پاورپوینت کامل ارزیابی عناصر اراده ملی و بیطرفی در جنگ اول جهانی ۷۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ارزیابی عناصر اراده ملی و بیطرفی در جنگ اول جهانی ۷۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ارزیابی عناصر اراده ملی و بیطرفی در جنگ اول جهانی ۷۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ارزیابی عناصر اراده ملی و بیطرفی در جنگ اول جهانی ۷۴ اسلاید در PowerPoint :
تاریخ ایران در جنگ جهانی اول، ناشناخته ترین دوره در تاریخ معاصر این کشور می باشد. در حالیکه این دوره، از سویی از حلقه های زنجیر مقاومت و مبارزات ضد استعماری مردم، و از سوی دیگر، نقطه عطفی در سرنوشت ایران و خاورمیانه و بطور کلی نظام سیاسی جهان به شمار می رود. عدم توجه مورخین و صاحبنظران علوم سیاسی به این دوره، مسائل بسیاری را بی جواب می گذارد.
مؤلفین بیگانه عمق روحیات و احساسات ایرانیان را کمتر درک کرده اند. راجع به این دوره نیز اغلب درصدد توجیه سیاست دولت متبوع خود برآمده و حقایق را به نفع غرب و به ضرر ایران جلوه داده اند.
از سوی دیگر اهمیت این دوره بویژه بخاطر ارتباطی است که بین وقایع اجتماعی حادث در آن ایام با دوران بعدی وجود دارد. یعنی مبارزات ضد استعماری و قیام مردم در جنگ اول، واقعه تنباکو و جنبش مشروطه را به ملی شدن صنعت نفت، حوادث سال ۱۳۴۲، و بالاخره انقلاب اسلامی ایران پیوند می دهد.
بالاخره در این دوره است که ایرانیان بر علیه منافع استعماری روس و انگلیس بپا می خیزند. به عبارت دیگر، این قیام اولین مبارزه ی مردمی و همه جانبه و مستقیم بر علیه هر دو ابرقدرت زمان محسوب می گردد. قیام مردم بر ضد استعمار، در خلال جنگ به صورت حکومت موقت تجلی کرد؛ و پس از جنگ هسته اصلی مقاومتی شد که باعث رد قرارداد ۱۹۱۹ گردید که نقطه ی عطفی در تاریخ ایران و منطقه به شمار می رود. زیرا مبارزات ملت ایران در جنگ بین المللی اول و اثرات آن در ممالک منطقه بالاخره سبب شد که استعمار تدبیر دیگری اندیشیده و از در دیگر وارد شود.
در مورد این دوره اغلب گفته شده است که «ایران در جنگ جهانی اول سعی نمود از طریق سیاست بیطرفی، از آتش جنگ جان سالم بدر برد. ولی ضعف داخلی و در نتیجه عدم رعایت حقوق بیطرفی توسط متجاوین، به شکست این سیاست انجامید.» ولی یک تجزیه و تحلیل کلی و تاریخی، ابعاد سیاسی و اجتماعی دیگری را به ما می نمایاند. البته چنین تجزیه و تحلیلی مستلزم پژوهش دیگری است که در این مقاله نمی گنجد. در اینجا کافی است به دو مطلب اصلی، یعنی سیاست خارجی ایران و سیاست بیطرفی، اشاره کنیم و تفصیل مطلب را به فرصت دیگری واگذاریم به عبارت دیگر برای درک بعد اجتماعی ـ سیاسی این مبارزات در جنگ بین الملل اول، از یک سوی باید مفهوم بیطرفی را در آن دوران، و از سوی دیگر، عواملی را که در سیاست خارجی ایران نقش مؤثری داشته اند باز شناخت.
