پاورپوینت کامل آخرین لحظههای زندگی استاد مشفق کاشانی به قلم افشین علا ۴۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آخرین لحظههای زندگی استاد مشفق کاشانی به قلم افشین علا ۴۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آخرین لحظههای زندگی استاد مشفق کاشانی به قلم افشین علا ۴۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آخرین لحظههای زندگی استاد مشفق کاشانی به قلم افشین علا ۴۱ اسلاید در PowerPoint :
اگر نبودم و به چشم نمیدیدم، هرگز باور نمیکردم که مرگ میتواند چنین باشکوه و زیبا باشد! شب عجیبی بود. کیک خریده بودیم، شام مختصری هم تهیه دیده بودیم با پول استاد و پول خودمان. نمیخواستیم فردا پچ پچ موذیانه موریانههای درخت شعر این روزگار را بشنویم که مثلا: «در انجمن شاعران با پول بیتالمال برای خودشان جشن تولد میگیرند!» هرچند که بهانه این جشن، سالروز تولد شاعری چون سهیل محمودی باشد. شاعری که باید سالنی با ظرفیت چندهزار نفر برای بزرگداشتش اجاره میکردیم تا جا برای همه دوستدارانش فراهم شود.
اگر نبودم و به چشم نمیدیدم، هرگز باور نمیکردم که مرگ میتواند چنین باشکوه و زیبا باشد! شب عجیبی بود. کیک خریده بودیم، شام مختصری هم تهیه دیده بودیم با پول استاد و پول خودمان. نمیخواستیم فردا پچ پچ موذیانه موریانههای درخت شعر این روزگار را بشنویم که مثلا: «در انجمن شاعران با پول بیتالمال برای خودشان جشن تولد میگیرند!» هرچند که بهانه این جشن، سالروز تولد شاعری چون سهیل محمودی باشد. شاعری که باید سالنی با ظرفیت چندهزار نفر برای بزرگداشتش اجاره میکردیم تا جا برای همه دوستدارانش فراهم شود. اما نه سهیل نیاز به این کارها داشت و نه ما توان برگزاری مراسمی در شأن او را داشتیم. هرچه بود بهانهای بود برای دور هم جمع شدن، آن هم به شوق دیدار سیدمحمد خاتمی که بیش از هر کسی قدردان استاد مشفقها و سهیل محمودیهاست. جمع سی چهل نفره کوچکی بودیم. اعلام هم نکرده بودیم که ازدحام نشود. هرچند میدانم خیلی از دوستداران سهیل گله خواهند کرد که چرا ما را نگفتید، اما چاره چه بود؟ انجمن در پرداخت حقوق اعضای اندکش هم مانده است. سالنی هم که نداریم. پس بهترین کار همین بود که خصوصی و با خرج خودمان مراسم کوچکی برگزار کنیم، مراسم کوچکی که البته با نام سهیل بزرگ بود و با حضور استاد مشفق و جناب آقای خاتمی. از چهرههای دوستداشتنی دیگر: ساعد باقری، فاطمه راکعی، خانم الهی قمشهای، صادق خرازی، اسرافیل شیرچی، سیدمحمود دعایی، احمد مسجدجامعی، بیوک ملکی، مصطفی رحماندوست، خانواده سیدحسن حسینی و قیصر امینپور، خانم کاظمی و همسرشان مهندس حساس، طاهره ایبد و… .
