پاورپوینت کامل ?نقد کتاب: داوری ساواک به روایت یکی از رؤسای ساواک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ?نقد کتاب: داوری ساواک به روایت یکی از رؤسای ساواک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ?نقد کتاب: داوری ساواک به روایت یکی از رؤسای ساواک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ?نقد کتاب: داوری ساواک به روایت یکی از رؤسای ساواک ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

کتاب داوری (سخنی در کارنامه ساواک) که به خاطرات منوچهر هاشمی رئیس اداره هشتم ساواک اختصاص دارد، در ۱۳۷۳ توسط انتشارات «ارس» در لندن در ۶۴۳ صفحه به چاپ رسید.

منوچهر هاشمی در مقدمه ای بر این کتاب می نویسد: «بحث و اظهارنظر درباره ساواک آسان نیست. من علیرغم سابقه طولانی خدمت در این سازمان، به جهت وجود سیستم حیطه بندی در آن، شاید صلاحیت کافی در اظهار نظر درباره همه ارگانهای این دستگاه را نداشته باشم. بخصوص اینکه این کار، پس از گذشت شانزده سال دوری از خدمت و عدم دسترسی به اسناد و مدارک و مآخذ صورت می گیرد.»

نویسنده در این مقدمه هیچگونه اشاره ای به زمان آغاز تدوین خاطرات و اینکه چه کسانی به وی در این زمینه یاری داده اند، نمی کند.منوچهر هاشمی در سال ۱۲۹۸ در خوی و در یک خانواده ملاک متولد شد. به دلیل از دست دادن والدین در طفولیت سرپرستی وی را پدر بزرگش که به دفعات با مشروطه خواهان مسلحانه درگیر شده بود بعهده گرفت. بعد از اخذ مدرک ششم ابتدایی در خوی در سال ۱۳۱۲ راهی تهران شد و در مدرسه نظام ادامه تحصیل داد.

در مهر ۱۳۱۸ وارد دانشکده افسری شد و دو سال بعد رسماً به ارتش پیوست و روز سوم شهریور ۱۳۲۰ به رضائیه (ارومیه) اعزام گردید. در سال ۱۳۲۱ مامور به خدمت در کردستان شد اما پس از مدتی به لشکر لرستان انتقال یافت. در این استان ابتدا به عنوان فرمانده آموزشگاه گروهبانی و سپس به عنوان رئیس رکن ۲ ستاد لشکر لرستان ده سال اقامت گزید. در نیمه سال ۱۳۳۵ از لشکر لرستان به سپاه فارس منتقل و با سمت رئیس ضد اطلاعات مشغول به کار شد. چند ماه بعد به دنبال تشکیل ساواک به این سازمان مخفی انتقال یافت و به عنوان ریاست ساواک استان فارس راهی این خطه شد.

در نیمه اول سال ۱۳۴۰ به ریاست ساواک استان خراسان برگزیده شد. دو سال بعد یعنی در تابستان سال ۱۳۴۲ به مرکز فرا خوانده شد و مدیرکلی اداره هشتم ساواک به وی محول گردید. منوچهر هاشمی تا ماههای پایانی رژیم پهلوی در این سمت باقی ماند. اما همزمان با بحرانی شدن شرائط وابستگان به محمدرضا پهلوی از قبول مسئولیت در دوران ریاست سپهبد مقدم بر ساواک سر باز زد و به خارج کشور گریخت. در سالهای بعد از سقوط رژیم پهلوی این عضو موثر ساواک ظاهراً در انگلیس اقامت گزیده است اما از ادامه فعالیتهای مخفی وی با موساد و اینتلیجنت سرویس در خارج کشور اطلاع دقیقی در دست نیست.

کتاب «داوری» دومین اثری است که توسط عضوی از ساواک در خارج از کشور به نام اصلی عضو منتشر شده است، چرا که اعضای این سازمان به دلیل محفوظات ذهنی جامعه و حتی جامعه جهانی از عملکردهای آن ترجیح می دهند همواره گمنام و ناشناخته بمانند و تا پایان عمر با استفاده از نامهای مستعار و هویتهای متفاوت به سر برند.

اولین اثر از این دست توسط منصور رفیع زاده منتشر شد؛ کسی که به صراحت به مامور دو جانبه بودن خویش اذعان دارد و معترف است که بعد از پذیرش مسئولیت نمایندگی ساواک در آمریکا به عضویت «سیا» نیز درآمده است. تفاوت عمده اثر اول با کتاب «داوری» در آن است که نویسنده اش مستقیماً در شکنجه و جنایات پرآوازه ساواک درگیر نبوده و تمام ایام ارتباط خود با ساواک را در آمریکا گذرانده، در ضمن دارای سابقه عضویت در حزب زحمتکشان مظفر بقایی بوده است (هرچند حزب زحمتکشان، ظاهری موجه و باطنی وابسته داشت). بنابراین اثر دوم را باید اولین در نوع خود ارزیابی کرد؛ زیرا صاحب این خاطرات از ابتدای فعالیت اجتماعی اش در مراکزی بوده که به طور مستقیم در سرکوب و شکنجه نیروهای منتقد به استبداد داخلی و معترض به سلطه بیگانگان بر کشور نقش داشته اند.

