پاورپوینت کامل احوال و آثار حکیم محمد حسین عرشی امرتسری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل احوال و آثار حکیم محمد حسین عرشی امرتسری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل احوال و آثار حکیم محمد حسین عرشی امرتسری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل احوال و آثار حکیم محمد حسین عرشی امرتسری ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

علامه حکیم محمد حسین عرشی امر تسری (ولادت ۱۳۱۰ ه‍‌ ق/۱۸۹۲ م وفات ۱۴۰۶ ه‍ ق/۱۹۸۵ م) یکی از طبیبان طبّ سنّتی و یکی از برجسته‌ترین شاعران فارسی و اردو و پنجابی و عربی بود. در امر تسر (هندوستان به دنیا آمد و در لاهور (پاکستان) درگذشت. وی نخست پیش زرگری داشت و لیکن با هوش سرشار و خرد کامل خود به مطالعه پرداخت و در مدارس علمی و طبّی درس خواند و با بزرگان و دانشمندان و اندیشمندان هم‌نشین و همدل و همکار شد، مانند: حکیم طغرایی امرتسری، مولانا ظفرعلی‌خان، علّامه دکتر محمد اقبال، حکیم محمد موسی امرتسری، صوفی غلام مصطفی تبسم، وارث سرهندی کنجروری، سرهنگ دکتر عبدالرشید، پرفسور عبدالرشید فاضل احمد ندیم قاسمی و غیرهم. دیوان اردو (رسواکیا مجهی) و دیوان فارسی (نقش‌های رنگ‌رنگ) و کتابها و مقالات بسیار از او به یادگار مانده است.

علامه حکیم محمد حسین عرشی امر تسری (ولادت ۱۳۱۰ ه‍‌ ق/۱۸۹۲ م وفات ۱۴۰۶ ه‍ ق/۱۹۸۵ م) یکی از طبیبان طبّ سنّتی و یکی از برجسته‌ترین شاعران فارسی و اردو و پنجابی و عربی بود. در امر تسر (هندوستان به دنیا آمد و در لاهور (پاکستان) درگذشت. وی نخست پیش زرگری داشت و لیکن با هوش سرشار و خرد کامل خود به مطالعه پرداخت و در مدارس علمی و طبّی درس خواند و با بزرگان و دانشمندان و اندیشمندان هم‌نشین و همدل و همکار شد، مانند: حکیم طغرایی امرتسری، مولانا ظفرعلی‌خان، علّامه دکتر محمد اقبال، حکیم محمد موسی امرتسری، صوفی غلام مصطفی تبسم، وارث سرهندی کنجروری، سرهنگ دکتر عبدالرشید، پرفسور عبدالرشید فاضل احمد ندیم قاسمی و غیرهم. دیوان اردو (رسواکیا مجهی) و دیوان فارسی (نقش‌های رنگ‌رنگ) و کتابها و مقالات بسیار از او به یادگار مانده است. مدیریت (البلاغ) امرتسر و «فیض‌الاسلام» راولپندی را برعهده داشت. در میان مردم مسلمان و هند و دیگر مذاهب محترم بود. ولیکن در مسائل اعتقادی و قرآنی مستحکم و استوار عقید خود را ابراز می‌داشت. به مسائل مادّی توجه نداشت و همواره در مسائل معنوی و روحانی غور و خوض می‌کرد.

‌‌آشنایی: یکی از روزهای اردیبهشت ماه ۱۳۵۳ خورشیدی در مطب مرحوم حکیم نیّر واسطی لاهور بودم. گفت و گو از طبّ و طبابت و شعر و ادب فارسی بود. در کنار حکیم نیّر واسطی شخصیتی نشسته بود که به زبان فارسی فصیح سخن می‌گفت. ایشان مرحوم حکیم محمدحسین عرشی امرتسری بودند که چهره‌یی آگاه و چشمانی نافذ و لبخندی دلپذیر داشتند. مرحوم نیّر واسطی بیشتر ایشان را به من معرفی کرد و گفت: این بزرگوار حکیم و ادیب و زرگر و طبیب و شاعر و سخنور هستند و در میان طبق دانشوران و شاعران و بزرگان ادب، مقامی شامخ و درجه‌یی والا دارند. حکیم محمّدحسین عرشی، همان وقت شروع کردند به خواندن اشعار فارسی که خودشان سروده بودند و با تلفّظ خاصّ ادبی و آهنگ روحانی و معنوی می‌خواندند. من با گوش‌جان و چشم دل شعرشان را شنیدم و به دل و جان پسندیدم و بیشتر جویای احوال و اشعار و آثارشان گشتم و متوجّه شدم و دریافت کردم که او شاعر فارسی و حکیم و طبیب اردو زبان و زرگر پنجابی‌گوی و استاد عربی و معلّم اخلاق و آداب اجتماع است.

زبان فارسی در دل و جان مردم مسلمان پاکستان: اکنون شاید مورد اعجاب و شگفتی باشد اگر بگویم و بنویسم که قدرت و دوام بقای زبان فارسی در دل و جان مردم پاکستان است و بستگی به شاعران و سخنورانی دارد که همواره در گمنامی و گوشه‌نشینی به سر می‌برند اگر فارسی را فرا می‌گیرند، فقط برای دل خود و برای مکنونات قلبی خود می‌باشد و گاهی اظهار آن برای دوستان یکدل.

