پاورپوینت کامل یادکردی دیگر از فردید ۷۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل یادکردی دیگر از فردید ۷۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل یادکردی دیگر از فردید ۷۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل یادکردی دیگر از فردید ۷۰ اسلاید در PowerPoint :
چندی ست که نصراللهِ پورجوادی، استادِ فلسفه و پژوهشگرِ کوشا و جویایِ میدانِ تصوف و عرفان، پیرانهسر ذوقِ تازهای یافته و پا به میدانِ فِـیسبوک نهاده و یادداشتهایی نکتهسنجانه و خواندنی در آن منتشر میکند. پورجوادی را از روزگارِ ریاستِ او بر دستگاهِ مرکز نشرِ دانشگاهی از نزدیک میشناسم. این دستگاه که برای نشرِ کتابهایِ دانشگاهی پاشده بود، بر سرِ آن بود که روشِ کهنهیِ نشرِ این گونه کتابها را که میراثِ دستگاهِ انتشاراتِ دانشگاهِ تهران بود و کتابها را خام و ناویراسته و بیبرنامه منتشر میکرد کنار بگذارد و روشهایِ مدرن در پیش گیرد.
چندی ست که نصراللهِ پورجوادی، استادِ فلسفه و پژوهشگرِ کوشا و جویایِ میدانِ تصوف و عرفان، پیرانهسر ذوقِ تازهای یافته و پا به میدانِ فِـیسبوک نهاده و یادداشتهایی نکتهسنجانه و خواندنی در آن منتشر میکند. پورجوادی را از روزگارِ ریاستِ او بر دستگاهِ مرکز نشرِ دانشگاهی از نزدیک میشناسم. این دستگاه که برای نشرِ کتابهایِ دانشگاهی پاشده بود، بر سرِ آن بود که روشِ کهنهیِ نشرِ این گونه کتابها را که میراثِ دستگاهِ انتشاراتِ دانشگاهِ تهران بود و کتابها را خام و ناویراسته و بیبرنامه منتشر میکرد کنار بگذارد و روشهایِ مدرن در پیش گیرد. شورِ انقلابیِ سالهایِ نخست برایِ نیروهایِ جوان و نوجو افقهایِ تازهای از امیدها و انتظارها پدید آورده بود و برایِ کارهایِ گران همت میطلبید. یکی از این صاحبهمتان نصرالله پورجوادی بود که با مدیریتِ سالم و دلسوزانه، با گردآوریِ کادرهایِ باتجربه، کوشید تا سطحِ نشرِ دانشگاهی در ایران را از نظر کمیّت و کیفیّت بالا بَـرد، و از جمله کتابها را با روشهایِ مدرنِ ویراستاری نشر کند. و توانست. پس از همایونِ صنعتیزاده و دستگاهِ نشرِ فرانکلین که پیشاهنگِ مدرنگریِ اساسیِ سازمان و تکنولوژی و روشهای نشر در ایران بود، پورجوادی و دستگاهِ نشرِ دانشگاهی او در ریشهدار کردنِ دستاوردهایِ انتشاراتِ فرانکلین نقشِ شایانی داشته است.
به همتِ او بود که در همان سالهایِ نخستِ پس از انقلاب دو سمینار در بارهیِ زبانِ فارسی و مسائل آن برگزار شد که در نوعِ خود یگانه بود. در آنها مقالههایی از سویِ صاحبنظران عرضه شد که برخیشان بهراستی حرفها و دیدگاههایِ تازهای داشتند. پورجوادی میخواست سمینارِ اول را با عنوانِ بررسیِ مسائلِ خطِ فارسی برگزار کند، امّا در مشورتی که با من داشت، به او پیشنهاد کردم که عنوانِ آن را بررسیِ مسائلِ زبانِ علمی در زبانِ فارسی بگذارد. و او پذیرفت. باری، من هم در این دو سمینارِ آغازین با دو مقاله شرکت داشتم که سپس در دو مجموعه منتشر شد. تا زمانی که هنوز در ایران بودم، به مجلهی نشرِ دانش هم، که به همتِ او پایهگذاری شد و با مدیریتِ او منتشر میشد، گهگاه مقالهای میدادم. با گروهِ تدوینِ واژگانِ علمی در مرکزِ نشرِ دانشگاهی هم، به دعوتِ دکتر رضا منصوری، همکاری داشتم و در جلسههایِ آن شرکت میکردم. از خاطرههایِ من از آن دوران یکی آن است که در آن دومین سمینار مقالهای خواندم که مقالهیِ دوم نزدیک بود که کار دستِ پورجوادی و من بدهد. زیرا در آن با احترام از احمدِ کسروی و نظریّههایِ او یادی کرده بودم و این کار به برخی «برادرانِ» حاضر در جلسه برخورده بود و گویا خیال داشتند مرا کتک برنند. اما با دخالتِ پورجوادی، و دفاع از من نزدِ «مقاماتِ بالا»، غائله پایان یافت. از یادگارهایِ آن سمینارها عکسی هم از من و حمیدیان و صادقی، در یک پَنل، در فیسبوک گذاشته است که برای من هم خاطرهای از آن روزگارِ جوانی را زنده کرد. و امّا، انگیزهیِ من در نوشتنِ این مقاله چیزِ دیگری در نوشتهیِ او ست. و آن پرداختن به احمدِ فردید است. اما فرصتی هم شد برایِ ذکرِ خیری از این مردِ شریف.
