پاورپوینت کامل سیری در خرد و اندیشه حکیم ابوالقاسم فردوسی ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سیری در خرد و اندیشه حکیم ابوالقاسم فردوسی ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سیری در خرد و اندیشه حکیم ابوالقاسم فردوسی ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سیری در خرد و اندیشه حکیم ابوالقاسم فردوسی ۱۰۲ اسلاید در PowerPoint :
حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی، بزرگترین حماسهسرای تاریخ ایران و یکی از برجستهترین شاعران جهان به شمار میآید. در تذکرهها و تواریخی که تا اواخر قرن سیزدهم هجری تألیف شده است، مطالب قابل توجهی از زندگانی وی بسیار کم است. ناگزیر بیشتر باید به نوشتههای دانشمندان قرن اخیر توجه شود. زادگاه این شاعر بزرگ دهکده باژ یا باز از طابران طوس است. درنسخههای معتبر شاهنامه، سالهای عمر او تا هفتاد و شش و نزدیک هشتاد سال یاد شده است. در جایی میگوید:
کنون سالم آمد به هفتاد و شش
حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی، بزرگترین حماسهسرای تاریخ ایران و یکی از برجستهترین شاعران جهان به شمار میآید. در تذکرهها و تواریخی که تا اواخر قرن سیزدهم هجری تألیف شده است، مطالب قابل توجهی از زندگانی وی بسیار کم است. ناگزیر بیشتر باید به نوشتههای دانشمندان قرن اخیر توجه شود. زادگاه این شاعر بزرگ دهکده باژ یا باز از طابران طوس است. درنسخههای معتبر شاهنامه، سالهای عمر او تا هفتاد و شش و نزدیک هشتاد سال یاد شده است. در جایی میگوید:
کنون سالم آمد به هفتاد و شش
غنوده همی چشم بیمار فش
و در مورد دیگر گوید:
کنون عمر نزدیک هشتاد شد
امیدم بیکباره برباد شد
بر طبق بیشتر نسخههای شاهنامه، فردوسی در سال ۴۰۰ هجری هفتاد و یک سال داشته است. بنابراین اگر هفتاد و یکسال از سال چهارصد هجری به عقب برگردیم، تولد او به سال ۳۲۹ برابر با سال درگذشت رودکی میشود. این تاریخ را دلایل دیگری نیز تأیید میکند، فردوسی بنا به گفته خودش در هنگام روی کار آمدن محمود غزنوی، پنجاه و هشت ساله بوده است. زیرا میگوید:
بدانگه که بد سال پنجاه و هشت
جوان بودم و چون جوانی گذشت
خروشی شنیدم ز گیتی بلند
که اندیشه شد پیر و من بیگزند
که ای نامداران و گردنکشان
که جست از فریدون و فرخ نشان؟
فریدون بیداردل زنده شد
زمین و زمان پیش او بنده شد
بپیوستم این نامه بر نام اوی
همه مهتری باد فرجام اوی
سال جلوس محمود ۳۸۹ قمری است، ولی دو سال پیش از آن، سال ۳۸۷، مطابق با غلبه محمود بر نوح بن عبدالملک سامانی و سپهسالاری او در خراسان است. اگر از این تاریخ ۵۸ سال به عقب برگردیم باز سال تولد فردوسی ۳۲۹ خواهد شد و تشبیه محمود به فریدون نیز میرساند که ابیات بالا مربوط به آغاز شهرت اوست. کنیت فردسی همه جا ابوالقاسم آمده است و صورت درست نام خود و پدرش روشن نیست. خانواده فردوسی بنابرنوشته نظامی عروضی «از دهاقین طوس» و صاحب ثروت و آب و ملک بودهاند، اما این توانگری و مکنت در طی سالیان دراز به تهیدستی گرایید و در روزگار پیری، شاعری بیقدر با تنگدستی و نیاز به سر میبرده است.
