پاورپوینت کامل شناخت از دیدگاه صدرالمتألهین ۹۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شناخت از دیدگاه صدرالمتألهین ۹۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شناخت از دیدگاه صدرالمتألهین ۹۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شناخت از دیدگاه صدرالمتألهین ۹۷ اسلاید در PowerPoint :

مقاله‌یی را که در پیش رو دارید، در دو بخش تدوین شده است. در بخش نخست افزون بر عقیده صدرالمتألهین، عـقیـده فلاسفه دیگر درباره وجود ذهنی بیان گردیده و در بخش دوم، تنها عقیده صدرالمتألهین مورد بررسی قرار گرفته است. پیش از اینکه حرف و سخن را درباره موضوعات یاد شده آغاز کنم، باید بعنوان پیشگفتار به چند نکته اشاره کنم:

به نـام خداوند جـان و خـرد کـزین برتر اندیشه بر نگذرد

ز نام و نشان و گمان برتراست نـگارنده برشده گوهـر است

مقاله‌یی را که در پیش رو دارید، در دو بخش تدوین شده است. در بخش نخست افزون بر عقیده صدرالمتألهین، عـقیـده فلاسفه دیگر درباره وجود ذهنی بیان گردیده و در بخش دوم، تنها عقیده صدرالمتألهین مورد بررسی قرار گرفته است. پیش از اینکه حرف و سخن را درباره موضوعات یاد شده آغاز کنم، باید بعنوان پیشگفتار به چند نکته اشاره کنم:

۱. همانگونه که در قرآن کریم آمده است: «ویسئلونک عن الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا»(اسراء/۸۵) و همه اندیشمندان بدان آگاهی دارند، قلمرو اندیشه بشر بسیار محدود و دانش بشری در برابر حقایق بیکران جهان بسیار ناچیز است. با توجه بدین حقیقت بسیاری از دانشوران بزرگ درباره ارزش شناخت و فرایافته‌های فکری خود شک روا داشته و اندوخته‌های علمی‌خود را هیچ انگاشته و با همه ژرف‌نگریهای خود زبان به اعتراف گشوده‌اند که «آخر به کمال ذره‌یی راه نیافته‌اند». فیلسوف عرب ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی درباره بیکرانی گستره جهان و محدود بودن قلمرو شناخت بشر و ستایش فرهیختگان فروتن و نکوهش بی‌دانشان مدعی و خودباور چنین گفته است:

العاقلُ یَظُنُّ اَنّ فوقَ علمه علماً فیتواضَعُ لتلک الزیاده و الجاهل یَظُنُّ انّه تناهی فی العلم فتمقتُه النقوش»([۱])؛ خردمند معتقد است که برتر از حد شناخت و دانش او دانشی وجود دارد و از اینرو فروتنی اختیار میکند و نادان چنین میپندارد که در علم به نهایت کمال رسیده است و چون خود بزرگ‌بینی دارد، مردمان او را دشمن میدارند.

ابن سینا در تعلیقات، امکان شناخت ذاتیات و حقایق اشیاء را خارج از قلمرو و توان فکری بشر و در نتیجه، شناخت اشیاء را به شناخت خواص و لوازم و اعراض آنها محدود دانسته است.([۲]) شیخ شهاب الدین سهروردی نیز تعریف به حد را برای انسان ناممکن و همه تعاریف متداول را محدود به نمود اشیاء و تعریف به رسم میشمرد.([۳]) قرآن کریم نیز قلمرو شناخت فکری بشر را محدود به شناخت ظاهر و نمود جهان دانسته میفرماید: «یعلمون ظاهراً من الحیوه الدنیا و هم عن الآخره هم غافلون».(روم/۷) در سوره ملک علم به حقایق و کنه اشیاء را تنها از آنِ ذات اقدس حق از آن جهت که آفریننده آنهاست میداند: «اَلا یَعلَـمُ من خَلَقَ و هو اللطیفُ الخبیر».([۴]) (ملک/۱۴)

