پاورپوینت کامل نقد کتاب در جستجوی صبح ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل نقد کتاب در جستجوی صبح ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نقد کتاب در جستجوی صبح ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل نقد کتاب در جستجوی صبح ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
کتاب «در جستجوی صلح» به خاطرات عبدالرحیم جعفری مدیر اسبق انتشارات امیر کبیر اختصاص دارد.این کتاب در دو جلد و در ۱۲۲۴ صفحه توسط انتشارات روزبهان و در شمارگان دو هزار و دویست نسخه در سال ۱۳۸۳ چاپ و منتشر شده است. در مقدمه ای که به نام جعفری نوشته شده آمده است: «صمیمانه می گویم که هرگز دعوی نویسندگی یا مورخ بودن نه داشته و نه دارم؛ بلکه صرفاً پاره ای از رویدادهای زندگی خود را در کمال سادگی و آن طور که رخ داده به روی کاغذ آورده ام و اگر لغزشهایی در شیوه نگارش وجود دارد به خاطر آن است که توانایی من در نگارش در همین حد بوده است.» بی تردید طرح ادعای غریب نگارش این کتاب برای کسانی که عبدالرحیم جعفری را می شناسند از ابتدا با سئوالی جدی مواجه می شود، به ویژه که در ادامه مقدمه، جعفری با ژان ژاک روسو مقایسه شده است!
عبدالرحیم جعفری در دوازدهم آبان سال ۱۲۹۸ در تهران در غیاب پدر که به سفر رفته و دیگر بازنگشته بود متولد می شود. چند سال بعد خانواده منتخب الملک معاون وقت وزارت امور خارجه مدتی عبدالرحیم و مادرش را به دلیل تنگدستی تحت حمایت خود می گیرند و نام تقی به وی می دهند و او را به مدرسه می فرستند. ابتدا مدرسه علامه و سپس مدرسه ثریا, اما در کلاس پنجم ابتدایی زمانی که مادرش بی علاقگی عبدالرحیم را به درس خواندن مشاهده می کند,
وی را برای شاگردی به چاپخانه اکبر علمی می سپارد. بعد از سالها کار در چاپخانه، وی به عنوان نامه بر در شرکت زیمنس مشغول شده و درس خواندن را به صورت شبانه پی می گیرد اما مردود شدن در امتحان نهایی ششم دبستان موجب بازگشت وی به چاپخانه علمی و ترک مجدد تحصیل می شود. عبدالرحیم در پنجم اردیبهشت ماه ۱۳۱۹ به خدمت نظام وظیفه می رود.
بعد از پایان خدمت و بازگشت به چاپخانه علمی با دختر برادر مدیر چاپخانه (محمدعلی علمی) ازدواج می کند. اما بعد از یک بیماری طولانی مجبور به دستفروشی کتاب می شود. او مدتی نیز به صورت مشارکتی به اداره یک بقالی مبادرت کرده ولی مجدداً به کار دستفروشی کتاب باز می گردد. در شهریور ۱۳۲۴ مجدداً همکاری با اکبر علمی را از سر می گیرد و در سال ۱۳۲۶ به عضویت در باشگاه نیرو و راستی در می آید.
در سال ۱۳۲۸ برای چندمین بار با علمی به نزاع پرداخته و از وی جدا می شود و در آبانماه این سال کار مستقل خود را تحت عنوان انتشارات امیرکبیر آغاز می کند. تا کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ۳۲ جعفری به سختی روزگار را می گذراند اما بعد از فعال شدن بنگاه آمریکایی فرانکلین و نزدیک شدن امیرکبیر به آن، زمینه ترقی وی فراهم می گردد. واگذاری انحصاری چاپ کتب درسی دبیرستانی به جعفری و چند انتشاراتی که با فرانکلین همکاری می کردند به یکباره امیرکبیر را به یک غول مطبوعاتی مبدل ساخت به ویژه اینکه جعفری از قبل این موهبت فرانکلین و دربار قادر بود از تهیه و چاپ کتابهای حل المسائل نیز سود فراوانی را کسب کند.
عضویت جعفری در روتاری وی را بیشتر به دربار نزدیک ساخت و عملاً چاپ آثار تبلیغاتی دربار به وی سپرده شد. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی جعفری به برخی گروهکها از جمله گروهک رجوی نزدیک شد تا از اعتراضات کارگران خود که وی را ساواکی می پنداشتند و علیه وی دست به تظاهرات می زدند مصون باشد، چاپ آثار سازمان به اصطلاح مجاهدین خلق حتی تا نزدیک یک سال بعد از انقلاب توسط وی صورت می گرفت.
در دی ماه سال ۵۸ بدنبال مرگ مشکوک آقای اسماعیل رائین در دفتر انتشارات امیرکبیر، پرونده جعفری در دادگاه مطرح و در نهایت از وی برای اداره امیرکبیر سلب صلاحیت شد. جعفری بعد از آزادی از زندان فعالیت نشر را از طریق ثروتی که به پسرش منتقل ساخته بود پی گرفت. چاپ کتاب در جستجوی صبح به نام وی نشان از فعال شدن حلقه فرانکلین دارد.
با هم نقد و بررسی کتاب را که توسط دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران صورت گرفته، می خوانیم:کتاب دو جلدی «در جستجوی صبح» که وعده تدوین و انتشار مجلدات دیگری از آن نیز داده شده است، ظاهراً خاطرات نخستین مدیر انتشارات امیرکبیر به قلم خود اوست، اما این مجموعه ۱۲۲۵ صفحه ای ضمن پرداختن به دوران طفولیت و جوانی عبدالرحیم جعفری عمدتاً به معرفی حسابگرانه برخی نویسندگان، نهادهای فرهنگی مرتبط با بیگانگان و وضعیت نشر در دوران پهلوی ها پرداخته و به طور مشخص سه هدف را دنبال کرده است:
۱- با پرداختن تفصیلی به آثار نویسندگان- حتی به زندگی شخصی و خصوصیات فیزیکی آنها- سعی شده است به نوعی عملکرد انتشارات امیرکبیر و مدیریت آن در سیاهترین دوران خفقان حاکم بر فضای نشر و آزادی بیان، به طور محسوسی در سایه قرار گیرد.
