پاورپوینت کامل قلم و آنچه می‌نویسد ۸۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قلم و آنچه می‌نویسد ۸۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قلم و آنچه می‌نویسد ۸۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل قلم و آنچه می‌نویسد ۸۰ اسلاید در PowerPoint :

اشاره: موضوع «بررسی کتاب» چندی است که درباره‌اش حرف زده می‌شود. این مقاله در سال ۱۳۷۶ نوشته شد و در کتاب مرزهای ناپیدا انتشار یافت، و اکنون انتشار مجدد آن نابجا نخواهد بود. (م.ع.الف.ن)

اشاره: موضوع «بررسی کتاب» چندی است که درباره‌اش حرف زده می‌شود. این مقاله در سال ۱۳۷۶ نوشته شد و در کتاب مرزهای ناپیدا انتشار یافت، و اکنون انتشار مجدد آن نابجا نخواهد بود. (م.ع.الف.ن)

«سخن» بهتر از «گوهر نامدار»

چو بر جایگه بربرندش به کار

(فردوسی)

بعضی مفاهیم هستند که عمری به درازای عمر تمدن بشر دارند، و طی چند هزار سال همواره حرفشان در میان بوده. بنابراین طرح مجدد آنها چه بسا که خالی از ملالتی نباشد. با این حال، یادآوری آنها، گاهی در وضع خاصی، گزیرناپذیر می‌گردد. یکی از این مفاهیم، مسئله «بیان» و «قلم» است. «بیان» تبرّز بیرونی اندیشه آدمی بوده است، و اندیشه، مُهر انسان بودن را بر انسان نهاده. آنگاه نوبت به قلم رسیده است که اندیشه و بیان را ثبت کند و پایدار سازد.

اگر بحث درباره گفتار و قلم به پایان نرسیده، برای آن بوده است که با سرنوشت بشر پیوستگی داشته‌اند، و تا زمانی که انسان دلمشغول سرنوشت خود است، حکایت همچنان باقی خواهد بود.

درباره‌ ارزش «کلام» که مرادف با «حکمت» و «جوهره زندگی» آمده است، در کتابهای آسمانی و زمینی تأکیدهای متعدد شده است. انجیل یوحنا با این عبارت آغاز می‌شود: «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود… و همه چیز به واسطه او آفریده شد.» به نظر می‌رسد که در اینجا همان اعتبار به «کلمه» داده شده است که به بیان و حکمت در قرآن کریم. در آیه چهارم سوره «الرحمن» آمده است که خدا به بشر بیان آموخت: «علّمه ‌البیان» و بدینوسیله او را از سایر جانداران و حتی فرشتگان ممتاز ساخت؛ اما اندیشه در بالاترین درجه خود به «حکمت» می‌رسد: «یؤتی‌الحکمه من‌یشاء و من یؤت‌الحکمه فقد اوتی خیراً کثیراً و ما یذکره الا اولواالباب: خدا حکمت (فرزانگی) را به هرکس که خواهد عطا کند، و به هر کس فرزانگی داده شد، نعمت بزرگی او را ارزانی گردید، و بر این نعمت آگاه نیستند مگر برگزیدگان.» (آیه ۲۶۹ از سوره بقره)

و اما قلم که باید به ثبت اندیشه و بیان بپردازد، در آیه چهارم از سوره علق از آن یاد شده است: «الذی علّم بالقلم: با قلم دانش به بشر آموخته شد»، «علّم ‌الانسان مالم یعلم: به انسان آنچه نمی‌دانست، یاد داده شد».۱

بر عهده قلم است که حکمت را جاری سازد. حکمت در قرآن به دو معنای اراده و خواست الهی، و شناخت زندگی برای بشر آمده است. در آیه ۱۲ «سوره لقمان» چنین آمده: «و لقد آتینا لقمان‌ الحکمه: به لقمان موهبت حکمت عطا کردیم.» حافظ یکی از کسانی است که می‌پندارند که این نعمت به آنان ارزانی شده است:

حافظ اگرچه در سخن خازن گنج حکمت است

از غم روزگار دون، طبع سخن‌گزار کو؟

یونانیها اصطلاح لوگوس (

Logos

) را در مفهوم «خردورزی و منطق» و «جوهره هستی» به کار می‌بردند. ایرانیان باستان نیز نظیر همین معنا را از آن اراده می‌کردند که تحت شعار «اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک»، در آمد. این سه اصل به هم وابسته بودند و یکی از دیگری زاییده می‌شد.

