پاورپوینت کامل تاملی در موانع پنهان آموزش جامعهشناسی هنر در ایران ۸۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تاملی در موانع پنهان آموزش جامعهشناسی هنر در ایران ۸۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تاملی در موانع پنهان آموزش جامعهشناسی هنر در ایران ۸۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تاملی در موانع پنهان آموزش جامعهشناسی هنر در ایران ۸۸ اسلاید در PowerPoint :
انتخاب بوردیو به عنوان کادر نظری این بحث برای من، یک انتخاب طبیعی بود. طبیعی با توجه به تجربه چند ترم تدریس جامعهشناسی هنر و مشکلاتی که در عمل بدان برخورده بودم. بارها به یاد بوردیو افتادم و بحث وی در مورد «توزیع نابرابر سرمایه فرهنگی»، درباره «تشخص» و همچنین «عادتوارهها»…
جامعهشناسی هنر گرایش کار نشدهای است. رسالههای دانشجویی مختص به این رشته نادرند و منابع محدودتری دارند. ترجمهها در این حوزه کمتر از گرایشات دیگر است. این واحد اختیاریست و اغلب در کارشناسی ارشد پیشنهاد میشود و به نظر من عملا نمیتواند بازده چندانی هم داشته باشد.
برای «کسانی که فرهنگ را نه یک میراث و نه ابزاری برای سلطه یا تشخص،بلکه همچون راهی آزادیبخش قلمداد میکنند». بوردیو
انتخاب بوردیو به عنوان کادر نظری این بحث برای من، یک انتخاب طبیعی بود. طبیعی با توجه به تجربه چند ترم تدریس جامعهشناسی هنر و مشکلاتی که در عمل بدان برخورده بودم. بارها به یاد بوردیو افتادم و بحث وی در مورد «توزیع نابرابر سرمایه فرهنگی»، درباره «تشخص» و همچنین «عادتوارهها»…
جامعهشناسی هنر گرایش کار نشدهای است. رسالههای دانشجویی مختص به این رشته نادرند و منابع محدودتری دارند. ترجمهها در این حوزه کمتر از گرایشات دیگر است. این واحد اختیاریست و اغلب در کارشناسی ارشد پیشنهاد میشود و به نظر من عملا نمیتواند بازده چندانی هم داشته باشد. چرا؟ به دلایل مختلف، دلیل بومیاش اما چیزی شبیه همان نظریه بوردیو و نابرابری موجود در توزیع سرمایه فرهنگی در کشوراست، و آن هم به دلیل غیبت هنر –تاریخ هنر، رشتههای هنری و چهرههای شاخص آن- در نظام آموزشی ما. جامعهای که در کمتر از چند دهه، حجم دانشجویانش چندین و چند برابر شده اما زیرساختهای پایدار برای تامین فرهنگی این حجم وجود ندارد. در این شرایط، بیشترین ضربه را رشتههایی میخورند که دیرپاترند، رشتههایی که لازمه ورود به آنها آشنایی و مانوس بودن با فرهنگ آن است، رشتههایی که غیر کاربردیترند و کمترین رابطه را با بازار کار دارند و در نتیجه بیش از همه هنر که شهرت رشته نخبگان را دارد.
بر جامعهشناسی هنر بوردیو، نقدهایی جدی وارد شده و کاستیهای خود را نیز دارد. اما در اجتماعی مانند اجتماع ما، به نظر میرسد این جامعهشناسی معنا و کاربرد خودش را بیشتر مییابد. در جامعه ما که در کوتاهترین مدت، بیشترین تحول اجتماعی را شاهد بوده، از جمله دمکراتیزاسیون وسیع نهادهای آموزشی، دانشگاههای سراسری، آزاد، علمی کاربردی…، به ثروت رسیدن بخشی از جامعه به یمن تجارت و سیاست، جامعه گسستهای از همه نوع و در نتیجه فراموشیها، جامعهای به شدت چند پاره، که هنوز شکاف عمیق میان قطب ثروت و متن مردم و توزیع نابرابر درآمدها مولد خشونت است، خشونت عینی یا سمبولیک،… جامعهای که شاهد ورود وسیع کالاهای فرهنگی از همه نوع شده اما ورود این کالاها و مصرفشان از جانب اقشار مرفه اجتماعی در چهارچوب استراتژی تشخص یافتن و متمایز نمودن خود با متن مردم میتواند تحلیل شود و نه الزاما بالا رفتن سطح فرهنگی، در جامعهای کمونوتر (
communautaire
) که خانواده و تبار و خویشاوندی و اصل و نسبها هنوز سهمیه ایجاد میکنند، سهمیه اجتماعی و همچنین سهمیه فرهنگی… در این جامعه، مفاهیمی چون «توزیع نابرابر سرمایه فرهنگی»، «اموال سمبولیک»، «قابلیتها»، «منش یا عادتواره»، «تشخص»، که کلیدهای فهم جامعهشناسی هنر پیر بوردیو هستند، کاربرد بسیاری مییابد.
