پاورپوینت کامل از پاریزتا تاریخ! ۶۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل از پاریزتا تاریخ! ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از پاریزتا تاریخ! ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل از پاریزتا تاریخ! ۶۱ اسلاید در PowerPoint :

«برای اینکه متوجه شوید که عوامل گستردگی فرهنگ در دنیا چه کسانی و چه نیروهایی هستند، خدمتتان عرض می‌کنم که مرحوم سیداحمد هدایت‌زاده پاریزی (معلم کلاس سوم و چهارم من) روزها، در ساعتهای تفریح مدرسه می‌آمد روی یک نیمکت، در برابر آفتاب، زیرهلالی ایوان مدرسه ـ که پدرم ساخته بود ـ می‌نشست و صفحاتی از بینوایان ویکتور هوگو را برای پدرم می‌خواند و پدرم هم چنانکه گویی یک کتاب مذهبی را تفسیر می‌کند، آنچه در باب فرانسه و رجال کتاب بینوایان می‌دانست و از این و آن ـ خصوصاً از شیخ‌الملک ـ شنیده یا خوانده بود، به زبان می‌آورد و من نیز که نورسیده بودم در اطراف آن‌ها می‌پلکیدم و اغلب گوش می‌کردم.

«برای اینکه متوجه شوید که عوامل گستردگی فرهنگ در دنیا چه کسانی و چه نیروهایی هستند، خدمتتان عرض می‌کنم که مرحوم سیداحمد هدایت‌زاده پاریزی (معلم کلاس سوم و چهارم من) روزها، در ساعتهای تفریح مدرسه می‌آمد روی یک نیمکت، در برابر آفتاب، زیرهلالی ایوان مدرسه ـ که پدرم ساخته بود ـ می‌نشست و صفحاتی از بینوایان ویکتور هوگو را برای پدرم می‌خواند و پدرم هم چنانکه گویی یک کتاب مذهبی را تفسیر می‌کند، آنچه در باب فرانسه و رجال کتاب بینوایان می‌دانست و از این و آن ـ خصوصاً از شیخ‌الملک ـ شنیده یا خوانده بود، به زبان می‌آورد و من نیز که نورسیده بودم در اطراف آن‌ها می‌پلکیدم و اغلب گوش می‌کردم. حقیقت آن است که سی چهل سال قبل که به پاریس رفتم، بسیاری از نامهای شهر پاریس و محلات آن (مثل مونپارناس و فونتن بلو و امثال آن) کاملاً برایم شناخته شده بود. به خاطر دارم که آن روزها که در سیته یونیورسیتر

Cité Universitaire

در آن شهرک دانشگاهی، (کوی دانشگاهی پاریس) منزل داشتم. (۱۳۴۹ش/ ۱۹۷۰م). یک روز متوجه شدم که نامه‌ای از پاریز از همین هدایت‌زاده برایم رسیده. او در آن نوشته بود: «نور چشم من، حالا که در پاریس هستی، خواهش دارم یک روز بروی سر قبر ویکتور هوگو، و از جانبِ من سید اولاد پیغمبر، یک فاتحه بر مزار این آدم بخوانی.». تکلیف مهمی بود و خودم هم شرمنده بودم که چرا در این مدت من به سراغ قبر مردی که این همه در روحیه من موثر بوده است نرفته بودم. بالاخره پانتئون را پیدا کردم و رفتم و از پشت نرده‌ها، فاتحه معلم خود را خواندم. و در همان وقت با خود حساب کردم که نه نیروی ناپلئون، و نه قدرت دوگل، و نه میراژهای دوهزار، هیچکدام آن توانایی را نداشته‌اند که مثل این مشت استخوان ویکتور هوگو، از طریق بینوایان، فرهنگ فرانسه را به زوایای روستاهای ممالک دنیا، از جمله ایران، خصوصا کرمان و بالاخص پاریز برسانند.». (باستانی پاریزی، از پاریز تا پاریس).

استاد باستانی‌پاریزی که صبح روز سه شنبه پنجم فروردین ماه امسال بر اثر کهولت و بیماری کبد به دیار باقی شتافت خود مصداق بارز مثال و خاطره‌ای است که در مورد نفوذ و تاثیر قلم ویکتور هوگو و رمان معروف بینوایان نوشته است.

