پاورپوینت کامل تاریخ پیدایش علم رجال و تراجم و تواریخ محلی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تاریخ پیدایش علم رجال و تراجم و تواریخ محلی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تاریخ پیدایش علم رجال و تراجم و تواریخ محلی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تاریخ پیدایش علم رجال و تراجم و تواریخ محلی ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

آنچه در پی می‌آید، ترجمه نوشته‌ای از دکتر بشار عواد معروف [محقق معروف عراقی و الان مقیم اردن!] است که آن را در مقدمه «ذیل ابن الدبیثی بر تاریخ بغداد» خطیب [تصحیح خود او در پنج جلد و چاپ شده توسط دارالغرب الاسلامی در سال ۱۴۲۷ق] نوشته است.

آنچه در پی می‌آید، ترجمه نوشته‌ای از دکتر بشار عواد معروف [محقق معروف عراقی و الان مقیم اردن!] است که آن را در مقدمه «ذیل ابن الدبیثی بر تاریخ بغداد» خطیب [تصحیح خود او در پنج جلد و چاپ شده توسط دارالغرب الاسلامی در سال ۱۴۲۷ق] نوشته است.

بشار نقش مهمی در احیای متون رجالی در طول نزدیک به پنجاه سال داشته است، چنان که رساله فوق لیسانس او در سال ۱۹۶۷ در باره تکمله النقله منذری در دانشگاه بغداد بوده است. از آن زمان تاکنون، در همین مسیر و نیز حدیث پژوهی حرکت کرده است.

دو فصل اول و دوم این مقدمه، در باره پیدایش علم رجال و تراجم [شرحالنگاری] و نیز تواریخ محلی است. فصل بعدی در باره تاریخ نویسی محلی برای شهر بغداد است که باید در فرصتی دیگر به آن رسید.

موضوع اصلی این نوشته، پیدایش علم رجال در پروسه تاریخ نگاری اسلامی است. این که این دانش را، شماری از محدثان افراطی پدید آوردند تا اجازه ندهند احادیثی که با مبانی آنها مخالف است، در کتابهایی که باید اندکی بعد نام «صحیح» به خود بگیرد، وارد شود؛ مطلبی است که باید در تاریخ حدیث نوشت.

…. اما هرچه بود، این انگیزه، سبب شد تا گرایشی در تاریخ نگاری اسلامی پدید آید، که به نوبه خود تبدیل به سرمایه بزرگی شد و ما امروز وارث صدها کتاب رجال و شرح حال هستیم.

نظر بشار عواد این است که بخشی از تواریخ محلی نیز به پیروی از همین علم رجال پدید آمد، هرچند پیدایش بخشی دیگر را باید در روندی دیگر جستجو کرد. وی به درستی بر این است که آثاری که صرفا تاریخ شهرها نوشته شد، جدای از آثاری است که موضوع اصلی آنها معرفی رجال یا محدثان و راویان و مشایخ شهرهاست.

ترجمه این بخش در دو شب زمستانی صورت گرفت، تا به صورت ضمیمه‌ای برای کتاب منابع تاریخ اسلام این بنده خدا درآید که قرار است بازسازی‌اش کنم، اما تصمیم گرفتم پیش از آماده شدن متن نهایی آن، این ترجمه ناقص را در اختیار دوستداران بگذارم.

فصل اول: تاریخ پدید آمدن کتابهای رجال و شرح حال

حدیث نبوی که منبع دوم شریعت است، از همان آغاز با حرکتی گسترده تخریبی و تحریف روبرو شد، زمانی که دروغ نسبت به پیامبر(ص) رواج یافت و در این باره بسیاری از کسانی که اهداف سیاسی و مذهبی و عقیدتی داشتند، نقش آفرینی کردند. همین طور کسانی که به دلایل مختلف از دین جدید، راضی نبودند. بدین ترتیب، جامعه به تدریج از پاکی عصر صحابه فاصله گرفت و در این زمینه شماری از قُصّاص و صالحان جاهل هم در ضربه زدن به حدیث نبوی نقش داشتند، به طوری که به جعل حدیث پرداخته، یا احادیث دروغ را روایت کردند، با این تصور که بستن دروغ به آن حضرت، اگر در جهت ترغیب و تشویق مردم به کار خیر و دینداری و پرهیز از عصیان و شرارت باشد، کار درستی است و صد البته که کار زشتی بود.

