پاورپوینت کامل ریشه های پیدایش استبداد در حکومت پهلوی ۸۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ریشه های پیدایش استبداد در حکومت پهلوی ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ریشه های پیدایش استبداد در حکومت پهلوی ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ریشه های پیدایش استبداد در حکومت پهلوی ۸۱ اسلاید در PowerPoint :
در اکثر ادوار تاریخی ایران، نظامهای سیاسی حاکم، از نوع نظام استبدادی با ساخت قدرت شخصی بوده اند. نظامی که یک شخص براساس یک نهاد دیرپای بر مردم، حاکم مطلق بوده و رابطه ی مردم به عنوان شهروندان بدون حقوق شهروندی با حاکمیت، بدون واسطه و از نوع یکجانبه بوده است و مردم بدون اینکه گفت و شنودی با بالاترین مقام قدرت سیاسی، یعنی شاه، داشته باشند اسیر تصمیم های فردی و بی چون و چرای پادشاهان بوده اند.
با بررسی جامعه ی ایران در دوره ی باستان و دوره ی پس از اسلام می توان گفت که: «دولتی متکی بر تمرکز اقتدار و حق حاکمیت بر جمیع قوای مملکتی به صورت حکومت فردی سلطنتی پدید آمد، رئیس دولت با عنوان شاهنشاه، قدرت نامحدود و اختیارات کامل را در دست داشت و حکومتش ناشی از اراده و مشیت خداوند شمرده می شد و جنبه ی الوهیت داشت.
پس از اسلام حکومت سلاطین ساسانی مورد تقلید حکام قرار گرفت و تمایلات استبدادی سلاطین همچنان به قوت خود باقی ماند تا به آنجا که به استبداد مطلق و نامحدود رسید.[۱] مطالعات تاریخی گواهی می دهند که نظامهای سیاسی دولتها در ایران از قدیم الایام به عنوان نهادی در خدمت مردم و جهت تنظیم و تمشیت امور آنان نبوده است، بلکه دولت صرفاً جهت حفظ منابع و مصالح طبقه ی حاکم بکار گرفته می شده است.
با تأمل در نظامهای سیاسی گذشته ایران در می یابیم که حکومتهای ایران عموماً فردی، مطلقه، استبدادی و خودمحور بوده اند و متأسفانه این امر، تمامی قدرتهای حاکمه ایران را در تمامی ادوار تاریخ این کشور در بر می گیرد.
در باب سلسله مراتب قدرت نیز باید گفت: «نظام حکومتی نیز متکی بر سلسله مراتب زنجیره ی دراز قدرت بوده که از سرحلقه ی اصلی آن شاه نشأت می گرفت و در درجات پائین تر تا استانداران، فرمانداران وبخشداران و کدخداها ادامه پیدا می کرد.» [۲]
بدین سان، حکومتها با وجود همه ی وسعتی که داشته اند، حرمت خود را حفظ می کردند و هر کس که بر اثر تغییر شرایط اجتماعی و حدوث تحولات فوق العاده ی تاریخی به قدرت دست می یافت و بر تخت فرمانروایی تکیه می زد ودر مقام امن و حصن حصین دولت و دستگاه دولتی جای می گرفت، از تمامی امتیازاتی که در اختیار حکومتگران پیشین بود، برخوردار می شد.
از دیگر سو، جامعه به یکباره از حقوق سیاسی محروم بود و قدر و منزلت مردم تنها در خلوص بی پایان برای فرمانبری و خاکساری خلاصه می شد و نهاد یا سازمان حمایتگری که بتواند از پایمال شدن عرض و ناموس مردمان جلوگیری کند، وجود نداشت. کین و نفرت عناصر غیرحاکم تنها در هنگامه کشمکش هایی که میان قدرتمندان به و جود می آمد، به صورت خاموشی گزیدن و از گروه یا دسته جانبداری نکردن ظاهر می شد. به عبارت دیگر، حاکمیت، را پروای زیردستان نبود و چون قوانین شرعی و عرفی به تناسب قدرتمندی ارباب زور، ضعیف و حتی نادیده انگاشته می شد، بنابراین، خداوندان شمشیر تنها به اتکای خلقیات و سلایق و منافع خویش و اطرافیان بر جامعه حکم می راندند و مصالح آنی و آتی خود و گروه حاکم را ملاک و معیار هرگونه ارتباط به حساب می آوردند.