برگ سبزی است تحف درویشی: در شهرها و شهرک‌ها و روستاها با ادیبان و شاعران و دانشمندانی روبرو می‌شویم که هرگاه بخواهیم با آنان همنشین می‌گردیم، شعر فارسی خود را می‌گویند و می‌نویسند و می‌گذرند، و اگر روزی علاقه‌مندی و یا گم کرده راهی با آنان مصاحب و مجالس گردد، شعرشان را می‌خوانند، اگر خواهنده و جویند شعر بخواهد، آن را با ترنِّم انشاد می‌کنند، باز اگر خواستار بخواهد، آن را می‌نویسند به خطّ و امضای خود به او می‌دهند و یا به صورت هدیّه ناقابل اهدا می‌کنند و امضاء می‌نمایند، مثلاً: «عرشی به قلم خود عفی‌عنه»، «گر قبول افتد زهی عزّ و شرف»، یا: «چه کند بی‌نواهمین دارد؟» یا: «برگ سبزی است تحف درویش»، یا: «هدیّ خاکسار»

علّامه عرشی امرتسری: یکی از روزهای دیگر که با علامه حکیم محمدحسین عرشی امرتسری بیشتر آشنا گشتم، در لاهور بازار گوالمندی (بازار شیرفروشان) در مطبّ حکیم محمدموسی امرتسری بود. اشعارش را که در ذهن داشت برایم خواند. متوجّه شدم که با شاعری سوخته و پخته و سرد و گرم چشیده روبرو گشته‌ام. چهر چروکیده و موهای سفید و محاسن سفید ترش، حکایت از یک تاریخ هشتادساله می‌نمود. اتفاقاً وقتی احوالش را پرسیدم و کنار او نشستم و با او بیشتر هم دل و همراه گشتم، سال عمرش را ۸۵ سال گفت و من هم یادداشت کردم.

ولادت عرشی: مرحوم حکیم نیّر واسطی نوشته‌اند که: «حکیم محمدحسین عرشی که الحال عمرش ۸۵ سال است، در این چنین شهر و حکومت در انتخاب هفت کشور در سال ۱۸۹۲ میلادی / ۱۳۱۰ ه‍ ق چشم به جهان گشود و در ضیای علم و حکمت، ظلمت‌آباد گیتی را منوّر ساخت، علامه عرشی خودش اینگونه خود را معرفی کرده است به زبان فارسی ساده و روان:

پدر و مادر و اولاد عرشی: «من از پدری به نام میان دین محمد و از مادری به نام رحمت‌بی‌بی هستم. همسرم حسین‌بی‌بی نام دارد. دخترانم سکینه‌بی‌بی و معراج بی‌بی، و پسری به نام سعید در شیرخوارگی درگذشت.

شغل زرگری: سال‌ها کارم در امر تسر دهندم شغل زرگری بوده، بعد از آن به شغل تصنیف و تألیف پرداختم. تحصیلات من در مکاتب قدیم بو.ده، و استادان من در رشته‌های مختلف علوم اسلامی و شعر و ادب و تاریخ بدین شرح بودند:

استادان علامه عرشی: ۱. حکیم فیروزالدّین احمد فیروز طغرایی (متوفی ۱۹۳۱ م/۱۳۵۰ ه‍ ق) ملقب به حکیم‌الشّعرا، استاد فارسی و عربی و علوم بلاغت و عروض و صرف و نحو و قافیه و لغت.

۲. حکیم زاهد علی‌اکبر آبادی که سند اجتهاد از نجف‌اشرف به دست آورده بود، و سال‌ها در ایران و بلاد مختلف برّ صغیر به سیاحت و تحصیل پرداخته بود و خدمت طب کرده بود. وی استاد طب و نحو عربی و منطق و فلسفه بود.

۳. علامه محمدعالم آسی امرتسری (متوفی ۱۳۶۳ ه‍ ق/۱۹۴۴ م)، استاد ادبیات عرب بود و در عین حال استاد مدرسه‌المسلمین امرتسر بود، و در ادب عرب یگانه بود. من از او استفاد علمی فراوان نمودم.

۴. خواجه احمدالدین امر تسری، استاد تفسیر قرآن شریف بود. وی مصنف تفسیر بیان للنّاس (صفت مُنْزِل) و دیگر کتب متعدده بود. از تلمذّ در خدمت او بسیار بهره‌مند گشتم، و در اصلاح و اخلاق و عادات خویش از وی مستفیض شدم. او در علوم اسلامی و روحانی تا زندگی هشتادساله‌اش فرد فرید بود.

۵. استاد مهایشه هری رام، استاد زبان هندی، از وی مسائل مهمه آموختم، و از آداب و رسوم و اخلاق علمی و دینی هندوی آگاهی‌های بسیار به دست آوردم.