باری آنان که خود را همه چیزدان و «جهانی نشسته در گوشه‌یی» میپندارند و شناخت خود را از هر گونه خطا، مبرا می‌انگارند، به معنی درست شناخت آگاهی ندارند و بحق به این مدّعیان فلسفه باید گفت: «حفظتَ شیئاً و غابتْ عنَک اشیاء»([۵])

۲. آنچه در سیر فلسفه اسلامی‌مایه تأسف است این است که بعضی از فلاسفه بزرگ چنان مورد توجه قرار گرفته و از شهرت نام و حسن قبول برخوردار شده‌اند که موجب فراموش‌شدن اندیشمندانی شده‌اند که بحق پیشرو آنان بوده‌اند. علاوه بر این، این شهرت و آوازه موجب شد که عده‌یی بدون تحقیق سخن آن بزرگان را همچون دم عیسی مسیح، حیاتبخش فلسفه اسلامی‌بپندارند. از اینرو، باید گفت که درگیری غزالی با فلاسفه و انتقادات او از عقاید آنان تا حدودی موجه بوده است و ابن عربی نیز درست دریافته بود که گفت: «دشمنی بعضی با عقاید فلسفی از جهت اسم فلسفه نبوده، بلکه به واسطه نادرستی و ناسازگاری آن عقاید با دین بوده است.»([۶])

در اینجا لازم میدانم در مقام تمثیل، از جهت لزوم توجه به معنی و دوری از هر گونه اسم‌پرستی که آدمی ‌را از شناخت حقیقت دور میکند، به حدیثی اشاره کنم: هشام بن حکم از امام جعفر صادق (ع) درباره اسماءالله و اشتقاق آنها پرسش میکند. آن بزرگوار در پاسخ او میفرماید:

فمن عبد الاسم دون المعنی فقد کفر و لم یعبد شیئاً و من عبد الاسم والمعنی فقد اشرک و عبداثنین و من عبدالمعنی دون الاسم فذاک التوحید.([۷])

باری، در ارزیابی سخن باید به معنی آن پرداخت نه به گوینده آن، که گفته‌اند: «لا تنظر الی من قال و انظر الی ما قال؛ به گوینده منگر به گفتار بنگر.» ([۸])

کوتاه سخن آنکه کسانی‌که از پژوهش و تحقیق در مسائل فلسفی و انتقاد اندیشه‌های فلاسفه بزرگ خشمگین میشوند و برخلاف منطق وحی«… فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدهم الله و اولئک هم اولو الالباب» (زمر/۱۷ و ۱۸)، دیگران را از بازاندازی و سنجش اندیشه‌های آنان باز میدارند و از پذیرش بهترین اندیشه سرباز میزنند، مرتکب گناهی بزرگ میگردند; زیرا جامعه را به بدترین و فروترین دوره حیات بشری، یعنی ایستایی اندیشه دچار میکنند، چه بدترین دوره حیات بشری همانگونه که شیخ اشراق گفته است، دوره‌یی است که راه تحقیق بر روی دانش‌پژوهان بسته شود.([۹])

باری، باید با پژوهش و تحقیق در آثار بزرگان و با استقلال فکری دور از هر گونه تقلید و اسم‌پرستی به اندیشه‌های نو و درستتر و کاملتر در فلسفه دست یافت; همانگونه که در زمینه علوم و تکنیک و هنر از دیر باز چنین بوده است که «نو را حلاوتی است دگر».

باید دانست که شناخت حقیقت و کشف حقایق، محدود به زمانی معین و در انحصار افرادی معدود نیست که در گذشته زیسته باشند; بزرگان اندیشه خود نیز بدان تصریح کرده‌اند. ابن‌سینا در پایان اشارات درباره محدودبودن قلمرو دانش بشر و امکان وجود حقایق ناشناخته میگوید:

«چیزهای عجیب در جهان هستی بسیارند. بنابرین اگر چیزی شگفت‌انگیز به گوش تو رسید، اگر برای تو ناشناخته است بدون برهان آن را انکار مکن; بلکه آن را ممکن بدان».([۱۰])

شیخ شهاب الدین سهروردی میگوید: «دانش وقف گروهی معدود نیست; بگونه‌یی که در ملکوت الهی بر آیندگان بسته و شناخت حقایقی، فزونتر از آنچه گذشتگان دریافته‌اند، از آیندگان منع شده باشد.

