پاورپوینت کامل آمریکا انقلاب ایران را چگونه دید؟ ۹۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آمریکا انقلاب ایران را چگونه دید؟ ۹۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آمریکا انقلاب ایران را چگونه دید؟ ۹۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آمریکا انقلاب ایران را چگونه دید؟ ۹۳ اسلاید در PowerPoint :
هنری پرکت، افسر مسئول امور سیاسی و نظامی سفارت آمریکا در تهران در سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۶ [۱۳۵۱ تا ۱۳۵۵] و مسئول میز ایران در وزارت امور خارجه ایالات متحده در سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۱ [۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹] در گفتوگویی تفصیلی با چارلز استوارت کندی، خاطراتش را از انقلاب ایران و گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران بازگو کرده است.
ترجمهی بهرنگ رجبی: هنری پرکت، افسر مسئول امور سیاسی و نظامی سفارت آمریکا در تهران در سالهای ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۶ [۱۳۵۱ تا ۱۳۵۵] و مسئول میز ایران در وزارت امور خارجه ایالات متحده در سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۱ [۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹] در گفتوگویی تفصیلی با چارلز استوارت کندی، خاطراتش را از انقلاب ایران و گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران بازگو کرده است.
شاه جز سلاح هستهای هر چه میخواست میخرید
شاه سخت دلبسته امور نظامی بود. پیش از آنکه من درگیر قضیه ایران شوم، دائم بحث و جدل بود بین نظامیانی از پنتاگون با وزارت امور خارجه، سر اینکه باید در قبال درخواستهای مداوم شاه برای خرید تجهیزات نظامی پیچیده آمریکایی چه کار کنیم. استدلالها علیه پذیرش درخواستها این بود که ارتش شاه نمیتواند از چنین تجهیزات پیشرفتهای نگهداری یا استفاده کند، یا اینکه آیا تهدیدات پیشاروی ایران همتراز با این خریدها هست یا نه. قبلترها تردیدهایی بود در این مورد که آیا او منابع مالی کافی برای این خریدها دارد یا نه، اما پول نفت و پولهای کمکی که میگرفت، ایران را بدل به کشور موفق دهه ۱۹۶۰ کرده بود، آن قدری که دیگر در فهرست کشورهایی هم نبود که باید بهشان کمک میشد. شاه پول هر چیزی را که دلش میخواست، داشت. جک میکلوش ]مسوول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا[ گفت این گرفتوگیرهای اداری دیگر مرتفع شده، چون اوایل ژوئن ۱۹۷۲ کیسینجر و نیکسون رفته بودند به تهران و با شاه به توافق رسیده بودند که جز سلاح هستهای، میتواند هر چی دلش میخواهد بخرد و آمریکاییها دیگر در مورد نیات او فکر و خیال نمیکنند.
آمریکا درباره دوام شاه هیچ تردیدی نداشت
در وزارت امور خارجه هیچ کس نبود که در مورد ثبات و دوام شاه تردیدی داشته باشد. اواخر دهه ۱۹۶۰ که من سمتهایی در حد معاونت داشتم که از این خبرها نبود. ذهنیت آدمهای رسمی و دولتی این بود که شک نداشتند شاه برای ایران خوب است و ایرانیها عاشق شاهاند. وقتی من وارد سفارتخانه شدم، دیدم خبر از هیچجور اظهارنظر سیاسیای در جامعه نیست. کار من رصد امور داخلی ایران نبود، هیچ، اما این کشوری بود که در آن هیچ کس هیچ فرصت و امکانی برای انتقاد از حکومت نداشت ــ حتی در سطح امور محلی هم نه، از خود شاه که دیگر مطلقاً. شخص شاه کاملاً منطقه ممنوعه بود.
سال ۱۹۷۴ یا ۱۹۷۵ بود که من افسر همراه آقای سولارز، از نمایندگان کنگره آمریکا و از لیبرالهای حزب دموکرات شدم. رفتم به فرودگاه دیدمش و بعد همراهش با ماشین آمدم و برنامه قرارهایش را بهش دادم. قرار نبود شاه را ببیند چون آن روزها شاه حاضر نبود لیبرالهای حزب دموکرات را ببیند، اما میتوانست وزیر دربار را ببیند. گفت «قرار نیست من رهبران مخالفان رو ببینم؟» گفتم «تو ایران هیچ رهبر مخالفی نداریم. هیچ مخالفی وجود نداره.» گفت «معلومه که مخالف هست. هر کشوری گروههای مخالف داره. قطعاً یه دانشجوهایی هستن که با شاه مخالفاند.» گفتم «آره، یه دانشجوهایی هستن که تظاهرات میکنن.» گفت: «من میخوام یه چندتایی از اینها رو ببینم.» گفتم «باشه». این شد که برگشتم به سفارت و با واحد ارتباطات و اطلاعات تماس گرفتم تا برای جمعه بعدازظهر برنامه دیدار با گروهی از دانشجوها را بریزند که میتوانند با این نماینده کنگره حرف بزنند. این کار را کردند. صبح جمعه از وزارت دربار با ما تماس گرفتند و گفتند قرار با دانشجوها منتفی شده. اینجور نظام سیاسی بسته و خیلی محدودی بود. یکی از دوستان من که کارمند سیآیای بود و قبلاً در مسکو مأموریت خدمت داشت، به من میگفت حکومت ایران از شوروی هم استبدادیتر است.
