پاورپوینت کامل آیا روشنگری انقلاب فرانسه را رقم زد؟ ۷۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آیا روشنگری انقلاب فرانسه را رقم زد؟ ۷۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آیا روشنگری انقلاب فرانسه را رقم زد؟ ۷۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آیا روشنگری انقلاب فرانسه را رقم زد؟ ۷۴ اسلاید در PowerPoint :
ترجمهی عبدالله آلبوغبیش : پژوهش حاضر به این مبحث بحث انگیز و مشخص می پردازد که ماهیت رابطه اندیشه و انقلاب ها و یا دگرگونی فکری و دگرگونی سیاسی چگونه است؟ در آغاز مایلم این سوال را مطرح کنم که آیا اندیشه روشنگر، انقلاب فرانسه را رقم زد یا انقلاب فرانسه بود که عصر روشنگری را به گونه ای فرافکنانه و واژگون به وجود آورد؟ به عبارتی دیگر، آیا انقلاب فکری انقلاب سیاسی را می سازد و یا برعکس؟ نظریه رایج در فرانسه این است که اگر روشنگری نبود انقلاب فرانسه ای هم وجود نداشت.
ترجمهی عبدالله آلبوغبیش : پژوهش حاضر به این مبحث بحث انگیز و مشخص می پردازد که ماهیت رابطه اندیشه و انقلاب ها و یا دگرگونی فکری و دگرگونی سیاسی چگونه است؟ در آغاز مایلم این سوال را مطرح کنم که آیا اندیشه روشنگر، انقلاب فرانسه را رقم زد یا انقلاب فرانسه بود که عصر روشنگری را به گونه ای فرافکنانه و واژگون به وجود آورد؟ به عبارتی دیگر، آیا انقلاب فکری انقلاب سیاسی را می سازد و یا برعکس؟ نظریه رایج در فرانسه این است که اگر روشنگری نبود انقلاب فرانسه ای هم وجود نداشت. دانیل مورنیه مورخ فرانسوی در کتاب مشهور خود تحت عنوان “مبانی فکری انقلاب فرانسه” که اکنون کتاب کلاسیکی به شمار می رود این نظریه را به طرز بسیار موفقی خلاصه کرده است .
این کتاب اولین بار در ۱۹۳۳ یعنی حدود ۸۰ سال پیش منتشر شد و چندین بار تجدید چاپ شد که آخرین آن سال ۲۰۱۰ بود . وی در این کتاب می گوید اگر نبود انقلاب فکری ای که فیلسوفان روشنگری آن را در اذهان و اندیشه ها رقم زدند، انقلاب فرانسه ای هم در کار نمی بود.
در واقع این نظریه در نگاه روشنفکران فرانسوی به مثابه امری بدیهی و واضح تلقی می شد. در نتیجه مطرح کردن این سئوال از جانب من در این جستار، موضوعی تحریک برانگیز خواهد بود. چه، این روشنگری بود که مشروعیت کلیسای کاتولیک و تمامی اندیشه های فرقه گرایانه معتصبی را که در جامعه ترویج می کرد، متلاشی ساخت؛ واگر این متلاشی کردن نبود انقلاب فرانسه هم نمی توانست نظام پادشاهی و استبداد مطلق که مشروعیت خود را از کلیسا کسب می کرد از بین برد. زیرا کلیسا بود که به این نظام مشروعیت خدایی می داد و افکار عمومی فرانسه را به اطاعت از آن و اجرای دستورات استبدادی و زورگویانه اش به رغم تمام استبدادش واداشته بود. کما اینکه نباید نقش شخصیت های دینی مسیحی را در تخدیر عامه مردم و قبولاندن ظلم و جبر از طریق موعظه های دینی و ترفندهای لاهوتی از یاد برد، بنابراین، تغییر تا زمانی که در اندیشه به وجود نیاید در عرصه سیاسی رخ نمی دهد. این سخنی منطقی و بی چون چراست. اساسا آیا می توان انقلاب هایی جدید با اندیشه های کهنه و فرسوده رقم زد؟ اما استدلال و برهان آوری در این باره، نویسنده را به انجام تحقیقات عمیق و گسترده چندین ساله سوق داده که حاصل آن کتاب قطوری بالغ بر ۵۰۰ صفحه بوده است.