بیطرفی
به طور کلی مفهوم بیطرفی دارای سه جنبه است: بیطرفی در سیاست خارجی، بیطرفی نظری و بیطرفی حقوقی. بیطرفی در سیاست خارجی از کهن ترین سیاست های حقوق بین المللی می باشد. حتی می توان گفت که در تاریخ تمدن، بیطرفی به قدمت جنگ است. در قدیمی ترین و معتبرترین تاریخ مدون یعنی «جنگ های یونانیان»، توسیدید[۱] چند نمونه از این سیاست را تشریح می کند. بهر حال تاریخ جنگ ها از بیطرفی خالی نیست.
نگاهی به این تواریخ، انواع و اقسام سیاست بیطرفی را به ما می نمایاند که هنوز هم کم و بیش معتبر بوده و به عنوان سیاست خارجی از سوی برخی دولت ها اتخاذ می شوند. از جمله منحصر بفردترین انواع بیطرفی، جنبش «عدم تعهد» می باشد که پس از جنگ جهانی دوم به عنوان عکس العملی از سوی ممالک خارج از پیمان های نظامی ناتو و ورشو ظهور کرد.
از لحاظ نظری به بیطرفی به اندازه ی کافی توجه نشده است. می توان گفت که بر اساس مکتب واقع گرایی سیاسی، روابط بین الملل را ازدیاد قدرت که جوهر منابع ملی باشد تعیین می کند. در نتیجه پیروان این مکتب، بیشتر فکر خود را به پیمانهای نظامی معطوف داشته اند که به قیمت عدم توجه به بیطرفی تمام شده است. تألیفاتی که پس از جنگ جهانی دوم در جوامع شرقی و غربی راجع به روابط بین المللی صورت گرفته، گویای این نکته است. البته از این دو موضع شرق و غرب چیزی جز این هم انتظار نمی رود.
از سوی دیگر، در تفکر مکتب سیاسی آرمان گرایی نیز بیطرفی جایی ندارد. در اغلب نظریه های این نحله راجع به «نظام دنیا»، مانند: فدراسیون جهانی با یک سازمان بین المللی کارا، نظام یک قطبی، و حتی یک «تعادل قوای» کامل، بیطرفی به کار نمی آید. این بی توجهی نسبت به بعد نظری بیطرفی، در مورد جنبش عدم تعهد نیز صادق است. به طور کلی نادیده گرفتن بعد نظری، درک جنبه های عملی را مشکل تر می کند؛ و این مسأله در مورد بیطرفی بوضوح مشاهده می شود.
اما از لحاظ حقوقی، یعنی بیطرفی در حقوق بین المللی، این مفهوم تاریخچه ی کاملتری دارد. البته چون حقوق بین المللی فعلی محصول تسلط و قدرت فرهنگ غرب می باشد، تکامل بیطرفی حقوقی را باید در تاریخ حقوق بین المللی غرب جستجو کرد. به طور کلی حقوق بین المللی معلول پیدایش کشور به معنای جدید آن، که پدیداری است غربی، می باشد. استفاده از واژه ی بیطرفی در مجامع دیپلماتیک اروپا و قراردادهای دو جانبه از قرن پانزدهم میلادی معمول بوده است. پرنس نشین لیژ[۲] در سال ۱۴۷۸ میلادی سیاست خارجی خود را بیطرف اعلام کرد. اواخر همین قرن «کنفرانس دریایی»[۳] قوانین بیطرفی در دریاها را تدوین نمود. ولی اغلب از صلح وست فالی[۴] در سال ۱۶۴۸ میلادی برای پایان دادن به جنگ های سی ساله که مصادف با انتشار کتاب «حق جنگ و صلح»[۵] توسط گروسیوس[۶] بود به عنوان نقطه شروع حقوق بین المللی و حقوق بیطرفی یاد می شود. از عواملی که به نحوی در تکامل حقوق بین المللی و بخصوص بیطرفی مؤثر بوده اند از: فئودالیسم، تسلط کلیسا و «جنگ حق»، عصر اکتشافات و تجارت و کشتیرانی و بیطرفی دریاها، و پیدایش سوداگری[۷] و سرمایه داری می توان نام برد.
