پاورپوینت کامل عشق الهی در غزلیات سعدی ۳۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عشق الهی در غزلیات سعدی ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عشق الهی در غزلیات سعدی ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عشق الهی در غزلیات سعدی ۳۱ اسلاید در PowerPoint :

عاشق جز به لقای محبوب و معشوق خرسند نیست و رسیدن به وصال دوست مقصد اعلای اوست و هیچ غایتی برتر از رضا و تسلیم در برابر مطلوب و محبوب نیست. عاشق هر چه عشق خود را پنهان کند، راز نهان او برملا می‌شود و ماجرای عشق او شهره آفاق می‌شود. عالم وجود سراسر پر از ولوله و غلغله عشق است و هیچ سری نیست که در آن سودای عشق محبوب ازلی نباشد.

منزل عشق از جهانى دیگر است

مرد عاشق را نشانى دیگر است

بر سر بازار سربازان عشق

زیر هر دارى جوانى دیگر است

عقل مى‏گوید که این رمز از کجاست

کاین جماعت را نشانى دیگر است

*

هر آدمى که کشته شمشیر عشق شد

گو غم مخور که ملک ابد خونبهاى اوست

از دست دوست هرچه ستانى شکر بود

سعدى رضاى خود مطلب چون رضاى اوست

لقای دوست

عاشق جز به لقای محبوب و معشوق خرسند نیست و رسیدن به وصال دوست مقصد اعلای اوست و هیچ غایتی برتر از رضا و تسلیم در برابر مطلوب و محبوب نیست. عاشق هر چه عشق خود را پنهان کند، راز نهان او برملا می‌شود و ماجرای عشق او شهره آفاق می‌شود. عالم وجود سراسر پر از ولوله و غلغله عشق است و هیچ سری نیست که در آن سودای عشق محبوب ازلی نباشد.

مقصود عاشقان دو عالم لقاى توست

مطلوب طالبان به حقیقت رضاى توست…

بودم بر آن که عشق تو پنهان کنم ولیک

شهرى تمام غلغله و ماجراى توست…

هر جا سرى‌ست خسته شمشیر عشق تو

هر جا دلى‌ست بسته مهر و هواى توست

*

مشنواى دوست که غیر از تو مرا یارى هست

یا شب و روز به جز فکر توام کارى هست

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس

که به هر حلقه موییت گرفتارى هست

سرچشمه و اصل همه عشقها آن عشق ازلی است که زمان و مکان نمی‌شناسد و مبدأ هستی عالم و آدم است. آن عشق مطلق کردگار و علت کشش و جذب و انجذاب در سلسله مراتب هستی است و اگر آن عشق مطلق نبود، عشقهای مقیّد معنی نداشت. محبت او نسبت به محبت ما، سبق ذاتی دارد و علت وجود آن است.

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستى

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستى

تو نه مثل آفتابى که حضور و غیب افتد

دگران روند و آیند و تو هم چنان که هستى

از بسیاری از اشعار سعدی چنان استفاده می‌شود که او مقامات سلوک را یکی پس از دیگری طی کرده و پس از رسیدن به مرتبه غنا، ‌از آن نیز درگذشته و به مقام بقا که کمال آن در اولیاء محمدی(ص) است، واصل شده است. یکی از نشانه‌های این مقام آن است که حق را مرآت خلق و خلق را آیینه حق می‌بیند. به حق می‌بیند، به حق می‌شنود و به حق می‌گوید.

به ‌جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

به غنیمت شمر اى دوست دم عیسى صبح

تا دل مرده مگر زنده کنى کاین دم از اوست

نه فلک راست مسلّم نه ملک را حاصل

آنچه در سرّ سویداى بنى‌آدم از اوست

به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقى‌ست

به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست

زخم خونینم اگر بهْ نشود بهْ باشد

خنُک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست

غم و شادى بر عارف چه تفاوت دارد؟

ساقیا، باده بده شادى آن کاین غم از اوست

پادشاهى و گدایى بر ما یکسان است

که براین در همه را پشت عبادت خم از اوست

سعدیا، گر بکَند سیل فنا خانه عمر

دل قوى دار که بنیاد بقا محکم از اوست

*

غوغاى عارفان و تمنّاى عاشقان

حرص بهشت نیست که شوق لقاى توست

گر بنده مى‏نوازى و گر بنده مى‏کُشى

زجر و نواخت هر چه کنى، راى راى توست

*

یک نظر بر جمال طلعت دوست

گر به جان مى‏دهند تا بخریم

گر تو گویى خلاف عقل است این

عاقلان دیگرند و ما دگریم

از دیدگاه شیخ سعدی آنچه انسان را از همه موجودات، حتی از فرشتگان ممتاز می‌کند، همان سرّ عشق است. فیلسوفان انسان را حیوان ناطق نامیده‌اند، امّا هر موجودی در حد وجودی خود دارای قوّه نطق است و به فرموده قرآن: «سبحان الذی انطق کل شی»، پاک آن خداوندی است که همه چیز را به نطق آورده است. پس نطق به تنهایی نمی‌تواند فصل ضمیر انسان از دیگر موجودات باشد. آنچه انسان را از همه موجودات متمایز می‌کند و فصل اخیر او به شمار می‌رود، همان اتصاف او به حقیقت عشق است.

گر آدمى‌صفتى، سعدیا، به عشق بمیر

که مذهب حیَوان است هم‌چنین مردن

*

دانى چه گفت مرا آن بلبل سحرى؟

تو خود چه آدمیى کز عشق بى‏خبرى؟

اُشتر به شعر عرب، در حالت است و طرب

گر ذوق نیست تو را، کژطبع جانورى

*

سخن بیرون مگوى از عشق، سعدى

سخن عشق است و دیگر، قال و قیل است

*

هر که عاشق نبـود، مرد نشد نقره فایق نگشت تا نگداخت

هیچ مصلح به کوى عشق نرفت که نه دنیا و آخرت در باخت

*

من اختیار خود را تسلیم عشق کردم

همچون زمام اُشتر بر دست ساربانان

*

هر که معشوقى ندارد عمر ضایع مى‏گذارد

همچنان ناپخته باشد هر که بر آتش نجوشد

*

چه وجود نقش دیوار و چه آدمى که با او

سخنى ز عشق گویند و در او اثر نباشد

<

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.