پاورپوینت کامل دانشگاه، فرهنگ و جامعه ۷۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دانشگاه، فرهنگ و جامعه ۷۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دانشگاه، فرهنگ و جامعه ۷۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل دانشگاه، فرهنگ و جامعه ۷۰ اسلاید در PowerPoint :

دانشگاه علاوه بر تولید دانش و آموزش و پژوهش، نقش و کارکرد تأثیرگذاری به ‌عنوان عقل منفصل و نقاد جامعه دارد که باید آن را شناخت و در خدمت ایجاد یک نظام اجتماعی آزاد، عادلانه، اخلاقی و در عین حال رو به پیشرفتهای همه‌جانبه قرار داد. ایفای نقش دانشگاه به منزله عقل نقاد جامعه، بیش و پیش از هر چیز نیازمند به رسمیت شناختن جایگاه و منزلت آن و توجه به حقوق و حرمت دانشگاهیان و دانشجویان است. اندیشه‌ها و مشربهایی که تنها خود را مالک حقیقت می‌دانند و نقد و ارزیابی چگونگی اراده جامعه را مخل قدرت و نظمهای سنتی قلمداد می‌کنند و در فضاهای بسته و محدود و یا منفعل و خاموش دانشگاه برای خود نقش بیشتری قائل هستند، معمولا در صف نخست تضییع‌کنندگان حقوق و حرمت دانشگاهیان و دانشجویان جای دارند.

دانشگاه علاوه بر تولید دانش و آموزش و پژوهش، نقش و کارکرد تأثیرگذاری به ‌عنوان عقل منفصل و نقاد جامعه دارد که باید آن را شناخت و در خدمت ایجاد یک نظام اجتماعی آزاد، عادلانه، اخلاقی و در عین حال رو به پیشرفتهای همه‌جانبه قرار داد. ایفای نقش دانشگاه به منزله عقل نقاد جامعه، بیش و پیش از هر چیز نیازمند به رسمیت شناختن جایگاه و منزلت آن و توجه به حقوق و حرمت دانشگاهیان و دانشجویان است. اندیشه‌ها و مشربهایی که تنها خود را مالک حقیقت می‌دانند و نقد و ارزیابی چگونگی اراده جامعه را مخل قدرت و نظمهای سنتی قلمداد می‌کنند و در فضاهای بسته و محدود و یا منفعل و خاموش دانشگاه برای خود نقش بیشتری قائل هستند، معمولا در صف نخست تضییع‌کنندگان حقوق و حرمت دانشگاهیان و دانشجویان جای دارند.

البته تاریخ تحولات دانشگاه در ایران به وضوح نشان می‌دهد که امکان تسلط و مداخله تمرکزگرایانه قدرت سیاسی در این نهاد هیچ‌گاه به صورت تام و تمام وجود نداشته و ندارد. پس باید به جای آن، استقلال دانشگاه، آزادیهای آکادمیک، توسعه علمی و ضرورتهایی از این دست را ارج نهاد که غفلت از هر کدام از آنها به منزله از دست دادن فرصتهای تاریخی برای پیشرفت همه‌جانبه کشور است. این سخن به آن معنا نیست که نهاد دانشگاه در ایران همواره توانسته نقش اجتماعی خود را ایفا کند یا دانشگاهیان و دانشجویان همه‌وقت توانسته‌اند کنشگرانی فعال و تأثیرگذار باشند. این سخن به معنای بازاندیشی در فهم دانشگاه و ضرورت به رسمیت شناختن جایگاه و نقشهای چندگانه آن از سویی و نقش‌آفرینی فعالانه دانشگاهیان و دانشجویان در عرصه‌های عمومی از سوی دیگر است.

دانشگاه نه‌تنها در قلمرو توسعه علمی، بلکه در حوزه‌های عام توسعه یک نهاد در عرض نهادهای دیگر جامعه نیست. دانشگاه یکی از مهمترین نهادهای تولید معرفت است که با حساسیت نسبت به مسائل «جامعه سیاسی»، «جامعه مدنی» و «جامعه اخلاقی» می‌تواند سهم مؤثری در توصیف و تبیین آنها داشته باشد. امروز دانشگاهها و کارکردها و ناکارکردهایش نه‌تنها در مقیاس آکادمی، بلکه در دو مقیاس نهاد وابسته فرهنگی و نهاد مؤثر مدنی مورد توجه است. از این‌رو باید دید که بازوی معرفت و روند تولید آن در دانشگاه تا کجا و چگونه با جامعه مدنی و جامعه سیاسی ایران پیوند ارگانیک دارد.