۶. استاد دکتر علامه محمد اقبال (۱۲۸۹-۱۳۵۷ ق/۱۸۷۳-۱۹۳۸ م) مرا در زندگی اجتماعی و خدمات عمومی نفع عظیم رسانید، و از افکار علمی و ادبی و تاریخی و سیاسی خود مرا بهره‌مند گرداندو در میان او کاوش‌ها و گفت و گوها بر قرار بود

آثار و تألیفات عرشی: علامه عرشی خودش به نگارند این سطور نوشت:

پس از تحصیل و تشکیل زندگی به تألیف و تصنیف پرداختم و به نگارش مقالات و سرودن اشعار روی آوردم، و کتب و رسایل بسیار از عربی به اردو و از فارسی به اردو ترجمه کردم، مثلاً:

مقدم حیات محمد (ص) که تصنیف محمد حسنین هیکل مصری بود، و در ایران به زبان فارسی ترجمه شده بود، به زبان اردو درآوردم.

۲. مقاله‌یی که جرجی زیدان در شرح لفظ «دین» در مجل الهلال نوشته و چاپ کرده بود و در قاهره (مصر) منتشر شده بود، از عربی به اردو درآوردم و چاپ کردم.

۳. ملت ابراهیم خلیل که همه مطالب آن از آیات قرآن حکیم مأخوذ است و مشتمل بر احوال اوست، ترجمه و تألیف نمودم.

۴. احوال «جنّ» و حقیقت جنّ: بدین شرح که «جن ابلیسی» و یا «جنّ انسانی» است و این هر دو را با تحقیق از روی قرآن کریم و تفاسیر و تواریخ به قلم آوردم.

به همین ترتیب آثار دیگر را بدین شرح نگاشتم:

علوم اسلامی و انکار حجیت حدیث در جواب بعضی معترضین.

پیشگویی‌های اقبال به زبان اردو، «اقبال کی پیشگوئیان».

  1. تحقیق قربانی: از روی تاریخ و صحف‌اولی و قرآن حکیم

۸. تأویل تنزیل در ردّ بهائیان، و بحث در این موضوع با دلایل و براهین علمی اسلامی و قرآنی.

۹. نقوش اقبال: مقالات متعلّق به علامه اقبال و مفاهیم فکری و اجتماعی و سیاسی و ادبی علامه اقبال و تأثیر هم اینها در جوامع اسلامی شبه قاره و کشورهای فارسی زبان مانند: افغانستان و ایران و آسیای میانه.

۱۰. در آغوش مسیحیّت: نقش و تأثیر مسیحیت در شبه‌قارّه و پاکستان در جامع اسلامی و آثار آن در کلی امور زندگی مردم و محله‌هایی و کوچه‌هایی که آنان برای خود شهرها و قصبه‌ها به وجود آورده‌اند.

۱۱. مثنوی «جنّت کاگهنا» مشتمل بر مطالب اخلاقی و اجتماعی برای دختران و جوانان که آماد زندگی شده‌اند.

۱۲. پیشگویی‌های قرآن حکیم: پس از سال‌ها مطالعه در قرآن حکیم و خواندن تفسیر و ترجمه‌های آن کتاب عظیم، با تحقیق و تجسس بسیار نگاشته‌ام و در یک مجموع بزرگ گردآورده‌ام.

۱۳. از قرآن تا قرآن (قرآن سی قرآن تک) در ۴۰۰ صفحه. این کتاب در حقیقت تلخیص «هفت منزل» و تفسیر قرآن و «بیان للنّاس» می‌باشد که با اضافات بسیار و اصلاحات گوناگون در بعضی مسائل تفسیرهای قدیم و جدید به دست داده‌ام. این اثر مورد توجه جامع مذهبی قرارگرفت و همواره دربار آن بحث می‌کنند، و اظهارنظر می‌نمایند.

۱۴. تلخیص تفسیر دکتر عبدالحکیم پتیالوی به زبان اردو.

۱۵. تلخیص تفسیر مولوی عبدالله چکرالوی به زبان اردو: این هر دو تلخیص بسیار مورد پسند مسلمانان واقع شد.

۱۶. مقالات بسیار نگاشته‌ام که آنها را به صورت مجموعه درآورده و آماد طبع و نشر کرده‌ام.

سردبیری و مدیریت ماهنامه‌ها: علامه عرشی دربار زندگی ۸۵ سال علمی و خدمات فرهنگی و مطبوعاتی خود اینگونه نگاشته‌اند: «من سردبیری و مدیریت چند مجل ماهنامه و هفته‌نامه را داشته‌‌ام، از جمله:

۱. ماهنام «بلاغ» امر تسر.

۲. ماهنام «البیان» امر تسر.

۳. ماهنام «فیض‌الاسلام» راولپندی

در این ماهنامه‌ها، علاوه بر سر مقاله، مقالات گوناگون هم در متن ماهنامه‌ها می‌نوشتم و چاپ می‌کردم».

شاعری علامه عرشی: «من از روزگار جوانی تاکنون شعر بسیار گفته‌ام به زبان‌های اردو، فارسی، پنجابی و عربی و در مجلات و روزنامه‌های زمیندار به سردبیری مولانا ظفرعلی‌خان، «مدینه» بجنور، «پرواز» راولپندی، «سروش» و «نظام المشایخ» دهلی، «ادبی دنیا» لاهور، «شاهکار» لاهور، «نگار» کراچی، «پنج دریا» لاهور، «اقبال ریویو» کراچی، «هلال» به زبان فارسی، کراچی، «امروز» لاهور، و چندین روزنامه و ماهنام دیگر.

