پاورپوینت کامل نقد کتاب خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی ۹۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نقد کتاب خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی ۹۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقد کتاب خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی ۹۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نقد کتاب خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی ۹۳ اسلاید در PowerPoint :

کتاب «خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی» در اسفند ۱۳۸۱ توسط نشر «کتاب نادر» در ایران منتشر شد. این کتاب حاصل مصاحبه هایی با دکتر حائری در ایالت مریلند آمریکا بین سالهای ۶۷ تا ۷۱ در چارچوب «طرح تاریخ شفاهی ایران» در دانشگاه هاروارد است.

ضمناً گفتنی است دست اندرکاران این طرح قبل از انتشار خاطرات، متن نهایی شده مصاحبه ها را به منظور آخرین بازبینی برای دکتر حائری در تهران ارسال می دارند که البته ایشان در ۱۷ تیرماه ۱۳۷۸ در تهران به رحمت ایزدی می پیوندد و چنین اقدامی صورت نمی پذیرد. براساس توضیحات مجریان طرح تاریخ شفاهی ایران، نزدیک به یک سال بعد برادر همسر مرحوم حائری متن اصلاح شده را که نشان از تغییر نظر نسبت به بعضی از شخصیتها داشته است، مرجوع می دارد تا به چاپ رسد.

دکتر مهدی حائری یزدی در فروردین ۱۳۰۲ هجری شمسی (۱۹۲۳ م.) در شهرستان قم متولد شد. پدر او، آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، از مراجع تقلید شیعیان و مؤسس حوزه علمیه قم بود.

مهدی حائری یزدی پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه به حوزه علمیه قم راه یافت و به تحصیل علوم اسلامی پرداخت. وی پس از سه سال تحصیل، دوره سطح را در فقه و اصول گذراند و درسهای خارج فقه و اصول را نزد آیت الله بروجردی، آیت الله سیدمحمدحجت کوه کمره ای تبریزی و آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری آموخت و سرانجام به اخذ درجه اجتهاد از سوی آیت الله بروجردی نائل آمد.

او در سال ۱۳۳۰ (۱۹۵۱م.) به تهران آمد و مدرس مدرسه سپهسالار قدیم گردید. در همان سال در انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی از شهرستان یزد شرکت کرد، امّا به نمایندگی انتخاب نشد. در سال ۱۳۳۴ با رتبه دانشیاری به تدریس در دانشکده الهیات دانشگاه تهران پرداخت و پس از ۵ سال به مقام استادی ارتقاء یافت. در سال ۱۳۳۹ (۱۹۶۰م.) به عنوان مجتهد تام الاختیار از سوی آیت الله بروجردی عازم آمریکا گردید.

همکاری در تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا، تحصیل در دانشگاههای آمریکا تا دریافت دکترا در رشته فلسفه آنالیتیک و تدریس در دانشگاههای هاروارد و مک گیل (در شهر مونتریول کانادا) و میشیگان و جورج تاون، محور تلاشهای وی در ایام دوری از کشور بوده است.

حائری یزدی در نخستین روزهای انقلاب از طرف امام خمینی(ره) به سمت سرپرست سفارت ایران در واشنگتن تعیین شد که پس از مدتی از این مقام استعفا داد. وی در سال دوم انقلاب به ایران مراجعت کرد و در سال ۱۳۶۲ مجدداً از ایران خارج شد و جهت تدریس در دانشگاه آکسفورد، مدتی هم در لندن اقامت کرد.دکتر حائری یزدی در ۱۷ تیر ماه ۱۳۷۸ (۸ ژوئیه ۱۹۹۹م.) در تهران درگذشت.

دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در بخش نقد و بررسی کتب تاریخی به بررسی کتاب «خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی» پرداخته است. با هم این نقد و بررسی را می خوانیم:

مرحوم دکتر مهدی حائری یزدی شاید اولین شخصیت حوزوی باشد که در خارج کشور مورد توجه دست اندرکاران طرح تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد آمریکا قرار گرفته و با توجه به تعلق ایشان به حوزه، به صورت کاملاً آشکاری تلاش شده است تا از زبان آقای حائری یزدی مطالبی علیه انقلاب اسلامی و شخص امام اخذ شود.