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی
هنگامی که هنوز نیروی جوانی و مایه زندگانی شاعر از میان نرفته بود، اندیشه نظم شاهنامه او را به خود مشغول داشت و روزی که بدین کار دست زد، بیش از چهل سال از زندگانیش نمیگذشت. افسانههایی که درباره سبب نظم این اثر جاویدان در تذکرهها و تواریخ قدیم آمده است، اغلب بیاساس و دور از حقیقت است.(۵)
مأخذ عمده شاهنامه فردوسی، شاهنامه منشور ابومنصوری است که در اواسط قرن چهارم به حکم ابومنصورمحمدبن عبدالرزاق طوسی فرمانروای طوس تدوین شد و علاوه بر این روایات مختلف شفاهی و کتبی به دست فردوسی افتاد و وی مجموع آنها را در شاهکار جاوید خود جای داد. وزن شاهنامه بحر متقارب، یعنی «وزن حماسههای ایران» است.
فردوسی معانی دقیق و مطالب عالی فلسفی و اجتماعی و اخلاقی را در طی داستانهای خود آورده است. وی پس از ختم شاهنامه، آن را از طوس به غزنین برد و به محمود غزنوی تقدیم کرد. فردوسی پس از مسافرت به شهر غزنین برخلاف انتظار خود مورد توجه و محبت پادشاه غزنوی قرار نگرفت و با آنکه بنابر نوشتههایی، سلطان محمود تعهد کرده بود که در برابر هر بیت یک دینار بدو دهد، به جای دینار درهم داد و اینکار مایه خشم فردوسی گشت، چنان که بنا بر همان گفتهها همه دراهم محمود را به حمامی و فقایی بخشید، اما دلایل اختلاف و کدورت فردوسی و محمود از این قرار بود:
۱ـ اختلاف مذهبی میان فردوسی که به مذهب تشیع، و محمود که به تسنن معتقد بود و هر دو در عقیده خود راسخ بودند. این معنی از هجونامهای که فردوسی برای محمود سروده است به خوبی بر میآید.
۲ـ اختلاف محمود و فردوسی بر سر مسایل نژادی و علمی. فردوسی محققاً ایرانی وطنپرستی بوده و در شاهنامه نیز به حکم شرایط حماسه ملی ناگزیر همواره دشمنان ایران را مانند تازیان و ترکان بیگانه به بدی یاد کرده است و بالعکس از ایرانیان همواره به نیکی سخن گفته.
۳ـ خست ذاتی محمود که فردوسی به آن اشاره کرده است او را از دادن صله جزیلی که فردوسی توقع داشت مانع شد؛ چنان که صله و انعامی که در برابر رنج سی ساله شاعر حقیر مینمود، به فردوسی داد که به قول شاعر به بهای فقاعی میارزید.
بهرحال فردوسی تقریباً در سن ۸۰ سلگی بدرود حیات گفت و مدفن وی در طوس است. و آرامگاهی که در سال ۱۳۱۳ هجری شمسی برای او ساختهاند، در محل تقریبی مدفن اوست. در شهریور ۱۳۱۳ هجری شمسی از خاورشناسان و دانشمندان کشورهای مختلف جهان دعوت به عمل آمد که در جشن هزاره فردوسی شرکت کنند. نخستین جلسه کنگره فردوسی به ریاست حاج محتشمالسلطنه در تهران تشکیل شد که تا هفدهم شهریور ماه همان ماه ادامه داشت. سپس هیأت مهمانان به مشهد رفتند و آرامگاه فردوسی را در ۲۰ مهرماه همان سال گشودند. در روی سنگ مرمر قبر فردوسی به خط نستعلیق چنین نوشته شد (انشای ذکاءالملک فروغی):