فلیس العلم وقفاً علی قوم لیُغلقَ بعد هم باب الملکوت و یمنع المزید عن العالمین.([۱۱])

صدرالمتألهین نیز مدعی شناخت کامل همه حقایق نیست و مدعی آن نیست که به همه خواسته‌های خود از شناخت معارف حق دست یافته است; همانگونه که خود در مقدمه اسفار با زیباترین بیان میگوید:

و انّی ایضاً لا ازعمُ اَنّی قد بلغتُ الغایه فیما اوردته؛ کلاّ فاِنّ وجوه الفهم لاتنحصر فیما فهمت و لاتحصی، و معارف الحق لاتتقید بما رسمتُ و لاتحوی؛ لاّن الحق اوسع من ان یحیط به عقل وحدّ… .([۱۲])

۳. نگارنده خود را نه فیلسوف میداند نه فلسفه‌دانی که همه افکار و اندیشه‌های فلاسفه پیشین را مورد بررسی قرار داده باشد. ولی در مقام شناخت باندازه توان خود اگرچه درک کل نکرده است، شاید ترک کل نکرده باشد. بنابرین دور از هر گونه ادعایی این مقاله را در بیان عقیده فلاسفه اسلامی ‌درباره وجود ذهنی در دو بخش نگاشت و اگر در بخش دوم این مقاله عقیده فیلسوفی بس بزرگ و نامور و نام‌آور ــ صدرالمتألهین ــ را مورد بررسی قرار داده است، غرض آن نبوده است که کاسه زرینی بشکند تا به قیمت خویش بیفزاید; زیرا نیک میداند «قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود». بلکه غرض بررسی بنیادیترین مسئله فلسفه یعنی شناخت از دیدگاه آن بزرگوار است و آنچه در این نوشته مورد استناد است تصریحات خود آن فیلسوف بزرگ است، نه آن که اجتهاد در برابر نص باشد و اگر استادانی صاحبنظر به آنچه در این مقاله آمده است نظری انتقادی دارند و آن را نادرست میدانند، میتوانند با روشی منطقی به رد آن بپردازند تا جهت بهرمندی اینجانب و علاقمندان به فلسفه به چاپ رسد.

بخش اول: شناخت از دیدگاه فلاسفه اسلام

همانگونه که میدانیم فلاسفه اسلام بپیروی از بعضی از فلاسفه یونان فلسفه را علم به حقایق تعریف کرده‌اند; بدانگونه که در نفس الامر وجود دارند باندازه توان بشری; یا به تعریف دیگر فلسفه عبارت است از شناخت حقایق و نظم عینی جهان بگونه‌یی که نفس آدمی‌جهانی عقلی گردد، همانند بلکه مطابق جهان عینی.([۱۳]) از اینرو بیشتر فلاسفه برای حقایق دو نحوه وجود حقیقی قائل شده‌اند که در هر دو نحوه وجود، حقیقت ماهیات و ذاتیات آن یکی است. زیرا در غیر این صورت علم به حقایق بر آن گونه وجه که وجود دارند بر شناخت بشری صادق نبوده در نتیجه شناخت فلسفی امکان ندارد.

با توجه به همین انحفاظ ذاتیات ماهیات اشیاء در وجود ذهنی، فلاسفه مشاء اسلامی‌یعنی فیلسوفانی که در حوزه‌های فلسفی مسلمانان تا حدودی از فلسفه ارسطو و نوافلاطونی اثرپذیر بوده و به فلاسفه مشاء شناخته شده‌اند، بر این باور بوده‌اند که عقل فعال یا واهب الصور همان صورتی را که به ماده افاضه کرده و در نتیجه انواع ماهیات مادی تحصل عینی یافته‌اند، همان صور را به قوه عاقله نفس افاضه نموده، در نتیجه ماهیات تحصل علمی‌یافته‌اند.([۱۴])

