پاورپوینت کامل اطلسِ اصطنبولی ۷۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اطلسِ اصطنبولی ۷۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اطلسِ اصطنبولی ۷۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اطلسِ اصطنبولی ۷۹ اسلاید در PowerPoint :

استامبول، در دو مورد خاص، اختصاصاً با کرمان ارتباط مستقیم می‌یابد: بار نخست همان روزگار مهاجرت خانواده ارطغرل و اوحد‌الدین کرمانی از ماهان کرمان به شرق آناطولی و کوتاهیه و قونیه است که منجر به پیدایش سلسله عثمانی ـ منسوب به عثمان بن ار طغرل شد ـ و بیش از سی خلیفه نامدار به نام خود در تاریخ آناطولی ثبت کرد و ما در اینجا به چند مورد خاص آن گذرا اشاره خواهیم کرد

استامبول و کرمان

استامبول، در دو مورد خاص، اختصاصاً با کرمان ارتباط مستقیم می‌یابد: بار نخست همان روزگار مهاجرت خانواده ارطغرل و اوحد‌الدین کرمانی از ماهان کرمان به شرق آناطولی و کوتاهیه و قونیه است که منجر به پیدایش سلسله عثمانی ـ منسوب به عثمان بن ار طغرل شد ـ و بیش از سی خلیفه نامدار به نام خود در تاریخ آناطولی ثبت کرد و ما در اینجا به چند مورد خاص آن گذرا اشاره خواهیم کرد؛ اما بار دوم مربوط به قرون اخیر و عصر روشنگری است که دو تن از کرمانیان نامدار: میرزا آقاخان بردسیری و شیخ احمد روحی کرمانی، همفکر و همقدم به راه افتادند و چون جزء معارضین حکومت عبدالحمید میرزا ناصرالدوله فرمانفرما بودند، در حالی که میرزا آقاخان می‌گفت:

به یک شعله کز کلک افروختم تن ناصرالدوله را سوختم

این دو مستقیماً به اسلامبول رسیدند و مورد حمایت یک عبدالحمید دیگر، یعنی سلطان عبدالحمید قرار گرفتند و با جراید اسلامبول (امثال اختر) و با نویسندگان اروپارفته امثال ملکم‌ خان ارتباط تنگاتنگ یافتند و در طرح اتحاد اسلام که سلطان عبدالحمید پیشنهاد کرده بود، همراه شدند و میرزا آقاخان می‌گفت:

از آن خواستم تا که ایرانیان به وحدت ببندند یکسر میان

در اسلام آیـد به فرّ حمید یکـی اتحاد سیاسـی پدیـد

البته فعالیت شیخ احمد و میرزا آقاخان ـ نویسندگان هشت‌بهشت ـ که هر دو داماد صبح ازل هم بودند، هرگز از نظر تهران پنهان نماند و بارها از عثمانی خواسته شد که آنها را به تهران تحویل دهند؛ اما همچنان مجمل ماند تا شورش ارامنه در اسلامبول پدید آمد و معلوم شد که هم میرزا آقاخان و هم شیخ احمد با ارمنیان همدلی ضمنی داشته‌اند. آن دو را موقتاً به طرازبون تبعید کردند. علاءالملک ـ سفیر ایران در اسلامبول ـ پافشاری کرد و دولت عثمانی کوتاه آمد و این دو را به همراه میرزا حسن خبیرالملک در مرز ایران تحویل دادند و وقتی آن سه به تبریز رسیدند، محمدعلی میرزا ـ شاه بعدی ـ که آن روزها ولیعهد بود و طبق معمول در تبریز زندگی می‌کرد، فرصت نداد آنها را به تهران برسانند و شاید اگر می‌رسیدند، مورد عفو مظفرالدین‌شاه قرار می‌گرفتند.