گفتگو و کنش فعال میان سه نهاد بر سر مسائل مشترک در ایران همواره دشوار بوده است. حاصل این دشواری عدم توازن پیوند میان دانشمند، روشنفکر و سیاست‌ورز ایرانی است. در گذرگاه و بزنگاه سخت جامعه ما معمولا گریز از نگاه مشترک در مسائل مبتلابه، پیش از کنش در باب آنها به چشم می‌آید. در گذارهای دشوار جامعه ما به سوی دمکراسی، پناه بردن به دیوار بلند هر یک از این سه حصار و ترجیح «چه نباید کرد» بر «چه باید کرد»، رواج بیشتری داشته است. دانشمندان غیرروشنفکر و غیرسیاسی، روشنفکران غیرآکادمیک و گریزان از سیاست و سیاستمداران ضدروشنفکر و ضدآکادمی در این سه حوزه چهره‌های متعارف‌تر و پرشمارتر نخبگانی بودند که خواسته‌اند این سه عنصر را در ناپیوندی با یکدیگر بپیمایند.

برای عبور از این گسستگی و مقابله‌های زیانبار راههای گوناگونی در عرصه نظر و عمل مطرح بوده و است. یکی از مرسوم‌ترین آنها توسعه علمی و تلاش برای تحقق آن است. توسعه همه‌جانبه با توسعه علمی آغاز می‌شود؛ یعنی اگر علم توسعه یابد، فرهنگ و سیاست هم توسعه می‌یابد و نو می‌شود. سیاست و مدیریت دنیای جدید، سیاست و مدیریت علمی است؛ همچنان که فرهنگ و معرفت نیز وامدار دانشهای جدید هستند.

دانشگاه و مبحث توسعه

اگر دانشگاه را به صفت رایجش یعنی همان آکادمی تعریف کنیم و آن را برحسب شاخصها و موازین علمی تعریف و ارزیابی کنیم، و اگر برای روشنفکری و فضای عمومی جامعه هم شاخصها و معیار‌هایی تعریف کنیم، آنگاه اگر هر کدام از اینها در جایگاه تعریف‌شده خود قرار گیرند، شاهد وضعیت مطلوب خواهیم بود. اما وقتی که این نهادها از شاخص‌ها و معیار‌هایشان فاصله بگیرند و دچار گسست شوند، دچار وضعیت نامطلوب می‌شویم. در واقع این شاخص‌‌ها و معیار‌ها هستند که این نهادها را به‌رغم کارکردهای متفاوتشان در کنار هم قرار می‌دهد.

مشابه این بحث را در حوزه نظریه‌های توسعه داریم. نامتوازنی توسعه به همین معناست که در فرایندهای توسعه اختلال پیش می‌آید و ارتباط ارگانیک بین بخشهای جامعه از بین می‌رود. حال این گسست ممکن است ناشی از قطبی‌شدن جامعه یا تقدم و تأخر زمانی در توسعه بخشهای مختلف جامعه باشد. من فکر می‌کنم یک گسست جدی بین فضای علمی، فضای روشنفکری و فضای اجتماعی‌ـ سیاسی ایران وجود دارد و طبیعتاً شاهد ناهمزمانی میان این فضاها هستیم. بنابراین وقتی دانشگاه پاسخگوی سؤالات جدید و مباحث عمومی‌تر نیست یا کسانی را که حرفهای تازه‌ای دارند ـ‌ یا اصلا حرفی دارند‌ـ‌ در فرمالیسم دانشگاه محدود و محصور می‌کند، طبیعی است که «پری‌رو تاب مستوری ندارد، در ار بندی سر از روزن درآرد» و از چارچوب دانشگاه بیرون می‌زند. فرقی هم بین استاد و دانشجو نیست. چه استاد و چه دانشجو به دنبال جایی هستند که قواعد دیوانسالارانه کمتری داشته باشد.

شبه‌دانشگاه یا مؤسسات آموزشی‌ـ‌ پژوهشی

مؤسسات آموزشی ـ پژوهشی به هر حال اقتباسی از دانشگاه هستند که در ضمن بسیاری از موانع و محدودیتهای دیوانسالاری (بوروکراتیک) دانشگاه را هم از میان برداشته‌اند؛ مثلا اگر در این مؤسسات فلسفه هگل درس می‌دهند، از مخاطبان و دانشجویان نمی‌پرسند که شما پیش‌نیاز این درس‌گفتار را گذرانده‌اید یا نه. اختیار تعیین زمان و اخذ در دست دانشجویان است و حتی شاید به خاطر آنکه برای حضور در این درس‌گفتارها هزینه پرداخت می‌کنند، با اشتیاق بیشتری هم در آنها شرکت می‌کنند. به هرحال، محدودیتهای دانشگاههای ما یکی از دلایل اقبال به این مؤسسات است.