اینک نمون اشعار فارسی علامه عرشی: نگارند این سطور در حضور مرحوم علامه عرشی در لاهور در مطب حکیم محمدموسی امرتسری نشسته بودم و همواره از او درخواست خواندن اشعارش را به زبان خودش می‌نمودم، تا اینکه در همان حال این غزل را به ترنم، یعنی به آواز دلنواز خودش، از زبان و حرکات و چهر عارفان او شنیدم و یادداشت کردم:

به نیروی قلم یا بیم در بزمت رسایی‌ها

به حرف اندر نهان کردیم، اندوه جدایی‌ها

چمن در نغمه خیزی‌ها، قفس در ناله‌ریزی‌ها

از آن سو خوش‌نوایی‌ها، از این سو بی‌آوایی‌ها

چه درگاه است یا ربّ حلق رندان بی‌پروا

که شاهان جهان دانند فخر اینجا گدایی‌ها

به راه‌ دوستی پویم، ز «بیدل» نکته‌یی گویم

که در بیتی ودیعت کرده صد عقده گشایی‌ها

به دل گفتم: کدامین شیوه دشوار است انجامش؟

نفس در خونه تپید و گفت: پاس آشنایی‌ها

متاع رایگان: آنگاه که این غزل را خواند، و درود و آفرین و شادباش نثارش کردم، و در بی‌حالی، حالی یافتم و از او درخواست کردم که از اشعارش، آن چه که دوست دارد در اختیارم قرار دهد، ولیکن بازهم شادمانه و شایقانه در پاسخم این ابیات را مترنّم شد:

در این غربت‌کده گلدسته‌یی بر طاق نسیانم

محال است اینکه یابم باز شاخ گلستانی را

خوشا آن کس کزین بی‌رنگ و بو هم رنگ و بو گیرد

خوشا آن کس که بردارد متاع رایگانی را

سرایم از «نظیری» نغمه و بر خویش می‌بالم

که جان تازه بخشد شعر او افسرده جانی را

به هر نرخی که می‌گیرند کالای وفا خوب است

پس از عمری گذار افتاد بر ما کاروانی را

نکت نغز صاحبدل:

باز هم بر او ثنا و ستایش گفتم و خواهش خود را در مورد دریافت اشعارش تکرار کردم. در پاسخ من اینگونه بیان فرمود با ترنّم:

من زصاحب دلی آورده‌ام این نکت نغز

معنی اهل دل این است که بیدل باشی

سجده‌ها ریز سرتربت حافظ عرشی

ذرّه هستی و به خورشید مقابل باشی

دوستان مخلص: علامه عرشی، متوجه شد که این خادم فارسی، عاشق و شیفت او شده‌ام، و به قول خودش «اخلاص دارم» بنابراین به سخنانش اینگونه ادامه داد:

«من دوستان مخلص بسیار داشته‌ام و همه از علمای معاصر اسلام در سرزمین پاک و شبه‌قارّه و دیگر ممالک هستند. و بسیاری از آنها به عالم باقی شتافته‌اند، و بعضی از آنها زنده هستند. ازجمله: علامه دکتر محمد اقبال، چراغ حسن حسرت، محمددین تأثیر، حفیظ هشیارپوری، ابوالاثر حفیظ جالندهری، مولوی محمدابراهیم سشن جج (قاضی عالی رتبه) امرتسری، مولوی محمد دین غریب امرتسری، سایین فیروز شاعر مشهور امرتسری، استاد کرم شاعر مشهور امرتسری، حاجی حیات شاعر پنجابی امرتسری، فخرالدین فخر امرتسری، ما ستر کریم‌بخش کراچی، مستر خالد اسحاق وکیل کراچی، صوفی غلام مصطفی تبسّم لاهور خواجه تاش و یار عزیز من، ملا واحدی دهلوی کراچوی، علامه حکیم نیر واسطی (لاهور)، تبسم قریشی (گجرات)، حکیم محمدموسی امرتسری، مولانا سیدمحمد شاه‌پهلواروی، ضیاء محمدضیاء پسروری، پسرور (سیالکوت)، قمر رعینی راولپندی معاون مدیر ماهنام فیض‌الاسلام، سرهنگ حیات‌بخش مدیر و مؤسس مدرس فیض‌الاسلام، راولپندی، فضل‌الرحمن عظیمی شاعر فارسی و اردو، استاد بشیر حسین ناظم راولپندی، سیدصفی‌ حیدر، دانش، رالپندی، و صدها دیگر دوستان و عزیزان).

عقید ثابت مخلصانه: علامه عرشی به سخنان خود ادامه داد و فرمود: اکنون که شما علاقه‌مند شده‌اید، مطالبی برای شما بیان می‌کنم:

بدان که: من عقید ثابت و مخلصانه دارم و دربار کلی فرق اسلامی و حتّی غیرمسلمانان هم‌مطلب نوشته و تحقیق کرده‌ام و از تَحَزُّب و تفرقه کاملاً دور هستم. در تصوّف و عرفان تحقیق کرده‌ام، و در سلاسل متصوفه، مانند: نوشاهیّه، قادریّه، چشتیه، نقشبندیّه، کبرویّه، سهروردیّه، همدانیّه، مهریّه، صابریّه، و حتّی جوگیه و سیکه‌ها (تنکانه صاحب)، تفحّص و مطالع وسیع کرده‌ام و به‌واسط مولانا حسین علی نقشبندی مجدّدی دیوبندی، بدین‌ سلسل شریفه پیوسته‌ام و در آن وقت که من به خدمت مولانا حسین‌علی رسیدم، ایشان ۹۰ سال داشتند و از محضر انور ایشان بسیار بهره‌مند گشتم.

