پاورپوینت کامل تلاش برای دیالوگ میان جهان سنتی و دنیای مدرن ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تلاش برای دیالوگ میان جهان سنتی و دنیای مدرن ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تلاش برای دیالوگ میان جهان سنتی و دنیای مدرن ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تلاش برای دیالوگ میان جهان سنتی و دنیای مدرن ۱۰۹ اسلاید در PowerPoint :
وقتی از آینده صحبت می کنیم، دو آینده را باید از هم تفکیک کنیم: «آینده ما ایرانیان» و «آینده جامعه جهانی». البته بین این دو مرزی قاطع وجود ندارد چرا که با شدت و حدت گرفتن سرعت شکلگیری تاریخ جهانی و اضمحلال تاریخهای بومی و محلی، میان سرنوشت ما با سرنوشت دیگر نقاط جهان (با هژمونی و سرکردگی تمدن غرب) ربطی بسیار وثیق وجود دارد. با این وصف، میان این دو پرسش باید تمایز قائل شد:
وقتی از آینده صحبت می کنیم، دو آینده را باید از هم تفکیک کنیم: «آینده ما ایرانیان» و «آینده جامعه جهانی». البته بین این دو مرزی قاطع وجود ندارد چرا که با شدت و حدت گرفتن سرعت شکلگیری تاریخ جهانی و اضمحلال تاریخهای بومی و محلی، میان سرنوشت ما با سرنوشت دیگر نقاط جهان (با هژمونی و سرکردگی تمدن غرب) ربطی بسیار وثیق وجود دارد. با این وصف، میان این دو پرسش باید تمایز قائل شد:
الف. در تفکر شریعتی چه عناصری وجود دارد که در تفکر آینده ما ایرانیها به میراث خواهد ماند و گرد فراموشی بر آن نخواهد نشست؟
ب. آیا در اندیشه شریعتی عناصری وجود دارند که با تفکر آینده بشری در سطح جهانی هم سوییهایی وجود داشته باشد؟
پس ما باید به دو اعتبار درباره نسبت تفکر شریعتی با تفکر آینده صحبت کنیم. قبل از ورود به بحث توجه به دو نکته بسیار اساسی است: اولاً، همانگونه که مرحوم فردید به درستی بر آن تأکید داشت، «صدر تاریخ ما، ذیل تاریخ غرب است». لذا به دلیل فاصله تاریخی ای که بین ما و غرب وجود دارد چه بسا امری برای ما در حکم آینده باشد اما برای غرب در حکم گذشته. مثلاً بسیاری از روشنفکران ما آرزومند ایجاد «نهضت روشنگریِِ» دوباره ای در ایران و ظهور جریانی ضد سنت در جامعه ما هستند تا عقل از اسارت سنت آزاد شده، نیروهای نقد بسط یابند.
اما آن چه آرزویی برای روشنفکران و بخشهای وسیعی از نسل جوان و جامعه ما و لذا به منزله طرحی برای تحقق آینده ماست یعنی ایجاد یک نهضت روشنگری برای غرب امری مربوط به گذشته است. ثانیاً، همانگونه که اشاره شد، در روزگار ما اتفاق بزرگ دیگری در حال روی دادن است و آن این که «تاریخهای محلی» در سراسر جهان، از جمله در جامعه ما، در حال از بین رفتن است. یعنی امر محلی تا حدود زیادی ـ و صد البته نه مطلقاً ــ در امر جهانی مستحیل می شود و ما شاهد شدّت و حدّت گرفتن سرعت شکلگیری تاریخ جهانی در قیاس با سده ها و حتی دهههای پیشین هستیم. لذا تفکر آینده در ایران با تفکر آینده در جهان تا حد زیادی، اگر چه نه به نحو کامل و مطلق، همپوشانی پیدا کرده است.
اگر به این دو نکته توجه کنیم، میتوانیم به این پرسش که در تفکر شریعتی چه عناصری برای آینده وجود دارد در افق روشنتری بیندیشیم و در دو محور بدان پاسخ گوییم: یکی این که شریعتی برای آینده تفکر ما ایرانیها چه ارمغانهایی دارد؟ و دوم این که در اندیشه شریعتی چه عناصری وجود دارد که با روند تفکر جهانی همافقی و همسویی دارد؟
در پاسخ پرسش نخست باید گفته شود شریعتی برای ما دستاوردهایی مهم و صرف نظرناکردنی به ارمغان داشته است. او این درس بزرگ را به ما داد که ما می توانیم با جهان مدرن برخوردی فعال داشته باشیم. مواجهه او با جهان مدرن، در قیاس با مواجهه سنت گرایان ما سنتگرایان در معنای عام و کلی و نه در معنای خاص و فنی کلمهــ که مواجهه ای منفعلانه و عکس العملی است، بسیار فعّال و از سنخ نوعی کنش است و نه واکنش.
