پاورپوینت کامل از امامیه تا اثنی ‏عشریه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل از امامیه تا اثنی ‏عشریه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از امامیه تا اثنی ‏عشریه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل از امامیه تا اثنی ‏عشریه ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

ترجمه محسن الویرى (خندان) : نظریه شیعه امامیه در باره امامت بتدریج در قرن نخست اسلامى مطرح شد و در نیمه قرن ۲ ق/۸ م از سوى هشام‏بن حکم صورتى معین و تعریف شده یافت.[۱] به نظر نمى‏رسد تا حدود صد سال بعد یعنى تا رحلت امام یازدهم امام حسن عسگرى علیه‏السلام در ۲۶۰ ق/۸۷۴ م، تغییر قابل ملاحظه‏اى دراین نظریه رخ داده باشد

ترجمه محسن الویرى (خندان) : نظریه شیعه امامیه در باره امامت بتدریج در قرن نخست اسلامى مطرح شد و در نیمه قرن ۲ ق/۸ م از سوى هشام‏بن حکم صورتى معین و تعریف شده یافت.[۱] به نظر نمى‏رسد تا حدود صد سال بعد یعنى تا رحلت امام یازدهم امام حسن عسگرى علیه‏السلام در ۲۶۰ ق/۸۷۴ م، تغییر قابل ملاحظه‏اى دراین نظریه رخ داده باشد. تنها در نیمه قرن ۴ق/ ۱۰ م است که نکاتى عمده براین نظریه افزوده مى‏شود؛ به این شرح که: دوازده امام وجود دارند و آخرین آنها تا ظهورنهایى خود به نام وعنوان مهدى یا قائم، در غیبت به سر مى‏برد؛ این غیبت دو دوره دارد: غیبت کوتاهتر یا غیبت صغرا که از ۲۶۰ ق/۸۷۴ م تا ۳۲۹ ق/۹۴۱ م طول کشید و در آن مدت چهار سفیر، نمایندگى امام را در زمین عهده‏دار بودند، و غیبت طولانى‏تر یا غیبت کبرا که مدت آن را فقط خدا مى‏داند. این نظریه است که شیعه دوازده امامى را از امامیههاى نخستین ممتاز مى‏سازد[۲] و ارزش بررسى گسترده‏تر ریشه‏ها و مراحل اصلى گسترش آن را دارد. قدیمترین سند اعتقاد به دوازده امام را در متون ملل و نحل (Hevesiographical )مى‏توان یافت. کتاب فرق‏الشیعه حسن‏بن‏موسى نوبختى و کتاب المقالات والفرق سعدبن عبدالله قمى (که هردو در حدود سال نهصد میلادى تألیف شده‏اند) با وصفى از گروهها یا فِرَقى که پس از رحلت امام حسن عسگرى علیه‏السلام در جامعه شیعى به وجود آمد به پایان مى‏رسند. گاهى پاره‏اى شرحها در این دو منبع متفاوت است؛[۳] با وجود این، اقوال نوبختى و سعدبن عبدالله در مورد مهمترین این گروهها یعنى امامیه اساسا یکسان است: بنابر وصف آنها از امامیه طرفداران این فرقه براین باورند که امام حسن عسگرى علیه‏السلام وفات یافته – نه غایب شده و نه دوباره زنده خواهد شد – و جانشینى بر جاى گذاشته که در زمان تألیف کتاب در خفا بوده، اما زمانى در آینده دوباره ظهور خواهد کرد.[۴] اهتمام امامیه در این مرحله براین است که تاحدى با تکیه بر سابقه‏اى که از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم دردست است،[۵]اثبات کنند که امام ممکن است در زمان خطر در اختفا به سر برد، اما هیچ متن روشنى دال براینکه مدت این اختفا ممکن است بیش از عمر یک انسان معمولى باشد وجود ندارد، و در نتیجه هیچ کوششى نیز براى توجیه این مسئله با استناد به طول عمر معمران (کسانى که خداوند عمرى طولانى به آنها داده است) به چشم نمى‏خورد؛ کارى که بعدها از سوى محمدبن على‏بن بابویه (متوفى ۳۸۱ ق/ ۹۹۱ م) و دیگران انجام شد.[۶] دیگر جنبه‏هاى شاخص نظریه شیعه دوازده امامى نیزدر این دو کتاب به چشم نمى‏خورد؛ براى مثال از امکان دو غیبت (صغرا و کبرا) ذکرى به میان نیامده است و نیز سند روشنى در این باره نیاورده است که با پسر امام حسن عسگرى علیه‏السلام تعداد امامان به دوازده رسیده است و نه نشان و اشارتى به معنا و فحواى خاصى که این عدد مى‏تواند داشته باشد و بالاخره از این وصف عقاید امامیه، به هیچ وجه برنمى‏آید که نام امام دوازدهم در آن زمان مورد اتفاق امامیه بوده است، بلکه بروشنى تصریح شده است که این نام رازى است که نباید فاش شود. تنها افرادى از یک فرقه دیگر[۷] (غیر از امامیه) او را «محمد» خوانده‏اند.[۸] در هر صورت امامیه باید این نام را خیلى زود پذیرفته باشد، زیرا اشعرى در مقالات الاسلامیین امامیه را کسانى معرفى مى‏کند که اعتقاد دارند محمدبن حسن [علیهماالسلام] امام غایب است.[۹] جز در این مورد جزئى، هیچ تفاوت اساسى دیگرى بین توضیحات اشعرى در باره اصول امامیه با گفته‏هاى نوبختى و سعدبن عبدالله وجود ندارد.