این رویه سبب شد تا شماری از علما دست به تلاش گسترده‌ای بزنند تا احادیث را تصفیه کرده، درست را از نادرست تفکیک کنند. این تلاش به پیدایش «اسناد»‌انجامید که خود سبب پیدایش علم رجال شد، علمی که مقصود از آن شناخت «رجال حدیث» بود. این همان علمی بود که نقش مؤثری در پیدایش علم تراجم [شرح حالنگاری] داشت که شامل محدثان و غیر آنان از خلفا و سلاطین و امراء و وزراء و سیاسیون و نقیبان و قاضیان و فقیهان و قراء و نحوی‌ها و لغوی‌ها و ادیبان و شاعران و طبیان و پزشکان و صرافان و تاجران و زاهدان و صوفیان و دیگر مشهورین بزرگان می‌شد. وقتی عنوان کتاب رجال بکار می‌رود، مقصود، رجال حدیث است اما کتب تراجم، اعم از آن است.

پدید آمدن اسناد

اِسناد، عبارت از سلسله راویانی است که انتهایش به متن حدیث می‌رسد. پژوهشگران در این که اسناد از چه زمانی پدید آمده، اختلاف دارند، زیرا پدید آمدن آن، زمان مشخصی ندارد. محمد بن سیرین [۳۳ ـ ۱۱۰] گفته است:‌در آغاز از اسناد نمی‌پرسیدند تا آن که فتنه واقع شد، آن وقت گفتند: رجال خود را به ما معرفی کنید. اگر از اهل سنت بودند، حدیث آنها را می‌پذیرفتند، و اگر از اهل بدعت بودند، حدیث آنها را قبول نمی‌‌کردند [مسلم: ۱/ ۱۵].

در باره «فتنه» اختلاف شده که مقصود ابن سیرین چیست و کدام است. برخی از محققان گفته‌اند مقصود فتنه‌ای است که زمان عثمان پدید آمد و به قتل او منجر شد و باعث ایجاد اختلاف در اساس جامعه اسلامی و پدید آمدن گرایش‌های سیاسی مختلف و آرای متعصبانه مخالف یکدیگر شد. [بحوث فی تاریخ السنه، اکرم ضیاء العمری، ص ۴۳ـ ۴۴]. برخی دیگر گفته‌اند، مقصود از فتنه، مسائلی است که میان امام علی (ع) و معاویه در امر خلافت پدید آمد. [دراسات فی الحدیث النبوی و تاریخ تدوینه، محمد مصطفی الاعظمی، ص ۳۹۵).

استاد روبسن بر این باور است که مقصود، فتنه عبدالله بن زبیر است، و مستند وی در این باره، نقلی است که در المؤطاء مالک آمده و این لفظ در آن بکار رفته است. در این روایت، مالک از نافع از عبدالله بن عمر نقل کرده که گفت: در فتنه، به سمت مکه و به قصد انجام حج به راه افتادم…. [مسلم: ۱/ ۱۵]. طبعا مقصود ماجرای محاصره مکه توسط حجاج در سال ۷۲ هجری است. [الموطاء، ش ۱۰۴۲ و بنگرید:‌بخاری: ۳/ ۱۰، ۱۲ ج ۵/ ۱۶۲، و مسلم ش ۱۲۳۰].