سفیر اسرائیل مخالفت مذهبیها را پیشبینی کرده بود
سال ۱۹۷۵ یا ۱۹۷۶ من افسر همراه سناتور پرسی بودم که آمده بود به آنجا. اطلاعات توجیهی متعارف سفارت را بهش دادیم، که در این سرزمین عالی همهچیز عالی است. بعد به من گفت مایل است سفیر غیررسمی اسرائیل در ایران را ببیند و از او هم اطلاعاتی بگیرد. این بود که من هم بردمش آنجا. تا قبل آن من هیچوقت نرفته بودم به شبه سفارت اسرائیل در ایران که یکجور انباری بود. سفیر اوری لوبرانی بود، از دیپلماتهای بلندپایه اسرائیلیها. قبلترش در اتیوپی خدمت کرده بود و بعدش هم در لبنان دیپلماتی ارشد بود. او به سناتور پرسی گفت جدیترین خطر پیشاروی شاه در داخل کشور از طرف عناصری مذهبی است که رفتارهایشان خیلی خصمانه است و برای شاه خیلی پیچیده و دشوار است با آنها کنار بیاید. هیچوقت نشنیده بودم کسی در سفارت آمریکا این حرف را بزند. هیچوقت نشنیده بودم روزنامهنگارهایی که میدیدم یا دیگر ایرانیها این حرف را بزنند. اولین بار بود که من این تحلیل را میشنیدم. آن زمان من دیگر به شناختی از تاریخ ایران رسیده بودم و میدانستم در دهه ۱۸۹۰ مذهبیها یک جریان تحریم تنباکو راه انداختهاند و در زمان پدر محمدرضا شاه هم وقتی با او مخالفت کردند، بیرحمانه سرکوب شدهاند. نقش چهرههای مذهبی در دوران مصدق هم پررنگ بود. اما در دهه ۱۹۷۰ هیچوقت چیزی از مذهبیها نشنیده بودم.
واحد سیاسی سفارت گزارشهایی آماده میکرد در مورد مسائلی مثل رقابت میان خواهر دوقلوی شاه با همسر او. وقتی من رفتم به آنجا، مملکت دوتا حزب داشت که ما بهشان میگفتیم حزبهای «بله حضرت آقا» و «درست میفرمایید حضرت آقا». شاه این دوتا را هم منحل کرد و یک تک حزب راه انداخت، حزب رستاخیز. واحد سیاسی سفارت ما این قضایا را جدی میگرفت و متونی اندیشمندانه در مورد تأثیرشان روی توسعه سیاسی در ایران و از این قبیل چیزها تهیه میکرد. نظام سیاسی سلسله مراتبی شاه، حکومت بالا بر پایین، چیز مسخرهای بود ــ چیزی کاملاً بیمعنا.
۵۰ هزار آمریکایی در ایران بودند
سال ۱۹۷۵ هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه ایالات متحده برای یکی از دیدارهای دورهایاش ــ بعد بازدید از خاورمیانه و روسیه و غیره ــ آمد به آنجا تا با شاه صحبتی بکند. هر دو مرد از این گفتوگوها لذت میبردند. بعد هر کدام از این دیدارها، ازجمله بازدید سال ۱۹۷۵ هم یک جلسه مطبوعاتی برگزار میشد. یک روز یکشنبه بعدازظهر قبل از این جلسه سفیر زنگ زد به من و گفت «هنری، میتونی بیای سفارت؟ هنری کیسینجر قراره جلسه مطبوعاتی داشته باشه و میخوان ازش در مورد تعداد آمریکاییهایی که توی ایراناند سؤال کنن. تو تنها آدمی هستی توی سفارت که میتونی این قضیه رو جمع و جور کنی.» (کمی برگردم به عقبتر؛ کمیته روابط خارجی سنا دو تا از کارمندانش را فرستاده بود به آنجا تا در مورد تعداد آمریکاییهای حاضر در ایران تحقیق کنند و آنها هم گزارش نوشته بودند با این مضمون که اگر اوضاع بین ما و شاه ناجور شود، احتمال دارد آمریکاییها را در ایران گروگان بگیرند.) من رفتم به سفارت و هلمز بهم گفت «خب تو اینجا توی اتاق مطالعه من بشین و چند دقیقه فکر کن و تعداد آمریکاییهای حاضر توی ایران رو دربیار. پنج دقیقه دیگه من هنری کیسینجر رو میآرم توی اتاق و تو هم بهش میگی دقیقا چندتا آمریکایی توی ایراناند.»