اقتضای خلقت بشر آن است که «چون و چراگر» باشد. قصه آدم نخست که در تفسیرها آمده، حکایت از همین معنا دارد. آدم «میوه منهی» خورد و عارف نیک و بد شد، «و اما آن درخت منهی می‌گویند که آن، درخت علم بوده، هر که از آن بخوردی چیزها بدانستی.» (کشف‌الاسرار، ص۱۴۸) و از همین جا هم امانت عشق به انسان سپرده می‌شود تا از طریق آن خود را به فراز فرا کشد. انسان در معرض کمبود است: «انّ ‌الانسان لفی خُسر». برای تعدیل درجه «خسر»، عشق و شور که نیروی جهنده حیات است، در او نهاده شد، و آن راه بروز خود را از طریق گفتار و کردار جسته است.

از سوی دیگر «سخن» به علت اهمیت ویژه‌ای که دارد، خاصیت معارضی نیز در خود جای داده، و به صورت تیغ دو دم در آمده. ابوشکور بلخی‌ـ یکی از کهن‌ترین شاعران و حکیمان ایران ـ گفته است:

سخن زهر و پازهر و گرم است و سرد

سخن تلخ و شیرین و درمان و درد

در کتاب سال دوم یا سوم دبستان ما داستانی آمده بود که اشاره به همین معنا داشت. می‌گفت: روزی انوشیروان از بزرگمهر خواست که بهترین غذائی را که در دنیا وجود دارد، برای او دستور تهیه دهد. بزرگمهر به خوانسالار گفت که غذائی از زبان گوسفند برای شهریار بپزد. انوشیروان آن را خورد و به بزرگمهر گفت: اکنون بدترین غذا را برای من دستور فرما. وی بار دیگر زبان را سفارش داد. چون پادشاه حکمت آن را از او پرسید، جواب داد: زبان، بهترین و بدترین هر دو، در جهان است، بسته به آنکه چگونه به کار برده بشود.

تفاوت درجه آزادی

گمان نمی‌کنم کسی باشد که آزادی بیان بی‌مرز را برای بشر لازم بداند. درجه آزادی جا به جا و زمان به زمان، تفاوت می‌کند؛ اما دو اصل را نباید از نظر دور داشت:

۱ـ آزادی را تا آن اندازه که یک جامعه قابلیت جذب آن را داشته باشد، باید محترم شمرد و زمینه آن را مساعد نگاه داشت تا رو به گشایش برود.

۲ـ مرزبندی آزادی نباید دستاویز گردد، به این منظور که یک ملت را به صورت جامعه‌ای بی‌پنجره و بی «چرا» درآورد.

اندازه‌گیری آزادی تا کجا باشد و تا کجا نباشد، لازم است که بر حسب موازینی دقیق به عمل آید، و آنگونه باشد که با معیار «خرد جهانی» که بشریت در طی تجربه‌های ممتد خود اتخاذ کرده است، هماهنگ بماند.

در این سالهای اخیر چون حرف کتاب و نشر زیاد بر سر زبانها بود، بیاییم اندکی بر سر این موضوع. با همه رقیبهایی که در دوران حاضر برای کتاب پیدا شده، از تلویزیون و رادیو تا کامپیوتر و اینترنت، هنوز کتاب مهمترین عامل انتقال‌دهنده فرهنگ شناخته می‌شود، و تنها اوست که پذیرای عمیق‌ترین احساس و دریافت بشری است، و درجه پیشرفتگی یک جامعه به نوع و میزان کتابی سنجیده می‌شود که در آن انتشار می‌یابد. به این حساب، رکود آن در یک کشور نباید از حد معینی تجاوز کند؛ زیرا آنچه بر سر کتاب آید، تنها به خودش محدود نمی‌ماند، بلکه در کار دانشگاه، آموزش عمومی، مطبوعات و «رسانه‌ها»، پژوهش، و به طور کلی تفکر اجتماعی و تکوین شخصیت ملی، تأثیرگذار می‌شود.