منوچهر هاشمی سالها در رکن ۲ ارتش که قبل از تشکیل ساواک بخش عمده وظایف آن را به عهده داشت اشتغال داشته، نزدیک به ده سال مسئول رکن ۲ لشکر لرستان بوده، از ابتدای تشکیل ساواک به ترتیب ریاست ساواک دو استان مهم کشور (فارس و خراسان) که منشأ خیزشها و مبارزات مهمی بوده اند به وی واگذار می شود و. .. با در دست داشتن چنین مشخصه هایی از نویسنده است که انتشار چنین خاطراتی تأمل برانگیز می شود.

هر چند از فحوای کلی کتاب برمی آید که هدف آشکار آن دعوت مخاطب به «داوری» جدید درباره مولود امنیتی و پلیسی کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ (یعنی ساواک) و تلاش برای واداشتن جامعه به تجدید نظر در مورد آن است، اما این منظور با توجه به حملاتی جدی که کتاب به ساواک دارد به عنوان هدف اصلی نمی تواند قابل قبول باشد؛ زیرا بدنامی منوچهر هاشمی هر چه در آینه ابعاد جنایت ساواک بیشتر مکشوف شود، هزینه پذیرش آن برای وی زیادتر خواهد بود. باید اذعان داشت پس از گذشت سه دهه از برچیده شدن بساط چنین سازمان مخوفی، هنوز بسیاری از مسائل و عملکردهای آن که بیش از دو دهه نقش بازوی مطلق العنان اجرایی بیگانگان مسلط بر ایران و استبداد داخلی را ایفا می کرد بر ملت آشکار نگشته است.

در نگاه اول به کتاب «داوری» خواننده انتظار رویارویی با واقعیتهای نامکشوف و پنهان مانده این سازمان پلیسی را دارد، اما پس از مطالعه اثر، چیزی جز قضاوتهای کلی و اظهارنظرهای بسیار متناقض در مورد ماهیت ساواک، برخی روایتهای نه چندان مهم و تکراری در زمینه مقابله با سیستم اطلاعاتی بلوک شرق (همچون چگونگی دستگیری مقربی) و اظهاراتی مجمل پیرامون فعالیتهای دول غربی در ایران (البته همراه با رعایت کامل مصالح بیگانگان) دریافت نمی کند. به این ترتیب اولین سؤالی که در ذهن خواننده شکل می گیرد درباره هدف اصلی منوچهر هاشمی از انتشار چنین اثری است که به تبع آن نام خویش را به عنوان عضو موثری از یک سازمان جهنمی (آن گونه که خود بعضاً به آن اذعان دارد) بر سر زبانها می اندازد.

هر چند در این کتاب بعضاً تلاش شده که عملکرد ساواک مثبت ارزیابی شود، اما انتقادات بسیار تندی نیز متوجه آن می شود که قطعاً با هدف ظاهری کتاب تطبیق ندارد و این احساس را در مخاطب ایجاد می کند که راوی دچار تناقض گویی آشکار است؛ لذا به نظر می رسد که در این زمینه می بایست تأمل بیشتری کرد. برای تشخیص هدف اصلی از نگارش «داوری» ابتدا باید دید اهداف اولیه از تشکیل ساواک چگونه عنوان می شود:

۱- هدف اصلی تشکیل ساواک: از آنجا که تشکیل ساواک توسط آمریکا و به کمک اسرائیل و انگلیس بعد از کودتای ۲۸ مرداد امری غیرقابل کتمان است در این اثر تلاش شده است هدف اولیه از تشکیل ساواک ایجاد دمکراسی؟! عنوان گردد: «افسوس که آن ترکیب ایده آل نخستین ساواک دیری نپائید و ساواک در مسیری قرار گرفت که با هدف های اصلی آن فاصله داشت… و از این سازمان که با هدف استقرار تدریجی حاکمیت ملی و دموکراسی حساب شده در کشور پا به میدان گذاشته و در جبهه های مختلف وارد مبارزه شده بود، یک چهره ضدملی و ضدمردمی برجای ماند.» (ص۲۰۹)

علی القاعده تدوین کننده اثر می خواهد این گونه عنوان دارد که آمریکایی ها بعد از نقض حاکمیت ملی ایران، از طریق تشکیل ساواک مجدداً به دنبال «استقرار تدریجی حاکمیت ملی و دموکراسی» بوده اند، اما این هدف مقدس!! آنها، توسط برخی از دست اندرکاران ساواک بعدها مسیر انحرافی پیموده است: «افسران تشکیل دهنده سازمان اطلاعات و امنیت کشور، تقریباً به دو گروه با خصوصیات ذهنی و بینش های سیاسی متفاوت تقسیم می شدند. یک گروه از آنها که مستقیماً از فرمانداری نظامی تهران به ساواک منتقل شده بودند، دارای روحیه ای نسبتاً خشن و در برخورد با گروههای مخالف بدون انعطاف بودند… افسران گروه دوم، افسران امنیتی با سوابق خدمت طولانی در رکن ۲ ستاد ارتش، برعکس گروه قبلی، دارای روحیه معتدل بودند. آنان با هر نوع عملکرد مستقیم ساواک و رویاروئی آن با مردم مخالف… بودند.» (صص۱۱۵-۱۱۴)