از اینرو آنان عقل آدمی‌را که در ابتدای امر فاقد صور علمی ‌است ولی قابلیت و شأنیت دریافت آن را دارد، عقل هیولایی و عقل بالقوه نامیده‌اند; همانگونه که ماده المواد را که حامل صور عینی است، هیولای اولی خوانده‌اند. و چون اعتقاد به انحفاظ ذاتیات ماهیات در مرتبه وجود ذهنی، موجب اشکالات بسیاری گردید، در جهت حل و رفع آن اشکالات و بیان نحوه شناخت آدمی ‌یعنی نحوه وجود ذهنی حقایق اختلاف نظر شدیدی بین فلاسفه اسلامی ‌پدید آمده است. زیرا پذیرش این عقیده که ذاتیات ماهیات در مرتبه وجود ذهنی همان ذاتیات ماهیات در مرتبه وجود عینی و در نتیجه ماهیات ذهنی از همان مقوله ماهیات عینی میباشند، موجب اشکالاتی بود که بگفته صدرالمتألهین موجب حیرت فلاسفه گردید. بگونه‌یی که بعضی وجود ذهنی را بطور کلی انکار کرده و علم را از مقوله اضافه دانسته‌اند و برخی صور ذهنی را شبحی از حقایق عینی دانسته و عقیده به انحفاظ ذاتیات ماهیات را در مرتبه وجود ذهنی باطل شمرده و در نتیجه وجود ذهنی را همانند وجود لفظی و وجود کتبی وجود حقیقی ماهیات ندانسته‌اند([۱۵]) و گروهی در حل مشکل و دفع اشکالات عقاید دیگری اظهار داشتند که بعقیده صدرالمتألهین راه به جایی نبرده‌اند و توجیهات آنان در دفع اشکالات هیچ سودی در برنداشته است وی در بیان ملاک اشکالات و حلّ آن در چندین مورد به عدم انحفاظ ذاتیات ماهیات در مرتبه وجود ذهنی تصریح کرده، آن را غیر برهانی میخواند و چنین میگوید:

اصل الاشکال و قوامه علی انّ جمیع المقولات ذاتیات لجمیع الافراد بجمیع الاعتبارات، و هو مما لم یقم علیه برهان و ما حکم بعمومه وجدان. و هوالذی جعل الافهام صرعی و صیر الاعلام حیاری؛ حیث انکر قوم الوجود الذهنی، وجوز بعضهم انقلاب الماهیه، و زعم بعضهم ان اطلاق الکیف علی العلم من باب التشبیه و المسامحه. فاختار کل مذهباً و طریقهً، و لم یهتدوا الی حلّه سبیلا، و لم یأتوا بشیء یسمن و یغنی الاقلیلا.([۱۶])

و نیز در ردّ سخنان متأخرین درباره نحوه وجود ذهنی و بیان چگونگی انحفاظ ذاتیات ماهیات در هر دو نحوه وجود چنین میگوید:

«سخن متأخران درباره آن بر پایه قواعد درست کشفی و مبادی استوار الهامی ‌استوار نیست، بلکه بر مبنای احتمالات عقلی است نه بر مراتب کشف ذوقی و اشراقی، و مبتنی بر مشهورات پذیرفته شده است نه بر مقدمات برهانی. از اینرو هر یک از آنان که خواسته است در مقام تحقیق سخنی گوید و در مقام دقت عقلی به حلّ مشکلات بپردازد تنها به ردّ و نقض سخن دیگران همت گماشته و خود دچار گمراهی شده است و در واقع مشکلی بر مشکلات پیشین افزوده است.»

فاَصْبَحَتْ مؤلّفاتُهم بتراکم المناقضات مجموعهً من ظلمات بعضُها فوق بعض، فما خَلَصَ عن دیاجیرها الاّ الاقلّون: «و ماظلمهمُ اللهُ و لکن کانوا انفسهم یَظلمون».([۱۷])

گویا صدرالمتألهین مسئله را از جهت برهانی در قلمرو شناخت بشری نمیداند، بلکه شناخت آن را تنها به کشف ذوقی و الهامی‌وابسته دانسته چنین میگوید:

ان کلام المتأخرین اکثره غیر مبین علی اصول صحیحه کشفیّه و مبادی قویمه الهامیّه؛ بل مبناه علی مجرّد الاحتمالات العقلیّه دون المقامات الذوقیهً … .([۱۸])

برای بررسی و بیان عقیده صدرالمتألهین نخست به بیان بنیادیترین اشکالات وارد بر عقیده انحفاظ ذاتیات ماهیات در نحوه وجود ذهنی میپردازم، آنگاه پاسخ فلاسفه و نیز بیان صدرالمتألهین را در ردّ آن اشکالات نقل میکنم و سپس مقاله را به بیان عقیده او و انتقادات وارد بر آن پایان میدهم و از خدای مهربان درخواست میکنم که به همه ما شرح صدر و دل آگاهی و توفیق شناخت حقیقت و بیان آن عنایت فرماید.

بنیادی ترین اشکالات وارد بر عقیده به انحفاظ ذاتیات ماهیات در مرتبه وجود ذهنی عبارتند از:

۱. در صورت انحفاظ ذاتیات در مرتبه وجود ذهنی لازم می‌آید که جوهر تصور شده هم جوهر باشد هم عرض، زیرا جوهر متصور از جهت آن که ذاتیاتش در مرتبه وجود ذهنی منحفظ است از همان مقوله ماهیت خارجی و جوهر و از جهت آن که حال در ذهن و قائم به نفس است عرض میباشد.([۱۹])

و نیز لازم می‌آید که صورتهای ذهنی همه مقولات از جهت آن که قائم به نفس و عارض بر آن میباشند و آن صورتها متضمن معنی اضافه نمیباشند و ذاتاً قابل قسمت و نسبت نیستند، از مقوله کیف باشند همانگونه که فلاسفه پیشین بدان تصریح کرده‌اند و علم یعنی صورت ذهنی اشیاء را از مقوله کیف دانستند و نیز از جهت آن که ذاتیات اشیاء در مرتبه وجود ذاتی منحفظ است باید صورتهای علمی‌اشیاء از همان مقوله خارجی خود باشند، مثلاً صورت ذهنی کم، هم کم باشد و هم کیف.([۲۰])

۲. لازم می‌آید که صورت ذهنی اشیاء هم علم باشد و هم معلوم. چه صورت ذهنی اشیاء یعنی علم بر فرض انحفاظ ذاتیات در مرتبه وجود ذهنی با آنچه در خارج وجود دارد یکی است، در صورتی که چنین نیست، زیرا علم به سیاهی مثلاً موجب اتصاف نفس به سیاهی نیست یعنی نمیتوانیم بگوییم که نفس که عالم به سیاهی است سیاه است، در صورتی که علم سیاهی یعنی صورت ذهنی آن حقیقت سیاهی و عین آن میبود، لازم بود که این اتصاف درست باشد; زیرا بنابر این فرض، ذاتیات سیاهی قائم به نفس میباشد.

۳. لازم می‌آید کلی متصور هم کلی باشد هم جزئی چه ماهیت کلی هنگامی‌که تصور میشود نفس مفهومش مانع از شرکت بین کثیرین نیست، بنابرین کلی است و از لحاظ آن که امری است عارض بر نفس و نفس خود موجودی خارجی و مشخص است، امر عارض بر آن نیز متشخص و جزئی است.

این اشکالات و اشکالات دیگر موجب شد که بعضی وجود ذهنی را انکار کنند و علم را از مقوله اضافه بدانند و عده‌یی نیز قائل به شبح باشند، یعنی وجود ذهنی ماهیات و اشیاء را که وجود ظلّی و غیر اصیل مینامند وجود حقیقی اشیاء و ماهیات ندانند، بلکه صورت ذهنی را اشباح ماهیات و اشیاء بدانند که بر اشیاء خارجی و حقایق نفس‌الامری و عینی دلالت دارند، همانند دلالت وجود لفظی و کتبی کلمات بر ماهیات اشیاء. تنها اختلاف الفاظ و کلمات با صور ذهنی از جهت نحوه دلالت است زیرا دلالت الفاظ و کلمات و تصویر الفبایی آنها بر اشیاء و ماهیات دلالت

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.