پاورپوینت کامل باغ دلگشا ۶۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل باغ دلگشا ۶۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل باغ دلگشا ۶۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل باغ دلگشا ۶۴ اسلاید در PowerPoint :

مجدالدین کیوانی متولد سال ۱۳۱۶ و مترجم ایرانی‌ست. پس از گذراندن دوره تعلیم و تربیت دوزبانه در دانشگاه ویلز انگلستان در سال ۱۳۴۴، دکترای خود را نیز در رشته زبان‌شناسی کاربردی در همان دانشگاه و در سال ۱۳۴۷ به پایان رساند. کیوانی، پیش از بازنشستگی از مشاغل رسمی، در چندین دانشگاه و دانشکده به تدریس مشغول بود. او هم‌اکنون در آمریکا به سر می‌برد. کتاب «صهبای خرد: شرح احوال و آثار حکیم عمر خیام نیشابوری» اثر مهدی امین رضوی با ترجمه او به عنوان کتاب سال ۱۳۸۶ معرفی شد.

مجدالدین کیوانی متولد سال ۱۳۱۶ و مترجم ایرانی‌ست. پس از گذراندن دوره تعلیم و تربیت دوزبانه در دانشگاه ویلز انگلستان در سال ۱۳۴۴، دکترای خود را نیز در رشته زبان‌شناسی کاربردی در همان دانشگاه و در سال ۱۳۴۷ به پایان رساند. کیوانی، پیش از بازنشستگی از مشاغل رسمی، در چندین دانشگاه و دانشکده به تدریس مشغول بود. او هم‌اکنون در آمریکا به سر می‌برد. کتاب «صهبای خرد: شرح احوال و آثار حکیم عمر خیام نیشابوری» اثر مهدی امین رضوی با ترجمه او به عنوان کتاب سال ۱۳۸۶ معرفی شد

.

وَکذلِکَ مَکَنّـّا لِیوسُفَ فی‌الارض

یتَـبَوَّأُ ُ مِنها حَیثُ یشَاءُ نُصیبُ

بِرَحمَتِنا مَن نَشَاءُ وَلا نُضیعُ اَجرَ المُحسِنین

عزیزِ مصر به‌رغمِ برادران غیور زقعرِ چاه برآمد به اوج ماه رسید(یوسف، ۱۲: ۵۶

)

دکتر جعفر شعار مدّتی می‌شد که از زندان بیرون آمده بود. او نخستین رییس دانشگاه تربیت معلّم (خوارزمی فعلی) پس از انقلاب ۱۳۵۷ بود که به سبب مقاومتش دربرابر زیاده‌روی‌های انجمن دانشجویان- یعنی صاحب‌اختیاران بی‌چون و چرای دانشگاه در چند سال پس از انقلاب- و البته شماری از استادان فرصت‌طلب، درحالی که مشغول گرفتنِ وضو برای ادای نماز ظهر بود، کُتش را به دستش دادند و از دفتر کارش بیرون راندند. طولی نکشید که ظاهرا به اتّهام حضور افرادی مشکوک به جلسات تفسیر قرآن او که در خانه شخصی‌اش تشکیل می‌شد، به زندان افتاد

.

از مناسبت و سوابق کار خبر ندارم، همین‌قدر می‌دانم کسی که تازه سیاست را به‌طور فعّال و مستقیم کنار گذاشته و در پی تاسیس دایره‌المعارفی بود، کمک کرد تا شعار از زندان نجات یابد و این آغاز رفاقت آن دو شد. آخر، این بنیانگذارِ دایره‌المعارف بزرگ اسلامی خود سال‌ها طعم تلخ محبس را چشیده بود و می‌دانست که یک شب‌اش می‌تواند به درازنای سالی باشد

.