در آن روز دی ماه سرد زمستانی هنگامی که خداوند به مرحوم حاج آخوند پاریزی فرزندی ذکور به نام محمدابراهیم عنایت فرمود، هیچکس تصورش را نمی‌کرد که در آینده به قول سعدی علیه الرحمه صیت سخنش در بسیط زمین رود و ذکر جمیلش در افواه عوام افتد. آن روستازاده‌ی دانشمند چنان قلم زد و تلاش کرد که اکنون هیچ کتابخانه‌ای در اقصی نقاط عالم نیست که کتابهای خواندنی‌اش در آن یافت نشود. از کتابخانه‌های لندن و پاریس و هلند و نیویورک و واشنگتن گرفته تا اسلام آباد و راولپندی و لاهور تا چین و ماچین و… خاوردور، بخش فارسی کتابخانه‌های بزرگ دنیا مزین به کتابهای همان کودکی است که ۸۹ سال قبل در روستای پاریز از توابع سیرجان در استان کرمان به دنیا آمد و چند روز قبل در تهران دیده از جهان فرو بست.

بسیار سال‌ها به سر خاک ما رود

کاین آب چشمه‌اید و باد صبا رود…

باستانی پاریزی، متولد سوم دی ماه ۱۳۰۴ تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود و نیز نزد مرحوم پدرش به پایان برد و سپس وارد دانشسرای مقدماتی کرمان شد. در ۲۱سالگی پس از اخذ دیپلم به تهران رفت و یک سال بعد، در سال ۱۳۲۶ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته تاریخ دانشگاه تهران آغاز کرد. در ۱۳۳۰ فارغ‌التحصیل شد و برای انجام تعهدی که سپرده بود به کرمان باز گشت. در همان ایام با همسرش خانم حبیبه حائری ازدواج کرد و تا هفت سال بعد که در ۱۳۳۷ در دوره‌ی دکترای تاریخ دانشگاه تهران پذیرفته شد، در کرمان به تدریس پرداخت. باستانی دوره‌ی دکترا را با پایان‌نامه‌ای که در باره‌ی ابن اثیر نوشت به پایان برد و از سال ۱۳۳۸ همکاری خود را در دانشگاه تهران با مدیریت مجله داخلی دانشکده ادبیات آغاز کرد و تا سال ۱۳۸۷ به مدت پنجاه سال استاد تمام وقت و ممتاز دانشگاه تهران بود.

بزرگترین هنر باستانی‌پاریزی این بود که تاریخ خشک عبوس و دشوار را از گوشه‌های مهجور و خاک خورده‌ی کتابخانه‌های قدیمی بیرون آورد و آن را با نوشته‌های شیرین و روان خود به نحوی ساده و آسان کرد که خواندنش دیگر در انحصار استادان ادب و تاریخ نبود و هر کسی با اندکی سواد می‌توانست تاریخ کشورش را به راحتی بخواند و لذّت هم ببرد.

پس از درگذشت استاد باستانی‌پاریزی در پنجم فروردین امسال، با آن که روزنامه‌های کشور به مناسبت تعطیلات نوروزی چاپ نمی‌شدند، دهها مقاله و مطلب به یاد او و در بزرگداشت وی در سایتها و رسانه‌های مختلف منتشر شد و نویسندگان متعددی به معرفی وی به عنوان یک تاریخدان و مورخ و ادیب و شاعر و نویسنده‌ی برجسته پرداختند، اما آنچه در این میان تا اندازه‌ای مغفول مانده و از چشم نویسندگان افتاده است، اشاره به روزنامه‌نویسی و روزنامه‌نگاری باستانی پاریزی است. (حتی در سایت ویکی‌پدیا ـ دانشنامه آزاد نیز هیچ اشاره‌ای به حرفه‌ی روزنامه نگاری ایشان نشده است.).

