پاورپوینت کامل پاسدار سخن ۸۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پاسدار سخن ۸۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پاسدار سخن ۸۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پاسدار سخن ۸۶ اسلاید در PowerPoint :

پاسداشت شادروان دکتر محمدامین ریاحی در روز فردوسی

ریاحی در دبیرستان حکیم نظامی قم

جوانی ۱۵ ساله در کلاس سوم دبیرستان حکیم نظامی قم بودم (تنها دبیرستان منحصر به فرد در قم از بناهای شادروان علی‌اصغر حکمت در سال ۱۳۱۵) و ماه‌های مهر و آبان دبیر ادبیات نداشتیم و شادروان استاد علی اصغر فقیهی که ریاست دبیرستان را هم به عهده داشت، ساعات خالی دبیر ادبیات را جانشین بود.

پاسداشت شادروان دکتر محمدامین ریاحی در روز فردوسی

ریاحی در دبیرستان حکیم نظامی قم

جوانی ۱۵ ساله در کلاس سوم دبیرستان حکیم نظامی قم بودم (تنها دبیرستان منحصر به فرد در قم از بناهای شادروان علی‌اصغر حکمت در سال ۱۳۱۵) و ماه‌های مهر و آبان دبیر ادبیات نداشتیم و شادروان استاد علی اصغر فقیهی که ریاست دبیرستان را هم به عهده داشت، ساعات خالی دبیر ادبیات را جانشین بود.

یک روز در آذرماه ۱۳۲۹ ، در ساعت انشاء، شادروان علی اصغر فقیهی با جوانی آراسته، شیک‌پوش، خوش‌سیما، موقر که بسیار شاداب و سرحال بود، وارد کلاس شدند و دبیر جدید ادبیات را که از تهران آمده بود و آقای ریاحی نام داشت، به ما معرفی کرد ( در آن زمان ایشان نه درجه دکترا داشت و نه استاد بود) و سفارشات لازم را به ما نمود که حسن خلق خود را به ایشان نشان دهید و رضایت ایشان را جلب کنیدکه مقدم ایشان برای ما بسیار عزیز است . پس از گفت‌و‌گویی کوتاه ایشان کلاس را ترک و ما را با دبیر تازه‌وارد تنها گذاشت.

از آن روز تا به حال دقیقاً ۶۴ سال می‌گذرد و من با آقای ریاحی که در آن روز نه دکتر بود نه استاد دانشگاه گشتم و شیفته اخلاق، رفتار و فرزانگی و دانش و معلومات او شدم. به قرار معلوم آقای ریاحی شاگرد اول دانشسرا شده بود و انتخاب محل خدمت او را به عهده خودش گذاشته بودند و نامبرده قم را برای نزدیکی به تهران و سهولت رفت و آمد انتخاب کرده بود که بتواند اوقات بیکاری خود را به ادامه تحصیل بپردازد و درجه دکترا بگیرد.

به هرحال ساعت اول با حاضر و غایب از روی دفتر نمره کلاس شروع شد و تعداد دانش آموزان کلاس ما در سال سوم حدود ۳۰ نفر بود. سپس من چون در ردیف اول و مقابل آقای ریاحی قرار گرفته بودم، مرا به پای تخته سیاه فراخواند و پرسید شما فردوسی را می‌شناسید. من فقط می‌دانستم فردوسی شاعر است، لذا محکم و استوار جواب دادم او شاعری است نامدار مثل سعدی و حافظ، ایشان به من آفرین گفت. سوال بعد این بود آیا شما می‌توانی یک بیت از اشعار او را برای ما بگویی. به یاد شعری افتادم که با خط زیبا و کاشیکاری نفیسی بر بالای سر در ساختمان نقش بسته و روزی چند بار در دید من بود، گفتم بلی، «توانا بود هر که دانا بود / به دانش دل پیر برنا بود».آقای ریاحی گفت می‌توانی معنی آن را بگویی. معنی آن به طور وضوح در شعر پیدا بود آن را هم گفتم و باز به من آفرین گفت و اجازه نشستن داد و در آن روز بخت با من یار بود و اگر سئوال دیگری درباره فردوسی و شاهنامه می پرسید، آمادگی نداشتم و نمی‌دانستم.در فرصت باقیمانده کلاس، آقای ریاحی به گفت‌وگو درباره فردوسی و شاهنامه و زندگی او پرداخت، و چون ساعت انشاء بود، گفت بچه‌ها موضوع انشاء جلسه آینده:« توانا بود هر که دانا بود/ به دانش دل پیر برنا بود». و بدین ترتیب اولین ساعت تدریس آقای ریاحی به پایان رسید و از آن مطلب زیادی آموختیم.