شبِ فراق که داند که تا سحر چند است

مگر کسی که به زندان عشق در بند است

از موضوع دورافتادم، ولی گو بیفت. حال که قصّه به زندان این دو کشیده شد (یکی نه بیش از یک سال و دیگری بالغ به ۱۳ سال)، می‌خواهم بگویم که زندان همیشه برای هرکسی هم بد نیست: بارانی است که می‌تواند «در باغ لاله روید و در شوره زار خس». حبس وحصر می‌تواند بالقوّه سازنده و درنهایت سودمند از کار درآید. چنانچه خداوند با زندانی مستعد یار باشد، دوران گرفتاری او می‌تواند همان کاری را بکند که ایام سلوک و ریاضت برای اهل طریقت. بی‌سببی نیست که زندان را «دانشگاه» خوانده‌اند. ایام محبس که مجال فعالیت‌های مشهود فیزیکی را به نحوی دلخواه به شخص نمی‌دهد، ممکن است در عوض، روح او را به کلی دگرگون سازد؛ او را فولاد آبدیده کند؛ اندیشه‌های نو در او بیافریند و طرح‌های ابتکاری در حوزه‌های مختلف در سرِ وی بپروراند و این همه پس از رهایی از زندان او را در جامعه بلندنام و مصدر کارهای سترگِ سیاسی، فرهنگی و علمی کند. قهرمان اَحسَن‌القَصصِ قرآن نمونه‌ای نمادین از این واقعیت است که هر بزرگی و عزّتی که یافت از زندان یافت؛ چه، پیش ازآن، چون ارزش‌ها و قابلیت‌هایش امکان بروز نیافته بود به کلافی می‌فروختندش و خریداری نداشت، اما سرانجام

:

عزیز مصر به‌رغم برادران غیور / ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید

نلسُن ماندلا، پرچمدار مبارزه با تبعیض‌نژادی را سی سال زندان، نلسن ماندلا ساخت و نام بلندش را در تاریخ جاودانه کرد. همین مسعود سعد سلمانِ (د. ۵۱۵ ق) خودمان،‌گر چه در سرآغاز حبسیه معروف خود شکوه می‌کند که

:

نالم به دل چو نای، من اندر حصار نای/ پستی گرفت همّت من زین بلندجای

طولی نمی‌کشد که خود اقرار می‌کند اشعار جان‌فزایش ثمره اقامت در تنگنای محبس بوده است

:

گردون به درد و رنج مرا کشته بود اگر

پیوند عمر من نشدی نظم جان‌فزای

نه نه ز حصنِ نای بیـفزود جاه من داند

جهان که مادرِ مُلک است حِصنِ نای

من چون ملوک سر ز فلک برگذاشته

زی زُهره برده دست و به مَه برنهاده پای

از دیده گـــاه پاشم دُرّ‌های قیمتی

وز طبع گه خـــــــرامم در پاورپوینت کامل باغ دلگشا ۶۴ اسلاید در PowerPointی

نظمی به کامم اندر چون باده لطیف

خطّی به دستم اندر چون زلفِ دلربای

ملک الشعرای بهار (د. ۱۳۳۰ش) بخشی از اشعار موثّر خود را در زندان (۱۳۱۲ ش) یا در وصف خاطرات و تجربیات زندان و دوران تبعید یک‌ساله‌اش در اصفهان (۱۳۱۳ ش) سرود و در ۱۳۱۴ ش، با عنوان «کارنامه زندان» در تهران به پایان برد. شاگرد زُبده و بعد‌ها جانشین بر حقّش در درس سبک‌شناسی دانشگاه تهران و دانشسرای عالی، حسین خطیبی نوری (د. شهریور ۱۳۸۰) نیز نزدیک به پنج‌هزار بیت ناب در زندان سرود که باید آن را در زمره بهترین حبسیه‌های زبان فارسی به شمار آورد. برای غزل‌های استوار و پُرسوز محمّد فرخی‌یزدی (د. مهر ۱۳۱۸) که در زندان یا تحت فشارهای خفقان‌آور زمان خود سروده است کمتر نظیری در ادبیات فارسی می‌توان یافت

.

بازگردم به مطلب اصلی؛ دکتر شعار (د. مرداد ۱۳۸۰) از نخستین کسانی بود که به دایره‌المعارف اسلامی پیوست، شاید هم نخستین عضو دانشگاهی بود که رسما و بیش‌وکم به‌طور تمام وقت در این مرکز به خدمت کمر بست. چون بازنشسته دانشگاه بود می‌توانست چند روزی از هفته را با دایره‌المعارف همکاری کند. ظاهرا یکی از ماموریت‌های مرحوم شعار جذب نیروی علمی برای این مرکز پژوهشی بود. او بود که روانشاد احمد تفضلی (د. دی ماه ۱۳۷۵) را به مرکز دعوت کرد. این را ضمنا یادآور شوم که در آن سال‌های نخستین، دایره‌المعارف اسلامی «بنیاد» بود، نه «مرکز». بنا به دلایل و ملاحظاتی در اواخر دهه ۶۰ بنیاد به مرکز تبدیل شد

.