«این مکان نظر به بعضی قرائن و اطلاعات به ظن قوی مدفن حکیم ابوالقاسم فردوسی ناظم کتاب شاهنامه و داستان یوسف و زلیخا است» که در نیمهی اول مائهی قرن چهارم هجری در قریهی فاز واقع در جنوب غربی طوس ولادت و ظاهراً در چهارصد و یازده یا چهارصد و شانزده قمری در طوس وفات یافته، و چون جهل و غوغای عوام مانع شد که او را در قبرستان به خاک بسپارند در این مکان که باغ شخصی او بوده است مدفون گردید. (۹)
در شاهنامه، خرد و خردورزی منشاء تمام پیروزیها، پیشرفتها و نیکیهاست و در مقابل، شکستها، پسرفتها و غم حاصل نبود این گوهر ارزشمند است، از اینروست که حکیم ابوالقاسم فردوسی در دیباچه و تمامی داستانهای شاهنامه، خرد این ودیعه الهی را میستاید و بر خردورزی تأکید میورزد. واکاوی مفهوم حکمت و خرد در شاهنامه و چرایی حکیم نامیده شدن فردوسی، براساس چه شاخصهایی به فردوسی و شاعرانی چون خیام، ناصرخسرو، نظامی و سنایی حکیم گفتهاند؟ حکمت، تمام معانی فلسفه یا بخشی از معانی فلسفه را بیان میکند. به تعبیر اهل منطق اولاً حکمت با فلسفه نسبت تساوی دارد و هر معنایی که از فلسفه بر میآید از حکمت نیز بر میآید: فلسفه عقلی ـ استدلالی، حکمت عقلی ـ استدلالی، فلسفه عرفانی و اشراقی، فلسفه اخلاقی و ایمانی، حکمت اخلاقی و ایمانی و… یعنی که حکمت نیز چنان فلسفه دارای معنای عامی است که بر گونههای مختلف جهانبینی اطلاق میگردد؛ چنانکه سیر حکمت در اروپا، نوشته مرحوم محمدعلی فروغی حاوی انواع جهانبینیها و فلسفههاست.
اطلاق حکمت بر فلسفه ابنسینا چنان که در عنوان کتاب «حکمت بوعلی» تألیف علامه حائری مازندرانی دیده میشود، جلوهای از معانی عام حکمت به شمار میآید، ثانیاً حکمت یا فلسفه نسبت عموم و خصوص مطلق دارد یعنی هر حکمتی، فلسفه (نوعی فلسفه) نیز هست، اما تنها برخی از انواع فلسفه، حکمت محسوب میشود و آن فلسفههای عرفانی و اشراقی و اخلاقی و ایمانی است و فلسفه عقلی و استدلالی حکمت به شمار نمیآید و حکیم نیز به تبع حکمت گاه با فیلسوف نسبت تساوی دارد و گاه نسبت عموم و خصوص مطلق و اما حکیم فردوسی و حکمت او حکمتی که در شاهنامه از آن سخن میرود، حکمت ملی ایران است و آن حکمت اشراقی است که فردوسی در آغاز شاهنامه و نیز جای جای این اثر سترک از آن سخن میگوید.
حکمت ملی ایران، حکمت اشراقی به لحاظ نظری و معرفتشناسی مبتنی است بر شهود به لحاظ عملی و حال و هوای اخلاقی دارد؛ زیرا دست یافتن به شهود، اگر از یک سو مستلزم آموختن است، از سوی دیگر مستلزم تزکیه باطن نیز هست و تزکیه باطن جز از طریق در پیش گرفتن شیوههای اخلاقی و عرفانی (که عرفان عملی خود نیز نوعی اخلاق است) میسر نخواهد بود. تأمل بر این ابیات، منظر فکری و فلسفی حکیم فردوسی را روشن میسازد و نشان میدهد که او نه فقط زندهکننده زبان پارسی، اساطیر ایرانی و تاریخ ایران زمین که زندهکننده حکمت ملی ایران، یعنی حکمت اشراقی نیز هست. بنابراین اولاً به همین سبب به فردوسی لقب حکیم دادهاند که شاهنامه جلوهگاه حکمت نظری و عملی است، حکمت نظری و عملی ملی ایران؛ ثانیاً حکمت یعنی جامعیت و حکیم متفکری است که جامعیت مختلف آگاه است.