بدین ترتیب روبسن تلاش می کند تا میان سخن ابن سیرین، عمر وی، و تاریخ این حادثه، هماهنگی ایجاد کند. [الإسناد فی الحدیث النبوی (مقال منشور فی مجله الجمعیه الاستشراقیه لجامعه کلاسکو، م ۱۵ ص ۱۵- ۲۶ (۱۹۵۳) متن انگلیسی].

تردیدی نیست که نظر روبسن، مبنای منطقی و تاریخی جز کاربرد همین لفظ فتنه در حدیث ابن عمر ندارد. این در حالی است که این لفظ، در بسیاری از احادیث و نصوص تاریخی آمده است. این کاربرد، یوسف شاخت را بر این داشته است که بگوید مقصود از فتنه، فتنه ولید بن یزید (م ۱۲۶) است، چنان که در تاریخ طبری در حوادث سال یاد شده آمده است: در این سال، طناب آل مروان سست شد و فتنه همه جا را گرفت. [تاریخ الطبری، ۷/۲۶۲). بر اساس، به این نتیجه رسیده که سخنی که از ابن سیرین نقل شده، چون در سال ۱۱۰ درگذشت، ساختگی است و به وی منسوب شده است [یوسف شاخت: نشأه الفقه الإسلامی، ص ۳۶- ۳۷ متن انگلیسی] در حالی که این نتیجه گیری نادرست است. فتنه، فراوان بوده، و تعبیر به فتنه در بسیاری از احادیث و نصوص تاریخی و ادبی مربوط به قرن اول آمده است.

به نظر من، مقصود ابن سیرین از فتنه، یک فتنه معین از فتنه های معروف در تاریخ نیست، بلکه مقصود وی، انتشار کذب و گرایش‌های مذهبی و منازعات مسلمانان با یکدیگر وهمین طور جعل و وضع و فراهم آمدن شرایط این کار است. [بنگرید به بحث ما با عنوان: مظاهر تاثیر علم الحدیث فی علم التاریخ عند المسلمین (مجله الاقلام، شماره ۵ صص ۲۲ ـ ۲۵، بغداد، ۱۹۶۵) و نیز: اصاله الفکر التاریخی عند العرب، چاپ شده در «بحوث المؤتمر الدولی للتاریخ، ص ۸۹۷ ـ ۸۹۹، بغداد، ۱۹۷۴].

ابن عباس هم، با دیدن نسبت‌های دروغی که به امام علی (ع) می‌دهند، متوجه این نکته شده و از آن شگفت زده شد. [بنگرید: مسلم: ۱/ ۱۳ ـ ۱۴]. مجاهد گوید: بشیر عدوی نزد ابن عباس آمد و برای او حدیث نقل کرده، می گفت: قال رسول الله (ص). احساس کرد، ابن عباس به حدیث او توجه نمی‌کند، پرسید: چرا به حدیث من گوش نمی‌دهی؟ من از پیامبر (ص) برای تو روایت می‌کنم و تو به آن گوش نمی‌دهی؟ ابن عباس گفت: اوائل هر کسی برای ما از پیامبر (ص) روایت می‌کرد، چشمان ما روشن می‌شد و گوش می‌دادیم، اما از وقتی که مردم به هر راه و بیراهه‌ای رفتند (رکب الناس الصعب و الذلول)، تنها از کسانی حدیث می‌گیریم که آنها را می‌شناسیم. [مسلم، ۱/۱۳و بنگرید به پایان نامه شاگرد من با عنوان: اسس الحکم علی الرجال، ص ۴۴].

پرسش از حال راویان، شامل اسامی، کنیه‌ها، القاب، عشیره‌ آنها، مشایخ و سفرهای آنان به شهرها و بلاد و نیز ملاقاتشان با مشایخ بود. این علاوه بر پرسش از تاریخ ولادت و وفات آنان برای روشن کردن درستی ملاقات آنان با مشایخ بود. همین طور پرسش از شاگردان آنها و طبقات ایشان، و نیز آرای علمای ناقد در باره آنان از این که آنان را جرح یا تعدیل کرده‌اند. بدین ترتیب موادی برای هر یک از راویان فراهم می آمد که لازم بود در کتابهای مخصوصی تدوین شود.