باری، روزی دکتر شعار تلفنی با من درباره دایره‌المعارف گفت‌وگو کرد و از من خواست که به آنجا بروم و از کمّ و کیف این طرح جدید بیشتر آگاه شوم و چنانچه راغب باشم با این موسسه نوبنیاد همکاری کنم. آن زمان بنیاد در خیابان آقایی (گلستان سابق) که خیابان‌های فرمانیه و نیاوران را به هم متّصل می‌کند، واقع بود. این محلّ منزل شخصی مهندس سرشناسی به نام گلسرخی بود که مصادره شده و به تصرّف بنیاد شهید درآمده بود. منزلِ معمولی نه، که نیمچه کاخی بود بسیار زیبا و مجلّل. آنجا ما دریافتیم که کاخ‌نشینی چه عالمی و چه لذّتی دارد. پانزده، شانزده‌سال پیش که مرکز دایره‌المعارف به جای فعلی‌اش منتقل شد، آن منزل به وزارت امور خارجه تحویل یا فروخته و به کتابخانه مفصلی تبدیل شد و دیگر از قصر گلسرخی، که دندانه‌های آن هر یک پندی نو نو می‌دادند، اثری برجای نماند

.

روزی به محلی که وصفش رفت، رفتم. درست تاریخش را به یاد نمی‌آورم، ولی نباید از ۱۳۶۴ این طرف‌تر بوده باشد. پس از گفت‌وگویی مختصر با جناب شعار، وی به رییس مرکز اطلاع داد و ایشان به اتاق کار او آمد و این اولین‌بار بود که آقای کاظم بجنوردی را می‌دیدم: لباسی مشکی، مویی مشکی و ریشی مشکی؛ به تمام معنا جوان و تازه‌نفس. شعار، مرا معرفی فرمود. به یاد نمی‌آورم آقای بجنوردی چه گفت و من چه گفتم. همین اندازه به خاطر می‌آورم که قرار گذاشتیم هفته‌ای سه روز به مرکز بروم. آن زمان هنوز مرکز، بخش‌بخش نشده بود. عمده توجه معطوف به نوشتن مقاله بود. پس، من باید مقاله‌نویسی می‌کردم

.

پس از تلاطم‌های انقلابِ ۱۳۵۷، تشنجات سال‌های اول، دسته‌بندی‌های رنگارنگ سیاسی، تندروی‌های خشونت‌آمیز گروه‌های مختلف در صحن دانشگاه، افشاگری‌های بی‌منطق، اخراج‌های بی‌رویه استادان، به آتش کشیدن کتابخانه، خودسری‌های بعضی فرصت‌طلب و دخالت‌های بیجای نااهلان در امورعلمی دانشگاه تربیت معلّم، اثری از جوّ آکادمیک در این کهن‌ترین مرکز آموزش عالی در ایران باقی نگذاشت؛ بنابراین، ساختمان دایره‌المعارف اسلامی در میان فضایی منزّه و سرسبز، نقطه‌ای امن و آرام و به قول انگلیسی‌ها «سِیف هِیوِن» برای من بود که از هر دقیقه‌اش لذّت می‌بردم وهر دم مترصّد بودم که از خیابان مفتح (مبارزانِ سابق و روزولت اسبق) به خیابان آقایی پناه ببرم

.

آن روزها بیش از افراد انگشت‌شماری در مرکز نمی‌دیدم. هنوز دایره‌المعارف این اندازه «عیالوار» نشده بود. به غیراز جعفر شعار، مرحوم محمد علی مولوی عربشاهی (یار وفادار و هم‌رزم آقای بجنوردی)، روانشاد احمد تفضلی و بهمن بوستان را می‌دیدم. فضل‌الله صلواتی هم که اصفهانی ومقیم اصفهان بود هرازگاهی به مرکز می‌آمد. می‌شنیدم زمانی که به تهران می‌آمد در ساختمان مرکز بیتوته می‌کرد. مرحوم حسین نظیف‌پور و آقا هادی بجنوردی کار تشکیل پرونده‌های علمی را برعهده داشتند. آقا خلیل سلیمانی نیز کارش بیشتر آورد و بُرد کتاب از طبقه پایین به طبقه دوم ساختمان بود. چندی بعد خانم پوران راکی به کمک او آمد. کتاب‌ها هنو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.