این شد که من با مدادی توی دستم و پشت یک پاکت نامه جلوی رویم، نشستم آنجا و تعداد آن همه متخصصهای فنی نظامی را حساب کردم، آن همه آدمهای سفارت را، آن همه آدمهای درگیر در صنعت نفت را، آن همه گردشگرها را، آن همه آمریکاییهای مستقل حاضر در آنجا را، و نهایتا این رقمها را با هم جمع زدم و عدد حاصل را گرد کردم. کیسینجر آمد تو و بهش گفتم «جناب وزیر، ۵ هزارتا آمریکایی توی ایراناند.» گفت «خیلی ممنون»، رفت به جلسه مطبوعاتیاش، و این رقم حدودا موثق را اعلام کرد. فردایش در جلسه اعضای سفارت، به سفیر گفتم من خیلی حساب و کتاب ابتداییای کردم و به نظرم باید شمارش کمی علمیتری هم انجام دهیم. چرا نامه ارزیابی برای همه شرکتهای آمریکایی حاضر در اینجا نفرستیم و به رقمی قابل اتکاتر از تخمین من نرسیم؟ به نظرش فکر خوبی رسید و این شد که من پرسشنامهها را فرستادم. پرسشنامهها که برگشتند، رقمها را جمع زدیم و حاصل ۵۰ هزار بود. نمیدانم رقم اعلامی کیسینجر را هیچوقت تصحیح کردند یا نه اما خودمان حسابی شگفتزده شدیم. با این حال هیچکس فکر نمیکرد این تعداد چیز بدی است و داریم پا را از حد فراتر میگذاریم. هیچ راهی نبود که بشود جلوی آمریکاییها را برای سفر به خارج از کشور به قصد تجارت گرفت، مگر اینکه قانونی تصویب میشد یا مقرراتی اعلام میکردند. این بود که آمریکاییها میآمدند و اجتماعشان رشد میکرد. به نظرم بسیاری از ایرانیها از این تعداد آمریکاییهایی که دیگر به چشم میآمدند، دلخور و خشمگین بودند، به خصوص در جاهایی که قبلترش آمریکاییها خیلی زندگی نکرده بودند، شهرهایی مثل اصفهان و تبریز و جاهایی که به نسبت مناطق دیگر تعدادشان بیشتر به چشم میآمد. متأسفانه به نظر میآمد وزارت امور خارجه یا وزارت دفاع در مورد این قضیه هیچ نگرانیای ندارند.
سیا گفت سینما رکس را ساواک آتش زد
اواخر ماه اوت ۱۹۷۸، شاید بیست و پنجم، توی تالار سینمایی در بندرعباس [گوینده اشتباه میکند. منظور آبادان است. م.] آتشسوزی شد و فکر کنم ۷۰۰ نفر کشته شدند چون درها قفل شده بودند. فاجعه هولناکی بود. آدمهای شاه تقصیر را انداختند به گردن روحانیون. در جریان راهپیماییهای ماه قبلش، روحانیها اغلب به تالارهای سینما حمله کرده بودند که فیلمهای غربی گناهآلود نشان میدهند. این بود که ساواک در جامعه چو انداخت که این قضیه هم کار روحانیها است. در ایران هیچکس این ادعا را باور نکرد. همه اعتقاد داشتند حکومت این کار را کرده و تقصیرش را انداخته به گردن روحانیها. همین سطح بیاعتمادی مردم به حکومت را نشان میداد. هیچکس در هیچ زمینهای حرف حکومت را باور نمیکرد. ما در آن برهه گزارش خیلی کوتاهی ــ در حد چند جمله ــ از سیآیای گرفتیم که از قول یکی از رابطهای سیآیای در ساواک میگفت ساواک مقصر است. کی میداند این ادعا درست بود یا نه؟ تقریبا همان حدودها بود که ویلیام سالیوان، سفیر ایالات متحده در تهران از مرخصی برگشت و دید ایران از شر رشوه و فرسودگی حاصل از راهپیماییهای مداوم خلاص نشده اما به شدت پرالتهاب باقی مانده. اوضاع باز هم ناامیدکننده به نظر میرسید. یک بار دیگر آدمهای وزارتخانه را جمع کرد و کماکان اظهار خوشبینی کرد که شاه از پس اوضاع برمیآید. بعد از جلسهای با برژینسکی، مشاور شورای امنیت ملی، برژینسکی گفت شاه آدم ماست و باید به هر قیمتی شده پشتش بمانیم. هیچ سازش و مصالحهای در کار نبود و قرار شد ما هر کاری لازم شد در حمایت از او بکنیم.