مطرح نبودن نظریه ویژه شیعه دوازده امامى در زمان رحلت امام حسن عسگرى علیه‏السلام از سوى منابع معاصر امامیه در آن زمان نیز به طور ضمنى تأیید مى‏شود. براى مثال، دانشمند امامى، محمدبن حسن صفارقمى (متوفى ۲۹۰ ق / ۹۰۳ م) که در کتاب بصائرالدرجات احادیثى در فضایل ائمه [علیهم‏السلام] گردآورى کرده، هیچ حدیثى در باره غیبت یا دوازده امام ذکر نکرده است. یکى از مشایخ صفار، ابوجعفر احمدبن محمدبن خالد برقى (متوفى ۲۷۴ ق /۸۸۷ م یا ۲۸۰ ق / ۸۹۳ م) که بویژه به خاطر کتاب المحاسن خود معروف است نیز به همین نحو اطلاعاتى در این باره دراختیار ما نمى‏نهد. او در بخش اول این کتاب تحت عنوان «الاشکال والقرائن» احادیث مربوط به خصوصیات اعداد مختلف را ذکر کرده است[۱۰] اما به بیان اعداد سه تا ده اکتفا نموده و لازم ندیده است که این بحث را به عدد دوازده نیز برساند برعکس، کتاب الخصال ابن بابویه که کلاً به احادیثى این چنین اختصاص یافته و تا فراتر از هزار (مابعدالالف) نیز بحث را ادامه داده است، فصلى مبسوط در عدد دوازده دارد که در آن احادیث اصلى مربوط به دوازده امام را بررسى کرده است.[۱۱] افزون براین، برقى یک حدیث معروف ، ۴ نزد امامیه نقل مى‏کند که به موجب آن حضرت خضر، على علیه‏السلام و پسرش امام حسن علیه‏السلام را ملاقات مى‏کند و نام امامان را برایشان فاش مى‏کند؛ [۱۲]اما در نقل برقى از این حدیث، برخلاف دیگر نقلها – و احتمالات نقلهاى متأخر – خضر علیه‏السلام تنها حضرت على علیه‏السلام و حسن علیه‏السلام و حسین علیه‏السلام را با ذکر نام معرفى کرده است. این محدّث افزوده است: و او هریک از آنها (ائمه) را تاآخر یکى پس از دیگرى برشمرد – حتى اتى على آخرهم – اما نام یا تعداد امامانى را که پس از امام حسین علیه‏السلام مى‏آیند مشخص نکرده است. کتاب المحاسن وبصائرالدرجات هردو پیش از غیبت صغرا یا اندکى پس از آغاز آن تألیف شده‏اند. مطرح نبودن عقاید خاص شیعه دوازده امامى در این آثار، احتمالاً به این معناست که اعتقاد به دوازده امام تا آن زمان هنوز جزء اصول اعتقادى امامیه درنیامده بود. به هرحال، اوضاع باید خیلى سریع دگرگون شده باشد، زیرا در تفسیر على‏ابن ابراهیم قمى (متوفى۳۰۷ ق / ۹۱۹ م) حدیث خضر علیه‏السلام با ذکر نام هر دوازده امام بیان شده است.[۱۳] حد اعلاى این دگرگونى در اصول کافى تألیف ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینى (متوفى ۳۲۹ ق / ۹۴۱ م) به چشم مى‏خورد که تمامى اجزاى اصلى نظریه شیعه دوازده امامى را مى‏توان در آن یافت. [۱۴]مى‏توان افزود که آن نظریه ربط مستقیمى با احادیث معاد شناسانه‏اى داشت که از دوازده مهدى سخن مى‏گویند که پس از قائم «اصلى» به توالى خواهند آمد.[۱۵]

