پاورپوینت کامل سفرنامه قـونیه ۸۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سفرنامه قـونیه ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سفرنامه قـونیه ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سفرنامه قـونیه ۸۱ اسلاید در PowerPoint :

«مولانا». این کلمه‌ای است که در ذهن و زبان ما ایرانی‌ها و بسیاری پارسی‌زبانان و پارسی‌دوستان کشورهای دیگر، کلمه‌ای آشناست. کدام پارسی‌زبان است که با سوز ابیات مثنوی معنوی نسوخته باشد و با شور غزلیات شمس، لحظاتش شور‌انگیز نشده باشد؟

«مولانا». این کلمه‌ای است که در ذهن و زبان ما ایرانی‌ها و بسیاری پارسی‌زبانان و پارسی‌دوستان کشورهای دیگر، کلمه‌ای آشناست. کدام پارسی‌زبان است که با سوز ابیات مثنوی معنوی نسوخته باشد و با شور غزلیات شمس، لحظاتش شور‌انگیز نشده باشد؟

مولانا جلال‌الدین بلخی که در بلخ زاده شد و در قونیه، روحش به آسمان شتافت، امروزه در گستره‌ای فراتر از فاصله ۳۰۰۰ کیلومتری بلخ تا قونیه، عاشق دارد. کافی است روزی به زیارت مزارش در قونیه بروید تا ببینید که چگونه از شرق دور تا اقصی نقاط غرب دنیا، عاشقان او به دیدارش در قونیه می‌شتابند.

پرواز اشتیاق

امسال و در سالروز بزرگداشت مولانای بلخی ( ۸مهر۹۲ ) ، عارفی که ایران زمین و زبان پارسی به وجودش فخر می‌کند، شاعران ایرانی هم فرصتی یافتند تا بر سر مزارش در قونیه گرد هم آیند و به ساحتش عرض ارادتی بکنند.

ما ۱۸ نفر بودیم. شاعرانی از شهرهای مختلف ایران بزرگ. از مشهد و نیشابور گرفته تا تهران و قم، و از یزد و کرمان گرفته تا شیراز و اصفهان. پیر و جوان برای دیدار یار عازم سفر شدیم تا در روزی که ایرانیان بیش از هر جای دیگری در دنیا، مولانا را بزرگ می‌دارند، یاد او را بر سر مزارش گرامی بداریم.

استاد محمدعلی مجاهدی، رضا اسماعیلی، روشن سلیمانی، مجتبی احمدی، سالاری، وحید محمدی، گنجی، اسفندیارپور، کاشانی، دکتربابایی، تیمور آقامحمدی، عالیه مهرابی، مریم سقلاطونی، منیره هاشمی، مریم اسلامی، اعظم سعادتمند و زهرا رنگانی، همسفران این سفر ادبی بودند.

پرواز آنکارا، شباهنگام از فرودگاه امام خمینی تهران با تأخیری یک ساعته پرید تا ما دو ساعت بعد و کمی مانده به نیمه شب، در فرودگاه آنکارا باشیم. فرودگاه آنکارا بزرگ و زیبا بود. زیباتر از فرودگاههای کشور ما. معلوم بود که ترک ها صنعت گردشگری را از همین نقطه اول جدی گرفته‌اند.

بدون درنگ با اتوبوس اشتیاق، راهی قونیه شدیم. بزرگراه‌ها در شهر آنکارا، روشن و وسیع بود و در ساعات نیمه شب، خلوت و آرام. آنکارا شهر زیبایی به نظر می‌رسید. شهری که کوه‌ها و تپه‌ها را در آغوش خود پذیرفته بود و خانه‌ها و محله‌های زیادی بر فراز کوهها و تپه‌ها در دل شهر دیده می‌شد.

ساعت ۱۱ شب بود و شهر ساکت و آرام با معماری مدرنش به خواب رفته بود. شاعران ایرانی اما بیدار بودند. اتوبوس از آنکارا بیرون آمد و راه قونیه را در پیش گرفت تا ۴ ساعت بعد در شهر مولانا باشیم.