در میان بیش از سیصد اثری که امروز در کتابشناسی بوردیو از آن نام میبرند، هنر یکی از مسائلیست که وی بدان بسیار پرداخته و آثاری چون «قواعد هنر» (۱۹۹۲)، که تاملی در خصوص تفسیر امور هنریست، دو پژوهش میدانی به سفارش کداک در مورد کاربردهای اجتماعی عکاسی و یکی هم تحت عنوان «عشق به هنر: موزههای هنر اروپایی و مخاطبینشان» (۱۹۶۶) به سفارش موزههای اروپا، و همچنین سخنرانیها و مقالاتی بسیار در خصوص تلویزیون، ادبیات، ژورنالیسم، هنرمند…. بخشی از میراثیست که بوردیو برای جامعهشناسی هنر به جا گذاشته است. نتیجه این تحقیقات در یک کلام این بود: توزیع نابرابر سرمایههای فرهنگی در جامعه و تملک این سرمایهها توسط «وارثین»، آنها که در خانواده و محیطی فرهنگی رشد کردهاند، به طور طبیعی سرمایههای فرهنگی، اجتماعی و سمبولیک را به ارث بردهاند، با این حوزه خویشاوندی دارند، زبانش را میدانند، و رفتن به موزه، شرکت در کنسرت موسیقی، تئاتر و گالری نقاشی… در آنها یک عادت ثانویه است. بوردیو در اینجا به نحوی به تجربه فردی خویش اشاره میکند. به تجربه یک فرزند فقیر شهرستانی که در یکی از عالیترین نهادهای آموزشی پاریس قبول میشود.
در اینجا من تلاش خواهم کرد مهمترین خطوط این جامعهشناسی را تنها از دو منظر: هنر و مخاطبین هنر بررسی کنم و وجوه دیگر که به جایگاه هنرمند، اثر هنری و واسطههای هنری اختصاص دارد را به بعد واگذارم. دریچههایی برای ورود به آنچه که بوردیو «میدان هنری» مینامد.
نخست از منظر نسبت جامعهشناسی و هنر: جامعهشناسی و هنر از نظر بوردیو زوج موفقی نبودهاند. ناموفقیت این همزیستی مشترک را اما در تحلیل بوردیو، هم باید به حساب هنر نوشت و هم به حساب جامعهشناسی، (این بحث آغازین بوردیو درکنفرانس وی در مدرسه عالی هنرهای دکوراتیو در آوریل ۱۹۸۰ است). به حساب هنر، چرا که دنیای هنر، دنیای یکسری باورهاست: باور به استعداد هنری، به ذوق و سلیقه ذاتی، به هنرمند که آفریننده است و خلاق…، و این دنیا با ظهور جامعهشناسی که لازمه کارش، تجزیه این مفاهیم و تحلیل این باورها، متعین کردنشان از نظر اجتماعی و افسون زدایی از آن است در تضاد است. رویکرد جامعهشناسانه، متاثر از سنت دورکهیمی این باورها را به امر اجتماعی تقلیل میدهد و با تحلیل و ترجمان اجتماعی هنر، آن را نسبی میکند. در نتیجه هنر– همچنانکه مذهب- یکی از حوزههاییست که بیشترین مقاومت را در برابر رویکرد جامعهشناسانه دارد. به این دلیل که اولاً مدعی «خاص بودن» و همچنین مدعی «جهانی بودن» است، ارزشهایی که جامعهشناسی مشخصاً در برابر آن قرار گرفته است.