و در فرازی دیگر در این زمینه می افزاید: «دو طرز تفکر متفاوت با هم در تضاد بود. چکیده طرز فکری که توسط سرلشکر پاکروان و سرتیپ علوی کیا و حامیان آنها ارائه می شد، این بود که اولاً به کلیه احزاب و جمعیت های ملی آزادی عمل مشروط داده شود تا فرصت فعالیت برای علاقمندان به سرنوشت مملکت و مسایل سیاسی، بخصوص جوانان و دانشجویان ایجاد… شود… بدین ترتیب، هم نظر عامه مردم نسبت به رژیم و حاکمیت که بعد از واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و رفتار نسبتاً خشن فرمانداری نظامی قضاوت بدبینانه ای پیدا شده بود، تعدیل شود و هم بتدریج الگوهای دموکراسی با شرایطی، در کشور مورد عمل قرار بگیرد.» (ص۹-۱۱۸)

و در ادامه جریان طرفدار خشونت را در درون ساواک عامل انحراف آن از اصول اولیه اش عنوان می دارد: «در روند فعالیت های ساواک، متاسفانه طرز تفکر دوم بتدریج غالب آمد و بدانگونه که غایت این راه و روش است، کم کم تصمیمات و جهات عملکرد ساواک در انحصار فرد یا افراد بخصوص درآمد و نظرگاه و سلیقه آنها جای اصول و اهداف اولیه سازمان را گرفت.»(صص۲۰-۱۱۹)

ساواک ابداعی آقای منوچهر هاشمی! اولاً بعد از کودتا برای ایجاد دمکراسی از سوی آمریکا، اسرائیل و انگلیس به وجود می آید. ثانیاً بعد از راه اندازی، این کشورها هیچ گونه نقشی در آن نداشته اند. ثالثاً رأس استبداد داخلی نیز در آن نقش تعیین کننده ای نداشته است، بلکه این افرادی از داخل ساواک بوده اند که آن را به سوی سرکوب ملت ایران، سلب هرگونه آزادی و در نهایت ایجاد «خفقان سیاه» سوق داده اند. با ارائه این تحلیل سطحی از چگونگی شکل گیری استبدادی که در تاریخ ملتها نظیر ندارد، در مرحله اول آمریکا، اسرائیل و انگلیس تبرئه می شوند و در مرحله دوم پهلوی ها و این پاسخی است که خواننده به سهولت به پرسش خود بعد از مطالعه کتاب می یابد؛ به عبارت دیگر، انگیزه اصلی از نگارش کتاب برایش روشن می شود. همان گونه که اشاره شد، خاطرات منصور رفیع زاده اولین کتابی بود که توسط یک عضو ساواک به رشته تحریر درآمد.

رفیع زاده در کتابش با اذعان به ارتباط دوجانبه با ساواک و سیا تلاش مشابهی می کند تا آمریکا را به کلی از ددمنشی های ساواک مبرا سازد. هر چند رئیس اداره هشتم ساواک از ارتباط احتمالی خود با سایر سازمانهای مرتبط با ساواک همچون موساد، MI6 و سیا سخنی به میان نمی آورد، اما در صورت برخورداری از ارتباطات مشابه با آنچه منصور رفیع زاده بعد از انحلال ساواک داشت، جهت گیریهای «داوری» کاملاً قابل درک خواهد بود.

رئیس شعبه ساواک در آمریکا در زمینه وابستگی خود به سیا می گوید: «بعضی از کارمندان ساواک و برخی مقامات دولتی، علت طولانی شدن ماموریت مرا این می دانستند که من آدم سیا هستم. طی دوران خدمتم من سه رئیس ساواک و آمدن و رفتن هشت سفیر را دیدم.» (خاطرات منصور رفیع زاده، ترجمه اصغر گرشاسبی، انتشارات اهل قلم، سال ۷۶، ص۴۹۶)

رفیع زاده در ادامه گرچه مدعی است بدون هماهنگی با سیا خاطرات خویش را منتشر ساخته است، اما این عبارت بخوبی مسائل پشت پرده انتشار آن را روشن می سازد: «سپس به معلم خودم، دکتر بقایی (رئیس حزب زحمتکشان) که خوشبختانه در آن زمان به آمریکا سفر نموده بود، تلفن و وی را به خانه ام دعوت کردم… به وی توضیح دادم: من دو راه روشن پیش رو دارم یا پول کلانی بگیرم و اجازه دهم آنها هر چقدر دلشان می خواهند آن را سانسور کنند، یا خطر به قتل رسیدن توسط سیا را پذیرا شوم» (همان، ص۴۳۸)

اینکه این مأمور دو جانبه کدام راه را در پیش رو گرفته خواننده به خوبی می تواند از محتوای کتاب دریابد: «بعد از کمک سیا برای تاسیس ساواک در سال ۱۹۵۷، این دو سازمان تا اواخر دهه ۱۹۶۰ روابط خوبی با هم داشتند تا اینکه شاه تصمیم گرفت برای پنهان نگه داشتن حقایق ایران از آمریکایی ها، روابط ساواک با سیا را قطع نماید» (همان، ص۳۰۱) وی در فراز دیگری مدعی می شود که سیا همه گزارشهای دروغ ساواک را باور می کرد و به این ترتیب در جریان واقعیتهای ایران قرار نمی گرفت: «یکمرتبه گفتم: مسئله این است که شما آمریکایی ها دروغهای ما را پخش می کنید، هر دروغی به شما بگوییم زود باور می کنید!» (همان ص۱۷۰)