قونیه؛ آرام، زیبا و نجیب

پاسی از شب گذشته بود که به قونیه رسیدیم. تصور من از قونیه، یک شهر کوچک در اندازه شهرهای درجه ۳ ایران از نظر وسعت و جمعیت بود. اما این تصور نادرست بود. قونیه در آن نیمه شب اگرچه در خواب بود اما به روشنی، وسعت و زیبایی خود را نمایان می‌کرد. خیابان‌های وسیع و روشن و ساختمان های بلند و زیبا خبر از ورود به شهری می‌داد که با تصور من از شهری کوچک و نه‌چندان توسعه یافته، متفاوت بود.

بزودی فهمیدم که قونیه پنجمین شهر بزرگ ترکیه است و این تأییدی بود بر آنچه روی نقشه تلفن همراهم می‌دیدم. قونیه شهری است با جمعیت بیش از یک میلیون نفر، با ساختاری امروزین و آمیزه‌ای از معماری سنتی و مدرن که با چیدمانی زیبا، خوب می‌تواند چشم گردشگران را بگیرد. قونیه از نظر عرض جغرافیایی، در ردیف شمالی‌ترین شهرهای کشور ماست؛ پس باید آب و هوایی سرد، نزدیک به شهرهای آذربایجان داشته باشد. اما در هشتمین روز مهرماه، که روز بزرگداشت مولاناست، گویا هنوز پاییز جای پایش را در قونیه محکم نکرده بود. هوا نسبتاً گرم بود و خبری از سرمای معروف شهرهای ترکیه نبود.صبح زود و پس از صرف صبحانه در هتل «اُسکایماک» راهی مزار مولانا شدیم. راه، چندان طولانی نبود. حالا روز بود و بهتر می‌شد شهر را دید. یک شهر بزرگ و زیبا و البته آرام و نجیب.

در بدو ورود به میدان بزرگی که روی نقشه نام «عزیزیه» را برایش می‌دیدم و در کنار آن، مجموعه آرامگاه و موزه مولانا واقع شده بود، مسجدی با بنای تاریخی دیده می‌شد که نظر اعضای گروه را به خود جلب کرد. پس از بازدید از مسجد که علاوه بر نام پیامبر اعظم(ص)، در سه ضلع از اضلاع زیر گنبد بزرگش نام علی، حسن و حسین (علیهم السلام) نقش بسته بود، به سمت ورودی موزه مولانا حرکت کردیم.

نگینی سبز در پهنه یک باغ مصفا

ورودی موزه برای هر نفر ۲ لیره بود که به حساب ما می‌شود ۳۰۰۰ تومان. اما با یک هماهنگی کوچک با نگهبانان و معرفی خودمان به عنوان گروه شاعران ایرانی، با روی خوش و به صورت رایگان ما را به ورود دعوت کردند. گنبد سبز مزار مولانا چون نگینی در پهنه یک باغ مصفا می‌درخشید. وارد محوطه مزار مولانا شدیم. جمعیت گردشگران و دوستداران مولانا از کشورهای مختلف از شرق تا غرب دنیا با چهره‌های مختلف دیده می‌شدند.

در ساختمان نه چندان بزرگ موزه، مهمترین چیزی که جلب توجه می‌کرد، چندین مزار در کنار هم بود که بر روی هر کدام دستار و کلاه مخصوص عارفان حلقه مولانا دیده می‌شد. ابعاد مزار و دستار و کلاهی که روی آن بود، به تناسب شخصیت صاحب قبر، بزرگ یا کوچک بود. بنابراین می‌شد حدس زد که بزرگترین مزار که با دستار و کلاهی به رنگ سبز و بزرگتر از بقیه در مقابل سایر قبرها قرار گرفته، باید مزار مولانا باشد.

مزار مولانا و شاگردانش مانند حسام‌الدین چلپی و صدر‌الدین قونوی که زیر پای او و پدر و فرزندش که به ترتیب بالاتر از او و در کنارش قرار گرفته‌اند، به وسیله حلقه‌های زنجیر جدا شده و امکان نزدیک شدن به آن وجود ندارد. می‌خواستم عکس بگیرم که یکی از نگهبانان با زبان خودشان گفت گرفتن عکس و فیلم ممنوع است.