۲- به بهانه معرفی آثار انتشار یافته توسط این ناشر، بعضاً نویسندگان مرتبط با محافل بیگانه به عنوان چهره های فرهنگی خدوم به این مرزوبوم معرفی شوند.
۳- مؤسسات فرهنگی ای که بعد از کودتای ۲۸ مرداد، آمریکایی ها در ایران راه اندازی کردند و مدیریت امیرکبیر ترجیح داده بود تحت پوشش حمایتی آنها واقع شود، کاملاً مثبت جلوه گر شوند و به تبع آن شرکتهای نشر بومی مرتبط با آنان نیز تصویری متفاوت بیابند.
قبل از پرداختن به اهداف مورد اشاره، ابتدا لازم است به این نکته توجه شود که بعد از کودتای ۲۸ مرداد، کاخ سفید برای استحکام بخشیدن به سلطه خود بر ایران در سه بخش نظامی، اقتصادی و فرهنگی برنامه های گسترده ای را پی گرفت. در زمینه نظامی، ایران به عنوان پایگاه منطقه ای، انتخاب و زیر نظر مستقیم مستشاران نظامی آمریکایی (البته تماماً به پشتوانه منابع نفتی ملت ایران) انباشت اسلحه مورد نیاز برای سرکوب قیامها در دیگر کشورهای تحت سلطه، آغاز شد.
اقتصاد ایران با دیکته شدن اصول دوازده گانه به اصطلاح انقلاب سفید به محمدرضا پهلوی کاملاً متکی به نفت گردید، زیرا کشاورزی تحت پوشش اصلاحات ارضی به صورت اساسی تخریب و صنعت وابسته و محدود «مونتاژ» جایگزین آن شد. لازم به یادآوری است که آمریکا و قبل از آن انگلیس اقتصاد همه کشورهای تحت سلطه خود را به سمت اقتصادی مبتنی بر صادرات تک محصولی سوق می دادند تا به سهولت بتوانند آنها را کنترل نمایند. همچنین مقاومت تاریخی ملت ایران در برابر سلطه بیگانگان، ضرورت مقابله همه جانبه با بنیانهای فرهنگی را- که یکی از عوامل اصلی این ایستادگی به حساب می آمد- در دستور کار نیروهای پیروز در کودتای ۲۸ مرداد قرار داد.
شاید بتوان گفت که نهادهای فرهنگی ایجاد شده در ایران توسط آمریکایی ها، بیشتر از قوای نظامی این کشور در تداوم سلطه بلامنازع ربع قرنی آن بر ایران نقش و تأثیر داشتند. برای نمونه، مؤسسه آمریکایی فرانکلین در ایران از طریق انتخاب آثاری خاص برای ترجمه، و تشویق نویسندگان داخلی به پرداختن به پژوهشها و تحقیقات مورد نظر آنها، در جهت گیری های کلان نشر و فضای فرهنگی کشور نقش مستقیم و تعیین کننده ای را ایفا می کرد. باید گفت متأسفانه پرداختهای غیرمعمول و غیرقابل رقابت این مؤسسه به نویسندگان و مترجمان به شیوه های مختلف، از منابع مالی ملت ایران تأمین می شد.
از جمله راههای تأمین هزینه های این مؤسسه آمریکایی اعطای امتیاز انحصاری چاپ کتب دبستانی از سوی شاه به «فرانکلین» بود. تدوین و چاپ کتابهای مورد نیاز مدارس سراسر کشور توسط بیگانگان علاوه بر اینکه تحقیر ملت بافرهنگ ایران به حساب می آمد و دست کارشناسان این کانون را برای تأثیرگذاری فرهنگی بر فرزندان این مرز و بوم باز می گذاشت، درآمد غیرقابل تصوری را نیز به جیب آمریکایی ها و نیروهای وابسته به آنان در داخل کشور واریز می کرد.
ارائه تصویر کاملاً مثبتی از مؤسسات فرهنگی آمریکایی فعال شده در ایران بعد از کودتای ۲۸ مرداد در کتاب «در جستجوی صبح» یکی از اهداف تدوین کتاب و وارونه نمایاندن نقش این مراکز در تخریب فرهنگ ملی است؛ به ویژه اینکه در همین جهت عناصر بومی مرتبط با محافل بیگانه نیز مورد تجلیل قرار گرفته اند و بارها از آنان به نیکی یاد شده است.
نکته قابل توجه دیگر قبل از پرداختن جامعتر به محتوای «در جستجوی صبح»، در مورد نویسندگان و تدوین کنندگان کتاب است. از آنجا که آقای عبدالرحیم جعفری- نخستین مدیر انتشارات امیرکبیر- به اذعان کتاب، دارای تحصیلاتی در سطح ابتدایی است و حتی توان نگارش متن بسیار ساده چند سطری را ندارد، لذا ایشان نمی تواند تحریر کننده چنین کتابی که نگارنده – یا نگارندگان – آن از توان بالایی در نگارش برخوردارند به حساب آید: «از آقای فاضل خواهش کردم که چون می خواهم ثواب نشر این صحیفه را به مادرم اهدا کنم، او مقدمه ای بنویسد، هم در اهدای کتاب به کسانی که آن را می خوانند و هم در اهدای ثواب کتاب به روان مادرم. مرحوم فاضل که اهدا نامه را نوشت و چه زیبا و دلنشین هم نوشت!
با دو تذهیب زیبا اول کتاب، هرکدام در یک صفحه: هدیه ثواب از طرف ناشر: پروردگارا! خداوند مهربان، مادر عزیزم کبری جعفری در این دنیا رنج فراوان برده تا مرا که یگانه فرزندش هستم به رشد رسانیده و هنوز پاداش رنجهای خود را ندیده در جوانی رخت از این جهان به جهان دیگر کشیده است.