پورجوادی در این روزگارِ بازنشستگی فرصتی یافته که دفتر-و-دستکهایِ قدیمیاش را بازبینی کند. و بهتازگی در میانِ آنها دفتری از یادداشتهای روزگارِ دانشجوییِ خود را یافته که نُتبرداریهایِ او را از کلاسهایِ فردید در بر دارد. این کشفِ «باستانشناسیک» سبب شد که او مقالهای در بابِ خاطرهیِ خود از شاگردی در کلاسهایِ فردید بنویسد که مانندِ هر مطلبی در بارهی فردید در میانِ جماعتی از آشنایانِ دور و نزدیکِ او بازتاب داشت. مجلهی اندیشهیِ پویا نیز آن را چاپ کرد. در آن مقاله پورجوادی از مقالهای که من هفت هشت سال پیش در بابِ پریشانیِ شخصیت و ذهنیّتِ فردید و پرت و پلاگوییهایِ او منتشر کرده بودم، بهتفصیل یاد کرده و دیدگاهِ کلیِ من در بارهیِ فردید را درست دانسته و او را شارلاتان نامیده بود. اما با تکیه بر آن یادداشتهایِ دفترِ دورانِ دانشجویی چنین نظر داده بود که شارلاتانیسمِ فردید بیشتر به دورانِ پس از انقلاب مربوط میشود و در دورانِ پیش از انقلاب همهیِ حرفهای او پریشان و پرت و پلا نبوده و گاهگاه در میانِ این پریشانگوییها حرفهایی هم میزده که حکایت از باریکبینی نظری و شمِّ فلسفی او دارد.
نشر این مقاله سبب شد که مدیریت اندیشهیِ پویا به سراغِ من بیاید و از من بخواهد که در این بحث شرکت کنم. اما سفری که در پیش داشتم سبب شد که این کار دو ماهی واپس افتد. من با آن که در اصل چندان رغبتی برای این کار نداشتم و نمیخواستم که معرکهیِ فردیدشناسی باز بالا گیرد، اما از جهتِ دیگری لازم دانستم که بار دیگر به این میدان بیایم. زیرا، گذشته از هر آنچه که شخصِ فردید بود و هرچه که با هر که کرد، بازتابِ اندیشه و حرفهایِ او در دو نسل از جوانانِ روزگار ما که من خود از آن جمله بوده ام—نشان از وجودِ آدمی «باوجود»، یعنی اثرگذار، میدهد. درنگ در چند و چونِ حرفها و رفتارِ او و بازتابِ گستردهیِ منفی و مثبتِ آن در ذهنیّتِ بخشی از چهرههایِ فکری و روشنفکریِ دو نسل، و معنایِ این بازتاب از جهتهایِ گوناگون، برایِ کسی که اهلِ درنگ در کارِ زمانهیِ خود باشد، چندان اهمیّت دارد که بهآسانی نتوان از سرِ آن گذشت. درنتیجه نتوانستم بر وسوسههای نفسِ امّاره که فردید هم سخت گرفتار-اش بود– غلبه کنم و قلم را، که حالا به
keyboard
یا به گفتهیِ برخی از اهلِ فن به «صفحهکلید» بدل شده است، به دست گرفتم.
فردید در دو زمینه بیش از همه کبّادهیِ علم و دانایی میکشید. نخست در زمینهی تاریخِ فلسفهیِ غرب، البته با فهمی که او زیرِ نفوذ تفسیرِ مارتین هایدگر از آن پیدا کرده بود. و دیگر، نمایشی شگفتانگیز و ترسناک از دانشِ خود در زمینهیِ چندین و چند زبانِ زنده و مرده. در میانِ زبانهایِ زنده، از همه مهمتر و نمایشیتر، دانشِ او از زبانهایِ آلمانی و فرانسه و عربی و فارسی بود. رفتن به ریشهیِ واژهها در بسیاری زبانها برایِ اثباتِ وجودِ زبانِ «امتِ واحده»، به روایتِ قرآن، ذکرِ همیشگیِ او در گفتارهایاش بود. البته، سرآغاز این داستان هم به سروکار یافتنِ او با نوشتههایِ هایدگر و شیوهیِ ویژهیِ برخوردِ هرمنوتیکیِ او با زبان برمیگردد. اما هایدگر هرگز ادعاهایِ فردید را در زبانشناسیِ تاریخی نداشت و پای خود را از دایرهیِ زبانشناسیِ تاریخیِ آلمانی و لاتینی و یونانی فراتر نمیگذاشت. از آن دفترهایِ او در این زمینه، که حرفاش را میزد، گویا چیزی به دست نیامده است. زیرا خانهی او را، همراه با کتابخانه و آنچه از او به صورتِ نوشته مانده، با بودجهیِ شهرداری خریده اند و آن را به یک مرکزِ آموزش و پژوهشِ فلسفی بدل کرده اند. امّا، تا آن جا که خبر داریم، نه از جهتِ آموزش و پژوهش در آن جا کاری پیگیر و جدی شده است و نه از کندوکاوِ پیجویانِ گنجخانهیِ نوشتههایِ فلسفی در کتابخانه و دفترودستکِ فردید، جز حاشیهنویسیهایی بر برخی کتابها، چیزی دندانگیر به چنگ آمده است.