دخترکی از ایرانیان عاشق مولانا، گوشه‌ای نشسته، در خلوت خود در حالی که به مزار مولانا خیره شده بود، آرام‌آرام اشک می‌ریخت.

نگاهم با نگاه کتیبه‌های بالای دیوارها گره خورد. کتیبه‌هایی که به زبان فارسی نوشته شده بودند و غریبانه منتظر چشم هایی بودند که آنها را بخواند. نی‌نامه؛ ۱۸ بیت آغازین مثنوی معنوی که از پرسوز و گدازترین ابیات و در حقیقت لب‌الالباب مثنوی است. لحظه‌ای دلم گرفت. با خودم گفتم چرا هیچکس پاسخ چشم‌انتظاری این بیت‌ها را نمی‌دهد؟ چرا کسی به زبان فارسی این بیت ها را نمی‌خواند؟

زبان غریب مولانا

تنها ایرانیان بودند که گاهی با اشاره دست، ابیات نی‌نامه را به یکدیگر نشان می‌دادند:

بشنو این نی چون حکایت می‌کند

از جدایی‌ها شکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش …

این بیت ها را با صدای آهسته زمزمه می‌کردم و رهگذرانی که زبان مرا نمی‌فهمیدند با کنجکاوی تماشایم می‌کردند. دوست داشتم با صدای بلند بزنم زیر آوازی سوزناک و نی‌نامه را بلند بلند بخوانم تا همه آنهایی که در روز بزرگداشت مولانا بر سر مزارش حاضر شده بودند، تا همه دنیا، بدانند که زبان مولانا فارسی است و او اینجا غریب مانده است.

نه نگهبانان موزه و نه مسؤولان آن، هیچ‌کدامشان زبان مولانا را بلد نبودند و هیچ کس هم نبود تا محض آشنایی بازدیدکنندگان در روز بزرگداشت مولانا، شعرهای او را به زبان فارسی برای عاشقانش بخواند. به راستی که غم‌انگیز بود و غریبانه.

از موزه خارج شدیم. وقتی مسؤولان موزه متوجه حضور گروه شاعران ایرانی شدند، ما را به دفتر موزه دعوت کردند و با روی خوش، با چای و شکلات از شاعران ایرانی پذیرایی کردند. آنها خیلی دوست داشتند حرف ما را بفهمند و ما نیز. اما مردمانی که روزگاری همزبان بوده‌اند و «مولانا» سند گویای همزبانی آنهاست، زبان هم را نمی‌فهمیدند.

ترک های قونیه متأسفانه زبان انگلیسی هم بلد نبودند و ما با زبان انگلیسی و حتی عربی هم موفق نمی‌شدیم منظورمان را به آنها بفهمانیم. تنها برخی شاعران مانند استاد محمدعلی مجاهدی که اصالتاً آذری است، با زبان آذری و به صورت دست و پا شکسته با آنها تبادل معنا می‌کردند. البته آنها از زبان آذری هم چیز زیادی دستگیرشان نمی‌شد.

مسؤولان موزه، سی‌دی «سماع» را به عنوان تحفه به ما هدیه دادند و ما با حسی روشن که حاکی از نزدیکی دو ملت همسایه و همدل اما ناهمزبان بود، مزار و موزه مولانا را ترک کردیم.

بازارگردی شاعرانه در قونیه

به سفر خارجی بروی و به بازار نروی؟ آن هم وقتی نیمی از اعضای گروه را بانوان تشکیل می‌دهند. شدنی نیست! آن هم در کشوری که به قطب تولید لباس در دنیا تبدیل شده است.

خب پس به بازار رفتیم! مردم قونیه، حتی فروشندگان فروشگاههای بزرگ آن، تنها به زبان مادری‌شان تکلم می‌کنند و لاغیر! برخلاف فروشندگان ایرانی در شهرهایی مانند مشهد و در اطراف حرم مطهر که به هفت زبان زنده دنیا گویش می‌کنند!