ای پروردگار بزرگ! از درگاه تو مسئلت می دارم که ثواب نشر این کتاب را به روح نازنینش برسانی و روانش را در جوار رحمت خود خشنود و خرسند فرمایی، انک سمیع مجیب. تقی جعفری».(ص۵۹۸)
همچنین نگارش کتابی با این مختصات که قرار است مجلدات دیگری به آن افزوده شود نمی تواند در چارچوب زندگی فردی چون آقای عبدالرحیم جعفری که صرفاً کارهای اجرایی و امور خدماتی مؤسسات وابسته به بیگانه را آن هم عمدتاً با انگیزه اقتصادی، پی می گرفته، معنی پیدا کند. یک عنصر اجرایی صرف، هرچند به لحاظ توان مدیریتی قابلیتهایی داشته باشد و بدین جهت نیز به محافل مختلف پیدا و پنهان راه یافته باشد، به هیچ وجه شخصاً انگیزه ورود به چنین عرصه های پیچیده فرهنگی را نخواهد داشت؛ زیرا از یک سو به دلیل نداشتن سواد لازم در امور نگارشی متکی به دیگران است و از دیگر سو قدرت تدبیر و سیاست گذاری برای تطهیر مراکز وابسته به بیگانه همچون فرانکلین را ندارد.
این دلایل و برخی قرائن دیگر که فرصت پرداختن به همه آنها در این مختصر نیست پژوهشگران را مجاب می کند که می بایست عوامل انگیزشی دیگری در این تلاش دخیل بوده باشند. بنابراین می توان متصور بود بخشهایی از این کتاب که به خاطرات دوران طفولیت، کارگری و جریان درگیریهای نخستین مدیر امیرکبیر با اسماعیل رائین و… اختصاص دارد از نوار خاطرات ایشان استخراج و سپس با مطالب حسابگرانه ای در مورد حوزه نشر در دوران پهلوی دوم ادغام و تدوین شده است.
در مجموع، آنچه در قالب این کتاب ارائه گشته است چه در بخشهایی که مستقیماً به خاطرات آقای عبدالرحیم جعفری به عنوان مدیر یک انتشاراتی داخلی می پردازد و چه در بخشهای مربوط به فعالیت مؤسسات فرهنگی آمریکایی در ایران، بستر مناسبی را برای تأمل و مطالعه در چگونگی تنظیم روابط نهادهای انتشاراتی مورد اعتماد دربار در ایران و سازمان های هدایت کننده امور فرهنگی در آن ایام فراهم می آورد؛ به همین دلیل پژوهشگران و علاقه مندان به حوزه تاریخ می توانند در لابلای سطور این اثر، انطباق دو خاستگاه را بر یکدیگر به خوبی شاهد باشند.
بر این اساس، از یک سو محمدرضا پهلوی که عمدتاً بعد از کودتای ۲۸ مرداد و تشکیل دستگاه سرکوبگر هر نوع آزادیهای اجتماعی و سیاسی توسط آمریکا (ساواک) و استفاده از چاقوکشان و چماقدارانی چون شعبان جعفری (معروف به شعبون بی مخ) چهره ای به شدت ضدفرهنگی و منفور یافته بود، در بخش سانسور آثار مکتوب و سرکوب شدید صاحبان اندیشه و نظر، تمایل داشت تا امور مربوط به کنترل ابتدایی و اولیه آثار اهل قلم را به مؤسسات ظاهراً غیردولتی واگذار کند تا آنان این مهم را در چارچوب مسائل درون صنفی حل و فصل نمایند.
ازسوی دیگر، نهادهای آمریکایی فعال در حوزه فرهنگ مایل بودند مجریان بومی قدرتمندی را در خدمت گیرند تا آنان به عنوان پوششی ظاهری سیاستهای کلان مدنظر را به اجرا گذارند. پیوند این دو خاستگاه در عرصه نشر، رشد ناگهانی مجریانی چون مدیر انتشارات امیرکبیر را به دنبال داشت. در واقع آقای عبدالرحیم جعفری یا همان آقاتقی معروف چاپخانه علمی، در بخش نشر همان نقشی را ایفا می کرد که خُرّم شاگرد آسفالت کار بعد از تبدیل شدن به بزرگترین پیمانکار در بخش خدمات برعهده داشت و همچنین هژبر یزدانی در بخش صنعت. ویژگی مشترک این گونه معتمدان دربار، بی سوادی و حرف شنوی صرف آنان بود.
البته باید اذعان داشت که این قبیل مجریان با وجود نداشتن تحصیلات، از توان مدیریتی مناسبی برای اجرای وظایف محوله برخوردار بودند. بنابراین تشکیلات پلیس مخفی شاه (ساواک) که نقش اصلی را در سرکوب صاحبان اندیشه و فکر داشت در کنار سایر برنامه های خود طرحی را به طور جدی پی گرفت تا مسئولیت اولیه سانسور را متوجه صنف ناشران نماید. بدین منظور، طرح ایجاد چند مؤسسه بزرگ انتشاراتی و انحلال یا به تعطیلی کشانیدن ناشران کوچک در دستور کار قرار گرفت.
مسئولان ساواک معتقد بودند که اگر با چند مؤسسه بزرگ انتشاراتی طرف باشند و کادرهای دستگاه سانسور خود را در این چند مؤسسه پخش کنند، اعتبار رژیم پهلوی در زمینه وضعیت بیان اندیشه تا حدودی ترمیم خواهد شد. به همین دلیل نیز مدیر وقت مؤسسه انتشاراتی امیرکبیر متعهد شده بود اولاً افراد توانمندی را در زمینه کنترل محتوایی آثار به خدمت گیرد. ثانیاً ناشران کوچک را با تحریک اشتهای مالی آنها از میدان به در کند. ثالثاً نویسندگان را راساً از طریق تهدید به چاپ نکردن اثرشان و تطمیع از طریق انعقاد قراردادهای امتیازی وابسته به خود کند و از به اصطلاح هرز پریدن آنان جلوگیری به عمل آورد.
در چارچوب این سیاست طولی نکشید که انتشارات امیرکبیر با خریداری انتشارات قدیمی چون ابن سینا، خوارزمی… عملاً به یک غول انتشاراتی مبدل شد. البته تسهیلات لازم بدین منظور از یک سو در زمینه مالی توسط شرکت ملی نفت و کتابخانه پهلوی تأمین می شد و از سوی دیگر فشار ساواک بر ناشران، از مقاومت آنان در برابر ترک حرفه خود می کاست و نهایتاً در مقابل امیرکبیر تسلیمشان می ساخت.