سفرهای عرشی: علامه عرشی به سخنان خود ادامه دادند و گفتند: من سیر و سفر را بسیار دوست دارم و تقریباً هم شبه‌قارّه را پیموده‌ام و چون در هر شهر و قصبه و دهکده، دوستان داشته‌ام و دارم، با سادگی و بی‌پیرایگی به خدمت آنان می‌رسیدم، و با آنان نشست و برخاست می‌کردم و گفت و گو و مصاحبت می‌نمودم. من از مجالست با مردم فایده‌های بسیار برده‌ام. آداب و رسوم مردم را یک فرهنگ می‌دانم، سخنان آنان را می‌شنوم و خود نیز اظهار عقیده می‌کنم و روایات دینی و عرفانی و کلام شیرین آنان را یادداشت می‌کنم».

عاشقی در طریق عرفان و تصوّف به یاد امرتسر: علامه عرشی همواره به یاد امر تسر بوده و پیوسته بدان شهر دل‌بستگی خود را اظهار می‌داشته است. مرحوم پرفسور حکیم نیرواسطی به مناسبت هم‌نشینی و همدلی با علامه عرشی اینگونه نوشته است:

«یادش به خیر امرتسر، نزدیک لاهور است. در ایام پیشین یک شهر زیبای ارباب علم و ادب، آشنا به زبان‌های اردو و پنجابی و عربی و فارسی، و مرکز اهل فضل و کمال بود، و عَلَم صیتِ شهرت علماء و شعرای نامی و گرامی زبان اردو و عربی و فارسی و پنجابی **** شهر در تمام شبه قار هند و پاکستان برافراشته بود حتّی مولانا ابوالکلام آزاد از همین شهرستان عَلمَ دانش و ادب و روزنامه‌‌نگاری، با روزنام «وکیل» برافروخت. سیدعطاء‌الله شاه‌بخاری از همین میدان علم‌البیان، نوای خطابت بلند فرمود. حکیم فیروز‌الدین احمد فیروز طغرایی که در ۱۸۸۲ م/۱۳۰۰ ه‍ ق در امرتسر به منصّ ظهور آمد، و در همین شهر در شعر نقش طغرا بست. اختر شیرانی در همین بهارستان، در «اوتل شیرازی» نغمه‌هایی چون نغمه‌های حافظ و خیام سرود. جلو جمال زیبا رویانش، رونق بزم کاینات بود، و گرمی بازار حُسنش افسان محفل حیات. همانند شهر طراز در خراسان و شهر شیراز در فارس، بر جهان شعر و غزل در شبه قاره حکومت می‌کرد.

شهر علم و حکمت و افسانه: حکیم محمدحسین عرشی امرتسری در این چنین شهر علم و حکمت و افسانه و زیبایی که خال رخ هفت کشور است در سال ۱۸۹۲ م/۱۳۱۰ ه‍ ق به دنیا آمد و چشم به جهان گشود و در ضیای علم و حکمت، ظلمت آباد گیتی را منور ساخت. و در اشعارش به زبان فارسی چنین سروده است:

عاشقی کفر است و ایمان نیز هم

کافر عشقم، مسلمان نیز هم

عاشقم، رندم، نظربازم و لیکچ

آگهم از سرّ عرفان نیز هم

جور مهرویان ندارد غایتی

صبر ما را نیست پایان نیز هم

زُهد و رندی‌گر، به هم‌سازی خوش است

من خود این ورزیده‌ام، آن نیز هم

ای که عُمری بوده‌ای با اهل هوش

ساعتی بنشین به مستان نیز هم

از حقیقت در مجاز افتاده‌ام

نیستم با این پشیمان نیز هم

«عرشی» ما ساده‌رویی در براست

بر زبان تفسیر قرآن نیز هم

وفات علامه عرشی (۴ ژوئن ۱۹۸۵ م/۱۴۰۶ ه‍ ق): همان‌گونه که هر کس بنا بر امر «إنا للّه و إنا الیه راجعون» و «کلّ نَفْس ذائقه‌الموت و یرجع إلی أصله به سوی معبود حقیقی رهسپار می‌گردد، علام محمد حسین عرشی هم در ۴ ژوئن ۱۹۸۵م/۱۴۰۶ ه‍ ق به سوی حق شتافت و دعوت حق را لبیک گفت، و در شهر لاهوز مدفون گشت.