قونیه شهری زیبا و آرام است. در این شهر مردم را بدون شتاب و عجله می‌بینید. با چهره‌هایی عاری از استرس و نگرانی. بیشتر برندهای مطرح خودروساز در ترکیه و در همین قونیه حضور دارند. از خودروهای ژاپنی و کره‌ای گرفته تا اروپایی و آمریکایی به وفور در خیابان ها دیده می‌شود، اما من در طول دو روز اقامت در این شهر، تنها یکبار صدای بوق خودرو شنیدم!

در این شهر مشکل جای پارک ماشین وجود ندارد. خیابان ها وسیع است و دارای مکان های فراوان برای پارک خودروها. از شلوغی و ازدحام و ترافیک هم خبری نیست. شهر خط تراموا هم دارد که خیابان های اصلی را دور می‌زند و از تپه علاء‌الدین که یکی از نقاط اصلی تفریحی شهر است می‌گذرد.

همراهان شاعر ما چون به دلیل برنامه‌ریزی بسیار ضعیف این سفر، امیدی به استفاده از بازارهای معروف آنکارا و استانبول نداشتند، به بازارهای قونیه اکتفا کردند. البته بازارهای قونیه هم قابل قبول به نظر می‌رسید، اما نه به اندازه آنکارا.

فروشندگان، ریال ما را مطلقاً نمی‌پذیرفتند! حتی در صرافی‌هایشان هم ریال را قبول نمی‌کردند. دلار را برخی فروشگاههای بزرگ می‌پذیرفتند اما بهتر آن بود که هر کسی دلاری در کیسه دارد، به لیره تبدیلش کند. صنعت تولید پوشاک در ترکیه به راستی پیشرفت کرده و آنها حالا در دنیا صاحب اسم و رسم هستند. اما از آنجا که پول ملی ما در سالهای اخیر بدجوری پسرفت کرده، خرید برای ایرانی‌ها گران تمام می‌شود.

با این وجود، بانوان گروه ما با استعداد ذاتی خود، کالاهایی با بها و کیفیت مناسب را شکار می‌کردند و نمی‌خواستند دست خالی به کشور برگردند!

روز اول را با پاهای خسته از پیاده‌روی در قونیه به پایان بردیم و به هتل اسکایماک برگشتیم. هتلی که بعداً فهمیدیم شعبه اصلی‌اش که ستاره‌های آن اصلی – و نه تقلبی – است، در خیابان مجاور بوده و هیأت بی‌زبان شاعران ایرانی را به مسافرخانه‌اش آورده‌اند!

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

دومین روز سفر به قونیه برای ما با خاطره حضور در سالن بزرگ شهر و تماشای مراسم «سماع» خاطره‌انگیز شد. شب‌هنگام و پس از صرف شام به سالن بزرگ و مجهز شهر رفتیم و آنجا بود که مراسم مشهور سماع را نظاره‌گر شدیم. سالنی بزرگ به صورت دایره‌ای شکل که فکر می‌کنم نزدیک به ۳هزار نفر ظرفیت داشت. حدود یک سوم ظرفیت سالن تکمیل شده بود که مراسم شروع شد. البته اصل مراسم بزرگداشت مولانا و مراسم سماع که به مدت یک هفته نیز برگزار می‌شود، مربوط به سالروز درگذشت مولانا در آذرماه است. در آن روزها، قونیه بسیار شلوغ‌تر از روز تولد مولاناست و برای همین مراسم سماع که ما رایگان تماشاگرش شدیم، بلیتی به بهای ۶۰ دلار فروخته می‌شود.

صوفیان که تعداد آنها به ۴۰ نفر می‌رسد، از گوشه سالن وارد گود می‌شوند و با احترام در کنار یکدیگر می‌ایستند. مراسم با مدح پیامبر(ص) که در واقع مدح روح الهی است که از جهان مجرد به جهان مادی فرود آمده، شروع می‌شود و با دعا به پایان می‌رسد. این مراسم که شامل موسیقی و چرخش و حرکات نمادین است، در گود دایره‌ای شکل وسط سالن برگزار می‌شود.

سیستم صوتی مجهز سالن در مرکز سقف در حالی که نورافکن های رنگی بزرگی به آن متصل است، صوفیان را همراهی می‌کند. من

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.