باوجود این، حتى پس از اثر ماندگار کلینى، اندیشمندان شیعى گاه گاه مجبور بوده‏اند با مخالفتهاى داخلى علیه اصول عقاید شیعه دوازده امامى مبارزه کنند. این مخالفت على‏القاعده از اصرار متعصبانى که بر ادامه محرز امامت در وجود امام حسن عسگرى علیه‏السلام ، – جعفر – پاى مى‏فشردند ناشى شده بود؛ به دلایلى که بعدا اشاره خواهیم کرد به نظر نمى‏رسد کسى در آن شرایط زمانى و مکانى به نفع و به خاطر یک امام معین، غوغا به پا کرده باشد. این مشکل بعدها در میان شیعه ضعفا که نمى‏خواستند با طرح مسائل خصمانه با عامه اهل سنت مخالفت ورزند و نیز عامه شیعه که در شرایط تازه سردرگم بودند، پیش آمد. ناراحتى اندیشمندان شیعى در مقدمه‏هاى سه کتاب که در اواسط یا نیمه دوم قرن ۴ ق / ۱۰ م نوشته شده، منعکس شده است. نخستین این کتابها، کتاب‏الغبیه به قلم شاگرد کلینى، ابوعبداله محمدبن ابراهیم نعمانى (متوفى ۳۶۰ ق / ۹۷۱ م) است که در سال ۳۴۲ ق / ۹۵۳ م به پایان رسیده است.[۱۶] نعمانى اظهار نارضایتى مى‏کند که بیشتر شیعیان همعصر او به هویت امام وقت یقین ندارند و یا لااقل در باره غیبت او شبهاتى دارند. او این تردیدها را به غفلت مردم و تأثیر مهلک بیهوده‏کاران (اهل الزخرف والباطل) و جاذبه‏هاى زندگى و موفقیتهاى دنیوى نسبت مى‏دهد که مردم را از راه حق دور نگه مى‏دارد.[۱۷] نعمانى این بیهوده‏کاران را به نام مشخص نساخته است اما با مراجعه به یکى دیگر از آثار این دوره، یعنى کفایه‏الاثر فى‏النصوص على‏الائمه الأثنى عشر که مجموعه‏اى است از احادیث مربوط به دوازده امام به قلم الخزّاز الرازى القمى (متوفى ۳۸۱ ق / ۹۹۱ م) از شاگردان ابن بابویه، مى‏توان حدس زد که منظوراو چه کسانى بوده‏اند. الخزّاز در مقدمه کتاب[۱۸] خود چنین توضیح مى‏دهد که آنچه اورا به تألیف این کتاب واداشته این است که برخى از شیعیان که معلومات مذهبى آنها ضعیف یا اندک است (یا تشیع آنها ملایم و معلومات آنها اندک بوده: قوما من ضعفاءالشیعه والمتوسطین فى‏العلم) تحت تأثیر مناقشات معتزله علیه دوازده امام قرار گرفته‏اند. بعضى از این شیعیان مى‏گویند نص بر امامان نمى‏تواند به طور قطع و به گونه‏اى که عذرى باقى نگذارد ثابت شود (من جهه یقطع‏العذر بها)؛ دیگران فراتر رفته و ادعا مى‏کنند هیچ حدیثى از طریق صحابه درباه نص بر ائمه علیهم‏السلام وجود ندارد. و از همین رو الخزّاز اصلاح آن دیدگاههاى سفسطه‏آمیز را وجهه همت خود قرار داده است. سوّمین و معروفترین اثر این دوره درباره غیبت کتاب اکمال (کمال)الدین و اتمام(تمام)النعمه اثر ابن بابویه است. در آغاز این کتاب، ابن بابویه مى‏گوید که در مسیر بازگشت از زیارت مرقد امام هشتم، امام على‏الرضا علیه‏السلام در نیشابور توقف کرده و دیده است که بسیارى از شیعیان سرگشته و سرآسمیه با سؤالهایى درباره غیبت به او مراجعه مى‏کنند. این ماجرا او را برانگیخت تا اثرى تألیف کند که در آن حقیقت این موضوع روشن و آشکار گردد.[۱۹]

