پاورپوینت کامل سخنور نوپرداز ۴۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل سخنور نوپرداز ۴۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سخنور نوپرداز ۴۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل سخنور نوپرداز ۴۸ اسلاید در PowerPoint :

در شعر «بهار»، که مفهوم آن برگرفته از داستانهای یونانی است، شاعر مهرپروری، الهه عشق را که از سرما یخ زده بود به خانه می‌برد، او را گرم می‌کند. اما سرانجام الهه عشق شوخ‌طبع و بی‌پروای، دست به تیر و کمان می‌برد و دل شاعر را هدف می‌گیرد، تا شمع حیاتش به کلی خاموش شود، سعدی در داستان «مناظره پروانه و شمع» در بوستان می‌گوید:

در شعر «بهار»، که مفهوم آن برگرفته از داستانهای یونانی است، شاعر مهرپروری، الهه عشق را که از سرما یخ زده بود به خانه می‌برد، او را گرم می‌کند. اما سرانجام الهه عشق شوخ‌طبع و بی‌پروای، دست به تیر و کمان می‌برد و دل شاعر را هدف می‌گیرد، تا شمع حیاتش به کلی خاموش شود، سعدی در داستان «مناظره پروانه و شمع» در بوستان می‌گوید:

نرفته ز شب همچنان بهره‌ای

که کشتش به دامان پری‌چهره‌ای

همی گفت و می‌رفت دودش به سر

که: این است پایان عشق ای پسر

اگر عاشقی خواهی آموختن

به کشتن فرج‌ یابی از سوختن

چو سعدی که بیرونش افروخته‌ست

ورش اندرون بنگری سوخته‌ست

شعر «بیزاری از جـدال»، سخن مولوی و سعـدی و بهار را تداعـی کرد.

جهانگیری بانوان در ملک سخن فارسی

کشورهای گسترده سخن فارسی، تا ربع اول سده چهاردهم هجری، جزء تیولات شاعران مرد بود. صدها هزار بیت از آنها برجای مانده است. در برابر انبوه شعر ایشان، گاه به‌ندرت چند بیت از بانوان شاعر دیده می‌شود. در سده چهاردهم، بانوان در رشته‌های گوناگون ادب فارسی، از نظم و نثر و داستان‌نویسی صاحب‌نام شده‌اند. از همان اوایل سده چهاردهم، بانوان مشرق‌زمین سدهای اجتماعی را می‌شکنند، بندها را می‌گسلند و رفته‌رفته آزادانه در گستره سخن فارسی جلوه‌گر می‌شوند. بهبهانی از بانوان سخن‌گستر شعر فارسی در این زمان است.

در گذشته شاعران سنتی ما در شعرهایشان، ماهرویان را پوشیده به گلزار می‌خراماندند، اکنون در شعر نو گاه دلبران را مست و آشفته هم می‌توان دید. برای بسیاری از ما قدیمی‌ها که با شعر سنتی انس گرفته بودیم، زمانی لازم است که با شعر نو، به‌ویژه سروده‌های بانوان نوسرای همدل بشویم، از این روی آنهایی را که آشنایی دیرین با نکته‌های زیبا و ظریف شعر نو ندارند، می‌باید از داوری و ارزیابی معذور داشت. سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند!

ترنج رُسته به زندان تَنگ تُنگ منم

که عطربیز بلورین حصار خویشتنم

حریم عصمتم این است این بلور ظریف

که پنجه‌های تمنا نمی‌درند تنم

نسیم نیست، هوا نیست، نور و شادی نیست

درون این خفقان، هر چه هست و نیست منم

فضا تهی‌ست، صدا در سکوت می‌میرد

کدام پیک رساند به گوشها سخنم؟

به میهمانی گلها نمی‌دهندم راه

نه بوته گل نازم، نه شاخ یاسمنم

ز پشت پنجره‌ها با سکوت و حسرت خویش

گـواه همسر‌ی نور مـاه با چمنم

به همزبانی مستان و جوشش می شعر

ز کُنج محبس خود، غمگسار مرد و زنم

برداشتی از غزل

گویی در زندان تنگ تُنگ بلوری روییده‌ام. مانند شاخ گلی یا ترنج خوشبویی زندانم را عطربیز کرده‌ام. حصار شیشه ظریف این زندان تَنگ، حریم من شده که پنجه‌های تمنای عاشقان، بی‌تابانه تنم را ندرند. چرا حصار زندان مرا نمی‌شکنند یا خود نمی‌شکنم تا از این زندان حقیر نیز رهایی یابم و آزاد شوم؟ شاعر جو فرهنگی حیات خویش را پرخفقان می‌پندارد. نه نسیمی، نه نور امیدی، نه نوای شادی و سرمستی. می‌پرسد در چنین جو خاموشی، شاعر چگونه بتواند سخنش را به گوشهای سخن‌پذیر برساند؟

