کتاب «مهدی قلی علوی مقدم به روایت اسناد ساواک » صفحه ۲۳۵ آمده است: «مولوی مدتی به عنوان رئیس ساواک تهران انتخاب و در دستگیری، بازجویی، شکنجه مخالفان رژیم پهلوی نقش تعیین کننده ای داشت. وی در کنار مسئولیت فوق، در تاریخ ۱۴/۹/۱۳۳۶ ریاست ویژه پیمان بغداد را قبول نمود و به عنوان فردی که در ورزش تخصص دارد، در سال ۱۳۳۷ به عنوان سرپرست تیم بسکتبال ارتش برای مسابقه به فرانسه رفت.»
ساواک ارزیابی خود را در یک بررسی از روحیات وی این گونه ارائه می دهد: ۱ـ معلومات در حد پایه ۲ـ نمره دانشگاه جنگ، عالی ۳ـ وجدان خدمتی: صحت عمل، علاقه به خدمت، قابل اعتماد ۴ـ خصوصیات اداری: به مدیریت، اتخاذ تصمیم، قدرت کار، قبول مسئولیت، اطاعت و همکاری، دقت در کار، سرعت در کار بین ۱۷ ـ ۱۹ نمره داده است. ۵ـ نظریه خصوصیات فردی: از طرز رفتار، هشیاری، شهامت، احساسات بین ۱۸ ـ ۱۹ نمره گرفته است.
ساواک شهرت وی را خوب تلقی نموده است! ! و نقاط ضعف وی نسبت به زن را یادآور شده و تأکید کرده که وی فاقد صفات عالیه می باشد.در مورد این که مولوی برای چه نوع مشاغلی مناسب است، ساواک وی را برای «عملیات» مناسب دانسته است و در مرحله بعد کار اداری و تحت امر بودن!
در ملاحظات پایانی این سنجش آمده است:اهل تظاهر، خودخواه، جاه طلب، نسبت به زنان ضعف دارد و در کارهایی خاص مثل قماربازی تشبث می نماید. در مورد سیر حرکت وی در ارتش و کارهای اجرایی یا دورانی که داشته، در اسناد ساواک چندین سند وجود دارد که شاید پرداختن به آن در این مقاله چندان مناسب نباشد.
ساواک در یک نظرسنجی دیگر پیرامون وی قوت هایش را چنین بر می شمارد: رازداری، خودکاری، همکاری، علاقه به خدمت، سرعت انتقال، استقامت فکری، قدرت بیان، هوشیاری، اعتماد به نفس، قدرت ایجاد تشکیلات، سرعت در اتخاذ تصمیم. .. در حد مطلوب است.
مولوی تا سال ۱۳۴۳ در ساواک فعال بوده که با حرکت مشکوک تیمور بختیار، مقدمات انتقال وی از ساواک به شهربانی را فراهم نمودند. خاصه بیم آن می رفت که تحت تأثیر بختیار دست به کارهای خلاف رژیم بزند ـ یا به همکاری با بختیار بپردازد…
مولوی در سال ۱۳۵۱ در یک سفر هوایی، به دلیل سقوط هلی کوپتر درگذشت و این گونه به زندگی اش پایان داده شد. برخی این مرگ را مشکوک دانستند.با وجود ریاستش بر ساواک تهران، و انتقالش از ساواک به ریاست پلیس راه، اسناد زیادی در پرونده وی وجود ندارد. به جز گزارش وی در سال ۱۳۳۹، در مورد «سوءاستفاده های شریف امامی » که در صفحات ۴۱۷ و ۴۱۸ جلد دوم خاطرات فردوست ذکر شده است.
از دیگر خدمات وی پس از انتقالش به شهربانی سند دیگری نیست و گویی پرونده مولوی بسته می شود!درباره عملکردش در قضایای حمله به مدرسه فیضیه، کشتار مردم در ۱۵ خرداد، دستگیری و تبعید حضرت امام، فشار برطلاب و علمای قم، ارتباط با برخی رجال سیاسی نظامی، حضورش در درگیری های شدید ۱۳۳۹ ـ ۱۳۴۴ در سراسر کشور، بخصوص تهران ـ قم و بالاخص افرادی که در متن نهضت امام بودند، سخن بسیار است و عده ای از مبارزان خود شاهد سفاکی، قصابی، جنایات و بی حیایی این ارتشی فاقد عقل و وجدان انسانی بودند.