در تلاش براى اثبات اعتبار نظریه دوازده امام، اولین نظریه‏پردازان شیعه دوازده امامى – که نویسندگان نسل بعد دقیقا از آنها پیروى کردند – از چهار شیوه اصلى بهره برده‏اند. الف – استناد به آیات قرآن – آن اشارات و فقراتى از قرآن که در آن عدد دوازده به کار رفته بود، به طور طبیعى مورد استفاده و بهره‏بردارى مفسران شیعى قرار گرفت. به عنوان مثال گفته مى‏شود امام پنجم امام محمد باقر علیه‏السلام (متوفى ۱۱۴ ق / ۷۳۲ م یا۱۱۷ ق / ۷۳۵ م) آیه ۳۶ سوره توبه را که مى‏فرماید «تعداد ماهها نزد خداوند دوازده است» ناظر بر دوازده امام دانسته است.[۲۰] نیز چنین گفته مى‏شود که امام ششم، امام جعفر صادق علیه‏السلام (متوفى ۱۴۸ ق / ۷۶۵ م) اظهار داشته است: و شب از دوازده ساعت تشکیل شده است و روز نیز چنین است، سال از دوازده ماه تشکیل شده است. تعداد ائمه دوازده است و نیز تعداد نقبا[۲۱]، على علیه‏السلام یکى از دوازده ساعت است و مفهوم این آیه (فرقان، ۱۱) که مى‏فرماید: «بلکه آنان ساعت را دروغ انگاشته‏اند و ما براى دروغ آنها آتشى سوزان آماده کرده‏ایم».[۲۲]

ب – استناد به احادیث شیعى – احادیث شیعى مربوط به این موضوع را مى‏توان به دو دسته تقسیم کرد: یکى احادیثى که براساس آن در همان زمان حیات پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم اسنادى وجود داشته است که در آن نام ائمه به تفصیل بیان شده است. یکى از این اسناد، لوحى بوده که جابربن عبدالله صحابى در منزل فاطمه علیهاالسلام رؤیت کرد.[۲۳] دیگرى طومار یا صحیفه‏اى بوده که از سوى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به على علیه‏السلام داده شده و گفته مى‏شود دوازده قسمت داشت و هر قسمت با مهر مخصوص و جداگانه‏اى ممهور شده بود. پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به على علیه‏السلام توصیه فرمود که نخستین قسمت این طومار یا صحیفه را بگشاید و براساس مطالب آن عمل کند و همین کار را دیگر ائمه به ترتیب درباره قسمتهاى بعدى صحیفه انجام دهند.[۲۴] سومین سند که گفته مى‏شده دو هزار سال پیش از خلقت آدم نوشته شده است، حسب‏الادعاء به وسیله امام جعفر صادق علیه‏السلام از خرماى نخلى که او خود کاشته بود دوباره به دست آمد. این سند شامل شهادت (شهادتین) و نام دوازده امام بود.[۲۵]

دومین دسته از احادیث شیعى، احادیثى را دربر مى‏گیرد که در آن پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از دوازده امامى که پس از او خواهند آمد سخن گفته است. بسیارى از این روایات به نحوى سهل‏الوصول دربحارالانوار مجلسى گردآورى شده است.[۲۶] در برخى نقلهاى حدیث غدیر خم[۲۷]، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به امامت على علیه‏السلام ، حسن علیه‏السلام و حسین علیه‏السلام و نُه نفر دیگر از ذریه حسین علیه‏السلام اشاره کرده است.[۲۸] از دوازده امام با عبارتهاى مختلف مانند الراشدون المهتدون، مخاطبان فرشتگان (المحدَّثون) و الاوصیاء یاد شده است.