طی قرون هفدهم و هجدهم میلادی استفاده و سوء استفاده از بیطرفی در تکامل این مفهوم بی تأثیر نبوده است. بیطرفی متمایل ـ یعنی بیطرفی اسمی و کمک رسمی به یک طرف ـ مظهر بیطرفی این عصر به شمار می آید. در اواخر قرن هیجدهم، شدت عمل متخاصمین و تجاوز به حقوق بیطرف ها، به پیدایش «بیطرفی مسلح» انجامید؛ بدین معنی که فقط ممالک و قوی می توانستند از حقوق بیطرفی خود دفاع کنند. بالاخره در همین دوران، بیطرفی برای اولین بار بعنوان یک سیاست خارجی دایم اتخاذ شد. اعلام بیطرفی ایالات متحده توسط جرج واشنگتن، اصول مونرو، و سیاست بیطرفی امریکا در جنگ های ناپلئون، بعد جدیدی در بیطرفی بر جای گذارد.
با وجودی که جنگ های ناپلئون بیطرفی را بی اعتبار ساخت، تکامل این مفهوم در طی اعصار و مقتضیات زمان در اروپای بعد از ناپلئون، بالاخره به رسمیت بیطرفی انجامید. کنگره وین در سال ۱۸۱۵ میلادی سویس را بعنوان یک کشور بیطرف دایم شناخت، و سپس همان موقعیت را به بلژیک و لوکزامبورگ اعطا کرد.
در اواخر قرن ۱۹ میلادی خطر یک جنگ اروپایی به خوبی احساس می شد. این خطر موجب کوشش این ممالک در تدوین قوانین جنگ و بیطرفی شد. عهدنامه های لاهه در سالهای ۱۸۹۹ و ۱۹۵۷ میلادی اوج این کوشش را می نمایاند. می توان گفت از زمان «کنفرانس دریایی»، قوانین بیطرفی به آرامی و بنابر مقتضیات زمان در شرف تکمیل بود. در نتیجه به هنگام انعقاد این عهدنامه ها، با وجودی که بیطرفی بطور رسمی مورد بحث قرار گرفت، مقتضیات زمان و منافع کشورهای شرکت کننده بیشتر مد نظر بود تا تدوین یک منشور واقعی بین المللی، بعلاوه چون این عهدنامه ها به امضاء همگان نرسید، از لحاظ حقوقی هیچگاه ضمانت اجرایی پیدا نکرد. بطور کلی، بیطرفی قبل از جنگ جهانی اول همیشه به شکل تبصره ای از قوانین جنگ باقی مانده بود. جنگ جهانی اول همه ی قواعد بیطرفی را دوباره بر هم زد.
با وجودی که جنگ اول برای اولین بار بی معنی بودن جنگ مطلق و بیطرفی مطلق را نشان داد و دنیا را با ابعاد گوناگون این نبرد غافلگیر کرد، تجاوز پی در پی به حقوق بیطرفی، غیر عملی بودن این نوع سیاست در یک جنگ عالمگیر را ثابت کرد. واقع بینی سیاسی حاکم بر ایران، که ثمر ه ی صد سال ارتباط مستقیم با استعمار زورمدارانه ی روس و زیرکانه انگلیس بود، جای هیچ گونه خوش بینی را نسبت به رعایت بیطرفی ایران از سوی دول اروپا باقی نمی گذاشت. مذاکرات ایران با نمایندگان روس و عثمانی قبل از اعلان بیطرفی شاهد این مدعا است. در چنین شرایطی، ایران در یک منطقه جغرافیایی مهم، با دو همسایه پرقدرت، و جنگی که به سرحداتش رسیده بود، به آینده ی خود می اندیشید.
