پاورپوینت کامل عشق در عرفان اسلامی ۸۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل عشق در عرفان اسلامی ۸۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عشق در عرفان اسلامی ۸۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل عشق در عرفان اسلامی ۸۶ اسلاید در PowerPoint :
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند/ و آنکه این کار ندانست در انکار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/ یادگاری که در این گنبد دوار بماند (حافظ)
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند/ و آنکه این کار ندانست در انکار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/ یادگاری که در این گنبد دوار بماند (حافظ)
۱- عشق چیست؟
موضوع بحث، عشق است، که دریایی است بیکران، موضوعی که هر چه درباره آن گفته آید، کم و ناچیز خواهد بود. چنانکه مولوی علیهالرحمه میگوید:
هر چه گویم عشق را شرح و بیان/ چون به عشق آیم خجل باشم از آن
به هر حال در این بحث، طبعاً نخستین سوال باید این باشد که: عشق چیست؟ اکثراً عشق را محبت و دلبستگی مفرط و شدید معنی کردهاند. گویا عشق از «عشقه» آمده است که گیاهی است، چون بر درختی پیچد، آن را بخشکاند و خود سرسبز بماند.(۱) از دیدگاه ماتریالیستها، روانشناسان و پزشکان، عشق نوعی بیماری روانی است که از تمرکز و مداومت بر یک تمایل و علاقه طبیعی، در اثر گرایشهای غریزی، پدید میآید، چنانکه افراط و خروج از حد اعتدال در مورد هر یک از تمایلات غریزی، نوعی بیماری است.
اما از دیدگاه عرفا، عشق یک حقیقت و یک اصل اساسی و عینی است ولیکن این حقیقت عینی به سادگی قابل تعریف نیست. این دشواری تعریف و تحدید به این دلیل است که:
اولاً، عشق چنانکه گفتیم یک حقیقت عینی است در نهایت وسعت و عظمت، و لذا این حقیقت عظیم در ذهن محدود ما نمیگنجد و این تنها عشق نیست، بلکه حقایق بزرگ دیگر نیز- از قبیل هستی، وحدت و غیره- در ذهن ما نمیگنجد. شعار اسلامی ما، الله اکبر، بدین گونه تفسیر شده است که خداوند بالاتر از آن است که در وصف گنجد. چه وصف ما محصول ذهن ماست و ذهن ما فقط چیزهایی را درمییابد و میتواند توصیف کند که قابل انتقال به ذهن ما باشند و متأسفانه، همه چیز قابل انتقال به ذهن ما نیست. ما در دو مورد کاملاً متضاد مجبوریم در ذهن خود چیزی بسازیم چون از واقعیت، چیزی به ذهن ما نمیآید و آن دو مورد عبارتند از:
۱- عدم
۲- وجود(۲)
در مورد اول، چیزی در واقعیت وجود ندارد تا به ذهن ما انتقال یابد. در مورد دوم آنچه هست عین واقعیت است و در متن خارج و واقعیت بودن برایش ذاتی است و لذا این خاصیت ذاتی هرگز عوض نمیشود و عینیت با ذهنیت نمیسازد. از اینجاست که در نظام فکری اسلامی، وقتی که اصالت ماهیت جای خود را به اصالت وجود میدهد و در واقع یک اصل عرفانی به صورت یک اصل فلسفی پذیرفته میشود، ضرورت سیر و سلوک مطرح میگردد. چنانکه ملاصدرا سیر و سلوک را، در کنار عقل و استدلال، ضروری و لازم دانسته است.(۳)
در نظام اصالت ماهیت، ذهن میتواند با ماهیتها ارتباط برقرار کند. اما در نظام اصالت وجود، وجود یک امر واقعی و عینی بوده و هرگز قابل انتقال به ذهن نیست. در نتیجه فقط با مفاهیم انتزاعی سر و کار خواهد داشت. طبعاً برای رسیدن به واقعیت، راه و روش دیگری باید در پیش گرفت که همان سیر و سلوک است. یعنی به جای تلاش برای انتقال واقعیت به ذهن باید بکوشیم که خود را به واقعیت برسانیم و به مرتبه اتصال و وحدت و فنا نایل آییم وگرنه از تلاش ذهنی نتیجهای نخواهیم گرفت.