اگر نویسنده یک حداقلِ میدان فکر در اختیار نداشته باشد، ناچار می‌شود که قلم را بر زمین بگذارد. به طور کلی آنچه به نوشته در می‌آید، مایه آن یا «تحقیق» است یا «تخیل». تخیل برای آن است که اندیشه بشر را از مسکنت جسم، و پای‌بندی خاکی فراتر برد؛ آرمان و آرزو را در آن به کار اندازد، تا ابعاد گوناگون زندگی، هر یک مجال عرضه شدن بیابند.

تحقیق برای جستجوی زوایای خلقت است در همه زمینه‌ها. دستاوردهای بشر حاصل این دو است که درجه نهایی‌اش به قول مولوی رسیدن به «باغ سبز بی‌منتهای عشق» است. ادب عرفانی این هدف را تعقیب کرده، و کوشش علمی برای رفتن به ستارگان نیز از همین هدف انگیزه می‌گیرد. هر نوشته ـ چه شعر و چه نثر ـ از آمیزه‌ای از عقل و احساس ماهیت می‌گیرد، و بسته به آنکه چه نوع باشد، نسبت این دو را در درون خود تنظیم می‌کند. البته نوشته‌های علمی و تکنیکی حکم جداگانه‌ای دارند. فرخی سیستانی در نخستین قصیده خود وقتی می‌گفت: «با کاروان حلّه برفتم ز سیستان / با حله تنیده ز دل، بافته ز جان»، دل و جان را نماینده احساس و عقل می‌گرفت. حافظ نیز به همین معنا اشاره دارد:

روان را با خرد در هم سرشتم

وز آن تخمی که حاصل بود، کِشتم

احساس، سرکش است و عقل مهارکننده؛ بنابراین برای اینکه نوشته‌ای از اعتبار و سلامت نسبی برخوردار باشد، ترکیب متناسبی از این دو ضرورت می‌یابد.

نویسنده، عقل و احساس

نویسنده در اثر خود هیچ‌گاه نمی‌تواند تمام آنچه را که دلخواهش است، به قلم آورد. احساس او را به جلو می‌برد، ولی عقل هشدار می‌دهد که خود را با مصلحت زمان و جذاب اجتماع تطبیق دهد، و او برای آنکه حرف خود را بزند، ناگزیر است که موازنه باریکی میان این دو بجوید. همه نوشته‌های ارزنده‌ای که تا کنون پدید آمده‌اند، کم و بیش از این روش پیروی کرده‌اند. مولوی بارها اشاره دارد که همه آنچه دلخواهش است، نمی‌تواند بگوید، و حافظ برای آنکه بخشی از اندیشه خود را اقناع کند، به کنایه پناه برده، و به طور کلی ادب عرفانی ایران غرق کنایه است.

آنچه «دیکته» عقل نامیدیم، حسابش از «حسابگری» جداست. نوشته‌هایی که از اغراض شخصی و یا بیم و امید حقیرانه سرچشمه می‌گیرند، طبیعی است که آنها را قابل اعتنا ندانیم. هر چه روی کاغذ آمد و در حروف چاپ جای گرفت، نمی‌توان آن را نوشته خواند. هر کتاب‌نویس واقعی در وهله اول خود «بررس» خود است، خود «ممیزگر» خود، و این برای آن است که بتواند در دایره ممکن حرکت کند.

کتاب نوشتن و به دست مردم دادن با شبنامه پخش‌ کردن فرق می‌کند. کتاب یک محصول آشکار، قانونی و مشروع است، و نویسنده‌اش باید جوابگو باشد؛ اما اینکه این کتاب خاص با مزاج خلایق سازگار باشد یا نه، تشخیص آن را باید به اجتماع واگذار کرد، و نه به یک یا دو تن مأمور اداری. وظیفه خطیری است؛ زیرا گسترش دامنه معرفت بشری و تنوع آن به حدی است که نظارت بر آن، دستگاه پرباری را توقع می‌کند.