ج – استناد به روایات اهل سنت – به دلایل آشکار جدلى براى علماى شیعى بسیار مهم بود که بتوانند نظریه خود در باره دوازده امام را با نقل قول از منابع و مطالب اهل سنت تأیید کنند. حدیث خاصى که در این زمینه وجود دارد، حدیثى است که به موجب آن پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم اعلام مى‏دارد: «پس از مرگ من، دوازده خلیفه (یا امیر) خواهند آمد که همگى از قریش خواهند بود. این حدیث که در منابع متعددى ذکر شده است معمولاً به عنوان حدیثى از جابربن سمره (متوفى ۶۶ ق / ۶۸۶ م) نقل مى‏شود؛ گرچه همین حدیث از قول عبدالله‏بن عمر (متوفى ۷۳ ق / ۶۹۳ م) و دیگر صحابه نیز نقل شده است.[۲۹] الخزّاز این حدیث و احادیث مشابه را به نقل از صحابه‏اى که به طرفدارى از آل على علیه‏السلام معروف‏اند مانند سلمان فارسى[۳۰]، جابربن عبدالله[۳۱] و حذیفه‏بن ایمان[۳۲] نقل مى‏کند، اما در عین حال همین حدیث را به نقل از کسانى مانند عمر، عثمان، ابوهریره و عایشه که محدثان شیعى به آنها عنوان متصلبان در ضدیت با آل على علیه‏السلام نگاه مى‏کنند، نیز نقل کرده است.[۳۳] نتیجه‏گیرى نویسندگان شیعى قرن ۴ ق / ۱۰ م (از این حدیث) روشن است. قدرت و اعتبار هر دوازده امام از نمایندگى مستقیم قدرت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ناشى مى‏شود. هنگامى که (در این حدیث) از خلفا صحبت مى‏شود، پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نمى‏توانسته است به مطلق حکمرانان (ملوک) نظر داشته باشد، زیرا تعداد آنها از زمان على علیه‏السلام تا زمان نویسندگان این کتابها بیشتر از دوازده بوده است، لذا پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم باید به همان «امامان» نظر داشته باشد که خلفاى برحق او در زمین‏اند.[۳۴] د – استناد به کتاب مقدس و روایات یهودیان – تکیه بر فقرات یا اشاراتى از کتاب مقدس و روایات یهودیان و مسیحیان، به رغم مخالفتهایى که از جانب برخى از مسلمانان اظهار مى‏شد، در همان دوره‏هاى نخست به طور برجسته‏اى در آثار مسلمانان تجلى یافت.[۳۵] فعالیت شیعیان براى یافتن نقل قولهاى – جعلى یا حقیقى – از عهدین براى اثبات اعتبار بخشى از عقاید خود کمتر از دیگر گروهها نبود[۳۶] و نظریه دوازده امام نیز از این قاعده مستثنا نبود. به عنوان مثال، نعمانى مى‏خواهد با تکیه بر سفر اول (پیدایش) از این نظریه دفاع کند. او عبارتى را به نقل از حسن‏بن سلیمان، یک دانشمند یهودى از مردم ارّجان، مطرح مى‏سازد حاکى از اینکه اسماعیل [اشموئیل] به نام «ماد» هم خوانده مى‏شده و این واژه ظاهرا یک واژه عبرى و به معناى ستوده شده (محمد)[۳۷] مى‏باشد و بنابراین این واژه شکل عبرى نام پیامبر است . وقتى این مبنا پذیرفته شد که اشموئیل و محمد در نام با یکدیگر مشترک هستند، همین قیاس به آسانى به پسران اشموئیل و سلاله پیامبر نیز تعمیم مى‏یابد. حسن‏بن سلیمان نام دوازده پسر اشموئیل را برمى‏شمرد[۳۸] وتوضیح مى‏دهد که این نامها به نام دوازده امام نیز اشاره دارند.[۳۹] وقتى از او پرسیده مى‏شود این نامها در کجا (به اصطلاح در کدام سوره) آمده او (به غلط) مثلى سلیمان [مَثَل سلیمان] یعنى امثال سلیمان را ذکر مى‏کند[۴۰] وبه عنوان شاهد قویتر متن را نیز بیان مى‏نماید: «من دعاى تو را در حق اشموئیل شنیده‏ام. من او را برکت داده‏ام و او را پرثمر خواهم ساخت. من نسل او را زیاد خواهم کرد. او پدر دوازده امیر خواهد بود و من امتى بزرگ از او برخواهم انگیخت (پیدایش:۱۷/۲۰)[۴۱] سه یهودى دیگر یکى پس از دیگرى اعتبار این نقل قول را تأیید مى‏کنند و از تفسیر ارائه شده از سوى حسن‏بن سلیمان حمایت مى‏نمایند.[۴۲]

در جایى دیگر ادعا شده است که عدّه کمى از یهودیان مى‏دانند که نام پیامبر اسلام در تورات آمده، اما همانها نیز نمى‏توانند آشکارا این امر را اعلام کنند.[۴۳]

دیگر داستانهاى مربوط به اشتراک عقیده یهودیان با مسئله دوازده امام به زمان على علیه‏السلام برمى‏گردد و در یک حکایت شاخص، فردى یهودى با طرح پرسشهایى مشکل، معلومات على علیه‏السلام را در معرض سنجش مى‏نهد. درپاسخ به این سئوال که: پس از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم چند رهبر هدایت یافته (امام هُدى) خواهند آمد؟ على علیه‏السلام در پاسخ دوازده امام را ذکر مى‏نماید. فرد یهودى تصریح مى‏کند که این پاسخ درست است و مشتاقانه اسلام مى‏آورد.[۴۴] در داستانى مشابه یک فرد یهودى کتابى به على علیه‏السلام نشان مى‏دهد که به خط داوود نگاشته شده (مسطور به خط داوود) و در آن نام دوازده امام ذکر شده بود.[۴۵]