زر تازرگری شعر: یادش به خیر باد، آقای دکتر علی‌اکبر جعفری نخستین مدیر مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان در سال ۱۳۵۳‌ه‍ ش/۱۹۷۵ م

دربار حکیم محمدحسین عرشی اینگونه نوشته‌اند: «می‌گویند محمدحسین عرشی، زرگری، پیشه می‌داشت، ولی چندی بعد، ناگهان از آن بیزار گردیده، فریاد بر آورد و اینگونه سرود:

مال و زر نمی‌خواهم، دولت یقین خواهم

ای مکوّن هستی، من زتو همین خواهم

زیب و زینت فقرم، غیر تو نمی‌آید

من به خاتم دل در نام تو نگین خواهم

و از زرگری زر روی برگردانید و به زرگری ادب روی آورد و پی خواسته‌یی همی گشت:

سی‌سال رفت کاین مس دل بر کف من است

کو عارفی که صحبت او نقد کیما است

زبان هفت آسمان: و در این مدت به زرنگاری پرداخته، بسی گفتار گفت و جُستار جُست، تا آن که نگارشش به سُرایشش واداشت، و برای این زرسُرایی به زبانی روی آورد که:

زبان سعدی و خیام و صائب

کلیم و خواجو و سلمان و طالب

زبانی داده‌اند اهل جهان را

که آرد بر زمین هفت آسمان را

زبانی که هفت آسمان را بر زمین آورد، ولیکن محمدحسین را چنان برفراز بُرد که «عرشی» نام گرفت، در دست جام گرفت، از دل کام گرفت، و به جان آرام گرفت و اینگونه دربار ایران و شاعران محبوب خود سرود:

سیر ایران به چشم تصور عرشی:

به این پیری ره ایران گرفتم

چمن زادم ره بستان گرفتم

به خاک پاک سعدی بوسه دادم

پرستارانه در پایش فتادم

مزار حافظ شیراز دیدم

چو طوفان به گرد او دویدم

به کاوش‌های عُرفی غور کردم

که مدفون نجف شد بی‌غم و همّ

به‌ طوس از یاد فردوسی رسیدم

گُل فردوس از خاکش بچیدم

نظامی آن نظام شعر و حکمت

شد از خمسه امام شعر و حکمت

زجامی جام عرفانی چشیدم

زصائب نکته‌ها نادر شنیدم

نظیری کان نظیر خود ندارد

زمانه مثل او دیگر نیارد

به خاک پاک خیام ایستادم

لب و دست دعاها برگشادم

فغانی چون نوا و نغمه سرزد

نوای نو به آهنگ دگر زد

ز پیر روم و عطار و سنایی

جهانی یافته نور و بهایی

ظهیر و انوری تزیین دربار

ز اشعار روان افروز دُربار

نوای رودکی آید به گوشم

ازو «آید همی» خوش می‌ نیوشم

چو خاقانی که می‌دارد روانی

که شد مشهور خلاق المعانی

قم و تهران، صفاهان و نشابور

همه‌جاها ز علم و فضل موفور

زبان سعدی و خیام و صائب

کلیم و خواجو و سلمان و طالب

زبانی داده‌اند اهل جهان را

که آرد بر زمین هفت آسمان را

حکیمان هم به خاک پاک ایران

کلیمان هم فزون از حد و مکان

خردمندان و شمشیر آزمایان

جهان با نان و هم کشور گشایان

درخشان روشنی‌بخشان تاریخ

زفرّ و جاه ایشان شان تاریخ

فقیهان نیز اینجا بی‌شمارند

که همت‌ها به سِرّ دین گمارند

از این جا بازگردیدن نخواهم

جز این، مُلکِ دگر، دیدن نخواهم

بلی «عرشی» بهشت این سرزمین است

مُراد او همین است و همین است

نقد فکر و کلام عرشی: مرحوم حکیم وارث سرهندی کنجروی، شاعر و ادیب و طبیب و حکیم، از دوستان صمیمی و یاران یک دل علامه عرشی بود، وی دربار اندیشه و خلقیات و کلام و نوشتارهای عرشی اینگونه نوشته‌اند:

«علامه عرشی» شخصی است در جهان علم و ادب معروف و در حلقه‌های ادبا و شعرا، اشهب خام ایشان، نه محض در میدان نظم فارسی، بل در صحن نثر هم داد جولان داده است، و در زبان فارسی و و اردو یکسان با مهارت تامه شعر می‌گوید. شعر او ادبای با کمال شبه قارّ پاک و هند از مشاقی و پخته‌کاری و خوش‌گویی ایشان در شعر گویی معترف شده‌‌اند. در گروه شعرا کمتر اشخاصی جامع این صفات بوده‌اند.

اوج بلندی فکر و خیال در شعر عرشی: می‌گوییم و در گفتن حق باکی نداریم که شعر عرشی از پرتو «الشعراء یتّبعهم الغاوون الم ترأنّهم فی کل وادٍ یهیمون» بسیار دور است، و از تفکر و دعوت به عمل بهر وافر دارد. شاید این صفت از تأثیر صحبت علامه اقبال پیدا شده باشد که اشعار ایشان با وصف اینکه بر بلندی فکر و خیال رسیده، از بیان حقایق زندگی هر روزه عاری نیست، و نیز از بیان حقیقت شعر او، اصل مصداق «دندان تو جمله در دهانند» نشده.