بدین ترتیب حکم تطهیر سیا و آمریکا از عملکرد و طرحهای دوران حاکمیتشان بر ایران صادر می شود: «سیا در مورد واقعیات کشور در بی اطلاع باقی می ماند» (همان، ص ۴۰۵) این گونه بی اطلاع نشان دادن آمریکا از مسائل و فعل و انفعالات جاری ایران دوران پهلوی، در حالی که بزرگترین پایگاههای منطقه ای «سیا»، «موساد»، «اینتلیجنت سرویس» در تهران استقرار یافته بودند و بیش از پنجاه هزار مستشار اقتصادی، نظامی و سیاسی آمریکایی همه شئون جامعه را در کنترل داشتند، به طور قطع خدمتی بزرگ (البته قابل جبران) به قدرتهایی است که تلاش دارند چهره مثبتی از خود به سایر ملتها و حتی نسلهای آینده ملت ایران ارائه کنند.

برای نیل به این هدف یعنی تطهیر حامیان خارجی محمدرضا از پلشتیهای دوران پهلوی می بایست آنان را از مشارکت و هر نوع دخالت در عملکرد مولود کودتا یعنی ساواک بری کرد. این خط مشی را کتاب «داوری» نیز به طور کامل پی گرفته است و حتی مدعی می شود که ساواک در ابتدای تاسیس، مرکز تولید دمکراسی؟! بوده است. یعنی آمریکاییها، صهیونیست ها و انگلیسی ها نه تنها به دنبال سرکوب نیروهای خواهان استقلال ملت ما نبوده اند، بلکه با تشکیل ساواک زمینه های لازم را برای فعالیت این قبیل دلسوزان کشور و استقرار دمکراسی فراهم می آوردند.

البته وابستگان به آمریکا همه نوع توانمندی ای برای این کشور برشمرده بودند، الا اینکه واشنگتن بتواند آزادی و دموکراسی را از طریق مشتی قاتل بالفطره آن هم در چارچوب یک سازمان «مخوف» پلیسی گسترش دهد. از این رو خواننده در پس این گونه تاریخ پردازیها می تواند اراده و تأمین نظر تشکیل دهندگان و هدایت کنندگان ساواک را بخوبی ببیند.

۲- ماهیت ساواک از نظر «داوری»: رئیس اداره هشتم ساواک بعد از منفک کردن حساب عملکرد ساواک از قدرتهایی که هم اکنون نیز بسیاری از عوامل آموزش دیده این سازمان منحله را به خدمت گرفته اند، انتقادات محدود و کلی ای را متوجه ساواک می کند. نویسنده در واقع با توسل به شیوه یک گام به پیش، دو گام به پس با طرح برخی ایرادات، از یک سو سعی در ارائه چهره ای منصف از خود دارد و از سوی دیگر زمینه را برای پذیرش این نظر فراهم می کند که ساواک ناگزیر از شکنجه نیروهای مبارز و استقلال طلب ایران بود، در غیر این صورت کشور در کام اتحاد جماهیر شوروی فرو می رفت.

به منظور هدایت خواننده به این جمع بندی، انتقاد از ساواک بسیار ظریف و حسابگرانه صورت می گیرد: «ساواک بجای اینکه از خود یک تصویر ملی ارائه بدهد… از خود یک چهره مخوف و وحشت آور آنهم در رویارویی با ملت نشان می داد و به این عمل خود افتخار هم می کرد و می کوشید تا به آن شهرت هم بدهد.»(ص۱۱۱)

گویی ساواک به ظاهر برای ایجاد رعب و وحشت، از خود چهره ای مخوف ارائه می داد، نه اینکه اعمال ضد انسانی اش چهره ای کریه از آن ترسیم کند و موجب وحشت همگان شود (!) نویسنده در فراز دیگری ساواک را همتراز سایر سازمانهای اقتصادی و سیاسی مرتبط با یک رژیم استبدادی قلمداد می کند که به دلیل حاکمیت استبداد در کلیه این سازمانها انحرافاتی شکل می گیرد. در حالیکه ساواک سازمان رشد دهنده استبداد و خفقان بود و در رأس استبداد قرار داشت، نه همتراز با اداره آب و فاضلاب و غیره: «در ذات غالب نظام های استبدادی و دیکتاتوری فساد است, انحراف از اصول و عدول از قانون است.

آلودگی و زیاده طلبی هست. زور است، تجاوز به حقوق دیگران است و بالاخره مجموعه ای از آنچه به آن در عرف سیاسی انحطاط گفته می شود, هست. سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی در این قبیل رژیم ها اگر هموار کننده راه این انحرافات و آلودگیها نباشند حداقل در جریان آنها قرار می گیرند.» (ص۱۱۰) ارائه چهره اطلاعاتی و امنیتی از ساواک نیز با واقعیت تطبیق ندارد، زیرا شاکله این تشکیلات، از ابتدا پلیسی بود، منتها پلیس مخفی، البته در دهه دوم حیات این سازمان (همان گونه که رئیس اداره هشتم ساواک معترف است) برخی وظایف اجرایی اطلاعاتی و امنیتی سرویسهای غربی در ایران به آن محول شد که این مأموریت خوشحالی زایدالوصف و ساده لوحانه عواملش را به دنبال داشت.