فاصله های کوتاه رفت و آمد سلاطین و تغییر سلسله ها، مجالی برای توده ها فراهم نمی کرد که قدرت عکس العمل یابند. [۳] علیرغم دست به دست گشتن مکرر حکومتها در ایران و علیرغم تحولات عظیم در کشور و تسلط عناصر بسیار متفاوت از عالم و عامی، شهری و روستایی، بیگانه و خودی بر ایران باز روال حکومتها همیشه همان بوده که مشهود است و اصول کار و مدار قرار آنها نیز به هیچ وجه تغییری نشان نداده است.
یعنی حکام ایرانی از هر منشاء و مبدأیی که بودند، به هیچ وجه در اصل حکومت فردی و استبدادی مطلقه اختلاف نظر نداشتند. انگار که مقدّر ایران و ایرانی از صدر تاریخ حکومت فردی مطلقه بود و هیچ حاکمی نیز خود و اعمالش را مستوجب پاسخگویی نمی شمرد. در مقابل نیز احوال مردم بود که تمامه تکلیف دیگری پذیرفته و باب چون و چرای را یکبار برای همیشه بر روی خویش بسته بود. [۴]
به عبارت بهتر اگر نظام استبدادی و خودکامگی را نظامی بدانیم که در آن قدرت حاکمه با اختیارات نامحدود در اختیار شخص خاصی قرار می گیرد و حقوق فردی در جامعه تابع علایق دولتمردان و حکام مستبد قرار می گیرد، با اینحال به جای استفاده از روشهای اقناعی، از سرکوب، اجبار و قهر استفاده می شود و در نهایت وجود جامعه نادیده گرفته می شود پس اگر بگوییم که این شکل از حاکمیت و نظام سیاسی از ویژگیهای مستمر نظامهای سلطنتی در ایران بوده است، غلط نگفته ایم.
مطالعات تاریخی در خصوص ویژگیهای ساختاری، قدرت سیاسی در ایران، گویای این است که «استبداد» با شروع سلطه شاهان همزمان و از بدو شکل گیری ویژگیهای این نظام های سیاسی بوده است. جوانه های خودکامگی و استبداد از آن موقع شکفته و رفته رفته به غده ای بدخیم تبدیل شده و در طول قرنها ملت ایران رابی چون و چرا اسیر خودش ساخته و به عنوان صفت اصلی نظام سیاسی ایران درآمده و آن را فاسد کرده است. برای فهم درست چرائی و چگونگی ویژگی مستمر نظامهای سیاسی در ایران می بایستی به متن فرهنگ سیاسی در جامعه رجوع کرد.
از ویژگی های جامعه ایران در این دورانها می توان از عدم مشارکت عمومی در تصمیم گیریها، عدم آگاهی مردم از حقوق خود و آشنا نبودن آنها با وظائف نظام سیاسی، بی تفاوتی و کناره جویی از سیاست و امور اجتماعی نام برد.
در واقع، دولت نقش یک دیوانسالاری عظیم را که همه امور خود را رأساً به انجام می رساند، ایفاء می کرد که دامنه ی کارکردهای آن پایان ناپذیر بود، لذا مردم در همه چیز خود را وابسته به دولت احساس می کردند که امکان فاصله از آن و قیام علیه دولت امکان ناپذیر می نمود.
ساختار نظام سیاسی در ایران نیز عمدتاً متکی بر ارتش (نظام میلیتاریزه) و بر استبداد فردی و شخصی متکی بوده است. مسأله ی تمرکز، گسترش قدرت و انحصار طلبی قدرت در ایران قبل از آنکه به متغیرهایی چون روحیات اخلاقی حاکم مربوط باشد به فرهنگ سیاسی جامعه و نیز ماهیت قدرت در آن جامعه بر می گردد. در یک نظام سیاسی که فاقد هرگونه ساختار تهدید کننده ی قدرت باشد، حاکمیت سیاسی در پی بدست آوردن انواع انحصارهای دینی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خواهد بود. بنابراین، اگر در این حاکمیت در نهایت قدرت دینی نیز جلب و جذب و حتی تسلیم بلاشرط قدرت سیاسی شود تعجب انگیز نخواهد بود.