گذشته از این در عین بیان حقیقت، مهارت فن و قدرت زبان ایشان، مضامین خشکار و بی‌مزه را، رنگینی و لطفی خاص بخشیده است. به‌ویژه رعنایی خیال و رنگینی بیان، کلام ایشان را به غایت دلکش و دل‌نشین ساخته است.

تصوف حقیقی و تصوف خانقاهی: عرشی مردی است حقیقت پسند، و ماهیت غزل غیر از تصور و خیال چیزی نیست، بل غزل او گاهی محض دارای اشارات لطیفه باشد، نیز بعضی مضامین غزل، تابِ فاش گفتن هم نیارند، بنابراین عرشی شاعر غزل نیست، شاعر نظم است که بیان هرگونه مضامین را به آسانی می‌تواند کرد. و سبب دیگر از اجتناب غزل این است که در غزل، مضامین هوس بر مضامین عشق غلبه دارد. هم‌چنین ایشان آن چه در تصوف گفته است، آن هم بیان تصوف حقیقی است نه که بیان تصوف خانقاهی. و الحق شخصی که سرشت پاک و طبع بلند و دانشجو دارد، با تصوف خانقاهی و مضامین هوس‌انگیز غزل سروکاری ندارد.

تعالیم اسلام در شعر عرشی: علامه عرشی در همه اصناف شعر، دادِ سخن‌سرایی داده است. صداقت جذبه و عمق مشاهده، اشعار او را دارای کششی عجیب. جاذبیتی غریب ساخته است. او بی‌مقصد، شعر گفتن را دوست ندارد. سخن‌گویی او را مقصدی و مرادی و نصب العینی هست، و آن نشر و اشاعت تعلیم اسلام و تمنای ترقی و تعالی ملت اسلامیه است، ولی در فکر پیش رفت مقصد خود، هیچ‌وقت از مقتضیات و لوازم فن شعر غفلت نورزیده است.

وجد و شوق در شعر عرشی: همین است که شعرگویی او تبلیغ یا بس و وعظ بی‌روح نگشته، یعنی در کلام او صنایع و بدایع شعر و رنگینی و رعنایی سخن به آن مرتبه است که از مطالع کلام او دل را از کیف نشاط و سرورِ لطف در حالت وَجد و شوق می‌آورد.

علامه عرشی، شاعر سُکر و مستی نیست، ترجمان محو و جمال هستی است. خوانند شعر او در نشئ کیف و نشاط از خود نمی‌رود، بل از کلام او تحریص عمل یافته، سرگرم کار می‌شود.

نقش‌های رنگ‌رنگ شعر عرشی: فارسی عرشی به قول غالب دهلوی، «نقش‌های رنگ‌رنگ» دارد، .و با وصف این همه کمالات، از نمود و نمایش و خواهش و شهرت خیلی دور است. و ما می‌گوییم این صفت، اگرچه فضیلتی است، بسیار ارجمند، ولی یک نقصان عظیم را هم باعث گردیده است. یعنی او را از گردآوری و نگهداشت تخلیقات ادبی خویش بی‌نیاز گردانیده، چنان‌که بسیاری از آن تخلیقات گران ارز بر باد رفته است، و این مختصر دیوان اشعار او که در دست ماست، نتیج کوشش‌های احباب اوست، که جمع‌آوری منظومات او را برعهده گرفته‌اند و با سعی تمام از گوشه و کنار کتاب‌ها و مجله‌ها و روزنامه به دست آورده‌اند و اکنون به دست رس ما می‌باشد.

عرشی گمان مدار که پیمانه‌ام شکست: مرحوم سرهنگ خواجه دکتر عبدالرشید، از دوستان علامه عرشی بود و در خانه‌اش که در لاهور و گجرات بود، همواره یکدیگر را ملاقات می‌کردند. وی از فکر و شعر عرشی بهره‌بر می‌گرفت و نظرات ارزنده ابراز می‌داشت و می‌گفت: «کلام عرشی بحری است متلاطم از واردات قلب او، هر شعر که از طبع و قاد او صادر شده به زبان حال می‌گوید:

«قلندر هر چه گوید دیده گوید»

تبحر عرشی در علوم اسلامی: تدبر ایشان بر کلام «الله» و تبحر او در علوم اسلامی، اشعار ایشان را مؤثر و مفید و با مقاصد و نتایج اعلی هم آهنگ ساخته است. در فارسی ایشان، با وصف عمق لطافتی است که خواننده را به جانب خود جذب می‌کند. شعر گویان فارسی را قحط نیست، ولی عمق فکر و لطف زبان بهر هر کس نیست، چنان‌که تحت عنوان «انکشاف» این ابیات را سروده است که می‌توان آن را «اعتراف عرشی » گفت.

اعتراف عرشی:

صد هزاران کتاب برخواندم

محرم راز یک الف نشدم

نگشودند سر حق بر من!