احسان نراقی – مشاور خانم فرح دیبا- در این زمینه می گوید: «ساواکی ها از اینکه افسران اطلاعاتی غربی، یعنی معلم هایشان، اغلب جهت کسب اطلاعاتی که خود موفق به کسب آنها نمی شدند، به افراد ساواک رجوع می کردند، به خود می بالیدند. با شنیدن حرفهای این افراد، انسان هائی را شناختم که قبلاً، برایم کاملاً بیگانه بودند. متوجه شدم، تخیلات در گفته های ایشان به همان میزان واقعیات جای دارند. اینها اکثراً مانند آن روستائیانی بودند که وقتی به هنگام تعطیلات تابستانی با خانواده به کوهستان می رفتیم آنها را در حال شکار کبوتر مشاهده شان می کردیم.» (از کاخ شاه تا زندان اوین، احسان نراقی، ترجمه سعید آذری انتشارات رسا، چاپ اول، سال ۱۳۷۲،ص۳۳۸)

هاشمی همچنین در فراز دیگری ضمن پذیرش وجود شکنجه در ساواک، علت آن را در خطر بودن حیات و استقلال و تمامیت ارضی کشور عنوان می کند: «اگر محکومیت و اتهامی متوجه ساواک باشد، که هست، در مقابله با عوامل براندازی نبوده، بلکه در ارتکاب به اعمالی بوده که با استفاده از قدرت و خارج از وظایف خود انجام می داده، والا شکنجه دادن، گرچه از نظر انسانی و اخلاقی و وجدانی و غیره محکوم و برخلاف موازین حقوق بشر است، ولی شیوه ای است که اگر حیات و استقلال و تمامیت ارضی مملکت در بین باشد، در تمام کشورها و جوامع بکار گرفته می شود.» (ص۱۶۰)

بعد از طرح این قبیل انتقادات جزئی، منوچهر هاشمی بتدریج زاویه ای را برای دفاع از عملکرد ساواک می گشاید: «ساواک هم از درون همین جامعه ای که به تصدیق دوست و دشمن به فساد و بی قانونی و کژ روی های گوناگون آلوده بود، برخاسته بود. جامعه ای که در آن فضیلت ها رنگ باخته بود و اعتبار اشخاص بر حسب ارقام مورد عمل در مقاطعه ها، معاملات خارجی، بساز و بفروشی، شهرک سازی و ده ها و صدها مورد مشابه سنجیده می شد. در جامعه ای که عزت یک مقاطعه کار بیسواد بر دهها قاضی و استاد دانشگاه و معلم و پزشک و افسر و امثالهم برتری داشت، چگونه می توان انتظار داشت که سازمان با قدرتی مثل ساواک، از همه آلودگیها و بیماریهای جامعه به دور باشد.» (ص۱۶۸)

منوچهر هاشمی سعی دارد این گونه بنمایاند که ساواک در رنگ باختن فضیلت ها در جامعه، همچنین در حاکمیت افراد بیسواد بر آن هیچ نقشی نداشته و بدترین شکنجه ها را بر منتقدان افراد بی سواد و به دور از فضائل انسانی اعمال نمی کرده است. ظاهراً دژ دفاعی دربار که ویلیام شوکراس در مورد انحطاط اخلاقی آن این گونه می گوید سازمان دیگری بوده است: «از دربار ایران بوی تعفن سکس بلند بود.

همه دائماً در این خصوص گفت گو می کردند که آخرین معشوقه سوگلی شاه کیست… دلالی محبت یکی از اشکال پیشرفته هنر در محافل تهران بشمار می رفت. یکی از درباریان جوان و پشتکاردار که در حال حاضر در محله بلگر یویای لندن زندگی می کند، می گوید: «برای پیشرفت می بایست پااندازی کرد.» (آخرین سفرشاه، ویلیام شوکراس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، چاپ چهارم، سال ۶۹، ص۴۴۳)

همچنین آیا بساز و بفروشهای بی سواد اصلی، جز درباریان بودند؟ و اگر کسانی که زمینهایشان توسط اشرف یا سایر وابستگان به محمدرضا پهلوی غصب می شد، اعتراضی می کردند چه سازمانی معترضان به عملکرد درباریان را تحت بدترین شکنجه ها قرار می داد. سپهبد پالیزبان درباره تصاحب اموال مردم توسط اشرف و سایر درباریان می گوید: «خواجه نوری با اشرف پهلوی شریک بود و به کلیه مالکین اراضی شرق تهران پارس و حتی برخی صاحبان خانه ها ابلاغ نموده بودند که املاک شما در طرح مجتمع ساختمانی قرار گرفته است و قیمت ملک شما ارزیابی و پرداخت می شود که در فلان تاریخ باید تخلیه کنید و بروید.