فاجعه مدرسه فیضیه
محقق و مورخ معاصر سیدحمید روحانی که خود از شاهدان عینی فاجعه خونین فیضیه بود، و از سوی دیگر با دسترسی به اسناد، تحقیقات تاریخی مبسوطی پیرامون حمله کماندوها یا «لشکر گارد شاهی » به قم انجام داده جریان مدرسه را اینگونه شرح می دهد:
«بعدازظهر دوم فروردین ۱۳۴۲ برابر با شوال ۱۳۸۲ مجلس سوگواری در مدرسه فیضیه برقرار بود و از آن جا که مدرسه مزبور، در کنار صحن مطهر و در میدان آستانه قرار دارد که قهراً محل گذر و رفت و آمد زوار و مسافران می باشد ـ مجلس مزبور با افراد عام کم نظیری تشکیل شده بود. در میان شرکت کنندگان همه گونه افراد به چشم می خورد لیکن اکثریت شرکت کنندگان را دهاتی ها و روستانشینانی تشکیل می دادند که از امور سیاسی و جریانات روز یا به کلی بی اطلاع بودند و یا آن که خیلی سر در نمی آوردند…»
قیافه های مرموز، غیرعادی، اهریمنی که از آنها شرارت و هرزگی می بارید نیز در میان انبوه جمعیت، جلب نظر می کرد و بنا به گفته یک زائر، بوی زننده الکل که در فضای مدرسه پیچیده بود، شامه ها را می آزرد و انسان را به یاد میکده های قدیم تهران می انداخت. کامیون های نظامی مملو از سربازان مسلح که از روز پیش به قم آورده شده بود، با بوق زدن ها و گاز دادن های ممتد و پیاپی و ایجاد صداهایی گوش خراش و سرسام آور وارد شهر شدند و در میدان آستانه، مقابل مدرسه فیضیه ایستادند. در این هنگام آقای انصاری، به منبر رفت و راجع به زندگی امام صادق (ع ) سخن گفت. یکباره صدای پرمهیب صلوات در فضای مدرسه پیچید و سخن او را قطع کرد. بار دیگر صدای صلوات، گوینده گفت: بی جا صلوات نفرستید..
در جریان حادثه فیضیه، دستگیری حضرت امام و دوران زندان شدن ایشان در تهران، سرهنگ مولوی نقش فعال داشت. امام از زندان به منزل آقای روغنی منتقل شد به نزدیک به سه ماه در منزل روغنی تحت نظر به سر برد تا این که منزل کوچکی در همان نزدیکی برای خانواده امام اجاره شد و روز هفتم آبان سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران، با امام ملاقات کرد و اجازه داده شد که ایشان به منزلی که خانواده اش در حال حاضر در آن سکونت دارند تغییر مکان دهد; ولی رئیس ساواک تأکید کرد «تا دستور ثانوی نبایستی تغییری در وضع خود از لحاظ ملاقات با اشخاص و ارتباط با خارج بدهد.» امام در آن دوران نوعی «زندان » و «محدودیت » داشتند:
سرانجام رژیم تصمیم گرفت امام خمینی را آزاد کند. رئیس ساواک تهران سرهنگ مولوی مأموریت یافت تا ضمن ابلاغ آزادی، امام خمینی را به قم منتقل نماید و وقایع و حوادث آن را نیز کنترل نماید. روز پانزدهم فروردین ۱۳۴۳ مولوی خدمت امام رسید و آزادی معظم له را ابلاغ نمود. حضرت امام در پاسخ وی فرمودند: «اگر می خواهید همان رویه را داشته باشید بگذارید من این جا باشم، صلاح است دوباره هیاهو در نیاورید.»
همان روز رئیس شهربانی کل کشور به وسیله تلفنگرامی به شهربانی قم اعلام کرد: «آقای خمینی در معیت سرهنگ مولوی عازم قم می باشند… سرهنگ مولوی مسئولیت تام در مورد کلیه اتفاقات خواهد داشت. و قوای انتظامی به طور اعم تا دستور ثانوی کاملاً در اختیار او گذاشته شده لازم است در این مدت کلیه دستورات او را اجرا نمایید.» رئیس کل شهربانی تاکید کرد «تا رسیدن آقای خمینی به قم احدی نبایستی از این موضوع مطلع شود»
تمام تلاش رژیم این بود که استقبالی از امام در قم صورت نگیرد، ولی امام خمینی بزرگ تر از آن بود که رژیم بتواند او را مخفی کند. به گزارش شهربانی امام خمینی به اتفاق سرکار سرهنگ مولوی ساعت ۲۲ روز ۱۵/۱/۴۳ به قم وارد شد. لحظاتی نگذشته بود که خبر آزادی امام خمینی در شهر پیچیده، عده ای بی اختیار فریاد می کشیدند و آزادی را تکرار می کردند و عده ای نیز با ناباوری آن را شایعه می دانستند، ولی به سوی منزل امام خمینی حرکت می کردند. طبق گزارش شهربانی قم پس از ورود امام خمینی به قم و اطلاع مردم، دسته دسته طلاب و کسبه جهت دیدار مشارالیه به منزلش رفتند. از آن جمله آیت الله شریعتمداری همان شب ورود، به دیدار امام خمینی شتافت.
آیت الله محمدعلی گرامی در خاطرات خود درباره حمله به فیضیه می گوید: هنگامی که وارد فیضیه شدم این کماندوها شلوغ می کردند. اصلاً از اول هم که وارد شدیم، پیدا بود که جلسه متشنج است. یعنی تمام آن سطح جلوی منبر را کماندوها گرفته بودند، با لباس شخصی و طبق صحبتی که بعدها آقای خمینی کردند، معلوم شد که رئیس این گروه هم سرهنگ مولوی بوده است.