شیوه‌های تدوین کتابهای رجال و تراجم

از آنجا که شمار راویان بسیار زیاد و متنوع بود، لازم بود تا روشی‌هایی تنظیمی خاصی تدارک شود تا جستجوگر بتواند به راحتی به آنچه می‌خواهد، دسترسی پیدا کند. بنابرین، شیوه‌های متنوعی برای تنظیم و ارائه موادی که در باره راویان فراهم آمده بود، پدید آمد که هر کدام در شکل و محتوا، متفاوت بودند. شیوه‌های انتخاب شده برای ارائه اطلاعات رجالی را به پنج دسته می‌توان تقسیم کرد:

۱. تنظیم بر اساس طبقات

ما تعریف دقیق محدثین را از طبقه نمی‌دانیم، زیرا این تعبیر، به مثابه یک مفهوم واحدِ ثابتِ زمانی [از این نظر که هر طبقه دقیقا چند سال را شامل می‌شود] به کار نرفته، بلکه در بیشتر موارد، به معنای «دیدار» [اللقیا] بکار رفته و شامل راویانی می‌شود که از مشایخ معینی در مکانی واحد، حدیث شنیده‌اند، و اینها در بیشتر موارد، عمرشان نزدیک به هم است.

نظام طبقات، در اصل، برای این پدید آمد تا به اسناد حدیث کمک کند، به طوری که در شناساندن ارسال یا انقطاع یا هر نوع دشواری دیگر مانند عضل و تدلیس یا موارد مشابه کمک کرده و اتصال سند یا عدم آن را نشان دهد. استاد فرانتس روزنتال تاکید دارد که نظام طبقات، کهن‌ترین تقسیم بندی زمانی است که در تفکر اسلامی ایجاد شده است. [علم التاریخ عند المسلمین، ص ۱۳۳]. از جمله مشهورترین کتابهای طبقات محدثان، کتاب طبقات محمد بن سعد بغدادی (م ۲۳۰) و کتاب طبقات خلیفه بن خیاط معروف به شباب عصفری (م ۲۴۰) است که هر دو چاپ شده و مشهورند.

از جمله مهم‌ترین و آشکارترین نقص‌های این روش تنظیم، پیروی نکردن افراد مشغول به آن، در داشتن نوعی تقسیم یا مفهوم واحد برای طبقه است، به طوری که شمار طبقات برای یک مدت زمان معین میان یک نویسنده با نویسنده دیگر متفاوت است، چنان که حتی نزد یک مؤلف واحد هم در دو کتابش مفهوم طبقه و مراد آن متفاوت است. نتیجه آن که، معین کردن این که فلان شخص از طبقه چهارم یا ششم است فایده‌ای ندارد، چرا که شاید دیگری او را از طبقه پنجم یا هشتم بداند، یا حتی ممکن است وضعیت طبقه یک شخص در دو نوشته از یک مولف کاملا متباین باشد.

ذهبی، از این روش محدثان، متأثر بوده، و بسیاری از کتابهای خود را بر اساس روش طبقات، تدوین کرده است، اما مفهوم طبقات، از یک اثر تا اثر دیگر او متفاوت است. وی کتاب تذکره الحفاظ را که اختصاص به حافظان بزرگ حدیث از صحابه تا عصر خود او دارد، در ۲۱ طبقه دسته بندی کرده و مبنای او ملاقات میان مشایخ است، طبعا برای سال وفات اعتباری قائل نشده است به طوری که نوعی تداخل میان طبقات را در کار او ملاحظه می‌کنیم. او در این باره گفته است که مهم در یک طبقه، نوعی تجاذب میان دو طبقه است، در غیر این صورت اگر در طبقه بندی افراط شود، هر طبقه را می‌توان به دو سه یا حتی بیشتر تقسیم کرد [تذکره الحفاظ، ۱/ ۲۵۰]. همو در کتاب معرفه القراء الکبار علی الطبقات و الاعصار، طبقات را بر حسب لقاء در قرائت، به ۱۷ طبقه تقسیم کرده، با آن که مدت زمان آن، همان است که در تذکره الحفاظ، مبنا بوده است. وی کتاب سوم خود «سیر اعلام النبلاء» را باز بر اساس همان بازه زمانی که مبنای دو کتاب پیشگفته اوست، به ۴۰ طبقه تقسیم کرده است.