معلوم نبود مطابق چه قانونی به این اجحاف دست زده بودند. این اراضی از شرق تهران پارس شروع می شد منهای قریه جوادیه تا رأس گردنه جاجرود هزارها هکتار را در بر می گرفت… منزل من که متری هشت تومان آنرا خریداری نموده بودم… همه با یک چشم به همزدن بلعیده می شد… خوب ملاحظه فرمائید من یک سپهبد بودم طرز رفتار این بود وای بحال دیگران. البته قانون جنگل است.» (خاطرات سپبهد پالیزبان، لس آنجلسNaragestan publishers، اول دسامبر ۲۰۰۳، ص۴۷۰)

سازمان مخوفی که موجب می شد سپهبد پالیزبان با همه قدرتش جرئت نکند در برابر اشرف بایستد آیا جز ساواک بود؟ همان گونه که این عضو بلندپایه ارتش شاه اذعان دارد مردم عادی از ترس جنایات این سازمان پلیسی هرگز جرئت کوچکترین اعتراضی به پیروی درباریان از قانون جنگل نداشتند. در واقع ساواک این جسارت را به درباریان می داد که به ملت ظلم کنند، در حالی که اگر مردم می توانستند به محاکم مراجعه و اعتراض خود را از کانالهای قانونی پیگیری کنند دیگر اشرف و امثال او نمی توانستند حقوق اولیه مردم را از بین ببرند.

در تمام دوران حاکمیت استبداد سازمانی که هر نوع اعتراضی را به درباریان با خشونت آمیز ترین اشکال در نطفه خفه می کرد ساواک بود؛ بنابراین نمی توان گفت در جامعه ای که کژرویهای گوناگون وجود دارد از ساواک هم نمی توان انتظار آلودگی نداشت. ساواک به عنوان بازوی اجرای استبداد در واقع منشأ آلودگی بود که در این زمینه می بایست به روشن کردن نحوه عملش پرداخت.

مسئول اداره هشتم ساواک بعد از این مقدمه چینی، اعضای این سازمان را که صرفاً در خدمت قدرت فائق آمده بر ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد و استبداد داخلی بودند خدمتگزاران وطن!؟ می نامد: «بدتر از آن قضاوت آلوده به غرض و مقاصد خاص بود که درباره این خدمتگزاران وطن صورت گرفت و طی آن مرز حق و ناحق بهم آمیخت، و در چیرگی کینه و عداوت و مقاصد خائنانه سیاسی و بالاخره غلبه هیجان کور بر خرد و منطق، که از ویژگیهای انقلاباتی از نوع انقلاب ایران است، از سازمانی که سهم قابل ملاحظه ای در حفظ استقلال و امنیت کشور در یکی از بحرانی ترین ادوار تاریخ معاصر، به عهده داشت، یک گشتاپو یا کی جی بی ساخته شد.» (صص۷-۱۳۶)

هرچند گشتاپو و کی جی بی نسبت به سایر ملتها ظلم بسیاری روا داشته اند، اما در داخل کشور خودشان علیرغم داشتن چهره خشن بشدت حافظ منافع ملی بوده اند، و از حقوق کشورشان در برابر سایر کشورها مراقبت می کردند اما ساواک به اعتراف صریح جناب رئیس اداره هشتم در مقابل مردم ایران و در خدمت بیگانه بود: «ساواک باید ضمن قدردانی از کمک های علمی و فنی کشورهای یاد شده، در مواردی که هدف های مشترک در بین بود با آنها همکاری می کرد و در عین حال استقلال و هویت خود را حفظ می نمود. نه اینکه تحت اراده چند مستشار آمریکائی که در مواردی دانش و هوش و کارائی آنها به مراتب از کارمندان و افسران ایرانی کمتر بود و عمدتاً ماموریت داشتند در راه منافع کشور خودشان انجام وظیفه بکنند، قرار گیرد. ولی اعتقاد بی چون و چرای مقامات بالای مملکتی به کارائی های سیا و اینتلیجنت سرویس بریتانیا، بیشتر مواقع موجب می شد که ابتکار عمل از ساواک سلب شود.» (صص۴-۴۰۳)

منوچهر هاشمی به این ترتیب می پذیرد در بعد مسائل اطلاعاتی و امنیتی نه از دیدگاه پهلویها و نه حامیان بیگانه آنها ساواک اعتباری نداشته و تشکیلات عریض و طویل آن صرفاً در خدمت سرویسهای اطلاعاتی بیگانه بوده است. آنچه به نظر می رسد به عهده ساواک گذاشته می شود آنهم با نظارت، آموزش و هدایت آنان، امور پلیسی در امر سرکوب مخالفان کودتاگران بوده است. نکته حائز اهمیت اینکه در این فراز نیز مسئول اداره هشتم حاضر نیست واقعیتی را که موجب آشکار شدن ماهیت محمدرضا پهلوی می شود، بیان دارد. بطور مسلم تنها کسی که می توانست به ساواک دستوری بدهد شخص شاه بود.

هیچ مقام دیگری حدفاصل وی با ساواک نبود که بتواند به آن امر و نهی کند. اما برای آن که بی هویتی اعلیحضرت!؟ در برابر بیگانگان مشخص نشود، در این فراز ترجیح داده می شود «مقامات بالای مملکتی» عامل تبدیل ساواک به مجری اهداف بیگانه ذکر شوند. اینگونه به نظر می رسد که دفاع از مفاسد سیاسی، اقتصادی و اخلاقی دربار آنچنان با وجود عناصر ساواک عجین شده که حتی سالها بعد از سرنگونی رژیم پهلوی توسط ملت ایران، هنوز نمی توانند سخنی در تعارض با دربار (بربادرفته) به زبان آورند.