شریعتی، برخلاف سنتگرایان، عالَم و زیست جهان مدرن را به رسمیت می شناسد اما در عین حال می خواهد به جامعه ایرانی بر اساس سنت تاریخی و فرهنگی خودش نوعی هویت نیز ببخشد. اما سنتگرایان به هیچ وجه جهان مدرن را به رسمیت نشناخته، مدرنیته را نوعی عارضه در حیات بشری تلقی می کنند. سنتگرایان از مواجهه با جهان مدرن و اجتنابناپذیری آن می گریزند و در هراس از عالم مدرن به جهان شبه تاریخی اسطوره ای خودشان که در سنت تاریخی ما مستتر است، پناه می برند.
این در حالی است که شریعتی زیستن در جهان مدرن را کاملاً به رسمیت می شناسد. آینده ما ایرانیان بی تردید در گرو مواجهه فعالانه با عالم مدرن خواهد بود و هر گونه برخورد طردی، ضدی، واکنشی و منفعلانه سنتگرایان با عالَم مدرن با شکست حتمی مواجه شده و خواهد شد. آینده ما نوعی بازگشت به مواجهه فعالانه با مدرنیته است و این نحوه مواجهه فعالانه با عالم مدرن یکی از دستاوردهای بزرگی است که شریعتی برای جامعه سنتی ما به ارمغان آورده است.
ویژگی دیگر اندیشه شریعتی این است که وی می کوشد میان جهان سنتی و دنیای مدرن، دیالوگ برقرار کند. شریعتی نه می خواهد عالم سنت را بر عالم مدرن تفوق ببخشد و نه در صدد است جهان مدرن را بر دنیای سنت چیره کند، در حالی که سنتگرایان ما، دُون کیشوت وار، با اسب چوبین باورهای تئولوژیک و ایدئولوژیک، بیهوده می کوشند باورها و اعتقادات سنتی را به شکلی خام اندیشانه، کودکانه و پوپولیستیک بر جهان مدرن حاکم کنند، امری که صدالبته سودایی محال است و در مقابل، بسیاری از روشنفکران ما نیز تلاش می کنند سنت را در دل مدرنیته مستحیل کنند.
ویژگی اساسی شریعتی کوشش در راه نقد توأمان مدرنیته از منظر سنت و مواجهه با سنت از منظر عقل مدرن است. این برقراری رابطه دیالکتیکی میان سنت تاریخی و عقلانیت مدرن شاخصه اصلی تفکر شریعتی است که وی را هم از غالب روشنفکران ما و هم از سنتگرایان ما تا حدود بسیار زیادی متمایز میکند. نمی گویم شریعتی یک نظام وجودشناختی و معرفتشناختی کاملاً متقن را به ما عرضه میکند، اما او افق و جهتگیریهای کلی را به ما نشان میدهد و همین جهتگیری کلی، یعنی تلاش به منظور برقراری نوعی رابطه دیالوگی و دیالکتیکی میان سنت و مدرنیته، بی آن که به سیطره بخشی یکی بر دیگری منتهی شود، برای ما دستاورد بسیار بزرگی است.
شریعتی، برخلاف غالب سنتگرایان ما رویدادگی تاریخی، و لذا اجتناب ناپذیری و گریزناپذیری مدرنیته را به خوبی دریافت و برخلاف غالب روشنفکران ما واقعیت این اجتناب ناپذیری و گریزناپذیری را به منزله یک حقیقت تلقی نکرده، بر اساس نوعی هیستوریسیسم (قول به اصالت تاریخ) و فهم خطی از تاریخ به انکار اصالت اراده و تفکر انسانی در برابر جبر تاریخ نپرداخت ، در همان حال، تکیه بر اصالت انسانی، وی را به نوعی ولونتاریسم یا اراده گرایی خام و کودکانه سوق نداد.