از آنچه گذشت روشن می‌شود که ذهبی یک وحدت زمانی ثابتی را در تمامی این کتابها رعایت نکرده است. همو در کتاب دیگرش با عنوان المعین فی طبقات المحدثین، طبقات نخستین را اختصاص به اسامی افراد مشهور مانند طبقه زهری و قتاده، طبقه اعمش و ابوحنیفه، و طبقه ابن مدینی و احمد و به همین ترتیب، اختصاص داده، و درست وقتی به آغاز قرن سوم رسیده، این روش را عوض کرده و سنوات تقریبی را مبنا قرار می‌دهد، مثلا می گوید: طبقه بعد از سیصد تا حدود سیصد و بیست، و یا از طبقه ۵۳۰ تا طبقه بعد از ۵۵۰.

از بررسی سنواتی که او مبنا قرار می‌دهد، چنین معلوم می‌شود که هر طبقه بین ۲۰ تا ۲۵ یا ۳۰ سال است. اما تقسیم او برای تاریخ اسلام به ۷۰ طبقه و قرار دادن هر طبقه به ۱۰ سال، صرفا یک شیوه تنظیمی است که ربطی به تنظیم بر اساس طبقات ندارد، چنان که این مطلب را در جای دیگر روشن کرده‌ام. [الذهبی و منهجه، ص ۲۸۳]

۲. تنظیم بر اساس انساب

عربها از پیش از اسلام، به انساب می‌پرداختند و این توجه در اسلام نیز ادامه یافت. زمانی که برای نخستین بار پیامبر (ص) در مدینه، قانون اساسی اول را با عنوان «صحیفه» نوشت، آن را بر اساس عشائر قرار داد.

نظام اداری دولت اسلامی هم از نظر اجتماعی و اقتصادی در قرن اول هجری بر اساس نظام قبیله‌ای استوار بود. بصره، به پنج بخش، برای پنج قبیله‌ای که در آنجا فرود آمدند، تقسیم شد که هر بخش را ربع گفتند. همین طور کوفه هم به ارباع تقسیم شد. این نکته هم قابل ملاحظه است که سبقت گرفتن در اسلام هم در بسیاری از موارد مربوط به قبیله است، چرا که غالبا! اسلام آوردن تمام قبیله، وقتی بود که روسای آن اسلام را می‌پذیرفتند. دادن «عطاء» یا بخشش، هم در قرن اول، نشانگر عصبیت قبیله‌ای بود، بخصوص نسبت به قبایلی که در شهرهای جدید مانند بصره و کوفه و فسطاط و جز آن می‌جنگیدند، چنان که عطاء هم بر اساس نظام قبیله‌ای توزیع می شود، به این معنا که عطاء هر قبیله، به رئیس آن پرداخت می‌شد تا میان افراد قبیله تقسیم شود. حرکتهای فکری هم در این مراکز، به نوعی متأثر از زندگی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بود، و همه اینها کمک می کرد تا توجه به انساب و نگارش در این زمینه، بیشتر شود. در این وضع، کسانی از قبایل مختلف، کتابها و رساله‌هایی می‌نوشتند که در آن به بیان فضائل و مناقب و مفاخر قبیله خود در جاهلیت و اسلام می‌پرداختند.