امروز مورخی جدید در فرانسه ظهور کرده است اما نه برای آنکه پژوهش قوی مورنیه را نقض کند، بلکه با این انگیزه که برخی اصلاحات مهم را در آن ایجاد کند و مشخصا نگاهی نو به برخی مسائل و مشکلات بیندازد. اساسا این ویژگی پژوهش علمی است که پیوسته رو به جلو حرکت می کند و چیزهای جدیدی را که پیش از این به نظر نمی آمده یا دیده نمی شد، کشف می کند. آن گونه که گفتیم،نظریه کلاسیک معتقد است که فلسفه روشنگری انقلاب فرانسه را پدید آورد، همان گونه که سبب نتیجه را و مرغ تخم مرغ را به وجود می آورد یعنی به طور مستقیم و حتمی. این پژوهشگر جدید تأثیر پذیرفته از اندیشه های میشل فوکو، بر این باور است که ما هر چند نمی توانیم منکر رابطه بین روشنگری و انقلاب بزرگ شویم، اما لازم است نظریه کلاسیک را تا حدودی و بنا به آخرین دستاوردهای فلسفه علوم تاریخی (اپیستمولوژی تاریخی) اصلاح کنیم؛ مهم ترین این دستاوردها این بود که مشکل اصول و ریشه ها و مباحث علت و معلولی، دیگر با همان حدت و قطعیت قرن ۱۹ و یا نیمه اول قرن بیستم مطرح نمی شود. منظور این است که برخلاف تصور مورخان گذشته، دیگر ارتباط رخداد سیاسی (یعنی انقلاب فرانسه) با علل و عوامل یا اصول فلسفی روشنگری ارتباطی مستقیم و حتمی و خطی نیست. چرا ؟ زیرا هر رخداد آغازینی (به ویژه اگر رخدادی عظیم و بزرگ نظیر انقلاب فرانسه باشد) بداهت نخستین یا ابتکارگونگی اصلی و یا خود یکتایی ای دارد که مشابه موارد قبلی و بعدی نیست. رویداد تاریخی بزرگ مانند انقطاع و گسستی است که ناگهان در روند تاریخ حادث می شود و آنچه بوده را از آنچه رخ خواهد داد جدا می سازد.
انقلاب فرانسه مانند زلزله یا آتشفشانی منفجر شد و نمی توان آن را به چیز دیگری فروکاست و نمی توان آن را تماما به علل و ریشه های سابق بر آن تقلیل داد. به علاوه انقلاب فرانسه بود که عصر روشنگری را به وجود آورده و تا حدی شکل آن را ساخته و پرداخته است، همان گونه که عصر روشنگری انقلاب فرانسه را شکل داد و ساخته و پرداخته کرد. در واقع رابطه میان انقلاب فرانسه و عصر روشنگری، دیالکتیکی است نه یک سویه؛ انقلاب فرانسه عصر روشنگری را به گونه ای واپس گرایانه و فرافکنانه به منظور ایجاد توجیهی فرهنگی برای خود،رقم زد. انقلاب فرانسه به دنبال آن بود تا جامه مشروعیت بر تن کند و از این رو،چیزی بهتر از روشنگری به عنوان فلسفه ای فعال و توانای بر رویارویی با مشروعیت قوی کلیسای کاتولیک نداشت که کاملا انقلاب را ناپسند و زشت می انگاشت و به هر ترتیب در پی عقیم کردن آن بود.