گیرم که گلها انجمن کنند و به سخن درآیند، اما مرا که نه بوته گلم و نه شاخ نسترن به میهمانی نخواهند خواند. از این روی، ناگزیر از پس پنجره زندان، با سکوت و حسرت به برون می‌نگرم که نور ماه با چمن است؛ ولی در همین کنج، شراب شعر در درون من می‌جوشد و شمیم آن غمگسار اهل دل است. همه می‌دانیم که جو فرهنگی سنتی، آزادی غرب‌گونه پرشتاب را برنمی‌تابید و هر سخنوری، ناگزیر بازتاب فکر و احساس شخص خود را بیرون می‌ریزد. کسانی هستند مانند پروین اعتصامی که ناخشنودی خود را با داروی شکیبایی نرم می‌کنند و می‌گویند:

کنج قفس چو نیک بیندیشی

چون گلشن است مرغ شکیبا را

خودرأی می‌نباش که خودرأیی

راند از بهشت، آدم و حوا را

بشنـاس ای که راهنوردستی

پیش از روش، درازی و پهنا را

برداشتیم مهره رنگین را

بگذاشتیم لؤلؤ لالا را

گفته‌های سیمین از آبشخور سرکشی و نافرمانی ذاتی او سرچشمه می‌گیرد. گویندگانی ستمدیده‌ نیز بوده‌اند که در دفاع از حریـم آزادی، سخنان بسیار تندتـر گفته‌اند (مانند فرخی‌یزدی).

بیتهای بعدی نوای مثبت دارند. گویای حال کسی که مهمان ناخوانده باشد، ولی در عین حال با سکوت و حیرت از پشت پنجره‌ها، رویدادها را می‌بیند و بررسی می‌کند، می‌تواند بگوید که نور ماه با چمن، همسر بوده است.

لاله ساغرگیر و نرگس مست و بر ما نام فسق

داوری دارم بسی، یارب که را داور کنم؟

در بیت پایانی غزل، شاعر به همزبانی خود با مستان و جوشش می‌ اشاره می‌کند. یادآور می‌شود که از کنج زندان هم می‌توان مثمر بود، چنان که او غمگسار غمزدگان است.

غزلی از حافظ

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش‌الحان است

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

عیان نشد که چرا آمدم کجا بودم

دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم

چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس

که در سراچه ترکیب تخته‌بند تنم

اگر ز خون دلم بوی مشک می‌آید

عجب مدار که همدرد نافه ختنم

مرا که منظر حور است مسکن و مأوی

چرا به کوی خراباتیان بود وطنم

طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع

که سوزهاست نهانی درون پیرهنم

بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار

که با وجود تو کس نشود ز من که منم

برداشتی از غزل

جو غزل حافظ با جو غزل سیمین شباهتهایی دارد. گویی هر دو زندانی برای خود در ذهن پرورانده‌اند. حافظ، عارفانه‌تر و پخته‌تر از زندان طبیعی خود سخن می‌گوید با واژه حجاب به جای زندان، شنونده را از جایگاه بیداد خشن جامعه دور می‌کند. شاعر بزرگ عرصه فرهنگی ایران نیز می‌خواهد خود را آزاد و عریان به دور از بستگی‌ها و خستگی‌ها نشان بدهد و مست و آشفته در خلوتگه راز جلوه‌گر شود؛ اما غبار تن حافظ مانند جدار تنگ بلورین سیمین، حجاب چهره جان اوست. این قفس تنگ، شایسته بلبل خوش‌الحانی چون حافظ نیست. حافظ آرزومند است که در فضای عالم قدس چون مرغان گلشن رضوان در پرواز باشد. یک اشارت فلسفی در شعر حافظ مضمر است، گویی می‌خواهد بگوید چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست. ای دریغ که در سراچه ترکیب، جان او را تخته‌بند تن کرده‌اند و پایبندی‌های تن خاکی به او رخصت پرواز نمی‌دهد.

در بیت پنجم غزل سیمین، شاعر را می‌باید در جوی جستجو کرد که بیش از چهار بار منفی در کنار دارد (نسیم، هوا، شادی و نور). در بیت آخر غزل حافظ، دلدار می‌تواند به دیدار شاعر برود و توصیه می‌شود که هستی حافظ را از میان بردارد. که با وجود تو کس نشنود ز من که منم. هستی حافظ در هستی دلدار مستحیل شده و دیگر حافظی وجود ندارد که در برابر معشوق اظهار وجود کند. هرگاه از عشق سخن به میان آید همه اوست.

حافظ که شاعر شناخته‌شده روزگار خود است، یادآوری و توصیه می‌کند که دوستداران و خواستاران سخن به نام و شهرت و جاه صوری او کمتر توجه فرمایند. سوز درون شاعر را که در سخن

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.