پاورپوینت کامل پاسخی به مقاله چاپ شده در روزنامه شرق ۴۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پاسخی به مقاله چاپ شده در روزنامه شرق ۴۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پاسخی به مقاله چاپ شده در روزنامه شرق ۴۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پاسخی به مقاله چاپ شده در روزنامه شرق ۴۹ اسلاید در PowerPoint :

این مقاله، پاسخی است به مقاله «تبارشناسی دیدگاه‌های همایون کاتوزیان درباره تاریخ ایران» که روز یک شنبه ۲۱ اردیبهشت در روزنامه شرق چاپ و منتشر شد.

من اگر خواسته باشم جز

ءبه‌جزء نشان دهم که «نقد» نویسندگان محترم، نظریات بنده را مخدوش می‌کند و برچسب‌هایی که به من می‌زنند و نسبت‌هایی که می‌دهند نارواست، ناگزیر باید یک کتاب دیگر بنویسم و آنچه در انبوه کتاب‌ها و مقالات خود آورده‌ام به اختصار در برابر ادعاها و نسبت‌های آنان قرار دهم. این کاری است نه ممکن و نه مفید. اما در این مختصر باید از یک جایی آغاز کرد. همه کوشش نویسندگان محترم این است که «ثابت» کنند آنچه درباره وجوه گوناگون تاریخ و جامعه ایران نوشته‌ام تحت‌تاثیر و مبتنی بر «شرق‌شناسی» است. شاید بی‌مورد نباشد که بگویم همه مدارک علمی من در اقتصاد است و ۱۸ سال به شیوه تمام‌وقت در دانشگاه اقتصاد درس داده‌ام، آن هم اقتصادی که در آن چیزی درباره «شرق» و ایران نبود. من نه شرق‌شناسی خوانده‌ام نه ایران‌شناسی و آنچه از تاریخ اجتماعی و تاریخ ادبیات ایران و اروپا می‌دانم پیش خود آموخته‌ام. «شرق‌شناسی» به معنای اورینتالیسم صفت بدنامی است، اما (اگر جسارت نباشد) مضحک این است که نویسندگان محترم، هگل و اندرسن و قیصری و چند نفر دیگر ازاین‌دست را «مستشرق» خوانده‌اند ظاهرا به این دلیل که حتی نام یک «مستشرق» یا «شرق‌شناس» را نمی‌دانند. بنده البته تحت‌تاثیر هرچه خوانده‌ام و تجربه و مشاهده کرده‌ام بوده‌ام و هنوز هم هستم، اما تکرار این نسبت که من از «مدرنیته اروپامحور سلبی» متاثر بوده‌ام، معنای درست آن هرچه باشد، حرفی کاملا نارواست.