بنابرین طبیعی است که محدثان هم به دلیل ساختار طبیعی جامعه در آن روزگار، به انساب توجه کرده و راویان حدیث را بر اساس نسبتشان به یک عشیره یا قبیله واحد، گردآوری و در یک نقطه واحد قرار دهند. قدیمی‌ترین کتابی که ترتیب نسبی را از میان مؤلفان قدیم انتخاب کرده، ابن سعد کاتب واقدی (م ۲۳۰) در دو کتاب طبقات الکبری و طبقات الصغری، و خلیفه بن خیاط ( ۲۴۰) در کتاب طبقات است. خلیفه، تعهد بیشتری نسبت به نسب داشته و نسب را پایه و اساس برای ترتیب صحابه در مدینه قرار داده، و کاری به سابقه در اسلام یا سال وفات یا تفاضل میان صحابه ندارد. بدین ترتیب توانسته است فهرستی از روات صحابه را بر اساس عشائر بیان کند، بدون آن که اخلالی در روش خود، در آنچه در باره صحابه موجود در مدینه یا در شهرهایی چون کوفه و بصره آورده، ایجاد کند. همین کار را در وقت بیان صحابه مقیم شام هم رعایت کرده است. ظاهرا همین تقسیم بر حسب نسب را، در بیان تابعین مقیم کوفه و بصره و مدینه ادامه داده و جز در یک مورد این روش را عوض نکرده است، و آن هم در وقتی است که از طبقه دوم از تابعین مدینه یاد کرده است. در آنجا، فرزندان مهاجرین را بر دیگران مقدم داشته، و نوعی سابقه در اسلام آوردن را معیار قرار داده است. اما بعد از آن دوباره به همان ترتیب نسبی ادامه داده است. بدین ترتیب، خلیفه بن خیاط همن رویه ترتیب نسبی را در تسلسل قبایل از ابتدای کتابش تا پایان بیان تابعین ادامه داده و این نشانگر آن است که برای وی، تسلسل قبایل، صرفا یک ترتیب عرضی و حاشیه‌ای نیست، بلکه بر پایه فکری است که اساس آن قرابت با پیامبر (ص) است، و بدین ترتیب او از کتابهای نسب پیروی می‌کند. پس از تابعین، این روش را کنار گذاشته تا آن که در پایان بحث به زنان می‌رسد و دوباره همان روش را داد. [مقدمه طبقات خلیفه، اکرم ضیاء، ص ۳۸]

اما محمد بن سعد، در ترتیب داخلی کتاب طبقات، نوعی تلفیق را بر اساس سابقه در اسلام و نسب، مبنای کار قرار داده است. او صحابه را بر حسب سابقه در اسلام تقسیم کرده، اما در همان وقت، هر طبقه‌ای را بر اساس نسب آورده است. ابن سعد، بنی‌هاشم را مقدم داشته و سپس دیگر عشائر قریش و در نهایت اوس و خزرج را آورده و به همین ترتیب ادامه داده است. با این حال، هرچه در تابعین جلو رفته، کمتر این مسأله را رعایت کرده است.

ترتیب نسبی در کتابهای رجال، چندان ادامه نیافته و همان اوائل از بین رفته است، دلیل آن نیز این بوده که آن روش چندان مؤثر نبوده و حرکت بر اساس آن کار دشواری بوده است. برخی از دلایل این دشواری عبارت بودند از:

۱- گسترش دایره مسلمانی و آمدن غیر عربها در آن، و برآمدن شمار زیادی از علما ومحدثین غیر عرب که دیگر امکان جا دادن آنان در سبک و سیاق نسبی نبود.

۲- توجه به انساب، به طور غالب، در جوامع اسلامی قرن اول، به این دلیل بود که آن زمان، افتخار به قبیله، امری جدی بود، زیرا هنوز نظام قبیله‌ای فعال بوده، و مصالح اجتماعی و اقتصادی آنان به وضعیت قبیلگی آنان مربوط بود. اما از وقتی که نقش قبیله کاهش یافت، توجه به نسب نیز ضعیف شد.