روند تاریخی استبداد در ایران پهلوی
در طول تاریخ پرنشیب و فراز ایران، استبداد یا قدرت شخصی به عنوان ویژگی اصلی ساخت قدرت سیاسی در این کشور حضوری مستمر و مداوم داشته است. در دوره ای که ارتش شهرها یا پادگانهای شهری بوجود آمدند، شاه به عنوان کسی که قدرت سیاسی را در دست داشت، اهمیت برجسته ای به لحاظ موقعیت ژئوپولیتیک ایران برای خود کسب کرده بود. در دوره هایی از تاریخ ایران زمین، حضور مدام استبداد حکومتی عکس العمل های متفاوتی را در بین مردم بوجود آورد. شورشهای اجتماعی، نهضتها و انقلاب های بزرگ توده ای مانند انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ را می توان شدید ترین واکنش اقشار جامعه در قبال نظام سیاسی استبدادی دانست.
با بررسی ساختار قدرت، ماهیت هر نظامی را می توان دریافت. ساخت قدرت در نظامهای حکومتی شخصی، از نوع عمودی، مطلق و یکجانبه است. در این نوع ساخت قدرت، به دلیل تمرکز شدید قدرت سیاسی در دست شاه، نیروهای اجتماعی ـ سیاسی مستقلی که بتوانند به طور رسمی در نظام سیاسی اثر بگذارند وجود ندارند و نیروهای اجتماعی ـ سیاسی مستقلی که به طور غیر رسمی فعالیت دارند، بسیار ضعیف و سازمان نیافته هستند که بتوانند در برابر قدرت مطلقه شاه عملی مؤثر انجام دهند.
نظام سیاسی در دوره ی پهلوی نیز از نوع نظام سیاسی فردی بوده و قدرت در دست شاه تمرکز داشت و نیروهای مردمی در تصمیم گیریهای سیاسی مؤثر نبودند و در ساخت قدرت پهلویان، حکومت برای پایداری خود بر مبنای اصل اطاعت و فرمانبرداری درصدد بر می آمد که مشروعیت سیاسی را در میان اتباع خویش برانگیزد.
حال که پیشینه ی ساخت قدرت و نحوه تعامل حکومت و مردم ادوار گوناگون تاریخ ایران آشنا شدیم، به دوره ی پهلوی که در آن مان انقلاب اسلامی چهره نمود توجه می کنیم. پیداست که «منابع مشروعیت در این نوع نظامها، اعتقاد به قداست سنتهای موجود و اعتقاد به خصوصیات خارق العاده شخص شاه است. در ساخت عمومی قدرت، این فرض وجود دارد که مردم توانایی تشخیص مصالح خویش را دارا نبوده و این شخص شاه است که مصلحت عمومی را تشخیص می دهد و مردم را چون رمه ای هدایت می کند.» [۵]
ساختار سیاسی در دوره ی حاکمیت رضاشاه مبتنی بر «پایه ی اصلی ارتش، دیوان سالاری و دربار بود و از این نظر، قدرت اصلی در برابر هرگونه نهاد مردم سالارانه و مبانی مشروع کننده مردمی بود.» [۶]
در هر حال «در عصر پهلوی، ساخت قدرت به شکل عمودی مطلق بود. در رأس هرم قدرت شاه قرار داشت، اقتدار و مشروعیت شاه ناشی از قدرت ارتش در جهت اعمال فشار و سرکوب بود و علاوه بر این، رضاشاه با توسل به احساسات میهن دوستانه مردم، از شور و احساسات آنها برای تأمین وحدت کشور و نیروهای نظامی بهره برداری می کرد. [۷]
همانطوری که اشاره شد پایه سوم قدرت شاه، دربار بود. از این رو، پس از شاه، وزیر دربار عنصر دیگر ساخت قدرت بعد از شاه بود و کنترل پایه ی حکومت یعنی دیوان سالاری اعم از دستگاه های اداری و دیوانی از طریق او صورت می گرفت و نخست وزیر به لحاظ سلسله مراتب قدرت و نفوذ پس از وزیر دربار قرار می گرفت. وزیر دربار مستقیماً تحت نظر شاه انجام وظیفه می کرد. اگر چه او عضو هیأت دولت نبود، ولی دستورات شاه را به هیأت دولت ابلاغ می کرد. همین امر یکی از نشانه های یکجانبه بودن و عمودی بودن شکل حکومت پهلویان بود.