دقیقا به پشتوانه همین علت،فلسفه روشنگر تصویر الگویی گیرایی از عصر روشنگری و به طور خاص از شخصیت هایی نظیر ولتر، روسو، مونتسکیو، دیدرو ایجاد کرد و از شهرت و مقبولیت آنان برای مقابله با دشمنان خود بهره برداری کرد. این البته مسئله ای طبیعی است: چه جنگ نه فقط نظامی یا فیزیکی بلکه ایدئولوژیک هم هست. و نزاع میان مشروعیت مسیحی سابق و مشروعیت فلسفی آتی به تمام معنا شدید و تمام عیار بود. و بدین سان انقلاب فرانسه توانست اندیشمندانی بزرگ و صاحب جایگاه بیابد که از قبَل نام و آوازه شان می توانستند به مقابله با اسقف پاریس (قرضاوی عرب!) و تمامی شخصیت های برجسته مشروعیت سنتی – که حتی بعد از درگرفتن انقلاب هم پابرجا ماند،-بپردازند. البته پابرجایی آن هم امری طبیعی بود زیرا این مشروعیت طی بیش از پانزده قرن هویت تاریخی فرانسه را شکل می داد. چه، فرانسه آن گونه که معمولا گفته می شود «فرزند ارشد کلیسای کاتولیک» بود. در این میان،برای این کلیسای صاحب مشروعیت مقدس و عظیم، هواداران و طرفداران بسیاری ماندند که دشمن انقلاب بودند و از هر فرصتی برای سرنگونی آن فروگذاری نمی کردند. در وهله بعد،نزاع و رویارویی میان دو طرف صرفا فیزیکی یا ماجرای مرگ و زندگی نبود،بلکه فرهنگی نمادین هم بود: یعنی یک مرجعیت علیه مرجعیتی دیگر، مرجعیت دینداران مسیحی و در رأس آنها پاپ و اسقف در مقابل مرجعیت ولتر، روسو، مونتسکیو یا تمامی نوابغ روشنگری. آری جنگ مرجعیت ها و مشروعیت ها بود: مرجعیت مشروعیت کهنی که همچون کوه با صلابت و پایدار بود، در مقابل مشروعیت نوپای رو به پیشرفت و آینده دار اما هنوز ترسیخ و تحکیم نیافته. این نزاع یک قرن کامل پس از انقلاب ادامه یافت تا اینکه کاتولیک ها درنهایت به واقعیت موجود تن دادند و نظام نوپای جمهوری را به رسمیت شناختند.
می توان استنباط کرد که اگر انقلاب را فیلسوفان روشنگر رقم زدند، بنابراین، این انقلاب بود که در خط بازگشت،فیلسوفان روشنگر را آفرید. اما چگونه؟ از طریق چاپ گسترده و زیاد تصاویرشان به ویژه تصاویر روسو و ولتر، و نیز دست به دست گشتن کتاب روسو به نام “قرارداد اجتماعی” که به نوعی انجیل انقلاب یا همان کتاب مقدس انقلاب تلقی می شد زیرا روح اعلامیه مشهور حقوق بشر و شهروندی از آن استخراج و برگرفته شده است. همان اعلامیه ای که انقلاب فرانسه آن را همچون هدیه ای به جهانیان ارزانی داشته و هنوز فرانسه آن را مایه مباهات خود می شمرد؛ هرچند که فرانسه چندین بار به ویژه در دوران استعمار به آن پشت پا زد؛ اما این را داستانی دیگر است که در جایی دیگر باید کاویده و بررسیده شود. بر اساس آنچه آمد می توان گفت که این انقلاب فرانسه بود که اسطوره فیلسوفان روشنگر را به وجود آورد و تصویر آنان را به شکلی ایده آل در اذهان عمومی نسل آینده تثبیت کرد.
