پاورپوینت کامل مرگ چنین خواجه… ۳۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل مرگ چنین خواجه… ۳۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مرگ چنین خواجه… ۳۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل مرگ چنین خواجه… ۳۶ اسلاید در PowerPoint :

حسن اجتهادی نیز قصیده‌ای بلند خطاب به استاد سرود که هم قصیده او وهم نوشته‌های دیگران، در روزنامه نیم‌نگاه که سایه دکتر خالصی را به عنوان سردبیر به سر داشت، به چاپ رسید:

حسن اجتهادی نیز قصیده‌ای بلند خطاب به استاد سرود که هم قصیده او وهم نوشته‌های دیگران، در روزنامه نیم‌نگاه که سایه دکتر خالصی را به عنوان سردبیر به سر داشت، به چاپ رسید:

ای دَف‌زن دل، قلندری کن

ناهید فدای مشتری کن

بر گـرد مقرنـس مقدّس

الفاظ مـرا دُر دَری کن

ای حضرت مستطاب عالی

ما را ز ریا و بد، بَری کن

ای بانوی صبح نـورباران

در منظر عشق دلبری کن

زین سر همه در قفس اسیرند

پس جان مرا از آن سری کن

ای شمع دو چشم تشنه‌ام را

پروانـه خانه پَری کن

هر گوشه خطوط مرگ خواناست

ای زنده عشق یاوری کن

ابیات مـرا در این قصیده

اشعار بلند «داوری» کن

از چهر زمـان نقاب بردار

بر روی زمین دلاوری کن

از این همه ‌های و هو چه دیدی؟

بد را بگذار و بهتری کن

ای «حشمت» آن زبان گویا

یادی ز رفیق آذری کن

ای «خواجه بیهقی» سرانجام

در مظلمه جستجوگری کن

ای «خواجه نیکنام پاریز»

در شطّ زمان شناوری کن

این خشک زمین بی‌ثمر را

گلخانه سبزی و تَری کن

ای عطر عزیز «باستانی»

در محفل ما معطری کن

با نام جهان شمول «کورش»

تاریخ زمانه! همسری کن

فردوسی و رودکی و حافظ

برخوان و دَمی نوآوری کن

سرسبز چو روح «شاه عاشق»

در ساحت جان صنوبری کن

«ستار» و «مصدَق» و «جهانگیر»

مشهور به نیک منظری کن

از عشق و فغان چراغی افروز

با مهر جهان برابری کن

ای خانه خاطرات خرّم

یادی ز حیاط و ششدری کن

ما را به شکوه شرق بسپار

«بودا» آئین، پیمبری کن

ای بیشه ریشه‌های پرواز

اندیشه به رنج بی‌بَری کن

انسان شریف این زمان را

بیزار ز کوری و کری کن

در خلوت ژرف عشق خود را

خاتون و خطیب خاوری کن

با چشم کرشمه‌خیز تب‌ریز

برخیز و دمی فسونگری کن

تا باز «کریم خان» بیاید

در محضر عدل مهتری کن

با دانش «دهخدا» خدا را

تاریخ بگو، سخنوری کن

بازار هنر کنون کساد است

فکری تو به حال مشتری کن

پرچم ز دل هنر برافراز

آنگاه بیا و برتری کن

باستانی در آن گفتگوها، هم از بزرگان سخن و ادیبان و حکمای بلند مرتبه دوران‌های تاریخ ایران، و هم عصر حاضر، سخن به زبان می‌آورد، و درباره هر یک داوری راستین بود:حافظ چه می‌نهی دل تو در خیال خوبان/کی تشنه سیر گردد از لمعه سرابی؟

صبح روز سه‌شنبه پنجم فروردین ماه کوروش کمالی تلفن فرمود. تصور کردم‌که می‌خواهد مرا در جریان کار انتشار دور روزگار بگذارد، اگر خدای مدد کند، دانشنامه فارس آن را منتشر خواهد ساخت؛ اما سخن روی دیگر داشت؛ گفت: «از باستانی خبر داری؟» پیش خود خواندم «انا لله و انا الیه راجعون» و در این شامگاه، باز رو به خواجه می‌برم و می‌آورم: طره شاهد دنیا همه بند است و فریب/ عارفان بر سر این رشته نجویند نزاع! کوروش مرا از زمان تشییع پیکر استاد و مجلس ترحیم خبر داد. چون با پریشان خاطری به شیراز بازگشتم، به خانه استاد تلفن کردم، ماکان ـ نوه استاد ـ با صدای گرفته، پاسخ داد و پس از او با جناب حمید (فرزند شایسته استاد و پدر ماهان و ماکان) سخن گفتم و هم با حمیده خانم فرزند دلبند دیگر استاد و میزبان او در سفرهای تابستانی به کانادا.

گفتم که استاد در این سالها که به تورنتو می‌رفت، همراهی حمیده خانم را به سفرهای دیگر داشت و می‌فرمود که در پیری بی‌همرهی نباید به راه افتاد. من که چند سال است به پیری رسیده و به شکستگی پای گرفتارم، و اگر راهی بتوانم روم با عصای پیری و همرهی همکار قدیمم رحیم منصوری میسر است، و چون ایام نوروز است و هرکس به سنت در کار دید و بازدیدها، نخواستم جناب رحیم را از سنت نوروزی دور کنم، عذر تقصیر از نرفتن خواستم و آن دو بزرگوار، پذیرفتند و چون گفتم که چند سال پیش به استاد یادآور شدم که جایی برای خفتن در نگاه دارید، مرا به سخن پیر به عنقا رسیده سعدی، پاسخ فرمود که «مگر از دیدن من سیر شدی؟» که من به پوزش افتادم و او به بزرگواری فرمود: «خب کجا را در نگاه داری؟» در نوشته‌ای آورده بودم که کرمانیان با همه نجابت، زرنگی‌های اصفهانیان را دارند که خواجوی کرمانی، بالای کوه دروازه شهر ما را گرفته و از آنجا شیراز را رصد می‌کند. استاد از این تشبیه همیشه یاد می‌فرمود و مرا به لطف می‌ستود، در پاسخ استاد گفتم: «من همان رصدخانه را که خواجوی کرمانی، گرفته، در نگاه دارم.» باز او فرمود: «پاریزیان را تو پاسخ می‌دهی؟»

من از این گفتگو به گمان گرفتم که او خاک پاریز و تربتی را که حاج آخوند در آن آرمیده، به نگاه دارد؛ ولی از جناب حمید شنیدم که وصیت اوست که در بهشت‌زهرا کنار همسر به خاک رود، و مجلس ترحیمش را در مسجدی در شهرک غرب، که محل زیست این سالهای استاد بود، برگزار کنند. باز به بزرگی روح این بزرگمرد رسیدم که خود را از قید کجا به خاکم بسپارید، چگونه بزرگداشتی برایم برپا سازید، به همان کنج خلوت که در زندگی بدان خو گرفته بود، بسنده کرده. او که چون حافظ زمزمه عشقش به حجاز و عراق نیز رسیده، خفتن کنار همسر دلبند را بر رصدخانه شیراز و خاک پاریز، که بدون گمان بر آن سرایی درخور او ساخته می‌شد، ترجیح داد که:

تنم ز هجر تو چشم از

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.