سیاست خارجی ایران
برای درک عمق عکس العمل ایران در جنگ بین المللی اول، باید به سیاست خارجی ایران در قرن نوزدهم میلادی باز گردیم. درباره ی این موضوع تحقیقات و تألیفات زیادی صورت گرفته که در این مختصر جای بازگفتن آنها نیست. شاید برشمردن عواملی که در اتخاذ این سیاست خارجی مؤثر بوده کافی باشد. از عوامل مهم این تصمیم گیری، چند قاعده کلی است که تا شروع جنگ عالمگیر، محرز و مورد تصدیق اکثریت بود.
این قواعد عبارت بودند از:
۱. حضور ممالک اروپایی در منطقه، بعنوان واقعیتی غیر قابل انکار.
۲. این ممالک منافعی دارند که ضرورتاً با منافع ایران سازگار نیست ـ استعمار.
۳. ایران نسبت به ممالک اروپایی ضعیف تر است، و در شرایط عادی قدرت درگیری مستقیم را ندارد.
۴. قاعده ی سوم در مورد همه ی ممالک منطقه صادق است.
۵. مرزهای شمالی مشترک با روسیه، موضع آسیب پذیری است که این همسایه را یک خطر دائمی جلوه می دهد.
۶. دریاهای جنوب، موضع آسیب پذیر دیگری هستند که بزرگترین قدرت بحری اروپا ـ یعنی انگلستان را ـ نیز یک خطر دائمی جلوه می دهد.
۷. منطقه ایران منطقه ای است دو قطبی.
۸. ضعف ایران، رابطه ی متعادلی با دو ابرقدرت را ایجاب می کند.
۹. نفاق یا عدم توافق بین دو ابرقدرت، به نفع ایران، و آشتی یا توافق بین آنها، به ضرر ایران است.
۱۰. در اروپا نوعی تعادل قوا برقرار است و انگلستان با نیروی دریایی خود نقش متعادل کننده را بعهده دارد. این تعادل از نوع دراز مدت می باشد.
۱۱. هر نوع احتمال خطر برای بهم خوردن تعادل قوا در اروپا، با تجدید نظر در روابط استعماری با ممالک غیراروپایی، و از طریق معامله ممالک غیر اروپایی با یکدیگر دفع می شود.
۱۲. تا تعادل قوا در اروپا برقرار است، اوضاع ایران به همین منوال باقی خواهد ماند.
اما وقایعی که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در دنیا رخ می داد، حاکی از تغییراتی اساسی بود. البته بنظر بعید می رسید که قواعد یک تا نه تغییر یابند. ولی ظهور امپراطوری آلمان در صحنه ی بین المللی، این امیدواری را بوجود می آورد که قواعد ۱۰ تا ۱۲ یعنی تعادل قوا در اروپا، در شرف تغییر است. این می توانست برای ایرانیان تنها روزنه ی امید به شمار رود و در اثر آن، اوضاع داخلی بهبود یابد. ولی بر هم خوردن تعادل قوا، در صحنه ی بین المللی، در منطقه اثرات دیگری داشت. با بر هم خوردن تعادل بین المللی قوا، قاعده ی یازدهم چه می شد؟ آیا این تغییر در اروپا، منطقه را از دو قطبی بودن درآورده و سه قطبی می کرد؟ در این صورت با سه قطبی شدن منطقه، تکلیف قاعده ی نهم چه می شود؟ اما سیر جریانات بین المللی در این دوران، حاکی از آن بود که خطر بر هم خوردن تعادل قوا عمیق تر از آن است که بشود با تجدید نظر در روابط استعماری و معامله ممالک غیر اروپایی آن را دفع کرد. فعالیت انگلستان برای حفظ موقعیت خویش و تکاپو برای تشکیل پیمان هائی که منجر به قرارداد «اتحاد مثلث»[۸] با روسیه و فرانسه شد، خطر تجدید نظر در روابط استعماری را کم می کرد. از طرف دیگر فعالیت آلمانها و روابطه حسنه آنها با عثمانی دال بر روند سه قطبی شدن منطقه بود. در این
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 