۳- ماهیت عناصر تشکیل دهنده ساواک: همانگونه که اشاره شد در این کتاب منوچهر هاشمی تلاش دارد قتل و خشونت را در ساواک به افسرانی نسبت دهد که از فرمانداری نظامی به این سازمان راه یافتند و طرفداری از آزادی و تز تعامل با جریانات سیاسی و جوانان را مربوط به کسانی قلمداد کند که از رکن ۲ به آن منتقل شدند. از همین زاویه و از موضع یک فرد با سابقه در رکن ۲، وی از اینکه نیروهای طیف اول بر ساواک حاکم شدند، تأسف می خورد و می گوید: «اعمال این شیوه ها و ایجاد خفقان و سانسور و سلب آزادی از مردم و احزاب به صورت افراط و جلوگیری از فعالیت های معقول سیاسی و اجتماعی بود که بطور طبیعی، مردم بخصوص جوانها را بطرف عصیان می کشانید و بهانه به دست مخالفان داخلی و خارجی حکومت می داد که آنرا رژیم سفاک و ضد حقوق بشر معرفی کنند. در حالی که اگر به مردم فرصت ابراز عقاید و اجازه تشکیل سازمانها و احزاب و اجتماعات داده می شد، نه از عصیانها و خرابکاریها نشانی باقی می ماند و نه فعالان سیاسی داخل و خارج کشور بهانه ای برای حمله به حکومت به دست می آورند. (ص۳-۴۰۳)

علی القاعده استنباط خواننده از این اظهارنظر این است که اولاً آقای منوچهر هاشمی و جریانی در ساواک موافق احقاق حقوق مردم بودند و به شکنجه و سرکوب اعتقادی نداشتند. ثانیاً جناح مقابل این جریان آنچنان سبوعانه و جنایتکارانه حقوق اساسی مردم را نقض می کردند که رژیم پهلوی سفاک جلوه گر می شد. ثالثاً امکان فعالیتهای سیاسی معقول می توانسته به وجود آید و ابراز عقاید و تشکیل اجتماعات هیچگونه خطری!؟ نمی توانسته برای امنیت!! کشور داشته باشد. رابعاً ساواک باید نوعی عمل می کرد که حتی آثار جنایات فرمانداری نظامی بعد از کودتای ۲۸ مرداد را از بین می برد و نظر مردم را نسبت به دولت کودتا عوض می کرد: «تا بدین ترتیب هم نظر عامه مردم نسبت به رژیم و حاکمیت که بعد از واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و رفتار نسبتاً خشن فرمانداری نظامی قضاوت بدبینانه ای پیدا شده بود، تعدیل شود و هم بتدریج الگوهای دموکراسی با شرایطی، در کشور مورد عمل قرار بگیرد.» (صص۹-۱۱۸)

تا اینجای بحث، رئیس رکن ۲ در لشکر لرستان و رئیس اداره هشتم ساواک می پذیرد که عده ای در ساواک سفاکانه عمل می کردند و همه حقوق مشروع مردم را به بد ترین شکل نقض می کردند. اکنون با استناد به مطالب «داوری» در مورد جناح دیگر که ظاهر طرفدار دمکراسی بوده اند!! تامل بیشتری می کنیم تا ادعای نویسنده را محک زنیم: «گرچه تعدادی از افراطیون این حرکت (مذهبی) در بعد از وقایع مرداد سال ۱۳۳۲ به مجازاتهای سنگین رسیدند، ولی عدم قاطعیت کافی در قلع و قمع آنها و بالاتر از آن، اهمیت ندادن به فعالیت های زیرزمینی و پشت پرده این گروه که ظاهراً برای محدود کردن حرکت های چپ ندیده گرفته می شد، در بوجود آمدن حوادث وحشتبار سالهای بعد، یعنی حادثه خرداد ۱۳۴۲ و سپس واقعه بهمن ۱۳۵۷ نقش عمده ای داشت. اصولاً به نظر من، که نظر بسیاری از افراد آگاه هم در مورد پیچیدگی و کیفیت بافت اجتماعی و ساختار سیاسی ایران است، بازی دستگاه با جناح روحانیت اشتباه بود.» (ص۷۶)

این طرفدار دمکراسی که قبلاً سرکوب فرمانداری نظامی را غلط عنوان کرد و خواستار تصحیح و برطرف کردن تأثیرات آن در میان مردم بود در این فراز به یکباره ماهیت خود را روشن ساخته و از اینکه بعد از کودتا سرکوب گسترده ای صورت نگرفته و جمعیت بیشتری قلع و قمع نشده اند آشکارا ابراز ناراحتی می کند. ظاهراً اعدامهای وسیع و کشتار خیابانی توسط اراذلی چون شعبان جعفری که سیاهی آن از تاریخ معاصر ایران هرگز پاک نخواهد شد نتوانسته عطش آدمکشی اعضای ساواک را در که آن زمان یا در رکن ۲ یا در فرمانداری نظامی فرو نشاند: «روزولت می بایست چند هزار دلار از بودجه سری که سازمان سیا در تهران داشت به دو مامور خود بپردازد. این پول را می بایست به چاقوکشان و اراذل زورخانه و افراد فقیر زاغه نشین جنوب شهر بپردازند تا به تظاهرات به نفع شاه تشویق شوند.» (آخرین سفر شاه، ویلیام شوکراس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، چاپ چهارم، نشر البرز، سال ۶۹، ص۷۵)