برای نوشتن انشاء یک هفته زمان داشتیم، خیلی دلم می‌خواست انشائی بنویسم که جذاب و خواندنی و مورد پسند آقای ریاحی باشد و نمره خوبی بگیرم. برای نوشتن انشاء از گفته‌های آقای ریاحی استفاده کردم و قسمت اعظم انشاء را با گفته‌های ایشان که بسیار مناسب بود، نوشتم و به کتابخانه مجهز دبیرستان مراجعه کردم و کتاب شاهنامه را گرفتم و اشعاری مناسب موضوع انشاء پیدا کردم و چاشنی آن کردم و چندین بار آن را پاکنویس نمودم که خوانا و خوش خط باشد.

ساعت موعود و زنگ انشاء فرا رسید، آهسته و آرام همه در کلاس نشسته بودیم و منتظر ورود دبیر تازه‌وارد بودیم، لحظاتی بعد آقای ریاحی وارد کلاس شد. شیوه کار این بود که بر حسب انتخاب دبیر چند نفر انشاء خود را برای شاگردان می‌خواندند و بقیه اوراق و انشاء را دبیر می‌برد و تصحیح می‌کرد و نمره می‌داد و بعد به شاگردان پس می‌داد.آقای ریاحی دوباره نگاهش به من که در ردیف اول نشسته بودم و او را نگاه می کردم، افتاد و مرا به پای تخته سیاه فراخواند. از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم که شانس با من یاری کرد و انشاء خود را با آب و تاب آنچنانی خواندم. ورقه ام را از دستم گرفت و نگاهی کرد و نمره ۱۸ به انشاء و ۲ نمره به خطم داد و با گفتن آفرین مرا راهنمائی کرد سر جای خود بنشینم.

هنوز بعد از ۶۴ سال شیرینی خاطره موفقیت آن روز در ذهن و خاطره ام باقیست.از آن روز ارادت خاصی نسبت به آقای ریاحی پیدا کردم، اغلب اوقات سعی می‌کردم پس از پایان کلاس تا هتلی که نزدیک دبیرستان بود ‌(به نام هتل ارم) او را همراهی کنم و او هم صحبت‌هایی که مناسب سن و سال من بود، می‌کرد.

آقای ریاحی پس از دو سال تدریس در دبیرستان حکیم نظامی قم به تهران منتقل گردید و عنوان دکترا گرفت و کم کم به مقام استادی دانشگاه رسید و در مشاغل دانشگاهی و فرهنگی کشور که اکثراً حساس بود، به خدمت ادامه داد.

استاد دکتر محمدامین ریاحی شخصیتی وطن‌پرست و در افکار و عقاید خود بسیار استوار بود. شخصیتی متین با وقار با دانش و بینش کامل، و قابل احترام برای همکاران خود بود و از همکارانش همیشه به نیکی یاد می‌کرد. این صفات برجسته با دانش بالایی که در زمینه ادبیات داشت، شخصیت او را ممتاز می‌کرد.

وی به مدت ۵ سال-از ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۷- رایزن فرهنگی ایران در سفارت ترکیه بود. رهاورد این مأموریت چند کتاب خواندنی و ماندنی است از آن جمله: «زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی» ، «سفارت نامه‌های ایران» و «نزهه‌المجالس». بعد از پایان مأموریت ترکیه استاد به مقام ریاست دانشکده‌های دراماتیک و همزمان به ریاست بنیاد شاهنامه برگزیده شد و با علاقه مندی شدید در این بنیاد تلاش کرد. در فاصله سال‌های ۱۳۳۳ (پایان تحصیل من در دبیرستان حکیم نظامی قم) تا ۱۳۶۸ که ۳۵ سال است، بین من و استاد جدایی افتاد. تا اینکه در سال ۱۳۶۸ که اولین جلسه دانش‌آموختگان دبیرستان حکیم نظامی قم با دبیران خود، به کوشش من تشکیل شد و توانستم با استاد دوباره ارتباط برقرار کنم که داستان آن شیرین و شنیدنی است.