کار بزرگ شریعتی این است که سنت تاریخی ما را وارد افق معنایی جهان و عقلانیت مدرن می کند. برای مثال، فرض کنید درکی که شریعتی از مفهوم «آزادی» دارد در هیچ یک از سنتگرایان ما دیده نمی شود. او دین و سنت تاریخی را به نحوی فهم و عرضه میکند که با آزادی که از مقوِّمات جهان مدرن است، سازگار است. این یکی از مسائل اساسی جهان و نیز جامعه ماست که اگر بصیرتهای بنیادین سنت تاریخی به نحوی عرضه شوند که نتوانند خودشان را با مقوِّمات عالم مدرن سازگار کنند، بی تردید رانده خواهند شد و این اتفاقی است که در جامعه ما افتاده و خودش را به شکل بحرانهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نشان می دهد.
هگل معتقد است دوران مدرن در اساس عبارت است از «آزادی سوبژه». آزادی سوبژه خودش را در سه رویداد اصلی و قوام بخش عالَم مدرن نمایان می سازد: اول: «پروتستانتیسم» یعنی آزادی سوبژه از اوتوریته های دینی؛ دوم: «نهضت روشنگری» یعنی آزادی سوبژه از سیطره و تفوق مرجعیت سنت تاریخی؛ و سوم: «انقلاب کبیر فرانسه» یعنی آزادی سوبژه از اتوریته های قدرتهای سیاسی اجتماعی، فئودال ها و پادشاهان. ما این هر سه عنصر را به نحوی در شریعتی می بینیم.
آن چه شریعتی به عنوان «پروتستانتیسم اسلامی» مطرح می کند به معنای آزادی سوبژه از اتوریتههای مذهبی است. همچنین گامهای بلندی که وی با کاربرد روشهای پدیدارشناسی تاریخی و تحلیلهای تاریخی و جامعهشناختیــ به جای تکیه بر تفکر تئولوژیک و استناد به توجیهات به اصطلاح الهی ــ در مواجهه اش با سنت تاریخی در جهت «تخریب تئولوژی» برمی دارد و مخالفتش با اسلام موروثی و «تقلید» که به معنای آزادسازی عقلانیت از انقیاد مقلدانه و ناآگاهانه اش در برابر مرجعیت سنت است و نیز تأکیدش بر مفهوم «آزادی» در برابر قدرت های سیاسی و اجتماعی و فهم و تفسیر سنت تاریخی در هماهنگی با این مفهوم، که یکی از مقوِّمات بنیادین عالم مدرن است، جملگی هماهنگ با عالم مدرن هستند، بی آنکه این هماهنگی به سیطره عقلانیت مدرن بر روح و حقیقت سنت تاریخی ما بینجامد.
این یکی از بنیادیترین دستاوردهای شریعتی یا لااقل یکی از سترگترین گامهایی است که در جهت ارائه فهمی از سنت تاریخی ما مبادرت ورزیده است که در عین ایجاد هماهنگی میان سنت تاریخی ما و عقلانیت مدرن که مهمترین مسأله تاریخ دوره معاصر ماست به سیطره بخشی عقلانیت مدرن بر سرشت و روح سنت تاریخی ما نمی انجامد.
اما نسبت تفکر شریعتی با تفکر آینده به نکاتی که در بالا اشاره شد محدود نمی شود. هسته مرکزی و یکی از محوری ترین عناصر فکری شریعتی دعوت وی به منظور تجدید عهد ما با سنت تاریخی خودمان است. کاملاً آشکار و بدیهی است که ما نمی توانیم به سنت تاریخی مان «به همان شکل که بود» بازگردیم. دعوت به سنت تاریخی در همان شکل و شمایلی که بود، امری نابخردانه است. شریعتی میکوشد در سنت تاریخی ما نشانه هایی را برای پیدا کردن راه در عالَم مدرن بیابد. این همان کوششی است که در رمانتیستهای آلمانی، در اندیشمندی چون کیرکه گور یا در متفکرانی چون نیچه، هوسرل یا هایدگر نیز در مقابله با بحرانهای حاصل از مدرنیته و سیطره عقلانیت مدرن و تفکر تکنولوژیک دیده می شود.