صدور حکم به مطلوب یا نامطلوب بودن کتاب نوعی داوری است، مانند قضاوت؛ ولی قاضی بر حسب یک سلسله ضوابط و صلاحیت انتخاب می‌شود، طرفین دعوا را فرا می‌خواند و ادعا و دفاع آنان را می‌شنود، مدارک را می‌سنجد، و سرانجام حکمی هم که بدهد، چه بسا در تجدیدنظر یا دیوان کشور مورد بازبینی قرار گیرد.

گذشته از این، قاضی یک مجموعه قوانین و مقررات زیر دست دارد و رأی خود را بر آنها متکی می‌کند، در حالی که در «ممیزی» کتاب روشن نیست که اثر بر وفق چه موازینی به داوری گذارده می‌شود و مبنای قانونی آن چیست. یک کتاب سه عنصر دارد:

الف) به چه نیت نوشته شده است، آیا قصد تخریب اخلاق عمومی داشته یا چنین قصدی در کار نبوده؟

ب) نویسنده تا چه اندازه صلاحیت در کار داشته و چگونه از عهده بر آمده است؟

پ) چه نتیجه‌ای از کتاب گرفته می‌شود؟

وقتی کتابی مورد داوری قرار می‌گیرد، قاعدتاً باید مرتبط با این سه اصل درباره‌اش اتخاذ نظر گردد. در ایران، مانند هر جای دیگر، دو نوع کتاب به انتشار گذارده می‌شود: تألیف یا ترجمه، که از جهتی میان آن دو تفاوت است.

نخست تألیف

اگر کتاب جنبه تحقیقی داشت، به آن سنجیده می‌شود که بر چه منطقی حرکت کرده، چه مقصد و نتیجه‌گیری‌ای داشته و چه مدارک و منابعی به کار برده. اگر جنبه ابداعی داشت، از نوع شعر و داستان، یک قضاوت نقدی با توجه به همه ضوابط نقدی درباره آن می‌شود. زمانی که در دانشکده حقوق بودیم و مرحوم محمد سنگلجی به ما شرایع درس می‌داد، در آغاز درسش می‌گفت «لا حیاء فی ‌الدین» و شروع می‌کرد به گفتن. اکنون در قیاس با این اصل، می‌خواهم بگویم «لاحیاء فی ‌العلم». هر چه بتواند به روشنی بخشیدن به زندگی بشر کمک کند، نباید از آن پرهیز داشت. ما از بام تا شام از محصول علم استفاده می‌کنیم، از خودرو و تلویزیون و دوا تا کامپیوتر و اینترنت. علوم انسانی نیز سعی دارد که خود را به منطق علمی نزدیک کند.

علم، تفکیک‌ناپذیر است، فرق نمی‌کند که فیزیک باشد یا آمار و مسائل اجتماعی. هر یک در حد خود. علم را نمی‌شود به میل خود تغییر داد؛ ولی زندگی را می‌شود بر وفق فرهنگ ملی سامان بخشید. علم جدید بر ما وارد شده و در خانه ماست؛ برای مثال بگویم: تا حدود هفتاد سال پیش نقد ادبی و نقد تاریخ در میان ما رایج نبود. حافظ را هر کس هر نوع دلخواهش بود، رونویس می‌کرد و به چاپ می‌سپرد؛ کلمات را به میل خود عوض می‌کرد، شعرها را کم یا زیاد می‌کرد؛ ولی نقد علمی به ما گفت که چنین نباید کرد، باید دید حافظ چه گفته. این به خاطر حافظ نیست، به حرمت حقیقت و پاسداری از حقیقت است. از این رو ادبایی، چندین سال عمر و نیروی خود را بر سر تصحیح انتقادی این شاعر نهادند، و چاپهایی به بازار آمد که با گذشته متفاوت است و بسیار ارزنده‌تر. همین گونه‌اند سایر آثار ادبی.

در مورد تاریخ، باز تا همین هفتاد سال پیش مرجع تاریخ ایران «روضه‌الصفا» بود؛ مقداری تاریخ آمیخته به افسانه و روایتهای مشکوک، ولی در این چند دهه دید تاریخ‌نویسی تغییر ک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.