باستانی قبل از آن که دلسپرده‌ی تاریخ شود، شیفته‌ی روزنامه نویسی بود و روزنامه نگاری در واقع عشق اول وی به حساب می‌آمد. عشق اول و حرفه‌ی اول او که از ۱۴ سالگی در روستای پاریز آغاز کرد و تا آخرین روز‌های عمرش در روزنامه اطلاعات به آن پرداخت. به قول مولانا:

پیشه‌ی اول کجا از دل رود

مهر اول کی ز دل بیرون شود

در سفر گر روم بینی یا ختن

از دل تو کی رود حب الوطن

اولین پیشه‌ی باستانی‌پاریزی، روزنامه‌نویسی بود و البته همواره به عشق وطن. وی اولین مقالات خود را در ۱۴ سالگی در نشریه‌های «باستان» و «ندای پاریز» که خود در روستای محل سکونتش منتشر می‌کرد نوشت. نشریاتی که بیش از دو، سه نفر مشترک نداشتند ولی همین تعداد اندک خواننده برای او کافی بود تا راهی را که آغاز کرده بود تا آخرین روز‌های عمرش ادامه دهد و بعد‌ها در روزنامه‌ها و نشریات ادبی مانند یغما و کلک و بخارا و به ویژه در روزنامه اطلاعات دهها هزار خواننده‌ی مشتاق داشته باشد. استاد باستانی‌پاریزی داستان همکاری و همراهی‌اش با روزنامه اطلاعات را به تفصیل شرح داده است که در مجموعه‌ی خواندنی «اطلاعات هشتاد سال» از وی به یادگار مانده است.

نکته‌ی دیگری که کمتر به آن پرداخته شده است، طنزنویسی و طنزسرایی باستانی‌پاریزی است که به اعتقاد نگارنده می‌تواند موضوع یک یا حتی چند پایان نامه‌ی دوره دکترای ادبیات معاصر باشد. باستانی پاریزی تقریباً در تمامی مقالات خود، طنز را به زیبا‌ترین وجه به کار گرفته و معمولاً به صورت غیرمستقیم بسیاری از مطالب خود را در قالب طنز بیان کرده است.

استاد باستانی‌پاریزی در نوشتن مقالات خود معمولاً از «تداعی معانی» کمک می‌گرفت و بی هیچ آدابی و ترتیبی و به دور از هرگونه تکلفی می‌نوشت و همین کار، نوشته‌هایش را خواندنی‌تر می‌کرد. درست مانند روشی که مولانا در مثنوی شریف به کار برده است. وقتی باستانی مطلب خود را آغاز می‌کرد، خواننده هرگز نمی‌توانست حدس بزند سر از کجا‌ها درخواهد آورد. وی با بهره گرفتن از حافظه‌ی کم نظیر خود و با استفاده از انبانی از ضرب‌المثل‌های شیرین و حکایت‌های جذّاب تاریخی و تک‌بیت‌های درخشان و مناسب، باعث می‌شد تا خواننده‌ی مطلب هرگز احساس خستگی نکند و مطلب او را با اشتیاق کامل تا انتها بخواند و بهره ببرد. این سبک او را در نگارش تاریخ، شاید بعضی استادان تاریخ احتمالاً نمی‌پسندیدند ولی اگر یکی از اهداف از نوشتن تاریخ، یافتن خواننده‌ای برای آن باشد، باستانی قطعا به این یک هدف رسیده بود. بعضی از صاحب‌نظران او را در تاریخ‌نویسی بیشتر «سنتی» می‌دانند تا مدرن و متجدد و حال آن که دقت عمیق‌تر در تحقیقات تاریخی وی نشان می‌دهد که ضمن رعایت «سنت» در تاریخ‌نویسی، نوآوری‌های فراوان نیز در آثار و تحقیقات وی به کار رفته است که خود موضوع مقاله‌ای مستقل می‌تواند باشد.

سخن از سنت به میان آمد. بد نیست به خاطره‌ای از وی اشاره شود که طنزی نهفته در آن نیز هست. باستانی‌پاریزی در طول قریب به نود سال عمر که از خداوند متعال گرفت، هیچگاه از کراوات استفاده نکرد. چه در دوران قبل از انقلاب اسلامی که کراوات تقریباً پوشش رایج عموم کارمندان و از جمله استادان دانشگاه بود و چه در سالهای بعد از پیروزی انقلاب که برای بعضی‌ها به پوشش ویژه‌ی مراسم عقد و عروسی بدل شده است، باستانی پاریزی یقه‌ی پیراهن معمولا سفیدش را سفت می‌بست و هیچگاه از کراوات استفاده نمی‌کرد. در حدود سال ۱۳۶۳ این خاطره را از زبان خودش شنیدم که می‌گفت: «همین استفاده نکردن از کراوات مرا از پاکسازیهای اداری بعد ا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.