از دیدگاه نظریه پردازان شیعه دوازده امامى، اعتقاد به غیبت آخرین امام، نتیجه منطقى و مستقیم اعتقاد به دوازده امام است. دفاعى مبسوط در این باره، در آثار مربوط به غیبت آمده و نیاز به استخراج و ذکر آنها در اینجانیست. به هرحال استدلال اصلى چنین است: از همان قضیه‏اى که مى‏گوید با آمدن دوازدهمین امام خط امامت به پایان مى‏رسد، این نتیجه گرفته مى‏شود که امام آخر زنده است. (زیرا انسانها بدون رهبر معصوم نمى‏مانند [یا زمین از حجت خالى نمى‏ماند])؛ در عین حال این امام (دوازدهمین) خود را در خطرى سخت از ناحیه دشمنان مى‏بیند گرچه قطعا خداوند نخواهد گذاشت امام آخر کشته شود (زیرا فردى دیگر نمى‏تواند جایگزین او شود)، با این حال او باید شخصا مسئولیت حفظ جان خود را بپذیرد و باید از طریق اختفا، حفظ جان خود را تأمین نماید. در این نحوه استدلال، احادیث مربوط به دو غیبت (صغرا وکبرا) از اهمیت خاصى برخوردار است. نعمانى درکتاب الغیبه خود، که به خاطر داریم آن را سیزده سال پس از آغاز غیبت کبرا تألیف کرده است، حدیثى به نقل از امام جعفر صادق علیه‏السلام ذکر مى‏کند که به موجب آن، نخستین غیبت طولانى‏تر از غیبت دوم نیز هست.[۴۶] اما این حدیث بلافاصله از سوى دیگران (باز هم به نقل از امام صادق) به شکلى دیگر مطرح و تعقیب شده است: «قائم دو غیبت خواهد داشت: یکى کوتاه و دیگرى طولانى‏تر»[۴۷] و یا در متنى دیگر: «صاحب هذاالامر (یعنى قائم) دو غیبت خواهد داشت: در خلال نخستین غیبت او به مردم (اهل) خود رجوع خواهد کرد[۴۸] و در خلال دومین غیبت گفته خواهد شد که او از بین رفته است».[۴۹] از تفاوت و اختلاف بین وصفهاى گوناگون از طول مدت هریک از دو غیبت اول و دوم، چنین مى‏توان استنباط کرد که در آغاز کاملاً روشن نبود کدام یک از دو غیبت طولانى‏تر خواهد بود وبعدها این اصل پذیرفته شد که دومین غیبت – که غیبت تامه نیز خوانده مى‏شود -[۵۰] طولانى‏تر نیز خواهد بود و در نهایت ادله‏اى بر توجیه مدت زمانهاى مختلف غیبت اقامه شد. براساس گفته شریف مرتضى (۴۳۶ ق / ۱۰۴۴ م) امام در آغاز غیبت خود – یعنى در طول غیبت صغرا – در برابر طرفداران خود ظاهر مى‏شده و خود را فقط در برابر دشمنان پنهان مى‏ساخته است؛ بعدها وقتى که خطر بیشترى زندگى او را تهدیدکرد ناچار شد خود را از دیده پیروان و دشمنان، هردو، پنهان سازد.[۵۱] با این حال شریف مرتضى، اعتقاد دارد محال نیست امام گاه در برابر یکى از طرفداران خود که به او کاملاً اطمینان داشته باشد، ظاهر شود.[۵۲]

متکلّمان شیعى دوازده امامى در اعتقاد به دو غیبت نه تنها بر احادیث و روایات شیعى، بلکه بر اقوال و اخبار رسیده از پیامبران متعدد، بویژه ابراهیم علیه‏السلام و محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم اتکا کرده‏اند. ابراهیم دو غیبت داشت؛ یکى به خاطر نمرود و دیگرى به خاطر هراس از حمکران مصر.[۵۳] محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نیز به همراه پیروانش از بنى‏هاشم، مجبور به پناه گرفتن در شعب[۵۴]، و تحمل تحریم و محاصره تحمیلى قریش شد[۵۵] و پس از آن نیز در خلال ماجراى هجرت به مدینه مجبور به مخفى شدن در یک غار شد. [۵۶]

