پاورپوینت کامل شاعری که شعرهایش را سوزاند و فیلسوف شد ۸۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شاعری که شعرهایش را سوزاند و فیلسوف شد ۸۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شاعری که شعرهایش را سوزاند و فیلسوف شد ۸۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شاعری که شعرهایش را سوزاند و فیلسوف شد ۸۹ اسلاید در PowerPoint :
شواهد تاریخی می گوید که افلاطون در آغاز جوانی شاعر بوده است و پس از آشنایی با سقراط و شاگردی او، سروده هایش را می سوزاند و شاعری را به کناری می نهد و فیلسوفی پیشه می کند. زیرا رو به رو شدن با سقراط به عنوان الهامی فلسفی به او نشان می دهد که شاعر شدن دیگر ارزشی ندارد و «فلسفه والاترین هنرهاست.»
شواهد تاریخی می گوید که افلاطون در آغاز جوانی شاعر بوده است و پس از آشنایی با سقراط و شاگردی او، سروده هایش را می سوزاند و شاعری را به کناری می نهد و فیلسوفی پیشه می کند. زیرا رو به رو شدن با سقراط به عنوان الهامی فلسفی به او نشان می دهد که شاعر شدن دیگر ارزشی ندارد و «فلسفه والاترین هنرهاست.»
افلاطون بدون تردید یکی از بزرگترین فیلسوفان جهان است و نوشته های او تقریباً شامل تمامی مسائل بنیادی است که بشر حتی هنوز هم با آنها درگیر است. یکی از مهمترین جنبه های شخصیت افلاطون، این است که او علاوه بر دقت و چیره دستی در حل مسائل غامض فکری، قلمی روان و نثری پاکیزه، فرهیخته و درخور ستایش دارد. بسیاری از منتقدان ادبی معتقدند که آثار افلاطون گذشته از فلسفه، به لحاظ ادبی هم یک شاهکار است. جدای از این که نظر او را بپذیریم یا نه باید اعتراف کنیم که افلاطون شعر را خوب می شناخت و درباره آن بسیار اندیشیده بود.
یونانیان، سخنرانان بزرگی بودند و می توان گفت که بیشتر از هر موضوعی در باب شعر سخن گفته اند. بنابراین برای ارائه نظری کلی درباره ادبیات، ناگزیریم از افلاطون شروع کنیم. بررسی و مطالعه نظام مند ادبیات در اروپا با نوشته های وی شروع شد و کاش از جای دیگری آغاز می شد، چرا که این جرقه ادبی قهرمانان و حامیان پرو پا قرص ادبیات را دچار سراسیمگی و اضطراب کرد. افلاطون، شاعرترین فیلسوف، از دشمنان شعر بود و قصد داشت که شاعران (به استثنای عدهای قلیل) را از جمهوری مطلوب خویش بیرون براند. این حقیقت تکان دهنده ای است که بسیاری زیر بار آن نرفته اند و بر این باور بوده اند که افلاطون با خصومت فوق العاده خود در کتاب «جمهوری»(
Republic
) از ادبیات تخیلی و نقد ادبی جانبداری کرده است.
عده ای نیز شهامت به خرج داده و چنین موضوعی را انکار کرده اند. کاش این افلاطون شیرین سخن، این قدر به شعر بدبین نبود. ما اثر مستقلی از افلاطون در دست نداریم که منحصراً به ادبیات بپردازد، بلکه او در طول عمر خود، مکرراً در میان اندیشه ها و دغدغه های اولیه اش پیرامون تعلیم و تربیت، اخلاقیات، الهیات و متافیزیک، مسایلی را مطرح ساخته است. بنابراین به سادگی نمی توان نظریه ای مستقل و قابل فهم از نگارشهای افلاطون در باب شعر یا ادبیات، بیان کرد. در زمان حیات افلاطون، دیدگاههای وی، گستردگی و دگرگونیهایی در پی داشته ولی ممکن است با خصوصیت مسلم و انکارناپذیر ادبیات به نسبت موقعیتی که مورد بحث قرار گرفته اند، برخوردهای نامناسب صورت گرفته باشد. با این وجود از این که شاعران واقعیت را نشان نمی دهند و خوانندگان را به رفتارهای ناروا رهنمون می شوند، دغدغه فکری افلاطون بوده است.