صرفنظر از تبلیغ دیدگاههای نه چندان ناآشنایی همچون باورهای سیاسی «انجمن حجتیه» توسط آن مرحوم- چرا که نقد انقلاب و اندیشه سیاسی آن از زاویه چنین دیدگاهی مقوله جدیدی نیست- دو عامل موجب شده است تا توفیق چندانی از این اقدام، عاید تاریخ پردازان برای ایران در دانشگاه هاروارد نشود: ۱- فقر اطلاعات مذهبی مصاحبه کننده و عدم شناخت وی از حوزه های علمیه ۲- برخوردهای عمدتاً صادقانه آقای حائری که برخلاف انتظار مسئولان طرح تاریخ شفاهی، بصراحت در موارد زیادی به دفاع از امام پرداخته و به برتریهای ایشان در زمینه های علمی، فقهی، سیاسی و. .. اذعان داشته است. اما به لحاظ بینش سیاسی کاملاً متفاوت آقای حائری با جریان احیاگر تفکر دینی که سرانجام تلاشها و مجاهدتهای طولانی و خستگی ناپذیر آن به رهبری امام خمینی (ره) منجر به پیروزی انقلاب اسلامی شد، به زعم مسئولان طرح تاریخ شفاهی، ارائه دیدگاههای ایشان در قالب این خاطرات، نوعی به چالش کشیدن انقلاب اسلامی محسوب می شود.

به طور کلی دیدگاههای مطرح شده در این کتاب دستکم به دلیل حاکمیت نداشتن بر رفتارهای خود آقای حائری، به شدت خدشه پذیرند. به عبارت دیگر، نمی توان خط مشی ای را که آقای حائری در خاطراتش مورد تأکید قرار می دهد، در مقاطع مختلف زندگی ایشان جاری و ساری دید.

به همین لحاظ باید گفت تعریفهای مکرر و خاص آقای حائری از آیت الله بروجردی در خلال بیان خاطرات، از دو حالت خارج نیست؛ یا به نوعی الگوی ذهنی ایشان از دین و مابه ازای خارجی آن به تصویر کشیده شده یا از این طریق به صورت غیرمستقیم قصد نقد اندیشه سیاسی امام در میان بوده است؛ زیرا زندگی و خدمات آیت الله بروجردی با نگاهی خاص، مورد تجلیل قرار می گیرد: «ایشان (آیت الله بروجردی) واقعاً یک مرد بسیار بسیار متقی، باخدا و بسیار با تدبیر [بود]- آن هم با تدبیر، نه شیطنت، بلکه با تدبیر عقلانی. رابطه اش با دولت وقت، با شاه، با وزیر، نخست وزیر، یا اصولاً به طور کلی با هیئت حاکمه یک رابطه بسیار شرافتمندانه بود.

در مرز خودش خیلی اصرار داشت که تحکم بکند، به اصطلاح حق خودش را که امور مذهبی بود به هر نحوی بود از دولت وقت می گرفت… لذا همیشه با دولت وقت یک نوع سازش این شکلی داشت که نه از هم گسیخته بود، به طور کلی، و نه طوری بود که تحت الشعاع هیئت حاکمه قرار بگیرد.»(ص۴۴)

البته سعی مرحوم حائری یزدی برای ارائه یک الگوی ثابت از رفتار سیاسی آیت الله بروجردی و تعمیم آن به همه زمانها به چند دلیل پذیرفته نیست. اولاً، در زمان مرجعیت تامه آیت الله بروجردی، روحانیت و حوزه ها دارای انسجام و تشکیلاتی نبودند؛ لذا ایشان تمامی اهتمام خود را به این امر مهم مبذول داشتند و منشأ خدمات کم نظیری برای تشیع شدند، هرچند باید گفت در این زمینه هم مصون از خطا نبودند که یک نمونه از آن توسط خود آقای حائری چنین نقل می شود: «اول کاشانی با زاهدی موافق بود چون هر دو علیه دکتر مصدق همکاری داشتند.

پس از اندکی بین زاهدی و آقای کاشانی به هم خورد تا جایی که زاهدی به آقای کاشانی حمله کرد… در این هنگام آقای کاشانی و بقایی عده ای را فرستاده بودند به قم برای این که منزل آقای بروجردی بست بنشینند که از [آیت الله] بروجردی برای مخالفت و ضدیت با دولت زاهدی همکاری و همگامی بخواهند… آقای بروجردی هم نمی خواست در این مسائل سیاسی مداخله کند، مصلحتش نبود. خلاصه، مصلحت نمی دانست در این مسائل مداخله کند و دستور داد به شهربانی قم که بیایند اینها را از منزلش بیرون کنند، این جا بود که آقای خمینی [با آقای بروجردی] مخالفت کرد.