به عقل نازی حکیم تا کی؟/ به فکرت این ره نمیشود طی
به کنه ذاتش خرد برد پی/ اگر رسد خس به قعر دریا
بلی در مواردی رابطه ذهن با واقعیت، به دلیل محدودیت ذهن و نامحدود و نامتناهی بودن واقعیت، رابطه خس و دریاست. این نکته در بیان اعجازآمیزی از امام باقر(ع) درباره خدا چنین مطرح شده است:
“کل ما میز تموه باوهامکم، فی ادق معانیه، مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم.”(۴)
ثانیاً، همیشه میان “تجربه” و “تعبیر” فاصله هست. شما حوادث لذتبخش یا دردآوری را که تجربه کردهاید، هرگز نتوانستهاید چنانکه باید و شاید به دیگران منتقل کنید. یعنی در واقع نتوانستهاید از آن تجربه تعبیر رسا و کاملی داشته باشید. حافظ میگوید:
من به گوش خود از دهانش دوش/ سخنانی شنیدهام که مپرس!
آن شنیدن برای حافظ یک تجربه است که به تعبیر در نمیگنجد. عینالقضات میان علم معمولی و معرفت شهودی این فرق را مطرح میکند که حقایق قلمرو عقل و علم با زبان قابل بیان هستند و به اصطلاح تعبیرپذیرند، اما حقایق قلمرو تجربه به بیان درنمیآیند.(۵) و از اینجاست که مولوی میگوید:
گرچه تفسیر زبان روشنگر است/ لیک عشق بیزبان روشنتر است
و اگر بکوشیم تجربههای بزرگ را به مرحله تعبیر بیاوریم، تنها از راه تشبیه و تمثیل و اشاره و ایما ممکن است و لذا حقایق قرآنی را در قالب الفاظ، مثلی میدانند از آن حقایق والا که با قبول تنزلات مختلف و متعدد، به مرحلهای رسیده که در قالب الفاظ چنان ادا شده که در گوش انسان معمولی جا داشته باشد. اما این مراتب به هم پیوستهاند و انسانها با طی مراتب تکاملی در مسیر معرفت میتوانند از این ظاهر به آن باطن و بلکه باطنها دست یابند و همین نکته اساس تفسیر و تأویل آیات قرآن کریم است. اما پیش از سیر در مدارج کمال نباید انتظار درک حقایق والا را داشته باشیم. با توجه به نکات مذکور، تعریف عشق مشکل و دشوار است ولیکن خوشبختانه حقیقتهای بزرگ که در تعریف و تحدید نمیگنجند غیرقابل شناخت نیستند. بلکه این حقایق والا، از هر چیز دیگر روشنتر و آشکارترند و هر کسی که بخواهد، مستقیماً میتواند با آن حقایق ارتباط برقرار کند اما بیواسطه، نه با واسطه که:
آفتاب آمد دلیل آفتاب/ گر دلیلت باید از وی رخ متاب
و عشق هم آن حقیقت والایی است که از سودایش هیچ سری خالی نیست و چنانکه خواهد آمد، یک حقیقت جاری و ساری در نظام هستی است و نیازی نیست که عشق را با غیر عشق بشناسیم که حقیقت عشق، همچون حقیقت هستی، به ما از رگ گردن نزدیکتر است. به همین دلیل انتظار نداریم که با مفاهیم ذهنی درباره حقیقت عشق، مشکلی را آسان کنیم یا مجهولی را معلوم سازیم که این در حقیقت با نور شمع به جستجوی خورشید رفتن است.
۲- نقش پاورپوینت کامل عشق در عرفان اسلامی ۸۶ اسلاید در PowerPoint:
پاورپوینت کامل عشق در عرفان اسلامی ۸۶ اسلاید در PowerPoint، از جهات مختلف، به عنوان یک اصل، مورد توجه قرار میگیرد که اهم آنها عبارتند از:
الف- نقش عشق در آفرینش:
از دیرباز میان متفکران این سوال مطرح است که انگیزه آفرینش چیست؟ جمعی در آفرینش جهان برای خدا انگیزه و اهدافی عنوان کردهاند و جمعی داشتن غرض و انگیزه را نشان نقص و نیاز دانسته و خداوند را برتر از آن میدانند که در آفرینش غرض و هدفی را دنبال کند.