«آفرینندگان یا خالقین را چه کسی خلق میکند؟» این عنوان یکی از سخنرانیهای بوردیوست. این سوالیست که در متن خود پاسخی را نیز القا میکند و با آنچه که «ویژگی خاص هنرمند و هنر» مینامند، انقطاع ایجاد میکند. اگر هنرمند خالق است، این خالق مگر نه اینکه خود مخلوق یک فرایند است؟ در اینجا بوردیو به سوالی اشاره دارد که مارسل موس، وقتی که بعد از مطالعات بسیار در خصوص اینکه پایه قدرت جادوگر چیست، به نتیجه نمیرسد و مستاصل میشود، طرح میکند. موس میپرسد؟ بالاخره چه کسی جادوگر را میسازد؟ و بوردیو به تبع موس، سوال میکند: چه کسی این قدرت را به هنرمند میدهد؟ بوردیو «سوژه خلاق» را توهم میخواند و به نقد نبوغ هنرمند که افلاطون معتقد است خدادادیست و کانت متعالی میخواند، میپردازد. این نقد با بازخوانی کار کانت: «نقد قوه داوری» – به فارسی نقد قوه حکم ترجمه شده است- در اثر بوردیو تحت عنوان «تمایز» (۱۹۷۹) با عنوان فرعی «نقد اجتماعی داوری» – انجام میشود. در «تمایز»، بوردیو سومین نقد کانت را به پرسش میکشد. نقد توهم استعداد ذاتی، هوش خدادادی، باور به جهانی بودن داوری زیباشناسانه و سلیقه و نبوغ هنرمند که از نظر اجتماعی متعین نیست و تنها از منظر زیباشناسانه تحلیل میشود. بوردیو نشان میدهد که سلائق، قضاوتها و استعدادهای افراد نیز امری اجتماعیست و در نتیجه فرایند اجتماعی شدن وی و عاداتیست که در طول زندگیش کسب کرده است و در نتیجه به جایگاه هر فرد در جامعه بستگی دارد. از اینرو به جای طرح مساله هستی و ذاتشناسانه (
ontologique
) در خصوص هنر و استعداد و ذوق هنری میبایست مساله تاریخی و جامعهشناسانه را جانشین کرد.
در نتیجه هنر – همچنانکه مذهب- با خاص و جهانی خواندن خود، با میلش به فراروی از تعینات اجتماعی و تاریخی و استعلایی خواندن سرشت زیبایی، با جامعهشناسی که کارش از آسمان به زمین کشاندن مفاهیم است، درگیر میشود و از اینرو تجربه زیست مشترک این دو، تجربه موفقی نیست. در این تحلیل، زیباشناسی متهم میشود که واقعیت اجتماعی هنر را به بهانه استقلال و خودمختاری این حوزه، پنهان میکند. این افسون زدایی از خلاقیت هنری، ذوق هنرمند و رفتارهای فرهنگی را به «بدبینی جامعهشناسانه» نسبت میدهند. جامعهشناسی که همه چیز را محصول و فرآورده جامعه میداند و به امر اجتماعی تقلیل میدهد. در سخنرانی خود در کلژ دو فرانس، بوردیو به این مساله پاسخ میدهد و میگوید: آنها که بدبینی تحلیل جامعهشناسانه را مثلاً وقتی از قانون بازتولید اجتماعی صحبت میکند، نقد میکنند، مثل کسانی هستند که گالیله را سرزنش کردند که با کشف قانون جاذبه زمین، رویای پرواز را از بین برد.
در عین حال، در تجربه ناموفق زیست مشترک هنر و جامعهشناسی، جامعهشناسی نیز مقصر است. مقصر است از آن رو که اغلب فراموش میکند که تولید هنری خود یک حوزه اجتماعیست که سنتها، قوانین و تاریخ خاص خود را دارد و از خودمختاری نسبی برخوردار است. در اینجا بوردیو از مفهوم حوزه یا میدان (
champs
) استفاده میکند. از نظر وی، در نتیجه فرایند تقسیم کار و تفکیکگذاری امور، جهان باز و کلان اجتماعی به میدانهای کوچک و بسته بسیاری، منجمله میدان هنری، میدان سیاسی، میدان دانشگاهی، میدان دینی…. تقسیم شده است. این جهانهای کوچک یا میدانها، جزئی از جهان اجتماعیاند که به شکل خودمختار عمل میکنند. هر کدام منافع، مباحث، قوانین و اهداف خاص خود را دارند. هر فردی در آن واحد عضو میدانهای بسیاری هست و در هر میدانی جایگاهی متفاوت دارد. شرط ورود به هر میدانی، آشنایی و تسلط با قوانین داخلی آن است. هنر یکی از این میدانهاست. برای ورود به این میدان، باید با فرهنگ آن، زبان و ارزشهایش آشنا بود، در غیر این صورت از آن حذف میشوی و یا مورد خشونت نمادینش قرار میگیری. داشتن «سرمایه فرهنگی» یعنی مدارک و تحصیلات، «سرمایه اجتماعی» به معنای مناسبات و روابط اجتماعی، و «سرمایه سمبولیک» همچون نام و نشان و افتخارات، که بوردیو در برابر مفهوم «سرمایه اقتصادی» مارکس قرار میدهد، عملاً پیش شرط ورود به این میدان است.