شب بود [آقای خمینی] با برادرم مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری یزدی که الحق مردی فقیه، زاهد و پاک دل بود رفتند پیش آقای بروجردی و گفتند که شما چرا این کار را کردید؟ این برای شما و حوزه علمیه بد است که یک عده ای را از خانه تان بیرون کنید… [آیت الله] بروجردی هم در این جریان اوقاتش تلخ شد و هر دو را زیر کوران عصبانیت خود گذاشت.» (ص۸۹)

ثانیا،ً در آن زمان رژیم پهلوی به عنوان مجری برنامه های دولت آمریکا، هنوز ضدیت خود را با دین، بدان میزان که بعدها بروز داد، آشکار نساخته بود. بنابراین به هیچ وجه معلوم نیست آیت الله بروجردی در صورت در قید حیات بودن، طی سالهای بعد نیز همان مشی به اصطلاح «نوعی سازش» در برابر برنامه های دین زدایی آمریکا را در پیش می گرفتند.

برای نمونه آقای حائری به حساسیت فراوان آیت الله بروجردی نسبت به فعالیتهای فرقه بهائیت در ایران اشاره می کند. حال اگر در سالهای بعد، آیت الله بروجردی با این مقوله مواجه می شد که اکثریت پستهای حساس کشوری و لشکری و حتی اقتصادی به بهائیهای مرتبط با صهیونیستها واگذار شده است، آیا باز هم همان سیاست را دنبال می کرد؟ بعد از فوت آیت الله بروجردی، رئیس هیئت دولت، رئیس ساواک، پزشک شخصی محمدرضا و … همگی از اعضای سرشناس این فرقه ضاله انتخاب شدند.

بنابراین با بروز چنین تغییراتی، حتی مشی آیت الله بروجردی نیز نمی توانست ثابت بماند. برای درک این که رژیم پهلوی پس از استحکام بخشیدن به سلطه آمریکائیها در ایران، مخالفت با اخلاق و باورهای دینی را تا چه حد غیرقابل تصوری پی می گرفت، به نقل قولی از منصور رفیع زاده، رئیس شعبه ساواک در آمریکا، بسنده می کنیم: «در شیراز که یکی از مراکز قدیمی مردم به شدت مذهبی محسوب می شود، صدها جشنواره هنری و موسیقی با مضامین شدیداً ضدمذهبی در سرتاسر سال برگزار می گردید.

شاه، به حساب مردم ایران، هنرپیشه های زن و مرد را از سراسر جهان برای حضور در این جشنواره ها دعوت می کرد. برخی مواقع نمایشها در سطح خیابانهای شهر اجرا می شد که این مسئله خشم مردم را برمی انگیخت. در کتاب «غرور و سقوط» نوشته آنتونی پارسونز (آخرین سفیر انگلیس در ایران) یکی از این وقایع شرح داده شده است: گروه تئاتر در خیابان اصلی و مرکز خرید شیراز، فروشگاهی را برای نمایشهای خود اجاره نموده بود. نیمی از نمایشهای این گروه در داخل مغازه و نیم دیگر در پیاده رو بیرون مغازه انجام می شد.

در یک صحنه که در پیاده رو اجرا می شد مردی (لخت یا بدون شلوار، درست به خاطر ندارم) لباسهای زنی را پاره می کرد و به او تجاوز می نمود (تجاوز واقعی بدون تظاهر یا صحنه سازی). تأثیر این صحنه های عجیب و مشمئزکننده بر مردم خوب شیراز به سختی قابل تصور است. این نمایشهای شنیع، توفان اعتراض مردم را که به مطبوعات و تلویزیون نیز کشیده می شد، برمی انگیخت. به خاطر می آورم که این مسئله را به شاه متذکر شدم و اضافه نمودم اگر همین نمایش در خیابان اصلی «وینچستر» اجرا می شد، هنرپیشه ها و بانیان این جریان همه به دردسر می افتادند. شاه با بی خیالی خندید.» (خاطرات منصور رفیع زاده، ص ۲۷۰)

در حالی که حتی حامیان و اداره کنندگان شاه به دلیل تندروی رژیم در اجرای برنامه های دین زدایی، تاثیرات نامطلوب این امر را بر مردم یادآور می شدند، آیا در صورت در قید حیات بودن آیت الله بروجردی، ایشان با چنین سیاستهای غیرانسانی و ضداسلامی به مقابله برنمی خاست؟ حال باید پرسید براستی چگونه است که افرادی چون مرحوم حائری یزدی حتی در این گونه موارد نیز سکوت خود را نمی شکستند؟!