برای نمونه، دستگیری دو نفر از صاحبان نشر- آقایان کاشی چی از انتشارات گوتنبرگ و گوهرخای از انتشارات سپهر- اگرچه ظاهراً به علل دیگری صورت گرفت ولی در زندان برای آنها آشکار شد که دستگیری آنها با مقاومتشان در برابر فروش مؤسسات انتشاراتی خود بی ارتباط نبوده است.(کتاب «قتل عام قلم و اندیشه»، سال ۵۷، ص۱۱۵)
البته در کتاب «در جستجوی صبح» نیز مواردی از بلعیده شدن برخی انتشاراتی های کوچک توسط انتشارات امیرکبیر آمده است، بدون آنکه کمترین اشاره ای به دلیل پرداختهای کلان به این ناشران برای از میدان خارج ساختن آنها بشود: «آقای رمضانی آنطورها هم اهل چاپ کردن کتابهای سیاسی نبود. کارمندانش می گفتند کتاب بیست و سه سال و یک کتاب از آقای عبدالرحمن فرامرزی که شامل مقالاتی بوده و در یکی از مقالات به دستگاه توهین کرده در انبار آقای رمضانی بوده، هنگامی که مأمورین برای بردن آنها مراجعه می کنند با مامورین درگیر می شود و آقای رمضانی را بازداشت می کنند. آقای رمضانی پس از این اتفاقات ناگوار تصمیم گرفت امتیاز کتابهای ابن سینا را به ناشری بفروشد و راهی آمریکا شود… بالاخره موافقت کرد که با پرداخت چهارده میلیون ریال… کلیه فیلمها و زینکها و امتیازات چاپ کتابهای ابن سینا را به امیرکبیر واگذار کند.»(ص۹۳۵)
خواننده با تأمل در این فراز درمی یابد که اولاً در آن زمان چه اختناقی برکشور حاکم بوده است؛ زیرا نه آقای فرامرزی سیاسی نویس بود و نه آنچنان که «در جستجوی صبح» بر آن اذعان دارد آقای رمضانی اهل مبارزه با دیکتاتوری شاه بوده است. با این وجود برخوردی با مدیر ابن سینا می شود که وی برای همیشه ترک دیار می نماید. ثانیاً این فراز کتاب صراحت دارد که فشار ساواک بر این ناشر شرایط را برای واگذاری انتشاراتش به امیرکبیر فراهم می آورد. ثالثاً رقم پرداختی در آن زمان گویای این واقعیت است که مدیر امیرکبیر از پشتوانه لازم مالی برای اجرای طرح از میدان خارج کردن ناشران کوچک به خوبی برخوردار بوده است.
همچنین در این اثر اشارات بسیار محدودی به اعمال سانسور در درون تشکیلات امیرکبیر می شود که تا حدودی گویای موفقیت آمیز بودن طرح ساواک در واگذاری امور مربوط به برخورد با نویسندگان به ناشران منتخب است: «با آقای ایرج افشار از سال ۱۳۳۱ که او سردبیر مجله سخن بود و با دکتر خانلری همکاری می کرد آشنا شدم و همکاری و دوستی ما در کار چاپ و نشر کتاب به صورتهای گوناگون ادامه داشت.
در سمینارها و انجمنهایی که برای کتاب تشکیل می شد در کنارش بودم… در سال ۱۳۴۴ روزی مرا به چاپخانه بهمن که مجله راهنمای کتاب به مدیریت او در آنجا چاپ می شد برای مشورت درباره ادامه چاپ کتابی که زیر نظر او در آن چاپخانه چاپ می شد دعوت کرد. این کتاب روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه بود که او تصحیح کرده و نیمه کاره مانده بود، و مطالبی هم به ضد سلطنت داشت. پس از مشورت و حذف بعضی از کلمات قرار شد که هزینه چاپ کتاب را امیرکبیر بپردازد.»(صص۵۰۰-۴۹۹)
همچنین ماجرای خمیر شدن کتاب آقای دکتر رضا براهنی به دستور مدیر انتشارات امیرکبیر از آنجا که بعدها به رسانه ها کشیده شد این گونه نقل می شود: «در همان سالها (دکتر براهنی) کتابی برای چاپ به امیرکبیر داد به نام «روزگار دوزخی آقای ایاز» که در حدود دویست صفحه آن حروفچینی و با تیراژ ۲ هزار جلد چاپ می شد، متصدی حروفچینی چاپخانه چند بار به من تذکر داد که مطالب این کتاب «یک جوری است» برای شما گرفتاری ایجاد خواهد کرد، و من هم به آقای براهنی می گفتم، او هم می گفت مطالب کتاب تاریخی است.
تا اینکه خودم چند صفحه اش را خواندم، مطالب آن پر از صحنه های خشونت آمیز و بی بندوبار بود، دستور دادم از ادامه حروفچینی و چاپ آن خودداری کنند و تمام اوراق چاپ شده را به کارخانه مقواسازی فرستادیم. گذشت، شد زمان انقلاب، شهر شلوغ شده بود، و وقتی دولت بختیار روی کارآمد، شلوغ تر و تحریکات فراوان تر. در این حیص و بیص بود که مقاله ای از مجله پیام دانشجو چاپ آمریکا، در روزنامه آیندگان چاپ شد، بسیار متهم کننده و غرض آلود که ضمن حملاتی به دستگاههای دولتی و اشخاص مختلف، چند سطری هم مرا به باد انتقاد و حمله گرفته بود که بله، عبدالرحیم جعفری با دربار رابطه دارد و همکاری اش با مؤسسه آمریکایی فرانکلین اظهر من الشمس است و امیرکبیر غول خصوصی دستگاه اختناق است و از این قبیل…»(صص۵-۹۷۴)
هرچند عامل کنترل کننده در این ماجرا مسئول حروفچینی عنوان می شود، اما برای خواننده روشن است که این اثر بعد از حروفچینی، توسط چه بخشی رد صلاحیت! شده است. همچنین با توجه به شناخت خوانندگان از دیگر آثار منتشره ازسوی این ناشر در آن ایام مانند «باشرف ها»، «دیوان حکیم سوزنی» و… طرح این ادعا که به علت بی بند و بار بودن، اثر آقای براهنی راهی کارخانه مقواسازی شده است غیرقابل باور خواهد بود. در اینجا قبل از آنکه نگاهی به آثار بی شمار مروج بی بند و باری توسط مؤسسه امیرکبیر بیفکنیم لازم است در مورد قضاوتهای آقای دکتر براهنی- که از سوی نخستین مدیر امیرکبیر به عنوان «حملاتی بسیار متهم کننده و غرض آلود» یاد شده- تأمل بیشتری مبذول داریم.