جستجوکنان به دنبال تلفن و آدرس استاد دکتر ریاحی رفتم و بالاخره به ایشان تلفن کردم و اجازه خواستم که خدمتشان برسم. واضح است که دبیران و استادان به علت کثرت شاگردان کمتر آنها را به یاد می آورند؛ ولی برعکس، شاگردان دقیقاً به دبیر و استاد خود وقوف کامل دارند. سال‌ها از کلاس‌های درس دبیرستان حکیم نظامی قم گذشته بود و بین من و شادروان دکتر ریاحی فاصله افتاده بود. چون من پس از فراغت از تحصیل رشته پزشکی را انتخاب کردم و بعد وارد تخصص در رشته گوش و حلق و بینی و حنجره شدم. در شهرهای مختلف خدمت کردم تا در سال ۱۳۵۸ در تهران مستقر شدم و در سال ۱۳۶۸ با تشکیل انجمن دانش‌آموختگان دبیرستان حکیم نظامی قم به خدمت استاد رسیدم. بیست و دومین گردهمایی دانش‌آموختگان دبیرستان حکیم نظامی قم امسال در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، با حضور وزیر محترم علوم، آقای دکتر رضا فرجی‌دانا که خود از دانش‌آموختگان این دبیرستان است، تشکیل گردید. ولی افسوس و هزاران افسوس که ستاره‌های تابناکی که در دبیرستان حکیم نظامی قم، خصوصاً در دهه بیست (۷۰ سال پیش) تدریس می‌کردند و شمع محفل ما بودند، دیگر حضور ندارشتند و در اینجا به ذکر نام تنی چند از آنان اشاره می‌کنم: شادروانان دکتر بهرام فره‌وشی، دکتر حسین کریمان، دکتر حسن سادات ناصری، دکتر امیرحسنب برزگری ، دکتر ابوالفضل مصفا ، دکتر محمدامین ریاحی و استاد علی اصغر فقیهی.

از اصل مطلب دور شدم. یک روز پس از ۳۵ سال دوری از استاد، به ایشان تلفن و خود را معرفی کردم و اجازه خواستم در منزل ایشان ملاقاتی داشته باشم. با اشتیاق و خوشحالی زائدالوصفی دعوت مرا قبول کرد و من هم بسیار خوشحال شدم. با توجه به علاقه استاد به فردوسی و کتاب، شاهنامه نفیسی تهیه وآن را کادوپیچ کردم و بر روی کاغذ کادو با خط نستعلیق، کاملا درشت و خوانا نوشتم: «توانا بود هر که دانا بود» و یک شاخه گل سرخ کنار آن گذاشتم و روانه منزل استاد شدم. زنگ در را نواختم، لحظه‌ای بعد استاد با فروتنی و در حالی که عصایی در دست داشت، در را باز کرد و مرا در آغوش گرفت و بوسید. در آن زمان من ۵۳ ساله و استاد ۶۴ ساله بود.

باور کنید اگر استاد را در خیابان می‌دیدم نمی‌شناختم، بیش ازسنش نشان می داد و پیدا بود که سختی و رنج زیادی کشیده است. او مرا به داخل ساختمان و اطاقی بسیار ساده و بدون تجملات امروزی راهنمایی کرد. در آن اطاق مجسمه ای از فردوسی قرار داشت، پیدا بود که در همه حال و همه جا به فردوسی عشق می‌ورزد. هدیه خود را به او تقدیم کردم. با دیدن شعر «توانا بود هرکه دانا بود» اشک در چشمانش حلقه زد و به یاد اولین ساعت تدریس خود در دبیرستان حکیم نظامی قم و کلاس سوم آن افتاد و آه سردی کشید. دکتر ریاحی در آن روز از شهر قم، از دبیرستان حکیم نظامی، از شاگردانش و از محل زندگی با همکارانش تعریف کرد ،خلاصه من و استاد به ۴۰ سال پیش و خاطرات شیرین دبیرستان حکیم نظامی قم رفتیم. این ملاقات اول من با استاد حدود دوساعت طول کشید. بیش از این جایز ندانستم استاد را خسته کنم، لذا اجازه مرخصی خواستم، او مرا به نهار دعوت کرد که بمانم، اما من آن را به بعد موکول کردم. او از من خواست حداقل هفته‌ای یکبار او به دیدن او بیایم، از این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم و گفتم این آرزوی من است، با کمال میل قبول می‌کنم.