۳- در جامعه عصر عباسی، نسب فی حد نفسه اهمیت نداشت،؛ چرا که انقلاب عباسی بر پایه امری فراقومی بنا شد و زندگی مدنی در آن شکل گرفت. عباسیان توجهی به قبایل و شیوخ آن نداشتند، چنان که نظام عطاء در این دوره به طور کلی ملغی شد.

این مسائل سبب شد تا کتاب‌های محدثان که بر اساس انساب قبال نوشته شده بود، به تدریج متحول شده و آثار، بر پایه انتساب محدثان به شهرها و حرفه‌ها و از آنجا به عشائر و قبایل نگاشته شود، چنان که در انساب سمعانی (م ۵۶۲) شاهد آن هستیم.

۳. تنظیم بر اساس حروف معجم

بسیاری از کتب رجالی بر اساس الفبا مرتب شده‌اند تا یافتن اسم مورد نظر آسان باشد، و این ترتیب هم البته روشهای مختلفی دارد، برخی تنها اسم اول را ملاک قرار داده‌اند و پس از آن، هر اسمی را بر حسب طبقات یا وفات مرتب کرده‌اند. برخی اسم اول و دوم را در نظر گرفته و همین اسامی را بر اساس سال وفات مرتب کرده اند. دیگران ترتیب الفبایی را بر اساس نام اشخاص و پدران آنها تا آنجا بالا برده‌اند که تفاوت با نام بعدی پیدا کند. اگر خواننده بداند که هر کدام اینها چه روشی کارند، کارش بسیار آسان خواهد شد.

تنظیم الفبایی در کتابهای رجال، به همان اوائل باز می‌گردد، به طوری که ابواسحاق احمد بن محمد بن یاسین هروی (م ۲۳۴) کتاب تاریخ هرات خود را بر اساس الفبا مرتب کرده است. [الاعلان بالتوبیخ، ص ۶۵۳] از نخستین کتابهایی که به این سبک منظم شده، تاریخ کبیر بخاری (م ۲۵۶) است که نمونه و مبنای بسیاری از کسانی بوده که کتابهای رجالی خود را بر اساس الفبا مرتب کرده‌اند.

بخاری به احترام نام پیامبر(ص) و برای تبرک، اول «محمد» ها را می‌آورد. این روش در بسیاری از کسانی که الفبایی کار کردند، تأثیر گذاشت. آنها اول شرح حال پیامبر(ص) را آورده و سپس صحابه‌ای را که نامشان محمد است آورده و ده نفر از آنها را یاد می‌کنند. آنگاه شروع به مرتب کردن اسامی پدران کسانی می‌کند که نامشان محمد است، و در اینجا هم از نام کسانی آغاز می‌کند که نام پدرشان با الف شروع می‌شود. البته یاد از اسامی آباء، ترتیب الفبایی ندارد، برای مثال، در باب الف، نام اسامه آمده، سپس ایاس، بعد اشعث، ابراهیم، افلح، ابی، اسود، ایوب، ابان، اسماعیل، اسحاق، اسلم، انس، اعین و… در حروف دیگر هم در باره آباء به همین ترتیب است. زمانی که نام «محمد»ها تمام می‌شود، از نام ابراهیم، سپس اسحاق، ایوب، اشعث، اسود، ازهر، احمد، امیه، اسید، اوس، اسامه، اسلم، ایمن، انس، اصبغ، ادریس، آدم و ابی .. آمده است. همین روش در ترتیب نام آباء آنها هم رعایت شده است. مثلا آباء کسانی که نامشان ابراهیم است، بر اساس الفباء آمده، بدون آن ذیل یکی از حروف الفباء، ترتیب داخلی کلمه تا آخر حفظ شود. در این ترتیب گاهی م قدمت و تسلسل زمانی در نظر گرفته شده است.