تا به میخانه معتکف نشدم

گشت کونین منکشف بر من

من به کونین منکشف نشدم”

در تو ای بحر غرقه گشتم لیک

به صفات تو متصف نشدم

دانم از دستگیری لطفت

گر ز راه تو منحرف نشدم

ساعتی باش متفق با من

هیچ گه از تو مختلف نشدم

به همین نکته عذر من بپذیر

که به غیر تو معترف نشدم

سبک شعر عرشی: مجموع کلام او از «سبک هندی» قدری انحراف نموده، به «سبک خراسانی» هم‌آهنگ محسوس می‌شود. اگر چه در این مجموعه پرتو غالب و بیدل و نظیری به نظر می‌آید، اما باد حافظ شیراز و نصایح سعدی شیراز هم تراوش می‌گردد، لطفاً توجه فرمایید:

من ز صاحبدلی آورده‌ام این نکت نغز

معنی اهل دل این است که بیدل باشی

سجده‌ها ریز سر تربت حافظ، عرشی

ذره هستی و به خورشید مقابل باشی

تأثیر عمیق شعر عرشی در خواننده: زبان فارسی او، صاف و سلیس و واضح است، و از اغلاق و ابهام پاک و منزه، فکر ایشان همه‌‌گیر است، خاصه شعرشان این است که به محض استماع در قلب و فکر کیفیتی مطلوبه پیدا می‌کند و تأثیری عمیق بر جای می‌گذارد، مثلاً:

عرشیا! ناصحی پی دگران

خویش را هم یکی نصیحت کن

هرزه گفتار و شاعری تا کی؟

در عمل کوش و خیز و طاعت کن

منازل مجاز و حقیقت: هم اشعار عرشی پر از جذبات است که عهد شباب را به عروج خود جلوه می‌دهد. با این همه امتزاج، تصوف به ادوار مختلف عمر ایشان نیز در اشعار تأثیری عجیب پیدا کرده است. معلوم می‌شود که حضرت عرشی از منازل مجاز و حقیقت گذشته، همه‌ادوار را تحریک کرده است. این شرف و سعادتی است نایاب، و اکثر شعرا از این سعادت محروم، و تحت عنوان «نه این نه آن» اینگونه سروده است:

نه این نه آن

چندی به عشق صورت و چندی به جلب زر

عمر عزیز رفته و حاصل نه این نه آن

گاهی به عزم کعبه و گاهی به راه دیر

صد مرحله سپردم و منزل نه این نه آن

برخیز و دین طلب کن و دنیاست در پیش

گر مرد راه گشته‌ای مشکل نه این نه آن

بحر فرنگ و لُج اقوام و فُلْکِ ما

ای ناخدا! به هوش که ساحل نه این نه آن

گو مُرشد طریقت و گو شیخ شرع باش

نزدیک پیر میکده کامل نه این نه آن

صد رنگ صحن گلشن و صد نغم طیور

باشد علاج طایر بسمل نه این نه آن

فکر جدید مغرب و رسم قدیم شرق

تعمیر آدمی کند از گل نه این نه آن

درج ولایت در شعر عرشی: از اشعار علامه عرشی واضح می‌شود که در تصوف مرتب عالی دارند، اگر بگویم که به درج ولایت رسیده‌اند، راه مبالغه نپیموده باشم. نیز از اشعار او این امر هم آشکار می‌شود که عرشی به ذوق و سرور عبادت الهی هم آشنایی دارد و این مرتب عبودیت، نصیب هر کس نمی‌شود. از این تأثیر و خوبی اشعار ایشان است که علامه دکتر محمد اقبال هم به جانب آن التفات نموده‌اند. آنگاه که حضرت علامه اقبال این دو بیت عرشی را خواند:

خیز و صوت خود به آهنگ رجز تبدیل کن

قطره‌یی داری بیاور، در شرر تحلیل کن

خیز از کُنج متانت، جلوه‌یی بر ما فکن

هان بیا، همچون سنایی، گویی در میدان بزن

علامه اقبال ارتجالاً این اشعار بر زبانش جاری شد:

دانی که چیست شیو مستان پخته کار

عرشی گمان مدار که پیمانه‌ام شکست

دانا که دید شعبد چرخ حقه باز

هنگامه باز چید و در گفت و گو ببست

و نیز فرمود:

تیغ لا در پنج این کافر دیرینه ده باز بنگر در جهان هنگام الای حق

عرشی فارسی گوی بلندمقام: سرهنگ دکتر عبدالرشید در پایان سخن خود اینگونه می‌فرمایند:

«من یقین دارم و با اطمینان می‌گویم که علامه عرشی در زمر شعرای فارسی‌گوی بلند نام به‌شمار می‌رود. آن عالی قدر شعرا که تعداد ایشان در این قرن بسیار کم شده است. مرحوم استاد پروفسور سید عبدالرشید فاضل اهل کراچی دربار علامّه عرشی اینگونه نوشته‌اند:

«مولانا محمد حسین عرشی از رهروان قافل مولانا الطاف حسین حالی و علامّه شبلی نعمانی و طغرایی و عظامی و علامه دکتر محمد اقبال است و مخصوصاً از فیض صحبت علامه اقبال، کلام ایشان با وصف اینکه مقصدی و نصب‌العینی مخصوص دارد، از لحاظ محاسن شعری، به درج کمال رسیده است. چنان‌که تحت عنوان «تربت اقبال» اینگونه سروده است:

معتکف بر تربت اقبال و خواب عرشی:

ره نوردی فارغ از هنگامه شد

معتکف بر تربت علامّه شد

با تب و تاب و گداز و درد و سوز

روز و شب می‌خواند «اسرار و رموز»

شرح الفاظ و معانی می‌نمود

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.