عرفا، در مقابل این پرسش، عشق را مطرح میکنند و همچون حافظ برآنند که:
طفیل هستی عشقند آدمی و پری…
از نظر عرفا، جهان برای آن به وجود آمده که مظهر و جلوهگاه حق بوده باشد. در یک حدیث قدسی آمده که حضرت داوود(ع) سبب آفرینش را از خداوند پرسید. حضرت حق در پاسخ فرمود: «کنتُ کنزاً مخفیاً لااُعرفُ فاحببتُ انْ اُعرف فخلقتُ الخلقَ لکی اعرف.»(۶)
پس جهان بر این اساس بوجود آمده که حضرت حق خواسته جمال خویش را به جلوه درآورد. این نکته را جامی با بیان لطیفی چنین میسراید:
در آن خلوت که هستی بینشان بود/ به کنج نیستی عالم نهان بود
وجودی بود از نقش دویی دور/ ز گفتگوی مایی و تویی دور
“جمالی” مطلق از قید مظاهر/ به نور خویشتن، بر خویش ظاهر
دلارا شاهدی در حجله غیب/ مبرا ذات او از تهمت عیب…
رخش ساده ز هر خطی و خالی/ ندیده هیچ چشمی زو خیالی
نوای دلبری با خویش میساخت/ قمار عشقی با خویش میباخت
ولی زان جا که حکم خوبرویی است/ ز پرده خوبرو در تنگ خویی است
نکورو تاب مستوری ندارد/ چو در بندی سر از روزن برآرد…
چو هر جا هست حسن اینش تقاضاست/ نخست این جنبش از «حسن» ازل خاست
برون زد خیمه ز اقلیم تقدس/ تجلی کرد بر آفاق و انفس…
ز هر آیینهای بنمود رویی/ به هر جا خاست از وی گفتگویی…
ز ذرات جهان آیینهها ساخت/ ز روی خود به هر یک عکس انداخت…
“جمال” اوست هر جا جلوه کرده/ ز معشوقان عالم بسته پرده…
به هر پرده که بینی پردگی اوست/ قضا جنبان هر دلبردگی اوست…
دلی کان عاشق خوبان دلجوست/ اگر داند وگرنی عاشق اوست(۷)
جمال حضرت حق در آینه حضرات پنجگانه- که عبارتند از: عالم اعیان ثابته، جبروت، ملکوت، ملک و انسان کامل- جلوه کرده و در هر موجودی، به نسبت مرتبه وجودی آن، برخی از اسماء و صفات الهی جلوهگر و نمایان شده است. مظهر کامل آن معشوق، وجود انسان کامل است که خلیفه اوست در جهان آفرینش، و آینه تمامنمای اسماء و صفاتش، و شاید حدیث «خلق الله آدم علی صورته» اشاره به این نکته باشد.(۸)
ب- عشق در بازگشت:
عرفا عشق را در بازگشت هم مطرح میکنند، به این معنا که این عشق از ذات حق به سراسر هستی سرایت میکند. البته عشق حق در مرحله اول به ذات خویش است و چون معلول لازم ذات علت است، پس به تبع ذات، مورد عشق و علاقه حق قرار میگیرد. پس خدا آفریدگان را دوست میدارد و از این طرف نیز هر موجودی عاشق کمال خویش است. بنابراین، در سلسله نظام هستی چنانکه در قوس نزول عشق از بالا به پایین در جریان است، از آن جهت که هر مرتبه پایین اثر مرتبه بالاست، در قوس صعود هم هر مرتبهای از وجود، عاشق و طالب مرتبه بالاتر از خویش است چون کمال اوست، و چون بالاترین مرتبه هستی، ذات حضرت حق است پس معشوق حقیقی سلسله هستی، ذات مقدس اوست.(۹) همین عشق به کمال و عشق به اصل خویش، انگیزه و محرک نیرومند همه ذرات جهان از جمله انسان به سوی حضرت حق است.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگار وصل خویش
و این عشق، چنانکه گذشت، یک عشق دو سره است که: «یحبهم و یحبونه.»(۱۰)
ج- عشق در پرستش:
عرفا با گروههای فکری دیگر، در روش شناخت و ابزار شناخت فرق دارند به این معنا که در کنار عقل، بصیرت را مطرح میکنند و رسیدن به بصیرت و معرفت را نتیجه مجاهده و ریاضت میشمارند. اما در جنبه عبادت و پرستش نیز خود را از عابدان و زاهدان، در چگونگی و اهداف عبادت، جدا میدانند. اینان عابدان و زاهدان را سوداگرانی میشمارند که عبادت را به خاطر اجر و پاداش، انجام میدهند با این تفاوت که عابدان، هم دنیا را میخواهند و هم آخرت را و زاهدان از دنیا چشم میپوشند و تنها آخرت را میخواهند. اما عارفان، خدا را نه به خاطر دنیا و آخرت بلکه بدان جهت میپرستند که او را دوست میدارند. چنانکه از مولای متقیان علی(ع) نقل شده که: «ما عبدتک خوفاً من نارک و لا طمعاً فی جنتک لکن وجدتک اهلاً للعباده فعبدتک.»(۱۱)
در متون عرفانی هم از رابعه نقل است که میگفت:
«الهی، ما را از دنیا هر چه قسمت کردهای، به دشمنان خود ده. و هر چه از آخرت قسمت کردهای، به دوستان خود ده، که مرا تو بسی.