به هر حال امان نداد و آنها را توقیف کرد و فرمان قتلشان‌ را داد و هر سه را در باغ دولتی سر بریدند و محمدعلی میرزا شخصاً زیر درخت نسترن نشسته، تماشا می‌کرد! پوست سرشان را کندند و پر از کاه نمودند و به تهران فرستادند که در گورستان حسن‌آباد دفن شد و جمجمه‌ها را در رودخانه تلخ‌رود تبریز انداختند که روزها بچه‌ها با آنها بازی می‌کردند! مأمور پوست کندن توضیح داده که: «سرها زیر خاکستر داغ، کمی نگاه می‌داشتیم تا چربیها آب شود و کندن پوست سر آسان‌تر شود…»

و همه این حوادث را من به تفصیل در کتابهای خود مستنداً آورده‌ام و در اینجا تکرار نمی‌کنم. تنها خواستم بگویم که ما نیز در اسلامبول حقی در قرن ۱۹ میلادی داشته‌ایم. از عجایب تاریخ است که محمد علی‌شاه هم پس از خلع و تبعید خودخواسته، مدتی در اسلامبول گذرانده بود. خوش گفته شاعری که گفته:

آخر همه کدورت گلچین و باغبان

گردد بدل به صلح چو فصل خزان رسد…

میرزا آقاخان برادر مرحوم بهادرالملک بردسیری بود که تا همین اواخر زنده بود و بیش از صد سال عمر کرد و من او را یکی دو بار دیده بودم. و اما این پناه دادن متمرّدان و پناهندگان، ظاهراً زاده همان روحیه تساهل یونانی است که در نهاد ساکنان آناطولی ریشه دوانده است. حالا برگردیم به داستان اسلامبول و اروپا.

اسلامبول و اروپا

اولین پل را بر اساس افتخارات تاریخی به‌ نام سلطان محمد فاتح نامگذاری کردند. (روایت آقای دکتر محمدنقی امامی خوئی، استاد ترک‌شناس دانشگاه تهران) و این پل در روزگاری افتتاح شد که دیگر نه سال قمری مورد شمارش سالهای تاریخی ترکیه بود و نه خط عربی وسیله نگارش آثار ادبی و فرهنگی ترکیه به شمار می‌رفت. تجدد کار خود را کرده بود و خط لاتین و شمارش میلادی در کشوری که به همت مصطفی کمال‌پاشا راه خود را می‌پیمود، تا حد احتمال عضویت در اتحادیه اروپا پیش می‌رفت.

پل اول جوابگوی ترافیک شرق و غرب نبود، پل دوم پایه‌گذاری شد، از حصار اوشقی و با ۱۵۱۰ متر طول در ۱۹۸۸میلادی افتتاح شد که در برابر ۱۴۰۹ قمری و آن نیز باوز سلیم خوانده شده و به تاریخ شماری شمسی برابر ۱۳۶۷ است که ده سالی بعد از انقلاب ایران صورت گرفته ‌است، و گویا ژاپنی‌ها پل سومی هم در دست ساخت دارند که به زودی افتتاح خواهد شد و ۱۳۶۰ متر طول خواهد داشت و حوالی گازچشمه شروع می‌شود.

خدا رحمت کند مرحوم وحیدالملک شیبانی را! او استاد تاریخ ما بود و برای تاریخ معاصر اروپا و ترکیه را درس می‌داد و عمری طولانی هم داشت و چنان می‌نمود که خود در بسیاری از حوادث تاریخ اروپای معاصر، شاهد بوده و وقتی تعریف جنگهای بین پروس و اتریش و فرانسه و آلمان را می‌کرد، گویی در آنها حضور داشته ‌است و بسیار هم شبیه مترنرخ ـ صدراعظم پروس ـ بود. او همیشه از آرزوهای خلفای عثمانی سخن می‌گفت و از همکاری آنها با آلمان در جنگ بین‌الملل اول کم و بیش دفاع می‌کرد.

عبدالله گل و اردوغان در روز افتتاح تونل یاد خیری کردند از عبدالحمید و عبدالمجید، که جزء آخرین‌ امپراتورهای عثمانی بود؛ ولی از یک تن نام نبردند که مطمئناً او نیز در آرزوی کندن چنین تونلی بود، همچنان که آرزوی ساختن پل بر هلس پونت را داشت؛ او برپاکننده جمهوریت ترکیه بود، بعد از آنکه به قول فرنگی‌ها امپراتوری عثمانی ایام احتضار را می‌گذراند و در مرض موت خود بود، یعنی مصطفی کمال پاشا معروف به آتاترک که این روزها در ترکیه چندان اشاره‌ای به او نمی‌شود.