در مورد ارتباط با دربار بدون آنکه نیازی به مرور اسناد و مدارک و نیز نامه های بر جای مانده از آن دوران باشد – که دلالت مسلم بر وجود رابطه دارند – و حتی بدون توجه به نقشی که برای امیرکبیر در نظر گرفته شده بود (که علی القاعده بدون هماهنگی با محمدرضا پهلوی به هیچ وجه ممکن نبود) مطالب طرح شده در کتاب به حد کفایت در این زمینه گویاست و میزان پیوند مدیر وقت امیرکبیر را با بالاترین کانونهای تصمیم ساز در آن ایام مشخص می سازد. در چند فراز از کتاب «در جستجوی صبح» به رقابتهای اقتصادی درونی حلقه وابسته به دربار اشاره می شود و در چارچوب مواردی از آنها آقای عبدالرحیم جعفری با شاهپور غلامرضا در مقابل یکدیگر قرار می گیرند.
برخلاف انتظار تدوین کنندگان کتاب، قطعاً مطالعه این فرازها این ذهنیت را در خواننده ایجاد نمی کند که تنها ناشری که توسط ساواک مسلح به سلاح کمری شده بود به دلیل مخالفت با سلطنت و اعوان و انصارش موضعی قاطع در برابر زیاده طلبی برادر شاه اتخاذ کرده است، بلکه خواننده به این استنباط نائل می آید که وی می بایست با کانونهایی به مراتب قدرتمندتر از شاهپور غلامرضا مرتبط بوده باشد: «همانطور نشسته بودم و دنبال حل معما می گشتم. یادم افتاد شاهپور غلامرضا در «شرکت تمدن بزرگ» که اکبر آقا علمی و چند ناشر مخصوصاً «برادران» و چند روزنامه نویس و چاپخانه دار در آن شریک بودند سهامدار بود و در حقیقت یکی از شرکای عمده شرکت بود… به اعتبار شریک بودن شاهپور غلامرضا سعی می کردند وزیر آموزش و پرورش را در فشار بگذارند که چاپ و نشر کتابهای درسی به آنها واگذار شود و سرانجام هم وزارت آموزش چاپ و نشر چند کتاب مربوط به کلاسهای سالمندان را به آنها واگذار کرد تا شاهپور راضی شود.»(ص۷۱۵)
از نگاه خواننده این واقعیت پنهان نمی ماند که قدرت حمایت کننده از مدیریت وقت امیرکبیر از جایگاه بسیار بالاتری برخوردار بوده که چاپ پرسود کتابهای درسی همچنان در انحصار وی باقی می ماند و شاهپور غلامرضا از انجام این کار بسیار پرمنفعت محروم می شود و شکست می خورد. نمونه دیگری از درگیری با شاهپور غلامرضا این گونه روایت شده است: «والاحضرت ادامه داد که. .. خواستم خواهش کنم این کتاب را به آنها برگردانید… همه چیز را فکر می کردم جز اینکه والاحضرت را خریده باشند… گفتم والاحضرت این جریان کوچکتر از آن است که وقت گرانبهای حضرتعالی را تلف کند، اجازه بفرمائید بنده با آقای امیرفیض (رئیس دفتر) صحبت کنم».
و در ادامه مسائل پس پرده این احضار این گونه بیان می شود: «قرار می گذارند که یک میلیون تومان روی پول من بگذارند، پانصد هزار تومان به امیر فیض بدهند و یک میلیون تومان به آقای والاحضرت شاهپور غلامرضا. و احضار من به همین خاطر بوده است… نشستم به مشورت کردن با دوستان، که چه کنم؟ همه معتقد بودند که به آن قیافه وارفته و شل و ول حرف زدن والاحضرت نگاه نکنم، اگر موافق میلش عمل نکنم بلایی سرم خواهد آورد… تصمیم گرفتم جا خالی نکنم، هر طور که می خواهد بشود.» (صص۷۱۹- ۷۱۷)
جالب اینکه حتی سالها بعد از سقوط این خانواده، هرگز القاب تشریفاتی در مورد غلامرضا پهلوی از قلم نمی افتد و اعتیاد شدید و آشکار شده این شاهزاده!؟ برای همگان با ایما و اشاره و با عبارات بسیار تلطیف شده همچون «وارفته و شل» بیان می شود که این خود به تنهایی نشان از عنایت ویژه و مستمر به سلطنت و حواشی آن دارد.
هرچند وجود روایتهای نادر اینچنینی در مورد برخی چهره های غیرکلیدی دربار در این کتاب، ناخواسته ولع سیری ناپذیر خانواده پهلوی را که از هیچ امکان مادی نامشروعی نمی گذشتند به خوبی به نمایش می گذارد. زیرا این جماعت علاوه بر مشارکت در قراردادهای کلان واردات کالا به کشور، قاچاق اشیای عتیقه، دخالت در تجارت بین المللی مواد مخدر و… حتی برای دریافت سهمی از فعالیتهای انتشاراتی پرسود، خود را درگیر مسائل پست و نازل می کردند. ظاهراً فعالیتهای غولهای تبلیغاتی چون مؤسسه امیرکبیر این آرامش خاطر را به آنان داده بود که در پناه این تبلیغات قادرند به هر کاری دست یازند.