افلاطون نظر خود را به طور آشکار و بی پرده در کتاب «جمهوری» اعلام کرده است. در این اثر سترگ، افلاطون قبل از هر چیزی درباره تعلیم و تربیت سخن می گوید که برای نگهبانان جامعه آرمانی او ضروری است. از نظر افلاطون اخلاق و سیاست در روی یک سکه اند. او تلاش کرده است تا با تثبیت تعلیماتی برای حکمرانان و نگهبانان آینده جامعه آرمانی خود، روشن سازد که شاعران شایسته مربیگری افراد جامعه نیستند. افلاطون دریافته بود که شعر برای جوانان جذاب است و اثرگذار. در اینجاست که او احساس خطر می کند. تمام دیدگاههای افلاطون به اینجا ختم می شود که «شعر خطرناک است». حال تردید ما در این است که میل پرشور افلاطون به تقوا و ورع، تاوان ترک لذت ادبیات است، زیرا به شعر، عشق می ورزد وگرنه این قدر واهمه نداشت.
شاعران، زنده یا مرده، دشمنان افلاطون بودند. همگان باور داشتند که شعرا، آموزگاران جامعه هستند و شعر به آنها الهام می شود و همین امر کافی بود که افلاطون، شاعران را از جامعه طرد کند، زیرا مگر نه این است که حقیقت جز از طریق عقل و منطق حاصل نمی شود؟ او در رساله «ایون»(
Ion
) نظریه جامع خود در باب شعر را اینگونه توصیف می کند: «شاعر موجودی فروغ بخش، چندسویه و مقدس است، هیچ ابتکار و اختراعی در او نیست، مگر به حکم الهام و خارج گشتن از حالت معمولی. مادامی که شاعر پشت به احساسات ظاهری نکرده، قادر به بیان الهامات خود نیست. خیلی از کلمات شاعر، نجیب و متعالی است همچون کلمات ما، در باب «هومر». اما شاعر بر مبنای موازین هنری، شعر نمی سراید تنها زمانی شاعر می تواند شعر عالی بگوید که تحت تسخیر و الهام میوز(
muse
) قرار گرفته باشد؛ آنگاه نیز شاعری سرود مستانه سر می دهد، دیگری سرود پرستش و دیگری قطعات موسیقی دلنشین و آن دیگری اشعار حماسی یا ایمبیک (
imbic
) می سراید. پس شاعری که در سرودن نوع خاصی از شعر مهارت دارد، در سرایش گونه دیگر ناتوان است زیرا شعر او، نه از رهگذر قوانین هنری، بلکه به واسطه الهام است.
افلاطون، مفهوم ظاهراً متعالی شعر را علیه خود شاعران به کار میگیرد. ارابه رانان در مقایسه با «هومر» درباره ارابه رانی بیشتر میدانند. هر صنعتگری نسبت به رشته کاریاش بیش از شاعر به آن واقف است. پس شاعر به عنوان مربی در مقایسه با صنعتگر، در مرتبه نازلی قرار دارد. زیرا شاعر نه به حکم علم و آگاهی، بلکه به حکم الهام یا جنون- که هر دو به نظر افلاطون مترادفند- سخن می گوید و بنابراین مورد اعتماد نیست. در واقع جایگاه شاعر آنگاه که در زیر ذرهبین متافیزیکی افلاطون قرار میگیرد بالاتر از این نیست. هراس افلاطون از ادبیات نیرنگ مأبانه، آنگاه که در کتاب «جمهوری» از منظر متافیزیکی به مسأله نگاه می کند، بیشتر مشهود است.
در حالیکه تأثیر شاعر بر روی جوانان بحث محوری افلاطون است. این بار جهت حمله را با طرح مسأله تقلید (
mimesis
) تغییر می دهد. افلاطون معتقد است که تقلید به خاطر عمق سرنوشت واقعیت و محدودیت فهم ما از آن کار عبث و گمراه کننده ای است، چون طبق نظریه مثل افلاطونی (
Theory of ideas
) کائنات این جهانی تصویر ناقصی از عالم علوی است که در بیرون از عالم زمان و مکان قرار دارد.
از دیدگاه افلاطون، والاترین حقیقت، حقیقت مبتنی بر پارسایی، دقت و خردمندی است و شاعر نه تنها از چنین حقیقتی حرف نمیزند، بلکه ما را از این مسیر منحرف میسازد. در واقع افلاطون به برداشتی ثابت و تغییرناپذیر از حقیقت- که شامل شعر نیز میشود- شک میورزد. افلاطون به پیروی از استاد خویش، سقراط، به شکل انعطاف پذیر و بیپایان گفتگو معتقد است که بهترین شیوه دستیابی به حقیقت است و همه ما واقعا قادر به چنین کاری هستیم.