اتفاقاً همان روزها، یعنی ده روز بعد از افتتاح تونل، سالمرگ او بود که در دهم نوامبر۱۹۳۸ درگذشت. آن سال من در پاریز بودم و بعد از کلاس ششم ابتدایی ترک تحصیل کردم و مجله‌ای در پاریز منتشر می‌کردم به اسم «ندای پاریز» که سه مشترک داشت و یکی از آنها معلم ابتدایی مرحوم هدایت‌زاده نبوی بود که دو و نیم قران پول اشتراک سالیانه را می‌پرداخت، و من در یکی از شماره‌های ندای پاریز اشاره به مرگ آتاترک کردم و شعری را که پدرم در مرگ او گفته بود، نوشتم و عکسی از او هم به دست آوردم (احتمالاً از روزنامه کوشش به مدیریت مرحوم شکرالله صفوی، نماینده مجلس شورای ملی از بوشهر که آن روزها روزنامه‌اش به پاریز می‌آمد) و من آن عکس را در یک صفحه چاپی، برابر شعر پدرم مرحوم حاج آخوند آوردم و چقدر دلم می‌خواهد روزنامه اطلاعات بعد از هفتاد سال، عین آن صفحه را چاپ کند تا همه بدانند برخلاف بعضی شوخی‌ها که می‌کنم، من آنقدرها با این طایفه شهرآشوب بد نیستم. خودنمایی شیوه من نیست؛ چون دیوار باغ گل به دامن دارد، اما خار بر سر می‌زنم. خدا رحمت کند مرحوم ایرج میرزا را که گفت:

سیاست‌پیشگان در هر لباس‌اند به خوبی یکدگر را می‌شناسند

یک طنز ظریف هم بگویم: دوست نازنینی داشتیم به نام دکتر اسماعیل افجه‌ای؛ اهل خوی بود و سالها کاردار و رایزن فرهنگی ایران در عثمانی و از یاران مرحوم مینوی در تحقیقات او در استانبول. افجه‌ای می‌گفت یک وقت به قبری در قبرستان استامبول برخوردم که رویش نوشته شده بود: «این قبر سلیمان است. نه سلیمان بن داوود که ۳۶۰ زن داشت، و نه سلیمان قانونی که بی‌قانون سر می‌برید، بل میرسلیمان زغال‌فروشی مهم است که شب در دکان خود از تف زغال درگذشت.» کلی به سیاست پیشگی و مذهب در همی طنز کوتاه نهفته است.

رؤیای تونل زیر آبی همچنان در دل خلفای مسلمان اسلام و جمهوریخواهان نیمه‌مسلمان عصر آتاترکی همچنان به جای خود بود تا اینکه به همت احزاب سیاسی ترکیه و نخست‌وزیر اردوغان (که قسمت اول نامش از همان کلمه «ار» (=ارطغرل) گرفته شده و تقریباً «پیروززاد» معنی می‌دهد)، و عبدالله گل رئیس جمهور و مردم سختکوش آناطولی که وارثان دمکراسی یونان قدیم هستند و هنوز کلمه پول(=پولیس: شهر) یونانی در آخر کلمه استانبول آنان باقی است و دهها پول و پولیس دیگر. آری به همت این مردم، و سرمایه‌ای بیش از ۴ میلیارد دلار، یعنی حدود ۳ میلیارد یورو، و البته با کمک تکنولوژی جدید، خصوصاً مردمان هنرمند چشم باریک و اریب‌چشم و زردپوست ژاپنی صورت عملی به خود گرفت. پدرم مرحوم حاج آخوند پاریزی، همیشه حدیثی می‌خواند از قول پیامبر(ص) که: «اعوذبالله من بنی الاصفر»، و اشاره می‌کرد که مقصودش چینی‌هاست؛ فعلاً که این امتیاز نصیب‌ ژاپن شده!