بسیاری از مؤلفان کتب رجال و تراجم از این روش متأثر شده‌اند، چنان که خطیب در تاریخ بغداد، تنها به اسم اول فرد، بسنده کرده است. زمانی که از این اسم زیاد باشد، مانند «محمد»ها یا «احمد»ها یا «علی»ها و مانند آن، ترتیب نام پدر را لحاظ می کند و در آنجا نیز ترتیب حروف الفبا را مبنا قرار می دهد و برای هر یک باب مخصوصی قرار می‌دهد. در موارد بسیار اندک، مجبور شده است اسامی اجداد اشخاص را هم بر اساس حروف الفبا مرتب کند، و این زمانی است که تعداد اسامی در یک عنوان واحد، بسیار زیاد می‌شود. این کاری است که در باره «محمد»ها که نام پدرشان «احمد»‌ است، انجام شده است: «اینجا کسانی ذکر خواهند شد که نامشان محمد و نام پدرشان احمد است و من ترتیب آنها را بر اساس حروف الفبا در نام اجدادشان قرار داده‌ام تا راه شناخت آنها و یافتن نامشان نزدیک‌تر و سهل تر باشد. [تاریخ مدینه السلام، ۲/ ۸۰]

به جز این موارد استثنایی، هر باب یا هر عنوانی از این ابواب و عناوین را بر حسب تاریخ وفات مرتب کرده است، چه این که این باب یا عنوان، تنها متضمن نام اول باشد یا مرتب بر اساس اسم اول، و سپس اسم پدر، یا مرتب بر اساس اسم پدر و اسم جد، صرف از نظر جایگاه او و بدون توجه به سن بالا یا علو روایت او. این همان طریقه‌ای است که بخاری در بسیاری از موارد در تاریخ کبیر خود ابداع کرد. [در ادامه وقتی سخن از روش دبیثی در ذیل تاریخ بغداد خواهیم گفت، در این باره بیشتر توضیح خواهیم داد. «این قسمت در این مقاله ترجمه نشده است»]

بسیاری از مؤلفان متأخری که در حوزه رجال و تراجم کتاب نوشتند، دریافتند که این روش مزدوج میان روش الفبایی و تاریخ وفات، روش دشواری است، بویژه وقتی که مواد زیاد می‌شود. به همین دلیل، این روش را کنار گذاشته، به ترتیب الفبایی میان اسامی اشخاص با نام پدر و جد آنان روی آوردند،، و البته برخی، با حفظ کلی ترتیب الفبایی، بخشی از روش قبلی را حفظ کردند، مانند آن که نام «محمد»ها را بر دیگران مقدم داشتند، یا نام «احمد»ها را در حرف الف، در ابتدا آوردند.

بهترین کتاب روشمند بر اساس حروف الفبایی، کتاب تهذیب الکمال فی اسماء الرجال از ابوالحجاج یوسف مزی (م ۷۴۲) است که شرح حالها را بر اساس حروف الفبایی شرقی [در مقابل مغربی یعنی مراکشی] در اسامی اشخاص، پدرها و اجداد و به همین ترتیب، منظم کرده است. با این حال، در حرف الف، احمدها را مقدم داشته و در حرف میم، محمدها را، و این را به خاطر شرف این اسامی چنین کرده است. پس از پایان اسامی، فصل‌هایی به کنیه‌ها، انساب و القاب و مبهمات باز هم بر اساس حروف الفبا اختصاص داده شده و زنان نیز در پایان آمده، آن هم با همان ترتیبی که در اسامی و کنیه‌ها و انساب و القاب و مبهمات رعایت شده است. احاله و ارجاع به اسامی اشخاص در این کتاب، بر اساس شهرت و یا ورود نام وی در روایات است، به طوری که بسیاری از احال

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.