خداوندا، اگر تو را از بیم دوزخ میپرستیم، در دوزخم بسوز و اگر به امید بهشت میپرستیم، بر من حرام گردان. و اگر تو را برای تو میپرستیم، جمال باقی دریغ مدار.»(۱۲)
د- عشق در رابطه با دیگران:
از آنجا که عرفا ذات حضرت حق را معشوق حقیقی میدانند و آفرینش را جلوهگاه و مظهر آن معشوق، طبعاً همه جهان و جهانیان را دوست خواهند داشت. چنانکه سعدی میگوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
و اگر بیشتر دقیق شویم از دیدگاه عرفا همه عالم «او» ست، نه «از او» چنانکه جامی گوید:
تو را ز دوست بگویم حکایتی بیپوست/ همه ازوست وگر نیک بنگری همه اوست(۱۴)
۳- نکتههایی در رابطه با عشق:
الف- سریان و عمومیت عشق:
ابنسینا عشق را یک حقیقت فراگیر نسبت به همه موجودات جهان، از جواهر و اعراض و بسائط و مرکبات، میداند و عشق را بر این اساس توجیه میکند که «خیر» معشوق بالذات است و در موجودات همین عشق ذاتی به کمال، عامل طلب کمال است پیش از یافتن کمال، و سبب حفظ آن کمال است پس از یافتن و رسیدن به آن.(۱۴) پس همه موجودات از عشق بهرهای دارند و این عشق برای آنان ذاتی است.
ملاصدرا با نقل بیان ابنسینا و تحسین آن، اظهار میدارد که بیان خودش در تحلیل سریان و عمومیت عشق، کاملتر است و آن اینکه بر اساس مکتب وحدت وجود، وجود یک حقیقت است با مراتب متفاوت از لحاظ نقصان و کمال، و وجود ذاتاً خیر است. پس هر موجودی ذاتاً عاشق ذات و کمالات ذات خویش است چون خیر و کمال، معشوق بالذات است و چون ذات هر علت، کمال معلول خویش است و چون هر معلولی از لوازم کمال علت است، پس هر علتی نسبت به معلول خود، و هر معلولی نسبت به علت خویش، عشق خواهد داشت.(۱۵)
ب- عشق و اختیار:
ابنسینا عشق را طوری مطرح میکند که آزادی و ادراک را شرط نمیداند. او عشق را به طبیعی و اختیاری تقسیم میکند.(۱۶) اما صدرالمتألهین عشق را به دور از حیات و شعور قابل تحقق نمیداند و اگر کسی کلمه عشق را در موجودات بیجان و بیشعور به کار برد، به عنوان تشبیه و مجاز خواهد بود.(۱۷)
مرحوم طباطبایی در حاشیه همین قسمت از اظهارات ملاصدرا میگویند: در سریان عشق حیات و شعور شرط نیست و چون در حقیقت، عشق همان وابستگی مراتب وجود به یکدیگر است بنابراین، علم و شعور از مفهوم عشق خارجند. اگرچه از دیدگاه عدهای هرگز عشق از شعور جدا نبوده باشد.(۱۸)
در اینجا تذکر چند نکته را لازم میدانم. یکی اینکه در صورتی که عشق را ذاتی بدانیم، دیگر مطرح کردن شرط شعور و حیات لازم نخواهد بود و عملاً هم عشق با عقل و انتخاب و اختیار چندان سازگار نیست. و دیگر اینکه از
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 