هرگز از یادم نمی‌رود مقاله‌ای در ۱۳۱۳ش/ ۱۹۳۴م در مجله مهر چاپ شده بود با این تیتر: «ژاپن دنیا را به توپ مصنوعات خود بسته است». این مقاله را من در همان سالها در پاریز خوانده بودم و امروز بعد از ۷۵ سال، به چشم خود می‌بینم که این توپهای سلطان محمد فاتح که به زحمت دیوار باروی قسطنطنیه را شکافت، امروز با کمال آرامی توپهای صنعت ژاپن راه زیرزمینی و زیرآبی استانبول از شرق به غرب و از اروپا به آسیا باز کرده است؛ چندان‌که روزی بیش از یک میلیون و دویست هزار آدم از این طرف به آن طرف می‌روند. رؤیائی که قرنها و هزاره‌ها در مغز و وجود آدمیزادگان دور می‌زد و راه به جایی نمی‌برد، اینک صورت عملی به خود گرفته.

تونل زیرآبی مرمره بیش از ۱۳۶۰۰متر (دو فرسنگ و نیم) فاصله میان دو ساحل را در بر می‌گیرد و ۶۰ متر زیر دریاست و تا حدی در برابر زلزله نیز مقاوم است. حالا که حرف به پلها و تونل اسلامبول کشیده شد، به قدیمی‌ترین رؤیای پیوند اروپا و آسیا هم اشاره کنم و بگذرم.

پیوند اروپا و آسیا

دو هزار و پانصد سال پیش، یا دقیق‌تر بگویم ۲۴۹۷ سال پیش بود (یعنی سال ۴۸۴ قبل از میلاد) که یک پادشاه نامدار ایرانی، خیال عبور از کانالی را در سر گذراند. و او خشایارشا (اخشو پروش) نام داشت، فرزند داریوش بزرگ. این سال ۴۸۴ قبل از میلاد مسیح که نام بردم، سالی است که با محاسبات دقیق بسیاری از شرق‌شناسان و ایران‌شناسان و بالاخره مرحوم مشیرالدوله که بر اساس روایات هرودوت و المپیادهای یونانی که مو لای درزش نمی‌رود، و سایر مورخان قدیم یونانی و رومی و محققان امروزی به دست آورده‌اند و یکی از دقیق‌ترین سالهای تاریخ پیش از اسلام است. (ایران باستان، پیرنیا، ص۷۱۵)

شاه‌بیت قصیده «اطلس اصطنبولی» و شاهکار تاریخ روابط ایران و آناطولی، دره‌العقد دریای مرمره، عبور لشکریان خشایارشا در ۲۵۰۰ سال پیش است از باب سفر که در پایان مقاله یک اشاره مختصر بدان خواهم کرد.

کوروش (=کی‌روش، پایه‌گذار دولت هخامنشی) در یکی از لشکرکشی‌های خود، حدود رودخانه قزل ایرماق امروزی و هالیس قدیم بر سپاه کرزوس ـ شاه بزرگ سارد که قسمت غربی و جنوب غربی آناتولی امروز بود ـ پیروز شد و داستان ملاقات او با کرزوس، ثروتمندترین مرد دنیای آن ‌روز که بعضی تصور می‌کنند مقصود از قارون ثروتمند همان کرزوس باشد، خود یکی از دلکش‌ترین فصلهای تاریخ است، و فریاد «سولون، سولونِ» کرزوس و داستان ملاقاتهای عرفانی سولون و کرزوس همان چیزی است که به قول من اگر از تاریخ حذف شود، فلسفه تاریخ ابتر می‌ماند. (ذوالقرنین یا کوروش کبیر، چاپ سیزدهم)

کوروش که در واقع وارث آن همه ثروت کرزوس شده بود، مقتدرانه به ایران برگشت و خیال حمله به یونان داشت که درگیر جنگهای شرقی با ماساژت‌ها شد و کشته شد (۵۲۹ قبل از میلاد). داریوش زره جنگ را از تن درآورد و قبای تجارت پوشید و با ساختن کارونسراها و تعمیر راهها و تأسیس پست و ارتباطات تمام خاورمیانه را به هم مربوط کرد و ثروت آنها را به کار انداخت؛ اما درگیری با یونان همچنان در برنامه‌اش بود که او نیز درگذشت (۴۸۶ قبل از میلاد)، در حالی که بر دیوار کاخش نوشته شده بود: «فرزندان من، یونان را فراموش مکنید» و داریوش در حقیقت در جنگ دریایی ماراتن به علت ضعف نیروی د

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.