میتوان با تأمل در شاهنامه، دانشهای روزگار فردوسی را که ادامه و استمرار دانشهای مردم ایران از روزگار باستان تا روزگار فردوسی است، استخراج کرد. یک نکته مهم: معمولاً در توجیه و تبیین این پرسش که چرا برخی از شاعران را حکیم و حکیم فردوسی، حکیم نظامی، حکیم عنصری و…) محققان بر «جامعیت» انگشت مینهند، اما همواره جای این پرسش هست که چرا به شاعران بزرگی چون عطار،مولوی، سعدی و حافظ لقب حکیم ندادهاند؟ به نظر میرسد این مسئله با فلسفه حاکم بر هر دوران ارتباط دارد. فلسفه حاکم بر دوران شاعران بزرگ عصر سبک خراسانی یعنی فردوسی، نظامی، عنصری و… فلسفه مشایی یا ارسطویی است. جامعیت بیشتر میراث این فلسفه است و لاجرم حکیم هم لقبی است که با این فلسفه و حاکمیت این فلسفه در ارتباط است. این لقب را نه در عصر حاکمیت سبک عراقی بر شعر فارسی میبینیم نه در عصر حاکمیت سبک هندی، اصفهانی، اما این لقب به گونهای رنگ پریده در دوران بازگشت ادبی که تکرار سبک خراسانی و نیز تکرار سبک عراقی است. به سبب حاکمیت حال و هوای مربوط به سبک خراسانی، تا حدی باز میگردد. مثلاً قاآنی لقب حکیم میگیرد: حکیم قاآنی.(۴)
فردوسی و حماسه
شعرهای هر قومی را میتوان به چندین نوع متمایز تقسیم کرد: شعری که درباره حسن معشوقه خود یا در مرگ عزیز و محبوب خود یا در وصف بهار و فلان منظره جمیل میسازد شعر میسازد. شعری که در مدح رئیس قبیله یا پادشاه خود و بزرگان میسازد، و قس علی هذا. این نوع اخیر را شعر حماسی مینامند و بعضی اقوام و ملل دارای منظومههای مفصل و مطولی هستند که مبنای آنها حکایت اعمال و هنرهای دلیران و پهلوانان باستانی ایشان است؛ خواه آن پهلوانان اشخاص حقیقی بوده و خواه اینکه قوه مخیله مردمان آنها را برای بیان علت و منشاء حادثه و خصوصیتی اختراع کرده باشد. چنین منظومههایی را که مربوط به داستانهای پهلوانی یک قوم و ملت باشد، حماسه ملی آن قوم مینامند.
اما رستم خود داستان دیگر است. اگر آفریده خیال فردوسی یا هنرمندی به عظمت و قدرت او نباشد، بهرحال ساخته یک قریحه عالی و غیرعادی نیست. وجود او خیلی بزرگتر و برتر از وجود یک افسانه است. رستم نمونه انسان کامل و انسان تمام عیار ابدی است. فقط برزور و بازوی او نیست که پروردگاران زور و جمال یونان و روم را به خاطر میآورد. برتری او فقط در آن دلاوریهای شگفتانگیز نیست. کدامیک از اطوار و احوال او هست که از خردمندی و هوشیاری و آهنگ نرم خوبی و پیروزی و توانایی خالی باشد؟
حتی در بدبختی نیز بیهمتا است و در میان قهرمانان افسانههای ما هیچکس را نمیتوان یافت که مانند او دستخوش هولناکترین و شومترین سرنوشتهایی گردد که انسان فناپذیر خاکی از عهده تحمل آن برمیآید: سرنوشت پدری که به دست خویش فرزند جوان و برومند خود را به خاک و خون کشیده باشد. سرنوشتی چنین دردناک و محنتخیز را فقط عظمت بینظیر درخشان رستم است که میتواند تحمل کند و با اندوه و تأثر اما با بردباری و تسلیم نیازمندانهی انسان از آن بگذرد.
از اطوار و احوال او هیچیک نیست که بزرگ و والا و شایستهی پسند و شگفتی نباشد. گفتهاند حماسه خلاصه و نقاوهی سرگذشت انسان و آیینهی اندیشه و کردار اوست و روشنترین تصویر آدمی را در این آیینه باید جست. گمان میکنم در هیچیک از حماسههای بزرگ جهان، تصویری روشنتر و دلرباتر از این از انسان کامل نقش نکرده باشند… بدینگونه، رستم قهرمان بیهمتای شاهنامه است و از وقتی که او در شاهنامه از صحنه خارج میشود، دنیای عظیم شاهنامه جنب و جوش روح حیات خود را از دست میدهد. رستم تجسم روحیات و آرزویهای ملی است. این پهلوان، تاریخ آنچنان که رخ داد نیست، ولی تاریخ است آنچنانکه آرزو میشد. و این «تاریخ» برای شناختن اندیشههای ملتی که سالهای سال چنین جامهای در تصورات خود پوشاند، بیگویاتر از شرح جنگلها و کشتارهاست.