گوته، از شاعران برجسته جنبش رمانتیسم آلمانی، از دوران مدرن به منزله زمانه ای یاد می کند که خداوند دیگر از خلقت انسان خشنود نیست و هولدرلین از «زمانه عسرت» سخن میگوید، زمانه ای که خدایان پیشین از جهان ما رخت بربسته اند و هنوز خدایی تازه نیامده است. دیگر متفکران این جنبش هر یک به نحوی غربیان را به رجوع به سنت تاریخی خودشان دعوت می کنند و در تقابل با سیطره جهان بینی و ارزشهای عصر روشنگری که بر اساس آن قرون وسطا دوران سیاهی و تاریکی تلقی شده، در مقابل، روزگار جدید عصر روشنایی و روشنگری نامیده می شود موضع میگیرند و قرون وسطا را عصری می دانند که در آن فرهنگ، از عمق، وحدت، هماهنگی و یکپارچگی بیشتری برخوردار بوده است.
کییرکهگور سیطره عقلانیت علمی و تکنولوژیک جدید را منتهی به سیطره «اگزیستانس مجازی و غیراصیل» می داند و در یک چنین جهانی خواهان بازگشت به مسیح و همزبانی و همزمانی با اوست. نیچه نیز خواهان تجدید عهد با عصر تراژدی یونانی و بازگشت به نگرش دیونوسیوسی در برابر غلبه نحوه نگرش آپولونی در روزگار سیطره تفکر متافیزیکی است که به تمدن غرب کنونی انجامیده است. هوسرل و هایدگر نیز هر یک غرب جدید را به تجدید عهد با متفکران پیشاسقراطی دعوت می کنند. اما آیا ما می توانیم شاعران و متفکران بزرگ جنبش رمانتیسم آلمانی یا متفکرانی چون کییرکهگور و هوسرل یا ابرفیلسوفانی چون نیچه و هایدگر را متفکرانی عقب مانده و دعوت آنان مبنی بر تجدید عهد با سنت تاریخیشان را دعوتی ارتجاعی تلقی کنیم؟
به اعتقاد من «دعوت به تجدید عهد با سنتهای تاریخی» در اندیشه متفکران بزرگ روزگاران ما قابل پیگیری است و فراخوانی شریعتی نیز از جامعه خودش به منظور «بازگشت به خویش» و «تجدید عهد با سنت تاریخی» کاملاً همسو با دعوت این متفکران و معلمان راه آینده است. اما این دعوت از سوی روشنفکران عقب افتاده و منحط ما به منزله امری ارتجاعی تلقی شده، تا آنجا که با ادبیاتی بسیار پوپولیستی و مبتذل گفته میشود این «بازگشت به خویش» «بازگشت به خیش» است
از آنجا که بخش وسیعی از نسل جدید و روشنفکران ما دچار ابتذال و انحطاط تاریخی در عرصه نظر و تفکر گشته اند، این دعوت را نیز منحط فهم می کنند. قاعدتاً این نیز انتظاری نابجا و بی معناست که ما از یک متفکر شرقی چون شریعتی توقع می داشتیم که وی نیز در تقلید از نیچه، هوسرل و هایدگر ما را به اندیشه های سوفوکلس، هراکلیتس، پارمنیدس یا اسطوره های یونانیای چون دیونوسیوس یا سیزیف فرا می خواند. شریعتی، به درستی جامعه و فرهنگ انحطاط یافته جامعه خودش را به تجدید عهد با سنت تاریخی خود همین جامعه فرا خواند.
از نکات دیگر این است که شریعتی میکوشد سنت تاریخی ما را از چنگ انحصارطلبان و متولیان رسمی آن رهایی بخشد. این موضوع، یعنی رها شدن سنت تاریخی از چنگال متولیان رسمی بیگانه از آن، به اعتقاد من، یکی از عناصر مهم تفکر آینده است. اگر در آینده معنویتی ظهور کند، بیتردید مستقل از چارچوب متولیان رسمی دین خواهد بود. در حاشیه تاریخ متافیزیکِ بالذات سکولارِ دوره جدید غرب نیز یک نوع تلاش به منزله آزادسازی دین از دست کلیسا و متولیان رسمی آن دیده می شود.
کانت در برابر دین شریعت محور کلیسایی که با آن به مخالفت می پردازد، نوعی دیانت را مطرح و از آن دفاع می کند که جوهره و اساسش اخلاق است و جوهره دین را نه انجام شعائر کلیسایی بلکه شنیدن ندای حکم مطلق اخلاقی عقلِ عملی محض برمی شمارد. در این دعوت نوعی گرایش لوتری مبنی بر این که «هر کس کشیش خویش است» کاملاً آشکار است. کیرکه گور با کلیسا درمی افتد و از ایمان مسیحی در تقابل با کلیسا دفاع میکند. حتی نیچه آنتی مسیح میان «مسیح» و «مسیحیت» تمایز آشکاری قائل است.