اما برخلاف واقع در این کتاب سعی شده ارتباط با دربار و ارائه خدمات به آن بسیار ناچیز جلوه گر شود: «در سال ۱۳۳۵ مؤسسه انتشارات فرانکلین کتابی با عنوان مردان خودساخته فراهم کرده بود… یکی از مردان خودساخته در آن کتاب رضاشاه بود که به هر حال هر وابستگی هم داشت استعداد و خودساختگی هم داشت، این را دیگر کسی منکر نمی تواند باشد. زندگی او به قلم محمدرضا شاه بود… صنعتی زاده بعدها تعریف می کرد که مقاله شرح حال رضاشاه را که به قلم محمدرضا شاه نوشته بودند به تأیید شاه رساندیم و او هم خوانده و امضاء کرده و ایرادی نگرفته بود. در این شرح حال رضاشاه مردی فاقد سواد معرفی شده بود، وقتی کتاب منتشر می شود و ملکه مادر کتاب را می خواند به شاه اعتراض می کند که تو چطور خودت پدرت را بی سواد معرفی کرده ای؟» (صص۴و۶۵۳)
بانقل این فراز سعی شده این گونه وانمود شود که حتی اگر کتابی نیز در تبلیغ پهلوی ها به چاپ رسانده در نهایت مورد اعتراض واقع شده است. همچنین اثری انتخاب شده که در آن افراد ارزنده ای چون میرزاتقی خان امیرکبیر نیز مورد تقدیر قرار می گیرند. در حالی که این مؤسسه آثار متعددی از این دست به چاپ رسانده است که از آن جمله اند: «رضاشاه کبیر»،«شیروخورشید(مصاحبه با شاهنشاه)»، «فلسفه نظام حکومت شاهنشاهی»، «اصول دوازدهگانه انقلاب سفید»، «ایران جدید در قرن بیستم»(به زبان انگلیسی مملو از تمجید و تملق از محمدرضا پهلوی و رژیم سلطنتی)، «پنجاه و پنج»، «نه کتاب پهلوی»(مجموعه شعر در مدح خاندان پهلوی) و «آریامهر شاهنشاه ایران» که در آن از فدائیان اسلام به عنوان آدمکش و از دکتر مصدق و فاطمی به عنوان خائنان به ملت یاد می شود، «مبشر تجدید تاریخ» که مورد تشویق محمدرضا پهلوی قرار گرفت و به مناسبت جشنهای ۲۵۰۰ ساله منتشر شد، «مأموریت برای وطنم» و آثار متعدد دیگر، نمونه هایی از این ارتباط به حساب می آید.
نوع عملکرد آقای عبدالرحیم جعفری در زمینه خدمات رسانی به دربار حتی در آستانه شکل گیری خیزش سراسری ملت ایران و در اوج سرکوبها و دستگیریهای گسترده، خود به حد کفایت گویاست: «وزارت دربار شاهنشاهی- از آنجا که نسخه های کتاب مأموریت برای وطنم تألیف بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر نایاب شده است بر طبق ماده اول قرارداد منعقده که فتوکپی آن به پیوست تقدیم می شود خواهشمند است در صورت موافقت اجازه فرمائید به چاپ تازه اثر در بیست هزار نسخه مبادرت گردد- با تقدیم احترامات عبدالرحیم جعفری- مدیر عامل شرکت کتابهای جیبی، ۲۰ /۷ /۲۵۳۷ (۲۰ /۷ /۵۵)» (نگرشی بر پرونده عبدالرحیم جعفری، از انتشارات معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی، سال ۶۷ ص۱۸)
بنابراین ارتباط مدیر وقت امیرکبیر با دربار و اجرای طرح محدود کردن انتشاراتی ها توسط وی، در آن زمان بر همگان آشکار بوده است و اشارات این کتاب به مواردی از تلقی عمومی در این زمینه، بدون اینکه مردم در دوران اختناق از مسائل پنهان و غیرآشکار اطلاعی داشته باشند، مؤید این واقعیت است. روایت اعتصاب کارمندان بخش ویرایش امیرکبیر قبل از پیروزی انقلاب که علی القاعده بیش از سایر کارمندان به ارتباطات مدیر وقت انتشارات با ساواک واقف بودند می تواند برخی حقایق را در این زمینه روشن سازد: «شما از تمام مزایای کارمندی و بیمه و بازنشستگی برخوردارید، هیچ کدامتان دو سال سابقه کار در این مؤسسه ندارید. حالا من شده ام استعمارگر و کارفرمای ظالم؟… مؤسسه من که دولتی نیست… در دستگاه امیرکبیر این حرفها تازگی داشت. جو انقلاب و القائات گروه های چپ بیهوده این افراد را گمراه کرده بود، همه به هم تأسی می کردند و انواع ناراحتیها را برای من به وجود می آوردند؛… تصمیم گرفتم موقتاً آن بخش را به دفتر مرکزی انتقال دهم.
دستور دادم یک آگهی دستی به در آنجا بزنند که این دفتر تعطیل است و کارمندان به دفتر مرکزی امیرکبیر بیایند. این گروه که همه کارها را از شب قبل برای یک اعتصاب دسته جمعی با عوامل خارج از امیرکبیر برنامه ریزی کرده بودند وقتی صبح فردا خود را مقابل در بسته و اطلاعیه امیرکبیر که به دفتر مرکزی امیرکبیر مراجعه کنید می بینند دست به چاپ تراکتهایی می زنند که این استعمارگر طاغوتی فلان فلان شده… نابود باید گردد، جعفری ساواکی اعدام باید گردد. جعفری درباری اعدام باید گردد.»(صص۳-۹۶۱)
محدود کردن دایره انتساب اعتراضات عمومی به ارتباط مدیر اسبق امیرکبیر با دربارصرفاً به نیروهای چپ کمی ناشیانه به نظر می رسد زیرا حتی جریانات سیاسی غیرچپ نیز به اعتراف همین کتاب موضع مشابهی داشتند: «روزنامه زیراکسی جنبش هم علیه من آواز بلند کرده بود. چرا؟ معلوم نبود. به توسط آقای ابراهیم یونسی که با علی اصغر حاج سیدجوادی مدیر جنبش دوست بود گله کردم که حاج سیدجوادی که از مؤلفین امیرکبیر بوده و مرا می شناسد، او دیگر چرا؟»(ص۱۰۲۸)
چنانچه اشاره شد، عملکرد امیرکبیر حتی از دید صاحبنظران بدون اطلاع از مسائل پنهان، کاملاً منفی بوده است و این ذهنیت هیچگونه ارتباطی با اوج گیری خیزش گسترده مردم در سالهای ۵۶و۵۷ و حتی القائات جریانات چپگرا نداشته است. برای نمونه مجله فردوسی در یاداشتی به قلم آقای براهنی می نویسد: «انتشارات امیرکبیر قصد دارد عرصه را از شش جهت بر خُرده ناشران و کتابفروشان کوچک تنگ کند… ناشر خرده پا، تا حدودی طرفدار آثار اصیل از نویسندگان معاصر ایرانی یا خارجی است و آقای امیرکبیر طرفدار چاپ مشاعره های جورواجور. به چه دلیل باید ناشری عقب مانده از نظر ادبیات و کتاب امروز، با تمام قدرت غول آسای مالی خود در برابر ناشرانی که فکری روشنتر ولی سرمایه ای ناچیز دارند، قد علم کند و کمر آنها را بشکند؟»(مجله فردوسی، شماره ۸۸۷، تاریخ ۴ /۹ /۱۳۴۷)
اما در مورد ارتباط امیرکبیر با بنگاه فرانکلین و پیگیری منویات آن: «من و دوستانم می گفتیم طبق اساسنامه ای که مؤسسه فرانکلین دارد وظیفه اش کمک به ناشران کشور است و نباید راساً با سرمایه خود کتاب چاپ کند.»(ص۴۴۴) یعنی دقیقاً همان تقسیم وظیفه ای که به آن اشاره شد. انتخاب کتابها برای ترجمه، و تشویق مؤلفان به نگارش در زمینه های خاص، به عبارتی سیاست گذاری تدوین، برعهده بنگاه فرانکلین بوده است و مؤسسات مورد عنایت، چون امیرکبیر به امور اجرایی چاپ و نشر مبادرت می کرده اند.