شهید مهدی عراقی در خاطرات خود ضمن یادآوری عمل مولوی می گوید: در جریان زدوخورد فیضیه، از یکی از این ها (مأمورین ) شنیدم که گفت برویم منزل خمینی! ما نیز احساس خطر کردیم و آمدیم طرف منزل امام. وقتی رسیدیم دم دالان مدرسه فیضیه جمعیت مثل آبی که از یک لوله تنگ بخواهد بیرون بیاید، جمعیت همین جوری بیرون می زد. سرهنگ مولوی هم با لباس شخصی دم در ایستاده بود و یک چوب بلند هم دستش بود. هرکسی می آمد بیرون، با چوب می زد به سرش و می گفت بگو جاوید شاه!
در خیابان هم از این چوب به دست ها و چماق به دست ها ایستاده بودند و «جاوید شاه! جاوید شاه! » می گفتند. ما از زیر دست سرهنگ مولوی رد شدیم و آمدیم توی صحن و از آن در صحن آمدیم بیرون و کوچه منزل آقا را گرفتیم و آمدیم منزل آقا. [۲]
حجت الاسلام سید حمید روحانی می نویسد:«…مولوی که خود نیز با لباس مبدل، به مدرسه فیضیه آمده بود، با یک جفت دستکش سفید، به عنوان علامت، در زاویه ایوان یکی از حجره ها ایستاده بود و عملیات را فرماندهی می کرد. او با کشیدن سوتی دژخیمان را گرد آورد و فرمان حمله داد[۳].
حجت الاسلام محتشمی می گوید: «من شاهد بودم که مولوی معاون ساواک در صحنه حاضر بود. وقتی هرکدام از طلبه های مظلوم مدرسه فیضیه را که زخمی شده بودند، می آوردند بیرون، کماندوها که از داخل تا خارج مدرسه، ردیف ایستاده بودند، حمله می کردند و آن ها را با چوب می زدند. مولوی هم برای صحنه سازی، طلبه ها را زیر دستش می گرفت که یعنی از آن ها در برابر کماندوها محافظت می کند. [۴]»
ایشان در کتاب خاطرات خود می نویسد: «گاردی ها در لباس دهقانان از گوشه و کنار مجلس با سرعت برخاستند و شعار جاوید شاه و درود بر رضاشاه سر دادند. آنان درخت های مدرسه فیضیه را شکسته و به جان مردم بی دفاع افتادند. سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران فرماندهی آن گروه را به عهده داشت و او بود که با به صدا در آوردن سوت، دستور حمله را صادر کرد. [۵]»
حجت الاسلام حسینیان می نویسد: «ساواک گزارش دیگری را نیز نزد شاه فرستاد، شاه دستور شدت عمل را صادر کرد و در نتیجه سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران مأمور شد با نیروهایش جهت سرکوب روانه قم شود.»
دستگیری حضرت امام
ساعت ۳۰/۳ بامداد روز۱۵ خرداد کامیون های نظامی در بیرون شهر قم متوقف شدند. صدها کماندو، چترباز، سرباز گارد وارد قم شد. پس از دستگیری حضرت امام به تهران حرکت کردند. رئیس شهربانی قم در گزارش خود به تهران چگونگی اقدام برای دستگیری امام از طرف مقامات ساواک و شهربانی را شرح می دهد:
«… ساعت ۳۰/۲ صبح (پس از نیمه شب ) روز ۱۵/۳/۴۲ سرکار سرهنگ بدیعی رئیس ساواک قم تلفناً به اینجانب اطلاع داد که برای مذاکراتی فوراً به ساواک بروم. پس از رفتن به ساواک مشاهده کردم سرکار سرهنگ مولوی نیز با عده ای از مأمورین ساواک تهران در آنجا هستند. موضوع دستگیری خمینی مطرح شد تا با تبادل نظر یکدیگر انجام گردد. سرهنگ مولوی اضافه کرد از طرف تیمسار ریاست کل دستور شفاهی دارم که در این مورد راهنمایی و همکاری کنید. چون از چند روز قبل در حدود صد نفر از اهالی قریه جمکران گارد محافظ خمینی را تشکیل داده بودند.
درپی وقایع دوم فروردین ماه تا چند روز پس از آن خمینی شب ها در منازل مختلفه بیتوته می کرد. چنین تصمیم گرفته شد که خانه او و دامادش و پسرش دفعتاً تحت مراقبت قرار گرفته تا فرصت مخفی شدن یا فرار نداشته باشد. ضمناً برای اینکه جلب توجه نشود ابتدا منزل خمینی و دو منزل دیگر توسط گارد ساواک تهران و به راهنمایی مأمورین این شهربانی و ساواک (قم ) شناسایی شد و برای اینکه هیچ گونه ابهامی وجود نداشته باشد، کروکی منزل خمینی و دو نفر دیگر توسط شهربانی در اختیار مأمورین ساواک تهران گذارده شد.
سپس سرهنگ مولوی اظهار داشتند من شخصاً در شهربانی خواه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 