استاد سالم و سرحال با عصای دوستداشتنیاش از راه رسید. سهیل را در آغوش کشید و تولدش را تبریک گفت. بدیهی است که جایی در صدر، نزدیک خاتمی عزیز بر صندلی نشست. از همیشه خوشحالتر بود. با آنکه دخترش گفته بود شب پیش استاد از حال رفته است، از بستر بلند شده بود و آمده بود. مگر میشود تولد سهیل باشد و استاد مشفق نیاید؟ هیچوقت توقع نداشتیم، حتی برای شرکت در جلسات هفتگی هیات مدیره. آخر استاد در آستانه نودسالگی بود. دلمان میلرزید از تصور اینکه اتفاقی بیفتد. ولی مشفق جوانمردتر از این حرفها بود. میآمد، با عشق هم میآمد. انجمن شاعران ایران خانه دومش بود. مگر نه اینکه همه ما به این موضوع افتخار میکردیم؟ مگر نه اینکه همه ما زیر عکس استاد که رییس هیاتمدیره انجمن بود، دور هم جمع میشدیم؟ او هم هوای تک تک ما را داشت. به احترام کوچکترینمان هم – که من باشم – از جا بلند میشد. هر مراسمی هم که داشتیم با همان عصا خودش را میرساند؛ عصایی که برای آن شعر گفتهام! انجمن برایش میعادگاه بود. انگار آنجا عطر نفسهای استاد شاهرخی، سید و قیصر را میشنید. اصلا خودش پایهگذار انجمن بود. اصلا اساسنامه اولیه انجمن در خانه خودش نوشته شده بود؛ خانهای در خیابان ظفر که حالا هرگوشه آن استن حنانهای شده است. خانهای که در آن به روی همه شاعران باز بود، با بانویی که در عظمت روح، کفو استاد بود و دختری که شبانهروز خود را وقف مادر و پدری کرده بود که اصالت و بزرگی و شرف از سر و رویشان میبارید. خدا به افسون خانم عزیز صبر بدهد، به استن حنانه پدر، که بهراستی تکیهگاه استاد بود.
بگذریم… اگر نبودم و به چشم نمیدیدم، شاید الان امشب، شبی که استاد استادانم را از دست دادهام، نمیتوانستم همین چند خط مغشوش را هم بنویسم. خدا را شکر که بودم و دیدم نه مرگ را، که تولد استاد را! بهدرستی که همه چیز بوی تولد میداد. شعر آخر استاد هم با مضمون تولد بود؛ میلاد آفتاب، که آن را به سهیل عزیز تقدیم کرده بود.
آقای موسوی بلده آیههای شگفتی را برای شروع مراسم انتخاب کرد. از همان ابتدای برنامه انگار قصه آغاز شده بود؛ قصه بدرقه استاد! معنویت تلاوت آن شب بینظیر بود. هیچکس نمیخواست صوت آسمانی استاد موسوی تمام بشود. اما تولد بود و باید دوستان و دوستداران سهیل سخن میگفتند. چند نفری صحبت کردند. حاج آقا دعایی عزیز که با دو دسته گل از دیار کرمان آمده بود. خانم الهی قمشهای که مثل همیشه با کلام شیرینش، انواری از قرآن و ادبیات فارسی را در محفل جاری کرد و ساعد عزیز که بین خاتمی و مشفق نشسته بود… شب عجیبی بود. از من قبول نمیکنید از آنهایی که بودند بپرسید. نوبت به استاد مشفق که رسید، طبیعی بود که به عنوان مجری برنامه به ایشان ادای احترام کنم. دلم نمیخواست ابراز عشق و ارادتم به استاد مشفق را خلاصه کنم. آخر واقعا دوستش داشتم. کسی که مشفق را بشناسد میداند چه میگویم. من نمیتوانم توضیح بدهم که محبت مشفق با دل من چهها میکرد. باز هم مثل همیشه با شیوه منحصر به فرد خودش تواضع کرد، ابرو بالا انداخت، سر خم میکرد و متواضعانه لبخند میزد. ای خدا! آن پیر بیبدیل از من که شاگرد شاگردانش بودم هم خجالت میکشید. مگر تعریفهای من تعارف بود؟ آخ که هیچوقت نتوانستم آنطور که میخواستم به او بگویم که دوستش دارم. اگرچه بارها این جمله را گفتم. همه گفتیم. هیچ جلسهای نبود که من و استادانم ساعد، سهیل و خانم راکعی به استاد نگوییم که چقدر دوستش داریم. نگوییم که سایه سر ماست. نگوییم که چشم و چراغ انجمن ماست. نگوییم که جانمان به جان او بسته است. نگوییم که مواظب سلامتیاش باشد. شرمگینانه نگوییم که: استاد بهخدا لازم نیست تشریف بیاورید، تلفنی هم امر کنید روی چشم میگذاریم… میگفتیم. همه اینها را بارها گفتهایم. اما بهخدا سبک نشدیم. باز هم حرف داریم، باز هم عقده در گلو داریم. هیچوقت نتوانستهایم تمام حسمان را به او بگوییم. بگذریم….
شب عجیبی بود. استاد، سر حالتر از همیشه صحبت کرد. شگفتا که از سید و قیصر عزیزش گفت، و از آشناییاش با آنها و ساعد و سهیل و … که
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 