با تعقیب مراحل اصلى رشد و گسترش نظریه اثنى عشریه این سؤال اساسى باقى مى‏ماند که سابقه و ردّ احادیث و روایاتى که مبناى این نظریه قرار گرفته است را تا چه حد مى‏توان به زمان مقدم بر غیبت امام دوازدهم رساند؟ به نظر مى‏رسد مهمترین نکته‏اى که باید به خاطر سپرد این است که هم عدد دوازده و هم فکر غیبت، موضوعهایى بسیار قدیمى در تاریخ اسلام هستند. تعصب نسبت به عدد دوازده و جانبدارى از آن، نکته‏اى کاملاً شناخته شده در بسیارى تمدنهاى باستانى است. شمارش دوازده قبیله از اسرائیل در کتاب مقدس و همچنین روایات مسیحیان در باب دوازده حوارى عیسى علیه‏السلام ، احتمالاً ریشه گرایش اسلامى به عدد دوازده را براى بیان تعداد رهبران تشکیل مى‏دهد؛ به عنوان مثال واژه نقبا علاوه برآنکه براى اشاره به دوازده نقیب اسرائیلى (سوره المائده، ۱۲) یا دوازده نماینده برگزیده شده از سوى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در میان مدنیها به کاررفته[۵۷]، اشاره به رهبران جماعت مخفى که زمینه قیام عباسیان را فراهم مى‏ساخت نیز دارد.[۵۸] درمیان غلاهِ نخستین ابومنصور عجلى (متوفى ۱۲۱ ق / ۷۳۸ م) ادعا کرده بود که او ششمین پیامبر از دوازده پیامبرى است که آخرین آنها «قائم» خواهد بود.[۵۹]

در چنین چهارچوب و مفهومى است که باید به احادیث سابق‏الذکر اهل سنت درباره دوازده خلیفه و جانشین پیامبر نگریست. این احادیث مدتها پیش از شروع غیبت صغرا رواج داشته است و آنها را باید در کتابهایى مانند کتاب الفتن نُعیم‏بن حمّاد (متوفى ۲۲۸ ق / ۸۴۴ م)[۶۰] ، مسند احمدبن حنبل (متوفى ۲۴۱ ق / ۸۵۵ م) و صحیح بخارى (متوفى ۲۵۶ ق / ۸۷۰ م)[۶۱] یافت و احتمالاً سابقه آنها از این هم فراتر رود. احمدبن محمد قسطلانى (متوفى ۹۲۳ ق /۱۵۱۷ م) در شرح و تفسیر خود بر صحیح بخارى [درباره احادیث سنّى مربوط به دوازده جانشین قریشى پیامبر]احتمالات زیر را مطرح ساخته است – که براى وضوح بیشتر، در اینجا بنا به ترتیب مطرح شدنشان نقل مى‏شود- :

۱ـ این احادیث اشاره به دوازده حکمران دارد که در زمان آنها جامعه اسلامى قوىّ و یکپارچه بود. پس از آن دوره قدرت و یکپارچگى که با روى کار آمدن ولیدبن یزید (حکومت: ۱۲۵ – ۱۲۶ ق / ۷۴۳ – ۷۴۴ م) به پایان رسید، اسلام شوکت و عظمت خود را به خاطر ستیزه‏ها و آشوبها از دست داد. گرچه قسطلانى این دوازده حکمران را به نام تعیین نمى‏کند، شاید دوره خلفاى راشدین و آن خلفاى اموى را در ذهن داشته که ایام خلافت آنها به طور نسبى دوران ثبات و موفقیت به شمار مى‏آید – یعنى معاویه بن ابى سفیان و پسرش یزید، عبدالملک و چهار پسرش و عمربن عبدالعزیز – .

۲ـ این روایات ناظر بر شرایطى است که دوازده نفر در یک نسل (دوره زمانى معین) هریک ادعاى حکومت مشروع براى خود داشته باشند و در نتیجه این امر در جامعه شکاف و چنددستگى رخ دهد. به گفته قسطلانى چنین شرایطى در حقیقت در قرن ۵ ق / ۱۱ م پیش آمد که شش نفر براى به دست گرفتن اسپانیا با یکدیگر رقابت مى‏کردند، درحالى که حاکم فاطمى، خلیفه عباسى و گروههاى مختلف خوارج و طرفداران على علیه‏السلام بر ادعاى خود براى حاکمیّت پاى مى‏فشردند.