جنایات فراموش نشدنی که دار و دسته چاقوکشان در خیابان های تهران صورت دادند و کشتار بیرحمانه ای که در زندانهای فرمانداری نظامی صورت گرفت دستکم به اعتراف همین آقای رئیس اداره هشتم باید به نوعی از اذهان مردم پاک می شد. جنایاتی چون زنده زنده سوزاندن روزنامه نگاران (کریم پور شیرازی) و شکنجه های سبوعانه مخالفین سلطه آمریکا و صهیونیسم بر ایران که برای نمونه آنان را عریان در بشکه های حاوی شیشه های خرد شده قرار می دادند و سپس آن را به گردش در می آوردند و… عرق شرم بر پیشانی هر ایرانی می نشادند چرا که این جنایات به صورت آشکار و پنهان به دست یک سری ایرانی نما صورت گرفت. این حجم از جنایات فقط برای قاتلان بالفطره می تواند کم جلوه گر شود و از اینکه در آن فرصتهای استثنایی!! بعد از کودتا نتوانسته اند بیشتر خون بریزند سالها بعد تأسف بخورند.

برای بیشتر روشن شدن ماهیت عناصری که از رکن ۲ و فرمانداری نظامی جذب ساواک شدند بهتر است اولین ریاست ساواک که منوچهر هاشمی به وی ارادت ویژه ای دارد؛ «سپهبد بختیار به نظر من یکی از شجاع ترین و میهن پرست ترین افسران ارتش بود» (ص۲۸۹) را به خوبی بشناسیم: «ماموران ساواک به وسیله موساد و سیا و «سازمان آمریکایی برای پیشرفت بین المللی» تربیت می شدند… نخستین رئیس ساواک سپهبد تیمور بختیار بود که به سنگدلی و لذت بردن از زجر دادن دیگران شهرت داشت. او درنده خوی وفاداری نبود…» (آخرین سفر شاه، ویلیام شوکراس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، نشر البرز، چاپ چهارم، سال ۶۹، ص۱۹۸)

همچنین در مورد قسی القلبی وی در کشتن افراد در سمت فرمانداری نظامی تهران آمده است: «سیف پور فاطمی: دکتر حسین فاطمی چندی مخفی بود و بعد از آنکه دستگیر شد، مریض بود در داخل شهربانی یک عده ای از طرف اشرف و شاه مامور کشتن او شدند و در داخل شهربانی شعبان بی مخ او را با چاقو مجروح کرد به طوری که مجبور شدند او را به بیمارستان بردند مدتی در بیمارستان بود و بعد از آنکه او را محاکمه کردند محاکمه اش هم کاملاً سری بود محکوم به اعدام شد و با حال تب روی برانکارد او را اعدام کردند…و یکی از اشخاصی که در زندان بود دکتر شایگان- [می گفت] دکتر حسین فاطمی را [تیمور] بختیار و نصیری همان طور که روی برانکارد بود با سه تیر از بین بردند». (تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، مجموعه برنامه داستان انقلاب از رادیو بی بی سی، به کوشش عمادالدین باقی، نشر تفکر، سال ۷۳، ص۱۲۹)

فردوست نیز روایتی مشابه دیگران در مورد تیمور بختیار دارد: «… (بعد از کودتای ۲۸ مرداد) تیمور بلافاصله به دستور آمریکایی ها فرمانداری نظامی تهران را ایجاد کرد و قدرت واقعی را به دست گرفت… در مقام فرمانداری تهران بیدادها کرد و هر کس را که آمریکا و انگلیس و محمدرضا می خواست از دم تیغ گذراند. توده ای ها را قلع و قمع کرد. فدائیان اسلام را به طرز فجیعی به جوخه اعدام تحویل داد. پادگان مرکز ۲ زرهی را به یک شکنجه خانه تمام و کمال تبدیل کرد و به جان دختران و زنان خرس انداخت.» (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، حسین فردوست، انتشارات موسسه اطلاعات، ج۱، ص۴۱۷) نکته جالب توجه اینکه رئیس اداره هشتم علی رغم انتقاد از جنایات تیمور بختیار در مقام فرمانداری نظامی در تناقضی آشکار، از کسی که به روایت همگان از شکنجه انسانها لذت می برده و در درنده خویی زبانزد عام و خاص بوده است به عنوان «یکی از شجاع ترین و میهن پرست ترین افسران ارتش» یاد می کند. (ص۲۸۹)

بنابراین از یک سو ارادت ویژه منوچهر هاشمی به تیمور بختیار و از سوی دیگر عملکرد وی در دوران تصدی اش در رکن ۲ به خوبی روشن می سازد که نمایش تفکیک نیروهای ساواک به دو جریان درنده خو و نرمخو اصولاً مبنایی ندارد.

مروری بر عملکرد نویسنده کتاب «داوری» در دوران تصدی ریاست رکن ۲ لشکر لرستان، دستکم از زبان خودش درنده خویی همه نیروهای گزینش شده برای ساواک را اثبات می کند: «فروغ [رئیس اداره هواشناسی استان لرستان] در مراحل اولیه بازجوئی در داخل شهربانی هم از اعتراف خودداری می کرد ولی با فشار روحی و جسمی که در بازجویی…» (ص۴۱) «پسر [مبل فروش بروجردی] تحت بازج

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.