از این نظرگاه، افسانه رستم از اسناد تاریخ، نه تنها حقیقیتر بلکه حتی واقعیتر است؛ زیرا این یکی نشانهای است از تلاطم امواج و آن دیگری مظهری از زندگی پنهان اعماق. اما با این همه، افسانه رستم تنها ساخته آرزو نیست، واقعیت زندگی در کار است. این نیرومندترین مردان هم در نبرد با اسفندیار در میماند و سرانجام مرگ که چون زندگی واقعی است، او را در کام خود میکشد. پهلوانان شاهنامه، مردان آرزویند که در جهان واقعیت به سر برند.(۶)
پیوند سخنان امام علی(ع) با سرودههای فردوسی
بسیاری از فرهیختگان بهرهگیری فردوسی از کلام بلند امام علی(ع) را راهی شایسته برای تثبیت اندیشه تلفیقی اسلام و ایران میدانند. پس از خرد، عدل مهمترین مفهومی است که در شاهنامه بازتاب یافته است. شاید بتوان ادعا کرد که والاترین آرمان فردوسی، داد است. پذیرش خلافت از سوی امام علی(ع) تا حد زیادی رفتارهای ناشایست اعراب و عربمآبان را تعدیل کرد؛ چرا که ایشان با بهرهگیری از سنتهای تعلیمی اسلام و پیامبر(ص) بر امتیاز و برتری اعراب بر دیگر اقوام از جمله ایرانیان خط بطلان کشید و در گفتار و کردار بر برابری و مساوات همه مسلمانان تأکید کرد. در این میان همراهی سلمان فارسی که از یاران صمیم پیامبر(ص) بود و همه مسلمانان شنیده بودند که پیامبر در وصف وی گفته بود: «سلمان منا اهل البیت» با امام علی(ع) عامل دیگری بود که سبب میشد ایرانیان از حضرت علی طرفداری کنند و از دل و جان، او و فرزندانش را دوست بدارند. این علاقه و دلبستگی در مقاطع مختلف و تاریخی ظهور و بروز پیدا کرد. از جمله در قیام مختار که به کینخواهی شهدای کربلا علیه امویان شوریده بود.
به گواهی تاریخ، شمار زیادی از یاران مختار را ایرانیان تشکیل میدادند.
تا آنجا که گفتهاند در سپاه ابراهیم اشتر سپهسالار مختار اغلب به فارسی صحبت میکردهاند. مقطع تاریخی دیگر طرفداری ایرانیان از مأمون در مقابل برادرش، امین بود. مأمون به اتکا به مادر ایرانیاش و نیز با کمک سرداران و متنفذانی چون طاهربن حین خراسانی، حمایت ایرانیان را به خود جلب کرد و توانست برادرش را از میان بردارد و… فردوسی در چنین شرایطی به کاری بزرگ دست یازید و سرودن شاهنامه را بر پایه منابع کهن ایرانی آغاز کرد.
اگرچه این کار سترگ فردوسی، بیش از هر چیز به حفظ زبان فارسی و پایداری و ماندگاری فرهنگ و تاریخ ایران انجامید، اما دستاوردهای مهم دیگری نیز در برداشت؛ از جمله پیوند فرهنگ اسلام و ایران. به سخن دیگر، فردوسی در شاهنامه جلال و شکوه فرهنگ باستانی ایران زمین را با دوره اسلامی آن پیوند زد و پلی مستحکم میان دیروز و امروز آن روز ایران برپا کرد. اما با ژرفبینی نشان داد که آموزههای دلنشین و گیرای اسلام با بیداد و ستم اعراب هیچ نسبتی ندارد. او از یک طرف افکار اعراب نژادپرست و ایرانیان خودباخته را نکوهش کرد و از سوی دیگر مخالفت خود را با تندرویها و کژرفتاریهای ایرانیان متعصب و اسلامستیز ابراز نمود. این باورها و گرایشها در جای جای شاهنامه نمایان است. برای نمونه او در همان مقدمه شاهنامه از دلبستگی خود به امام علی(ع) یاد میکند:
چو خواهی که یا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 