۳ـ این احادیث منعکس‏کننده اوضاع جارى در سده نخستین اسلامى تا مرگ عمربن عبدالعزیز در سال ۱۰۱ ق / ۷۲۰ م مى‏باشد. در خلال این دوره که بسیارى آن را عصر زرّین اسلام دانسته‏اند، چهارده حکمران قانونى و مشروع حکومت داشته‏اند – که عبارتند از: خلفاى راشدین، حسن‏بن على علیه‏السلام ، عبداللّه‏بن زبیر و هشت خلیفه اول اموى -، اما دو تن از آنها، معاویه‏بن یزید (حکومت: ربیع‏الاول تا ذى‏القعده ۶۴ ق / نوامبر ۶۸۳ م تا ژوئن ۶۸۴ م) و مروان بن حکم (حکومت: ذى‏القعده ۶۴ ق – رمضان ۶۵ ق / ژوئن ۶۸۴ م – آوریل ۶۸۵ م) را به خاطر کوتاه بودن مدت خلافت نمى‏توان به حساب آورد.[۶۲] توضیح و تفسیر ارائه شده از سوى یحیى‏بن شرف نووى (متوفى ۶۷۶ ق / ۱۲۷۸ م) در کتاب شرح على صحیح مسلم[۶۳] تفاوت زیادى با کلام قسطلانى ندارد و مبتنى بر تفسیرى لفظى و سطحى از عدد دوازده مى‏باشد. فضل‏بن روزبهان اشعرى (زنده در آغازقرن ۱۰ ق / ۱۶ م) در ردّیه خود بر تفسیر شیعیان از این سنخ احادیث، مانند آنچه از سوى ابن‏مطهّر حلّى (متوفى ۷۲۶ ق / ۱۳۲۵ م) ارائه شده بود، در کنار دیگر احتمالات، احتمال مى‏دهد که شاید اشاره این احادیث به دوازده حکمران شایسته (صلحاء الخلفاء) از قریش باشد که الزاما به توالى هم به خلافت نرسیده‏اند و عبارتند از: پنج تن (!) خلفاى راشدون[۶۴] ، عبداللّه‏بن زبیر، عمربن عبدالعزیز و پنج خلیفه عباسى – که آنها را به نام مشخص نمى‏کند -[۶۵] این تفسیر اخیر، حتى بیشتر از برخى دیدگاههاى قسطلانى، یک گرایش آشکار ضد اموى را منعکس مى‏سازد. درحقیقت، بعید نیست که این روایت دراصل به هدف ضدّیت با امویان و در عین حال پشتیبانى از حق حاکمیت قریش وضع شده باشد.[۶۶] این روایت، درعین حال به عنوان گواه و دلیلى بر آشفتگى و اضطرابى که پس از خلیفه (یا امیر) دوازدهم رخ خواهد داد نقل مى‏شد؛ اضطرابى که یادآور اغتشاش و درهم ریختن اوضاع در آستانه برپایى روز قیامت مى‏باشد. این مطلب بویژه از این شکل از حدیث مزبور برمى‏آید که: «دوازده خلیفه خواهد بود … و سپس آشفتگى و پریشانى (ثمّ یکون الهَرْج)[۶۷]. بنابراین طبیعى است که این حدیث به کتب و آثار مربوط به آخرت، مانند کتاب الفتن نعیم، کتاب المهدى در سنن ابوداوود (متوفى ۲۷۵ ق / ۸۸۸ م) و یا کتاب الفتن در صحیح ترمذى (متوفى ۲۷۹ ق / ۸۹۲ م)، راه یابد. براى پى بردن به اینکه اعتقاد به غیبت چقدر زود در میان گروههاى افراطى شیعى ریشه دواند، همین مقدار بس است که اعتقاد به پنهان شدن محمدبن حنفیه را در کوههاى رضوى یا ادعاى نمردن على علیه‏السلام را – که به پیروان عبداللّه‏بن سبأ نسبت داده مى‏شود[۶۸] یادآور شویم. در دو قرن نخست حکومت عباسیان بعضى از مدافعان اصلى نظریه غیبت را دسته‏هاى مختلف واقفى شیعه (مانند ناووسیه یا ممطوره) تشکیل مى‏داد که هدف اصلى آنها اثبات این بود که امام خاص آخرین امام است که در غیبت به سر مى‏برد و مجددا به عنوان مهدى ظهور خواهد کرد. در همان زمان، اعتقاد به غیبت آینده امامى که نامش معلوم نبود، درمیان قطعیه – که پیشقدمان اثنى عشریه بودند – بروز کرد کتابهایى به نام کتاب الغیبه به ابواسحق ابراهیم‏بن اسحق الاحمرى النهاوندى (زنده درنیمه قرن ۳ ق / ۹ م)[۶۹] ، الحسن بن على ابى حمزه البطائنى الکوفى – که معاصر امام هشتم على‏الرضا بود-[۷۰] فضل‏بن‏شاذان النیشابورى (متوفى ۲۶۰ ق / ۸۷۴ م)[۷۱] و دیگران نسبت داده شده است. براساس اطلاعات موجود، از این ن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.