در اینجا بوردیو به نقد تقلیلگرایی مارکسیسم عامیانه و نقد تئوری سنتی «هنر- بازتاب» (
reflet
) که تعلقات فرهنگی و آثار هنری را تنها بازتاب و انعکاسی از پایگاه طبقاتی میخواند و در خلاقیت هنری تنها منافع طبقاتی را جستجو میکند، میپردازد. با سه مفهوم «خودمختاری میدان هنری»، «سرمایه فرهنگی» در برابر «سرمایه اقتصادی» و همچنین «مشروعیت» در برابر «استثمار»، که نشان میدهد چطور اقشار پایینتر اجتماع، ارزشهای طبقه حاکم را درونی کرده و میپذیرند و با آن ارزشها به قضاوت و نقد خود میپردازند، جامعهشناسی هنر بوردیو خود را از تعینگرایی اقتصادی مارکسیسم عامیانه متمایز میسازد.
«بازتولید» (
reproduction
) – یا تولید مثل- یکی دیگر از مفاهیم کلیدی جامعهشناسی بوردیو است. در اثر خود تحت عنوان «وارثان» (۱۹۶۴)، و همچنین «بازتولید» (۱۹۷۰)، بوردیو نهادهای آموزشی را به عنوان ارگانهای «بازتولید ساخت توزیع سرمایه فرهنگی» مورد نقد قرار میدهد و از توزیع نابرابر سرمایه فرهنگی و سرمایه اجتماعی سخن میگوید. از نظر وی سیاست دمکراتیزاسیون نهادهای آموزشی- مدرسه یا دانشگاه- با هدف تخفیف نابرابریها و در دسترس عموم قرار دادن فرهنگ و دانش شکست خورده است و نهادهای آموزشی عملاً همان ساخت سنتی توزیع سرمایه فرهنگی را رعایت کرده و نظم پیشین را بازتولید میکنند، در نتیجه از این نهادها باز همان «وارثان» هستند که با موفقیت سیر آموزشی خود را طی میکنند و از کنکور-مسابقه- فرهنگی، سربلند بیرون میآیند. چرا که فقط سرمایه اقتصادی نیست که منشا نابرابریست، «سرمایه فرهنگی» نیز هست: میزان تحصیل فرد و خانوادهاش و امکان دسترسی به آنچه که بوردیو «اموال سمبولیک» (فرهنگ، زبان، درک زیباشناسی) مینامد، به امکانات مالی ارتباط ندارد بلکه مشخصاً به «عاداتواره»، «خصلت» یا «شیوه بودن» وی نیز بستگی دارد. اینها معادلهاییست که در زبان فارسی برای برگرداندن مفهوم (
habitus
)، یکی دیگر از مفاهیم کلیدی جامعهشناسی بوردیو، از آن استفاده شده است. این «خصلت»ها یا «شیوه بودن» به مجموع عاداتی اطلاق میشود که فرد را به شکل ناخودآگاه در رابطه با یک محیط قرار میدهند و در ورود هر فرد به جهانهای متفاوت اجتماعی (فرهنگ، هنر، سیاست، دانشگاه…) نقش تعیین کننده دارند. در جامعهشناسی معرفت-دانش- بوردیو که بر مفهوم پراتیک-منش- مبتنی ست، قیود و تعینات اجتماعی کمتر در حوزه اعتقادات ما جلوه میکنند بلکه مشخصاً در رفتار و عادات ما خود را بارز مینمایند. این خصلتها و عادات ثانویه، حاصل تربیت و فرایند اجتماعی شدن ماست که در رفتارمان به صورت ناخودآگاه در آمده و بعد به شکل استعداد طبیعی، سلیقه و ذوق نمود مییابد. در نتیجه برخورداری از این استعدادها و یا محروم بودن از آن ذاتی نیست بلکه به فرایند اجتماعی شدن ما بستگی دارد. مانعی ناپیدا، پنهان که عملاً به عنوان سد ورود افرادی به «حوزه»ی فرهنگ و هنر است که از این سرمایهها محرومند و به طور طبیعی آن را به ارث نب
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 