جالب آنکه بعد از مشاهده نشانه های تحول در ایران و قوت گرفتن پیش بینی توفان و خیزش مردم علیه سلطه بیگانه و استبداد داخلی، فرانکلین امکانات خود را به امیرکبیر واگذار می کند: «طبق دستور مؤسسه مرکزی نیویورک، دو سه سالی قبل از انقلاب مهاجر کم کم شروع کرد به فروش و واگذاری بعضی از اموال و امتیازات مؤسسه فرانکلین ازجمله امتیاز کتابها و سرقفلی فروشگاههای شرکت کتابهای جیبی… من در این سالها از کار مدیریت شرکت کتابهای درسی فارغ شده بودم و تصمیم داشتم پس از دوازده سالی که از امیرکبیر دور بودم دوباره فعالیتم را زیادتر کنم. با مطالعات و آمد و رفت و مباحث بسیار با بچه ها تصمیم گرفتیم کلیه سهام شرکت کتابهای جیبی را که شامل سرقفلی فروشگاهها و موجودی کتابها و امتیاز چاپ آنها بود بخریم و خریدیم.»(ص۴۴۴)
البته در این کتاب صرفاً موقعیت بسیار نزدیک مدیریت وقت امیرکبیر به بنگاه فرانکلین ترسیم نشده، بلکه نویسنده در مقام دفاع جدی از عملکرد این مؤسسه وابسته به آمریکایی ها در ایران نیز برآمده است: «همایون (نماینده ایرانی مؤسسه فرانکلین) دیگر به کارها مسلط و به فروش و چاپ و انتشار کتاب در ایران وارد شده بود، وقتی وضع بلبشوی کتابهای درسی در آن زمان را دید به فکر افتاد که دنبال چاپ کتابهای دبستانی برود.
به وسیله آقای علی ایزدی، که از دوستانش بود، از شاه وقت ملاقات گرفت و چند جلد از کتابهای ابتدایی را که در آن زمان هر ناشری می توانست چاپ کند و چاپ و صحافی آنها به وضع اسف باری درآمده بود، به شاه نشان داد- در یکی از کتابها زیر عکس آلبالو نوشته بود نان سنگک و زیر عکس نان سنگک نوشته بود خیار- چند کتاب ابتدایی چاپ آمریکا را هم نشان شاه داد و پیشنهاد کرد که اگر دولت کمک کند او وسایلی فراهم می آورد که کتابهای ابتدایی ایران هم به همین طریق چاپ شود.
… شاه به سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی دستور داد که مخارج چاپ کتابها را به مؤسسه فرانکلین بپردازد… این کار باعث شکایتهای زیادی از طرف ناشران شد که می گفتند وزارت فرهنگ در واگذاری چاپ کتابهای ابتدایی به مؤسسه فرانکلین به آنها خیانت کرده است، در صورتی که آنها خودشان با چاپهای مغلوط و نامرغوب کتابهای ابتدایی باعث این تصمیم وزارت فرهنگ شده بودند.»(صص۲-۴۳۱)
نویسنده کتاب «در جستجوی صبح» به بهانه برخی اغلاط چاپی و جابه جایی کلیشه های تصاویر، از واگذاری انحصاری چاپ کتب درسی ابتدایی به یک مؤسسه بیگانه که تحقیر یک ملت با پیشینه طولانی فرهنگی به حساب می آید دفاعی آشکار دارد و اعتقاد همگان به خیانت شاه در این زمینه را غلط عنوان می کند و مسئولیت بی لیاقت ترسیم کردن فرهنگیان این مرز و بوم را برعهده ناشران می گذارد. اما این تلاش برای تطهیر عوامل فرهنگی بیگانه و مرتبطان آن تناقضاتی را به بار می آورد.
اولاً همین کتاب زمانی که امتیاز انحصاری چاپ کتابهای درسی دبیرستانی به نیروهای بومی در خدمت فرانکلین، یعنی مدیر وقت امیرکبیر، اعطا می شود، تعریف و تمجیدهای فراوانی از توانمندیهای حضرات می کند که توانسته اند بخوبی از عهده انتشار بموقع کتابهای درسی بسیار گسترده تر دبیرستانی برآیند. دستکم این ادعا نشان می دهد در ایران نیز کسانی یافت می شدند که بتوانند کتاب با کیفیت مطلوب چاپ کنند. بنابراین اگر نورچشمی های بی سواد می توانستند از عده این مهم برآیند اهل فرهنگ و کسانی که سوابق طولانی در زمینه انتشار کتب با ارزش داشتند به طریق اولی قادر به این کار بودند.