جلسات سالیانه شاگردان دبیرستان حکیم نظامی قم و دبیرانش سالی یک بار تشکیل می‌شد، استاد فقط یکبار در این جلسات شرکت و سخنرانی نمود؛ و سال‌های بعد به علت کهولت و بیماری عذرخواهی می‌کرد ؛ ولی من برای تنظیم برنامه‌ها همیشه از استاد ریاحی کمک می‌گرفتم و گاهی مکتوبی به من می‌داد که به نام او در گردهمایی‌ها بخوانم و جای استاد را پر می‌کردم.

از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۸ به طور مرتب هفته‌ای یکبار به دیدن استاد می‌رفتم و او با علاقه زیاد پذیرای من بود و من با خوشحالی زائدالوصفی شیفته و عاشق این ملاقات‌ها بودم. در یکی از این جلسات که به دیدار استاد رفتم استاد را بسیار ناراحت و غمناک دیدم، علت را جویا شدم، روزنامه‌ای را به من نشان داد که به او ناسزا گفته و تهمت‌های ناروا داده بود. استاد در پاسخ به آن نوشته‌ها سه، چهار صفحه مطلب نوشته بود که به من نشان داد و گفت به عنوان اعتراض، می خواهم برای آن روزنامه بفرستم نمی‌دانم چاپ می‌کنند یا نه؟ در پاسخ به ایشان گفتم استاد شما را همه می‌شناسند و این مطالب نادرست به شما نمی‌چسبد، حال شما مطالبتان را بفرستید، اگر چاپ شد که آرزوی شماست و اگر نشد، آنها که باید شما را بشناسند، می‌شناسند. به او دلگرمی می‌دادم تا از نگرانی در آید. استاد فردای آن روز مطالب را برای روزنامه فرستاد و آن روزنامه در اولین فرصت، بدون سانسور، مطالب استاد را تمام و کمال چاپ کرد. هفته بعد که خدمت استاد رسیدم از نگرانی در آمده بود و دریغم آمد که گوشه‌هایی از آن نامه استاد را که با قلمی بسیار زیبا و دلی آزرده و رنجیده نوشته بود، در اینجا ذکر نکنم.

«من در این ۱۷ سال بعد از انقلاب (تاریخ نامه اردیبهشت ۱۳۷۵ است) قدم به خارج ایران نهادم و حتی دعوت‌های کوتاه مدت کنگره‌ها و دانشگاه‌های خارجی را نپذیرفتم و با تحقیقات ارزنده خود بر غنای فرهنگ اسلامی ایران افزودم. ۲۲ جلد کتاب تألیف و چاپ کردم (البته تا سال ۱۳۷۵) که بعضی از آنها به چاپ دهم رسیده (تا سال ۱۳۷۵) و مندرجات آنها در دائره‌المعارف‌های معتبر داخل و خارج مورد استفاده قرار گرفته است و می‌گردد. به مناسبت این تألیفات و تحقیقات موفق به دریافت لوح تقدیر از رئیس محترم جمهوری اسلامی شدم (زمان ریاست جمهوری آیت‌الله هاشمی رفسنجانی) که در آن آمده است:

«اهتمام ارزنده شما نشان بارزی است از عنایت شما به فعالیت‌های فخیم فرهنگی و عمل به وظیفه خطیر اهل قلم و عالمان متعهد و درخور ارج و احترام بسیار است. من به نام ملت ایران از شما به سبب سهمی که در این امر خطیر داشته‌اید قدردانی می‌کنم.»حالا چه می‌فرمائید تشخیص مقام ریاست جمهوری و قدردانی ایشان به نام ملت ایران از خدمات من معتبر است یا دروغ و افتراهای چند جاسوس فراری که مطالب کذب و خلاف حقیقت برای من نوشته‌اند.»

پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن

بسوخت عقل ز حیرت که این چه بوالعجبی است

او دانشمند و محققی سخت‌کوش بود که تمام وجودش عاشق دانش و فرهنگ و ادب ایران بود، تمام وجودش مملو از سرافرازی ایران و تربیت دانش‌آموختگان صحیح‌العمل چون او بود. او پاسدار راستی و درستی در آموزش و پرورش بود. به خوبی می‌دانست که اولین شرط استادی آزادی در تدریس و پژوهش است و این بزرگترین شرط و فرزانگی است و در چنین فضایی است که علم و دانش شکوفا و بارور می‌گردد. من باور دارم شاگردانی که به راه او رفته‌اند، نقش عظیمی را در خارج و داخل کشور به عهده گرفته‌اند، آن‌ها تجربه بسیار از گذشته و حال دارند و می‌دانند چگونه باید نیازمندی‌ه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.