این که فردید از سنسکریت و یونانی و لاتینی، که لافِ آن را میزد، چه اندازه میدانست، بر اساسِ آنچه از خلالِ سخنرانیهای او، بهویژه پس از انقلاب، منتشر شده هیچ چیزِ راست و درست و فهمپذیر به دست نمیآید. اما از او یک تکه ترجمه از نیچه مانده است که گمان میکنم میتواند میزانِ آلمانیدانیِ او را نشان دهد. و البته با توجه به ارادتِ بیاندازهیِ او به مارتین هایدگر و «انسِ» او با آثارِ هایدگر، به ظاهر، به زبانِ اصلی، و این که نامِ هایدگر از زبانِ او نمیافتاد، این تکهترجمه که از او مانده است، جایِ درنگ دارد.
اصلِ این پارهنوشتار، با عنوانِ «دیوانه» (
der tolle Mensch
)، در کتابِ دانشِ شاد (
Die fröhliche Wissenschaft
) از نیچه، بخشِ سوم شمارهیِ ۱۲۵، آمده است. فردید این ترجمه را در کلاسهایِ درسِ خود میخواند. وی پس از انقلاب گفتارهایی در مجلسهایی ویژه داشت که جماعتی از جوانانِ انقلابیِ از تیرهیِ شیعهیِ اثنیعشریِ هوادارِ «ولایتِ مطلقه» را با شوروشوق به خود میخواند، زیرا حرفهایی بابِ دلِ ایشان میزد. بخشی از ایشان بهزودی در خیلِ ارادتمندان و هوادارانِ غیرتمندِ او درآمدند و در زیرِ پرچمِ فردید حلقههایی ساختند. هم آنان این ترجمه را در یک «سالنامهیِ فرهنگی-هنری»ای به نامِ موقف (سال اول، شمارهی اول، شهریورِ ۱۳۸۲) همراه با متنِ آلمانیِ آن، منتشر کرده اند. این متن دستِ کم در یکی از وبسایتهایِ ارادتمندانِ وی یافتنی ست. آرامشِ دوستار هم این پارهنوشتار را ترجمه کرده و همراهِ تفسیری هایدگروار نخستین بار در سالِ۱۳۵۶در مجلهیِ فلسفه که دپارتمانِ فلسفهیِ دانشکدهیِ ادبیات منتشر میکرد درج شده است و در وبسایتِ دوستار نیز میتوان یافت. این پارهنوشتار را من نیز همراه با تفسیری بر آن ترجمه کرده ام که در مجلهیِ بخارا (شمارهی ۸۲، مرداد-شهریورِ ۱۳۹۰) منتشر شده و در وبلاگِ من، جُستار، نیز در دسترس است
و اما آنچه در خواندنِ ترجمهیِ فردید سخت مایهیِ حیرت من شد، این بود که ترجمه در مطابقت با متنِ آلمانی چه خام و ناشیانه و شلخته است. با آن که متنِ اصلی روایی و ساده است و حجمِ آن یک صفحه و نیم بیشتر نیست و هیچ پیچیدگیِ زبانی ندارد، چه اندازه بدفهمی و افتادگی و بیشیرازگی در این ترجمه هست! هر کسی با دانشی در حد میانه از آن زبان، مانندِ من، بهآسانی آن را میفهمد، در حالی که مریدان و شیفتگاناش، با همه ژستِ آلمانیدانی در همان مجله، نفهمیده اند که استادِشان چه دستهگلی به آب داده است، وگرنه چنین چیزی را با آن شور-و-شوق چاپ نمیکردند. باری، برایِ آن که این حرف بیپشتوانه نمانَد، تکههایی از ترجمهیِ فردید را همراه با اصلِ آلمانیِ آن و در پیِ آن ترجمهیِ خود را میآورم:
همان جملهی اولِ متن در ترجمهیِ فردید ایهامی دارد که به درستی معنا را نمیرساند: «از آن مردِ شوریدهسر سخنی نشنیده اید» (
Habt ihr nicht von jenem tollen Menschen gehört
…). ترجمهیِ درستتر و رساترِ آن میباید چنین باشد:«نشنیده اید داستانِ آن دیوانه را….» سه سط
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 