در تفکر پستمدرن همه اتوریتهها و تمام سلسله مراتبها فرو می ریزد و هیچ نهاد و هیچ روایتی به منزله نهاد برتر یا فراروایت پذیرفته نمی شود. در عمق اندیشه هایدگر نوعی معنویت عمیق موج می زند اما از آنجا که نحوه تفکر او با اندیش ههای تئولوژیک کلیسایی فاصله زیادی دارد بسیاری روح دینی این تفکر را درنیافته، به اشتباه آن را اندیشها ی سکولار تلقی می کنند. در اندیشه همه این متفکران بزرگ، که اندیشه هایشان بی تردید از عناصر قوام بخش تفکر حال و آینده ماست، چیزی هست که با روح اندیشه شریعتی کاملاً همسو و هم افق است و آن فاصله گرفتن از نظامهای رسمی تئولوژیک و متولیان رسمی سنت است بی آنکه این فاصله گذاری ضرورتاً به معنای پشت کردن به سرشت و حقیقت سنت تاریخی باشد. با تعابیر کیرکه گور به خوبی این روند را می توان صورتبندی کرد. او ما را به این حقیقت فراخواند که قصه پاپ و قصه مسیح یکی نیست و ما باید مسیح را از زندان کلیسا نجات دهیم.
از دیگر عناصر مهم تفکر شریعتی آموزه «جنگ مذهب علیه مذهب» اوست. این آموزه، هم در آینده ما ایرانیان نقش مهمی خواهد داشت و هم همسو با اندیشههای متفکران بزرگ معاصر جهان است. یعنی برخلاف سنتگرایان اهل نظامهای تئولوژیک که سنت را یکپارچه فهمیده، از آن به نحو یکپارچه دفاع می کنند و بر خلاف بسیاری از روشنفکران سکولار ما که به تبعیت از عقل روشنگری، موضعگیری ضد سنت داشته، سنت را به نحو یکپارچه انکار میکنند، شریعتی به درستی و به خوبی به ما نشان داد که سنتهای تاریخی امری یکپارچه نیستند و در هر سنت تاریخی، از جمله سنت تاریخی ما عناصر و نیروهای بسیار منفی، ویرانگر و بازدارنده تاریخی در کنار عناصر و نیروهای بسیار مثبت، متعالی و سازنده تاریخی به نحوی توأمان و درهم تنیده وجود دارند.
همین تأکید شریعتی بر یکپارچه نبودن سنت و وجود شکاف در آن، یعنی همان چیزی که وی در آموزه «مذهب علیه مذهب» خویش بیان داشته و فرضاً در تقابل نمادین «تشیع علوی و تشیع صفوی» آن را نشان می دهد، یکی دیگر از هسته های مرکزی و عناصر تعین بخش اندیشه شریعتی است. این شکاف را نه سنتگرایان ما و نه روشنفکران ما درک نکرده، می کوشند آن را نادیده بگیرند. از زمان ظهور عقلانیت جدید و عقل روشنگرانه، که ضدیت با سنت تاریخی از عناصر اصلی و قوام بخش آن بوده است، نقدهایی بسیار جدی در برابر این عقلانیت صورت گرفته است. در روزگار ما سیطره عقل روشنگرانه و درک یکپارچه آن از سنت و موضعگیری ضد سنت آن دیگر به پایان رسیده است. آنان که از مواضع ضد سنت روشنگری به مقابله و انکار حرکت شریعتی می پردازند در واقع نسبت به تأخر و عقب ماندگی تاریخی خویش ناآگاهند. درست است که شریعتی ما را به تجدید عهد با سنت فرا میخواند اما فراموش نکنیم که او در همان حال رادیکالترین انتقادها را به سنت تاریخی و سنتگرایان ما کرده است، انتقاداتی که حتی از زبان روشنفکران سکولار ما کمتر شنیده شده است.
شریعتی می کوشد به درکی غیرتئولوژیک و در همان حال به فهمی وجودی (اگزیستانسیل)، پدیدارشناختی و تاریخی از دین نزدیک شود. به دلیل همین رویکردهای پدیدارشناسانه و تاریخی و کاربرد روشها و تبیینهای تاریخی و جامعه شناختی در درک سنت و بسیاری از حوادث تاریخی و مفاهیم بنیادین عالَم سنت است که با تفکر او بسی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 