از شگفتیهای تاریخ فلسفه این است که هنرمندترین فیلسوفان، روی خوشی به هنر و به ویژه هنر شاعری نشان نمی دهند و با زبانی تلخ آنرا به نقد می کشند. گرچه اساس انتقاد افلاطون بر تفاوت ماهوی است که میان شعر و فلسفه قائل است اما این امر دلیلی بر بی ذوقی و فقدان حس زیبایی شناسی او نیست. شیوه نگارش محاوره ها این ادعا را نفی می کند. شواهد تاریخی نیز می گوید که او در آغاز جوانی شاعر بوده است و پس از آشنایی با سقراط و شاگردی او، سروده هایش را می سوزاند و شاعری را به کناری می نهد و فیلسوفی پیشه می کند. زیرا رو به رو شدن با سقراط به عنوان الهامی فلسفی به او نشان می دهد که شاعر شدن دیگر ارزشی ندارد و «فلسفه والاترین هنرهاست.»
برای درک دیدگاه افلاطون، بایسته است که به جایگاه شعر و نقش تربیتی آن در یونان باستان توجه کنیم. شعر و موسیقی از روزگاران کهن پایه تربیت دینی و اخلاقی یونانیان بود و مرجعیتی هم چون مرجعیت کتاب مقدس و سخنان آبای کلیسا در قرون وسطی داشت. یونانیان شعر را چکیده فرهنگ و دانش می انگاشتند تا جایی که سخن شاعر برای آنان معیاری بود که هر انسانی باید عمل خود را با آن منطبق سازد. «هومر» از جمله این شاعران بود و جایگاه والایی در فرهنگ آن روز یونان داشت. افلاطون هرجا از شاعران انتقاد می کند، نوک تیز حمله اش را متوجه «هومر» می گرداند.
افلاطون در خصوص اخلاق و کردار بر این باور است که افراد می توانند به هرکس جز شاعران مراجعه کنند زیرا شاعران در مورد خداوند دروغ می گویند و انسانها را موجوداتی پست و شریر توصیف می کنند. در اشعار «هومر»، خداوند طوری بازنمایی شده که گویی اعمال ضد اخلاقی مرتکب شده است، از این رو زئوس (
Zeus
) خوشبختی و سعادت را به عده قلیلی و بدبختی و شقاوت را به گروه کثیری نازل می کند. آتنه (
Athene
) و زئوس، پیمان شکنان کفرگو و خدایان دیگر، عاملان شر و اندوه در میان توده عوام توصیف می شوند.
«هومر»، نه تنها به خدایان نسبت دروغ می دهد، بلکه اشعارش افراد جامعه را به گمراهی و شرارت می کشاند. قانون باید شعرا را از بیان این که خدا اسباب شر است باز دارد، یا اگر خدا را عامل شر می دانند باید برای این کار دلایل عقلانی عرضه کنند. او باید بگوید خداوند آنچه می کند عادلانه و به حق است و اشرار، خود مستحق عقابند. شاعر حق ندارد بگوید مجازات شوندگان مفلوکاند و خداوند عامل بدبختی آنهاست. در «جمهوری» افلاطون، چنین ادبیاتی را مخرب، ویرانگر و کفرآمیز است.
اما مصداقهایی که شاعران به جامعه عرضه می کنند، کدامند؟ زنان، مردان شریر و چهره های فرومایه ای مثل آهنگران، پیشه وران، پاروزنان، یا … و امثالهم، در حقیقت آنچه که به طبع توده عوام خوشایند است. البته نباید فراموش کرد که شعر، احساسات را تحریک می کند و چنین چیزی باید از ریشه خشکانده شود. پس اگر قرار است خوشبختی و سعادت انسانها افزون گردد، باید بر احساسات مسلط بود. وقتی شاعری که همه چیز را تقلید می کند وارد شهری می شود ممکن است اختیار از کف داده و او را چون موجودی مقدس و خارق العاده ستایش کنیم. ولی باید او را از این امر آگاه سازیم که امثال او در شهر ما، حق زیستن ندارد و چون قانون این اجازه را نمی دهد سرانجام وقتی که شاعر را به خوبی رسوا و خوار ساخیم او را روانه شهر دیگری میکنیم، شاعر در «جمهوری» افلاطون رانده شده ای بیش نیست.