به‌دلیل همین برچسب «شرق‌شناسی» است که در جایی که من تاکیدم بر قیاس تاریخ و جامعه اروپا با تاریخ و جامعه ایران است، نویسندگان محترم موضوع را معطوف به «شرق و غرب» می‌کنند در حالی که من اگر در این‌باره حرفی زده باشم فقط در نقد و انتقاد از نظریه «دسپوتیسم» شرقی است که اینان، بر مبنای غلط مشهور، «استبداد شرقی» می‌خوانند. کار جالب این است که در ارتباط با همین مقوله شرق و غرب ماخذ اصلی خود را که کتاب شرق‌شناسی ادوارد سعید (ترجمه لطفعلی خنجی) است پنهان می‌کنند. حرف اول و آخر نویسندگان محترم این است که من نظریه دسپوتیسم شرقی را به تاریخ و جامعه ایران تحمیل کرده‌ام اما در این میان کوچک‌ترین حرفی درباره آنچه از ایران و ادبیات فارسی نقل کرده‌‌‌‌‌‌‌‌ام یا به آن ارجاع‌ داده‌ام نمی‌زنند. اولا بگویم که هیچ‌یک از اندیشمندان نامداری که در قرون اخیر موضوع دسپوتیسم شرقی را مطرح کرده‌اند «مستشرق‌» و «شرق‌شناس» نبودند: منتسکیو، آدام اسمیت، گیبون، جیمز میل، ریچارد جونز، هگل، مارکس، انگلس و شماری دیگر.
دوم اینکه بنده کل نظریه «دسپوتیسم شرقی» را در چند جا نقد کرده‌ام که بی‌اندازه جهانشمول و فراروایت است و- مانند نقد نویسندگان محترم – غالبا از محتوای تاریخی و فرهنگی خالی‌ست. آنها دقیقا همین چیزی را که من رد‌ کرده‌ام به من نسبت می‌دهند. ازجمله در مورد خاص ایران گفته‌ام که برخلاف آن نظریه، دولت بر اثر نیاز به کنترل و توزیع آب پدید نیامد. اما آقایان به خلاف می‌گویند که من این نظریه را تایید کرده‌ام.
سوم‌ اینکه چنان‌که در چند کتاب و مقاله شرح داده‌ام، دسپوتیسم در کل اروپا نه هزاران سال بلکه چهارقرن بیشتر دوام نیافت: دو قرن در انگلستان، سه قرن در فرانسه، سه‌قرن‌ونیم در آلمان و امپراتوری اتریش و چهارقرن در روسیه. علاوه بر آن (بازهم چنان‌که بنده در چندجا توضیح داده‌ام) دسپوتیسم با استبداد این تفاوت بسیار عمده و اساسی را داشت که در رژیم دسپوتیک قدرت پادشاه تا حدودی مقید و محدود بود و – فقط برای مثال-هیچ پادشاهی نمی‌توانست دستور دهد سر پسرش را ببرند یا کورش کنند، یا جان و مال وزیرش را بگیرند، حال آنکه در رژیم استبدادی، قدرت دولت محدود به هیچ قانونی نبود، یعنی اینکه پادشاه مالک جان و مال «رعایا» یعنی همه مردم از کوچک‌ترین روستایی تا پسر و برادر و صدراعظمش بود. (فقط به‌عنوان یک مثال رجوع فرمایید به «گونه‌های لیبرالیسم اروپایی و مفاهیم نو آزادی در ایران» که در کتاب‌شناسی نویسندگان محترم ذکر شده است). در آنجا که آقایان محترم می‌گویند من استبداد ایرانی را از «استبداد» (یعنی دسپوتیسم) اروپایی «خشن‌تر» نشان داده‌ام، لابد اشاره ایشان به اینگونه مثال‌هاست. حال آنکه در اروپا در طی اعصار و قرون تا آنجا که قانون اجازه می‌داد خونریزی و خشونت (گاهی به شدت) رواج داشت، اما چنان‌که گفته‌ام قدرت به حدودی از سنت و قانون محدود بود.
نویسندگان محترم در چند جا ادعا کرده‌اند که من گفته‌ام در ایران طبقات اجتماعی وجود نداشت. این درست نیست. آنچه من گفته‌ام و عین واقعیت اجتماعی است این است که این طبقات، خاصه طبقات بالا، در ایران کوتاه‌مدت بودند و ترکیبشان در ظرف دو، سه نسل تغییر می‌کرد و برخلاف اروپا دولت به شکلی نماینده طبقات بالا نبود و مشروعیت خود را از آنان نمی‌گرفت، بلکه مشروعیت دولت ایران بر مبنای اسطوره فرّ ایزدی بود که طبق آن پادشاه را خداوند برمی‌گزید و خداوند معزول می‌کرد و در نتیجه طبقات اجتماعی یا همان «رعایا» کوچک‌ترین حقوقی در برابر دولت نداشتند مگر حقوقی که دولت خود به صورت امتیاز به آنان می‌داد و هرگاه می‌خواست پس می‌گرفت. تفاوت در این بود که در اروپا دولت قانونمند بود و بین طبقات بالای اجتماع پایگاه داشت ولی در ایران قدرت دولت به هیچ سنت و قانونی مقید نبود و نه‌فقط در راس بلکه در فوق اجتماع قرار داشت و به همین دلیل پایگاه اجتماعی نداشت. در اروپا دولت از پایگاه اجتماعی‌اش مشروعیت خود را می‌گرفت و در ایران از مشیت الهی. نتیجه این، تفاوت مشروعیت و جانشینی در تاریخ اروپا و ایران بود که بنده به تفصیل در مقاله «مشروعیت و جانشینی در تاریخ ایران» شرح داده‌ام (و این مقاله در کتاب‌شناسی آقایان محترم نیست ولی روایت انگلیسی آن هست).
چنان‌که پیش‌تر گفته‌ام، بنده کل نظریه دسپوتیسم شرقی را در چند جا نقد کرده‌ام. پژوهش من درباره تاریخ و جامعه ایران است، نه آنچنان که نویسندگان محترم در چند جا القا کرده‌اند «شرق و غرب». و در این زمینه خوانندگان را از جمله به فصل اول کتاب «تضاد دولت و ملت» (ترجمه علیرضا طیب‌زاده) زیر عنوان «ویژگی‌های علمی نظریه حکومت خودکامه» (که قرار است نویسندگان محترم آن را خوانده باشند) ارجاع می‌دهم.
من این کار را درست از ۵۱ سال پیش در ۲۰ سالگی در زمانی که کوچک‌ترین خبری از شرق‌شناسی یا نظریه دسپوتیسم شرقی نداشتم، آغاز کردم و این در زمانی بود که محمدرضاشاه زمین‌داران ایرانی را در انقلاب سفیدش برانداخت. من حیرت کرده بودم و با خود می‌گفتم که این چگونه جامعه فئودالی‌ای است که «مظهر و نماینده» آن، آن را با فوتی برمی‌اندازد. البته دیگران خیال خودشان را راحت کردند و گفتند که این کار را به دستور «اربابانش» کرده است، بدون اینکه توضیح بدهند که حتی در این صورت از کجا این قدرت را به دست آورده است که در ظرف چند سال «فئودالیسم» را نابود ‌کند. تامل در این‌باره به خاطر من آورد که (باوجود انقلاب‌های اروپایی) انقلاب مشروطه به خاطر قانون و علیه استبداد صورت گرفت، یعنی برای استقرار حکومتی که بر خلاف استبداد و خودسری منوط و مشروط به قانون باشد. و این را پیشتازان نهضت مشروطه از اواسط قرن نوزدهم با مشاهده سیستم‌های اروپایی کشف کردند که به عنوا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.