ثالثاً، آیت الله بروجردی دقیقاً آن گونه که مرحوم حائری ترسیم می کند، نبود، بلکه ایشان تا جایی که به برنامه کلی شان در ارتباط با ایجاد یک حوزه قدرتمند به لحاظ تشکیلاتی لطمه نمی خورد، در مسائل سیاسی دخالت می کردند. برای نمونه، ایشان گاهی شخصاً به آیت الله کاشانی کمک مالی می کردند که از آن جمله، کمک مالی دوازده هزار و پانصد تومانی برای خارج ساختن خانه ایشان از گرو طرفداران دکتر مصدق بود. بنابراین نمی توان مدعی بود آیت الله بروجردی صرفاً به مسائلی مثل مقابله با فرقه بهائیت اهتمام می ورزیدند و به سایر امور جامعه هرگز عنایت نداشتند. البته برخی عملکردهای این مرجع بزرگ نیز مورد پسند شخصیتهایی مثل امام نبود که آقای حائری به نمونه ای از آن اشاره دارد.

رابعا،ً اگر هم به فرض مشی سیاسی آیت الله بروجردی برای مقطع خاصی مناسب بوده است، اما این مشی قابل تعمیم به همه دورانها و هر شرایطی نیست. همان طور که اشاره شد، آمریکاییها بعد از کودتای ۲۸ مرداد و تشکیل سازمان مخوف پلیس مخفی، ساواک، برای شاه، بتدریج بر گستاخی خود در مقابله با اعتقادات مردم افزودند، لذا آقای حائری براساس کدام آموزه دینی مشی «سازش گونه» (به تعبیر ایشان) را برای همه ایام توصیه می کنند و خود به آن عاملند؟

مرحوم دکتر حائری یزدی برای نفی الگوی سیاسی عرضه شده از سوی حضرت امام که منطبق بر آموزه های اصیل دینی است، موضع غریبی را در قبال حکومت دینی اتخاذ می کند که حتی نیروهایی چون پیروان «انجمن حجتیه» نیز به آن تمسک نمی جویند: «کجا حضرت رسول اسم خلافت به معنی سیاست و کشورداری را بردند؟ آن چیزی که داریم مسئله امامت است. امامت هیچ ارتباطی به حکومت سیاسی ندارد. امامت یک مقام معنوی است، مقام خدایی و الهی معنوی است که ما معتقدیم که حضرت امیر بعد از حضرت رسول آن مقام را داشتند و آن مقام همیشه برای حضرت امیر بوده. اما بعد از عثمان، یعنی بعد از ابوبکر، عمر، عثمان آن وقت مردم ایشان را خلیفه کردند، و به مقام خلافت رهبر سیاسی رساندند. پس خلافت غیر از امامت است.» (ص۷۷)

این در حالی است که شیعه اعتقاد دارد حق حکومت بر مردم از حضرت امیر(ع) به عنوان صالحترین شخصیت بعد از پیامبر(ص) غصب شده و برخی صحابه به دلیل هوای نفس و مسن تر دانستن خود، به وصیت آن حضرت توجه نکردند. آقای حائری که مجبور گشته سیاست به معنی اداره جامعه را از مسائل دینی تفکیک کند، مدعی است: «کجا در تعیین حضرت امیر از سوی پیامبر به عنوان جانشین، مراد اداره امت اسلامی بوده است.» بر اساس این اعتقاد، بعد از پیامبر چون امامت حضرت امیر صرفاً به عنوان یک مقام معنوی بوده است، هیچ گونه حقی از ایشان ضایع نشده است!!

در این زمینه صرفنظر از تعارضی که بین این نظر آقای حائری با دیدگاه ایشان در مورد شخصیتهایی چون «بهشتی» و «مفتح» می یابیم، باید گفت حتی نیروهایی چون حجتیه ایها نیز نتوانسته اند این واقعیت را کتمان کنند که پیامبر اکرم (ص) نگران آینده امت اسلامی بوده و لذا رسماً علی (ع) را به عنوان جانشین خود برای اداره جامعه تعیین فرموده است. همچنین پیامبر نیز قبل از وفات، شخصاً حکومت را اداره می فرمودند. لذا این جماعت نیز تشکیل حکومت توسط امام معصوم را حق می دانند، اما غیرمعصوم را از این کار پرهیز می دهند.

بنابراین شیعه معتقد است حق اداره امور جامعه اسلامی بعد از رحلت پیامبر(ص) با صالح ترین و شایسته ترین انسان یعنی حضرت امیر بوده و این مهم نیز رسماً از سوی پیامبر اکرم (ص) مورد تأکید قرار گرفته است و دیگران حق بدست گیری زمام امور مسلمین را نداشته اند و با محروم کردن امت از عدالت، شجاعت، علم و تقوای علی (ع) ظلم بزرگی را بر بشریت روا داشته اند. بر همین اساس شیعه همواره حکومتهای موجود در زمان معصومین را غصبی دانسته و به مبارزه با آنها پرداخته است.

حضرت امیر (ع) نیز در خطبه های متعددی غصب این حق را متذکر شده اند و از جمله در

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.