در مبحث هنر و زیباشناسی، افلاطون غالباً فیلسوفی هنرگریز و شاعرستیز دانسته می شود. در تأیید این داوری نیز به آنچه افلاطون در کتاب دهم «جمهوری» درباره هنر، چه شاعری و چه صورتگری، می گوید، استناد می شود. در کتاب دهم «جمهوری»، افلاطون از هنر به تقلید تعبیر می کند و شاعر و صورتگر را مقلدانی می خواند که از حقیقت سه مرتبه دورند، یا نسبت به حقیقت در مرتبه سوم قرار دارند.
برای درک موضع افلاطون باید به بررسی دو مسئله در آثار او بپردازیم: یکی بررسی ماهیت شعر است و دیگری بررسی دلایلی که با تمسک به آنها به انتقاد شعر و شاعران میپردازد. افلاطون در «آپولوژی» و «ایون» شعر را زاده استعدادی طبیعی و جذبهای الهی می داند که گاه گاه به شاعر روی می آورد. از این رو، سراییدن شعر از روی دانایی و معرفت نیست. زیرا تا هنگامی که انسان عقل و هوشش به جاست نمی تواند شعر بسراید. به علاوه همیشه دیگران بهتر از خود شاعر معنای شعرش را درمی یابند. از این رو ماهیت شعر به گونه ای است که هرگونه عقل و دانایی و معرفت را طرد می کند. وی در «فایدون» ماهیت شعر را چیزی می داند که با مطالب جدی سروکار ندارد، زیرا لوازم ذاتی شعر، افسانه و داستان است. بنابراین شعر به کار اندیشه های جدی عقلانی نمیآید و شاعر افسانه سرا نیز از ساحت معرفت راستین دور است.
دلایل افلاطون درباره دومین مسئله در رساله «جمهوری» آمده است. زمینه اصلی گفت و گو در «جمهوری» پیرامون چیستی عدل و ظلم و تعریف راستین عادل و ظالم است. عدالت ویژگیای است که هم یک فرد می تواند از آن بهرهمند باشد و هم یک شهر و چون شهر بزرگتر از فرد است، عدالت هم در آن بزرگتر و شناختش آسانتر است. این شهر همان مدینه آرمانی است که افلاطون در پی تأسیس آن است. بدین منظور به معین کردن وظایف تک تک اعضای جامعه میپردازد و چنین استدلال میکند که اگر کسی از وظایف خودش تخطی و در کار دیگران دخالت کرد از عدالت خارج شده، زیرا این جامعه آرمانی دارای اصلی است که عبارت است از این که «یک تن نمیتواند در چند فن ماهر باشد» و بنابراین هرکس باید تنها یک وظیفه را برعهده گیرد.
وی دو گونه انتقاد بر شعر و شاعران از این منظر که در هر وظیفهای دخالت می کنند وارد می آورد که یکی اخلاقی- تربیتی و دیگری فلسفی است.
۱. نقد اخلاقی- تربیتی
الف) نقد محتوای شعر: هنگام گفتگو درباره چگونگی تربیت پاسداران جامعه، به نقد محتوای شعر ـ که یکی از مهمترین ابزارهای تربیت روحی است ـ می پردازد. نکته شایان توجه این است که یک سرباز در فرهنگ بشری به عنوان کسی معرفی شده که دارای روحیه خشک نظامی گری است و از ذوق و لطافت هنری بی بهره است. از این رو انتقادات افلاطون از شعرا را – در این بخش- باید توجه به کسانی که به تربیتشان می پردازد در نظر گرفت.
نخستین موضوع مورد انتقاد افلاطون، تصویرها و توصیفهایی است که شاعران از خدایان ارائه می دهند؛ به نظر او، شاعران سخنان دروغی درباره خدایان می گویند و با این کار ذهن کودکان را از همان آغاز دوران تربیت، با سخنان غیر اخلاقی پرورش می دهند که موجب می شود در آینده نتوانند پاسداران خوبی برای جامعه شوند، زیرا هنگامی که مثلاً، جنگ خدایان را با یکدیگر بر سر مسائل بسیار مبتذل می بینند،
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 