کارتر مخالف سیاست مشت آهنین شاه بود
در ماه آگوست، سیآیای برآوردی اطلاعاتی تهیه کرده بود که میگفت در ایران گیر و گرفتاریهایی هست اما هیچ جدی نیستند. مهار دست شاه است. یک جمله جالبش این بود که ایران حتی در «وضعیت پیشاانقلابی» هم نیست. خب، من بیخیال نمیشدم. زیرش نوشتم من با این یافتهها موافق نیستم و وزارت امور خارجه نقشی در تهیه این گزارش نداشته. نمیدانم هیچوقت منتشر شد یا نه. در واشنگتن بحثی درگرفته بود که باید به شاه توصیه کنیم چه طور مشکلش را حل و فصل کند. دو خط فکری عمده داشتیم. یکی تا حدی از موضع ضعف بود: افزایش آزادیها را ادامه بدهیم یا سرعتشان را بالا ببریم. دیگری سیاست مشت آهنین بود، که یعنی سرباز بفرستیم و آن قدر آدم بکشیم که ناآرامیها دیگر برای همیشه تمام شود. دکتر برژینسکی طرفدار مشت آهنین بود ولی رئیسجمهور کارتر چنین سیاستی را نمیپذیرفت. پای دستور چنین اقدامی را امضا نمیکرد. در نتیجه وضعیت این جوری شده بود که برژینسکی با زاهدی تماس داشت و در مورد طرح و برنامه خودش برای شاه پیغام میفرستاد، و ما اداریهای خوب و معقول در وزارت امور خارجه توصیههایمان را برای کل دولت توضیح میدادیم و از مجاری معمول به سالیوان منتقل میکردیم، پیشنهاد میدادیم شاه را ترغیب به اعتدال و میانهروی کند. شاه بینوا از این توصیههای متناقض گیج شده بود. از برژینسکی یک خط میگرفت و از سالیوان یک خط دیگر، و مستأصل شده بود و نمیفهمید چه کار کند. امروز که به قضیه نگاه میکنیم، میدانیم که او میدانست مریض است و چیزی که بیشتر از همه پیاش بود، انتقال سلطنتی پایدار و بادوام به پسرش بود. میخواست پسرش وارث تاج و تخت بشود. میترسید اگر بیافتد به کشتار مردم در خیابان و بعد این وضعیت را تحویل یک نوجوان بدهد، او از پس قضیه برنیاید و دودمان پهلوی به باد برود. مستأصل تلاش میکرد مطمئنترین راه را برای تثبیت جانشین بیابد.
به شاه توصیه کردند از خاورمیانه بیرون نرود
اوایل ژانویه ۱۹۷۹ [اواسط دیماه ۱۳۵۷] نمیدانم سالیوان به شاه پیشنهاد داد کشور را ترک کند یا ایده خود شاه بود یا اصلاً پیشنهاد کسی دیگر به شاه بود. اما به هر حال شاه گفت میخواهد کشور را ترک کند. از من پرسیدند آیا فکر خوبی است. گفتم به نظر من مردم ایران که خوشحال میشوند. برایش جایی پیدا کردیم که برود، عمارت والتر اننبرگ در کالیفرنیا. اننبرگ گفت عمارت یک ماهی در اختیارمان خواهد بود اما بعد قرار است عروسیای تویش برگزار شود و مجبور است پسش بگیرد. خب، خوب بود دیگر. به شاه گفتیم آنجا را برایش داریم و او هم چمدان بست و حول و حوش پانزدهم ژانویه بود که با هواپیما رفت به مصر. وقت رفتن کسی بهش توصیه کرد از خاورمیانه بیرون نرود. نمیدانم زاهدی بود یا برژینسکی که به شاه گفتند در منطقه بماند چون یک بار، سال ۱۹۵۳ [۱۳۳۲]، که کشور را ترک کرده و به رم رفته بود، آمریکاییها موفق شده بودند تاج و تختش را نجات بدهند؛ و حالا هم باز میتوانستند این کار را بکنند. به نظرم فکر میکرد ممکن است ما طرحی برای نجات سلطنتش داشته باشیم. برای همین بهتر بود همان نزدیکیها بماند تا بتواند بعد از اینکه آمریک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 