دلایل دیگری هم در کار است؛ مثلا ما با پنج نسل از دانشگاه روبرو بوده‌ایم: نسل اولِ دانشگاهها، دانشگاه نخبه‌پرور بود که جایگاهی همچون برج عاج داشت و فرد با ورود به آن به نخبه (الیت) جامعه وارد می‌شد. نسل دوم، دانشگاه انبوه است که بخش عمده‌ای از جامعه می‌توانند وارد دانشگاه بشوند و این تحول، وضعیت دانشگاه را دچار تغییر و تحول می‌کند. نسل بعدی، دانشگاههای متصل به جنبش‌های اجتماعی هستند که در آنها دانشجویان و اساتید برای خود رسالت اجتماعی قائل هستند و به همین دلیل هم سیاسی‌تر می‌شوند و هم بدل به میانجی سیاست و فرهنگ و تحولات اجتماعی. بعد هم، به واسطه تحولات سرمایه‌داری با دانشگاهِ مواجه با مقتضیات بازار هستیم. دانشگاه در این مدل با این سؤال مواجه است که آموزه‌هایش به چه کار دانشجویانش می‌آید؟ در نهایت هم، با نسل تازه‌ای از دانشگاهها مواجه هستیم که باید به الزامات عصر فنّاوری اطلاعات جواب بدهند.

اگر کسی از من بپرسد دانشگاه ایرانی از جنس کدام یک از نسلهای مختلف دانشگاه است، می‌گویم معجونی از همه آنهاست؛ اما از آن سو، به هیچ کدام از نیازهایی که این دانشگاهها جواب می‌دهند، جواب نمی‌دهد! این را می‌توان آسیب دانشگاه دانست؛ اما در ضمن می‌تواند یک فرصت هم باشد. به این معنی که یکی از ویژگیهای جامعه جدید، درهم‌فشردگی فضاهاست. دیگر مانند قبل نمی‌توان فضاها را از هم متمایز کرد و برای مثال دور جایی را خط کشید و گفت اینجا آکادمیاست، آنجا فضای روشنفکری، و آن‌ طرف‌تر حوزه سیاست. در واقع یکی از الزامات و پیامدهای تحولات تکنولوژیک، همین متداخل‌شدن فضاهاست.

در این موقعیت، نهاد دانشگاه باید آنقدر از خود انعطاف و روزآمدی نشان دهد که متناسب با تحولات، هم آکادمیا باشد،‌ هم حوزه عمومی، و هم میدانی برای فعالیت نخبگان؛ اما اگر دانشگاه نتواند چنین انعطافی از خود نشان دهد، آنگاه نهادهایی با این کارکردها در اطراف دانشگاه و در محیط‌های مرزی به وجود می‌آیند. در مرز بودگی، یک پدیده اجتماعی است که فضاهای علمی، روشنفکری و اجتماعی را در خود دارد و سعی می‌کند عیوب آنها را نداشته باشد. فوکو در توصیف مکانهای مرزی یا هتروپیا‌ها، آنها را مکانهایی واقعی می‌داند که بخشی از فضای تخیلی آرمانشهری (یوتوپیا) را هم در خود منعکس می‌کند. چنین مکانهایی، جاهایی هستند که اگرچه تمایزی با نهادهای دیگر دارند اما بخشهایی از آنها را در خود دارند. برای همین است که این مؤسسات را شبه‌دانشگاه می‌دانم.

تفکر انتقادی

من همچنان از نظرم درباره لب‌مرز بودنِ این مؤسسات دفاع می‌کنم؛ چرا که فکر می‌کنم با توجه به همان شکافهایی که میان دانشگاه و جامعه و روشنفکران وجود دارد، تا اطلاع ثانوی در لبِ مرز قرار گرفتن به معنای نزدیک‌‌کردن این سه حوزه به هم است و نتیجه‌اش فراهم آوردن زمینه‌ای است که برای ایجاد تفکر انتقادی. نمونه‌های دیگر هم مؤید این امر است. مگر اصحاب مکتب فرانکفورت دانشگاهیانی نبودند که از محدودیتهای دانشگاهی راضی نبودند و در بیرون آن شروع به کار کردند؟ البته هر نوع دانشگاهی مقتضیاتی دارد؛. مثلا دانشگاهی که می‌خواهد به الزامات بازار جواب بدهد، میان انواع دانش تمایز قائل می‌شود، شکل خاصی از دانش را تدریس می‌کند و برای این منظور کارگاهها و دوره‌هایی را تمهید می‌کند که الزاماً منجر به دریافت مدرک دانشگاهی نمی‌شوند.

این دوره‌ها برای تحصیل مهارت طراحی شده‌اند. وقتی نیازهای امروزی در دانشگاه پاسخ داده نمی‌شود، این نیازها به بیرون از دانشگاه می‌روند، خود را در مرز تعریف می‌کنند و سعی می‌کنند پاسخ خود را بیابند. اما برخی سؤالات هم جواب پیدا نمی‌کند.

از جمله نیازهای امروزی از دانشگاه، سنت دانشگاهی است. وقتی اساتید دانشگاهی تجربه کسب می‌کنند، از هم متمایز می‌شوند. استادی در روش کمّی و استاد دیگری در روش کیفی متبحر می‌شود. تا انضباط دانشگاهی وجود دارد، این دو استاد می‌توانند در کنار هم و ضمن انتقاد از هم کار

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.