ثانیاً وزارت فرهنگ می توانست وظیفه نظارتی خود را بر چاپ کتب درسی با قدرت به انجام رساند و از بروز این گونه اشتباهات سطحی، قبل از چاپ جلوگیری کند. ثالثاً خوب است به محتوای کتابهایی که فرانکلین با دریافت مبالغ هنگفت از ایران به چاپ رسانده نگاهی دقیقتر – البته نه از زاویه نگاه تنظیم کنندگان کتاب- داشته باشیم. آن گاه درخواهیم یافت در ازای خدمت شاه به یک مؤسسه آمریکایی، فرزندان ملت ایران چه بهره ای از آثار چاپ شده برده اند.
به عبارت دیگر، علاوه بر تحقیر ملت با پول خودش، چه آثاری به مدارس کشور راه یافته اند. مرحوم جلال آل احمد در این زمینه در تحقیق خود می نویسد: «به عنوان نمونه این یکی از معلومات ذیقیمتی است که در این کتابها به خورد بچه های مردم داده می شود: «اگرچه بظاهر اینطور است که آفتاب بدور زمین می گردد اما حقیقت چنین نیست و زمین است که هر شبانه روز یکبار به دور خورشید گردش می کند.» (سه مقاله دیگر، جلال آل احمد، انتشارات رواق، چاپ دوم، سال ۴۲، ص۹۲، به نقل از صفحه ۱۴۰ کتاب چهارم دبستان تهیه شده توسط فرانکلین)
مصادیق فراوانی از این دست وجود دارد، امّا همین مورد کفایت می کند که دریابیم آیا ملت ایران در آن ایام شایسته چنین تحقیری بوده است یا مؤسسات آمریکایی و عوامل بومی آنها، چرا که در کتاب «در جستجوی صبح» در توجیه واگذاری تهیه کتب دبستانی به بیگانه خطاهای بسیار سطحی نیروهای چاپخانه، پررنگ و خطاهای کتابهای چاپ شده توسط فرانکلین و اشکالات فاحش محتوایی آنها نادیده گرفته می شود.
از نکات جالب و خواندنی تاریخ معاصر ایران آن است که آمریکایی ها برای ترویج فرهنگ مورد نظر خود و تخریب فرهنگ این مرز و بوم نه تنها هزینه ای متحمل نشدند، بلکه از قِبَل درآمدهای هنگفت چاپ انحصاری کتب دبستانی، دفاتر فرانکلین را در افغانستان و هند راه اندازی و اداره کردند و جالبتر اینکه با گذشت زمان این تصور به وجود آمده که واقعیتهای تاریخی در این زمینه جعل شدنی اند.
لذا تدوین کنندگان «در جستجوی صبح» در صدد ارائه تصویری متفاوت از عملکرد بنگاه فرانکلین و هشت ناشر ایرانی مرتبط با آن برآمده اند. البته باید اذعان داشت بی توجهی مراکز تحقیقات تاریخی کشور به ضرورت تدوین و تبیین عملکرد کانونهای فرهنگی وابسته به آمریکا بعد از کودتای ۲۸ مرداد، در شکل گیری این تصور بی نقش نبوده است. هرچند نیازی به یادآوری این نکته نیست که انتشارات ایرانی وابسته به فرانکلین انگیزه های لازم را برای تطهیر فرانکلین و مثبت نشان دادن نقش آن در سالهای بعد از کودتا دارند، به ویژه مدیرانی از آنها که با کانونهای مخفی بیگانه چون روتاری مرتبط بوده اند.
در مطالعه پیرامون عملکرد فرانکلین در ایران آنچه بیش از همه جلب توجه می کند تسلیم محض بودن شاه در برابر این بنگاه فرهنگی بیگانه است. محمدرضا پهلوی علاوه بر اعطای امتیاز انحصاری چاپ کتب دبستانی به فرانکلین، امتیاز چاپ کتب دبیرستانی را نیز به چند مؤسسه ایرانی مرتبط با این مؤسسه آمریکایی واگذار می کند، تا آنجا که غلامرضا پهلوی نیز با این انتشارات ایرانی نمی توانست رقابت کند. در واقع بی اراده بودن پهلوی دوم در برابر کودتاگران به قدرت رساننده وی، موجب فربه شدن فرانکلین و عوامل ایرانی مرتبط با آن می شود. به عبارت دیگر، حتی هزینه به خدمت بیگانه درآمدن عوامل اجرایی ایرانی نیز از محل امتیازات ویژه تأمین می شده است.
البته واگذاری امر مهم سیاست گذاری فرهنگی جامعه به فرانکلین و عوامل اجرایی بومی آن، آن هم به خفت بارترین وجه، اعتراضات بسیاری از مطبوعات و صاحبان اندیشه و فرهنگ را در آن زمان به دنبال داشته است، اما از آنجا که پهلوی دوم شخصاً در این مسئله دخالت می کرد می توان به علت بی نتیجه ماندن اعتراضات پی برد. آقای انوشیروان معالی از جمله کسانی است که طی یادداشتی صرفاً به عملکرد عوامل بومی فرانکلین اعتراض می کند: «جالب اینجا است که آقای جعفری (مدیر وقت امیرکبیر و عنصر اصلی عوامل مرتبط با فرانکلین) به منافع بی حد و حسابی که از محل فروش کتابهای درسی می برد قانع نشده و امتیاز فروش کتابهای درسی را تنها به آن دسته از کتابفروشان و یا نوشت افزار فروشانی می دهد که به میزان ۲۰ درصد از کل فروش کتابهای درسی را که در اختیار گرفته اند، از انتشارات امیرکبیر بفروش برسانند.
درست توجه کنید، یعنی مثلاً اگر آقای جعفری به فلان کتابفروشی به میزان یک هزار تومان کتاب درسی برای فروش تحویل داد، این معامله وقتی صورت می گیرد که آن کتابفروشی بدبخت با توسل به هر ناملایمی ۲۰۰ تومان از کتابهای انتشارات امیرکبیر را به فروش برساند.»(فرمان، نشریه سیاسی صبح تهران، شماره ۴۴۸۹، مورخ ۲ /۷ /
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 