این رویه از سلسله مراتب قدرت زمانی آغاز شد که «جنگ جهانی دوم» شروع شد و هجوم متفقین به ایران، حکومت رضاشاه را در شهریور ۱۳۲۰ساقط کرد و دوره ای جدید در ایران بوجود آورد.
در این دوره، به دلیل کاهش قدرت دربار، شفافیت سیاسی در جامعه پدیدار گشت. پس از آن، گروه ها و دسته های مختلف اجتماعی وارد عرصه فعالیت سیاسی شدند که هر یک، نمایندگی بخشی از منافع اجتماعی و طبقاتی را به عهده داشتند. در این زمان (۳۲ ـ ۱۳۲۰) اگر چه قدرت نهادی سلطنت ـ به صورت مظهر حکومت مطلقه ـ همچنان یک عنصر اصلی بود، اما سیطره ی آن بر جامعه کاهش نسبی یافته بود و قدرت سیاسی بین قطبهای مختلف؛ دربار، مجلس، کابینه، سفارتخانه های خارجی و عامه مردم تقسیم شده بود که بی ثباتی سیاسی یکی از پیامدهای آن بود.» [۸]
«اگر چه دیکتاتوری شاه بر همه این جناحها کنترل داشت ولی کسانی چون تیمورتاش و فروغی، سپهبد زاهدی، تیمور بختیار، علاء، اقبال، امینی و مصدق درتعیین سیاست کشور دست کمی از شاه نداشتند. شاه و دربار در آن سالها یکی از مراجع قدرت به حساب می آمدند و نه همه آن. از آن به بعد، شاه قدرت خود را تحکیم کرده و همه مراجع قدرت را تحت سیطره خود قرار داد.
او مخالفان را به شدت سرکوب نمود و آن دسته از وزراء و یا فرماندها نظامی را که ممکن بود، خطری محسوب شوند از کار برکنار یا به قتل رسانید. برای نمونه، در زمان رضاشاه، تیمورتاش که برای به قدرت رسیدن او تلاش بسیار کرده بود، به قتل رسید. علی امینی، مصدق و سپهبد زاهدی نیز با وجود اینکه به تثبیت قدرت محمد رضا شاه کمک زیادی کرده بودند به محض احساس خطر از کار برکنار و یا تبعید شدند.» [۹]
همانگونه که هانتینگتون مطرح می کند، در این نوع رژیمها ابزارهای نهادمندی چون انتخابات، مجالس قانونگذاری وجود دارد، اما دارای کارآیی لازم نیست. در ایران، این نهادها از جمله ابزارهای فرمانبردار حکومت سلطنتی بودند و هرگاه این نهادها کوشیده ند تا مستقل از شاه عمل کنند، شاه به مقابله با آنها برخاسته است.
این را نیز باید متذکر شد که در ایران عصر پهلوی تمامی مراجع تصمیم گیری سیاسی از مجلس تا هیأت دولت زیر نظر شخص شاه قرار داشت و بدون اجازه شخص شاه این نهادها قادر به هیچ اقدامی نبودند و هیأت دولت بیشتر به کارگزاران شاه شباهت داشت تا کسانی که مسئولیت اداره کشور را بر عهده دارند. وزراء حق هیچگونه اظهار نظر مستقلی نداشتند و تحت فرمان مستقیم شاه کشور را اداره می کردند. شدت مداخله شاه در امور تا بدان حد بود که «شاه در کوچکترین امور مملکتی شخصاً دخالت می کرد خواه این امر کاشتن فلان درخت در کویر بود و یا خرید فلان کالا از شرکت خارجی.» [۱۰]
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 