این خلاصه پژوهش روژه شارتیه و مطالب اضافه شده ای بود که در کتاب مورنیه ۶۰ سال پیش یافت نمی شد. اکنون درباره پژوهش وی که ابعاد آن بیش از پیش در این مبحث روشن می شود چه می توان گفت؟ با وجود جذابیت این نظریه جدید که مبتنی بر دانش اپیستمولوژی تاریخی میشل فوکو (یعنی فلسفه شناخت تاریخی یا فلسفه علم تاریخ) است، اما نظر مورنیه را منتفی نمی کند بلکه مکمل آن است؛ با وجود صحت این نظریه جدید، نمی توان نقش ارزنده فلاسفه عصر روشنگری را در زمینه سازی برای انقلاب فرانسه انکار کرد. اینجاست که کار اصلی مورنیه نهفته است. زیرا به طوری واضح،عظمت فلاسفه عصر روشنگری و اهمیت انقلاب فکری ای را که در اذهان، پیش از آغاز انقلاب سیاسی ایجاد کردند،آشکار ساخت. حقیقت این است که روژه شارتیه هم منکر این نیست؛ بلکه این همان نتیجه ای است که شارتیه آخر سر و بعد از کش و قوس فراوان به آن رسید.
اما رابطه میان دو طرف (یعنی روشنگری و انقلاب) آن گونه که گفتیم دیگر نه یکطرفه باقی ماند و نه بسیار مستقیم و رابطه ای خطی آن طور که نظریه کلاسیکی مورنیه می پنداشت، بلکه رابطه ای دیالکتیک و دو سویه گردید.
این رابطه تبدیل به تعامل دو سویه دیالکتیک خلاقی گردید که در دگردیسی بزرگ حرکت تاریخ رخ می دهد. حال تمام آنچه آمد به چه معناست؟ این بدان معناست که فلسفه روشنگری و انقلاب فرانسه هر دو داخل همان حرکت بزرگ تاریخ ادغام شده اند:یعنی حرکت ادوار مدرنی که نه شکست پذیر است و نه بازگشت پذیر. این نکته ای است که هیپولیت تن منتقد ادبی فرانسوی بدان پی برد، هرچند که او از دشمنان انقلاب فرانسه بود. وی از نظر سیاسی محافظه کار و مدافع نظام پادشاهی کاتولیکی قدیم بود، اما این مسئله مانع از آن نشد تا از منظر فکری نهان بین و قادر به رصد کردن حرکت تاریخ به گونه ای عالمانه و بیطرفانه باشد. موضع بالزاک رمان نویس مشهور بود که از منظر شخصی محافظه کار و موافق نظام پادشاهی بود مشابه با نگرش هیپولیت تن است، با این تفاوت که بالزاک در رمان پیشروتر بود. این منتقد بزرگ که یکی از الگوهای طه حسین بود در کتاب معروفش تحت عنوان «روزگار کهن: بنیان های معاصر فرانسه» (۱۸۷۶) می گوید:
باید دانست که پوالو، دکارت، لومیتر، دوساسی، کورنی، راسین و فلشییه پیشگامان رهبران انقلاب فرانسه کسانی چون سن ژوزت و روبسبیر هستند. اگر این ادبا و اندیشمندان اکنون برای ما مظهر خردورزی،آرامش و دوری از روحیه های انقلابی و کودتاهای خونین به نظر می رسد، اما این ظاهری فریبنده است؛ واقعیت این است که عاملی که آنان را از خیزش علیه اوضاع وقت برحذر می داشت رسوخ باور به پادشاهی و دین مسیحیت در خردهای همروزگار آنان بود. ولی به محض آنکه این باور و اعتقاد به علت اشتباهات و تخطی های فراوانش فرسوده و کهنه شد و پس از آنکه نگاه علمی به جهان توانست از رهگذر انقلاب علمی نیوتن -که ولتر آن را از انگلستان به فرانسه آورد،- آنها را از هم بپاشد؛ روح جدید بنا بر ضرورت به بار نشست: ثمره اش هم نظریه انسان طبیعی انتزاعی و قرارداد اجتماع
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 