پاورپوینت کامل فریا فرّه در شاهنامه فردوسی ۷۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل فریا فرّه در شاهنامه فردوسی ۷۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فریا فرّه در شاهنامه فردوسی ۷۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل فریا فرّه در شاهنامه فردوسی ۷۲ اسلاید در PowerPoint :
حکیم توس در کتاب گرانسنگ و جاودانه خود شاهنامه با بیان حماسهها و رخدادهای تاریخی ایرانیان به شرح زندگانی بزرگانی از فرزانگان ایرانزمین پرداخته است.
حکیم توس در کتاب گرانسنگ و جاودانه خود شاهنامه با بیان حماسهها و رخدادهای تاریخی ایرانیان به شرح زندگانی بزرگانی از فرزانگان ایرانزمین پرداخته است.
آنچنان سیمای اهورایی برخی از آنان را به نظم آورده که بهراستی شکوهی از فرزانگی خردمندان و افتخاری برای ایرانیان و دوستداران فرهنگ و تمدن ایران است.
این چهرههای اهورایی گاه در سیمای پادشاهانی فرزانه و خردمند و زمانی در سیمای پهلوانانی زورمند و دادگر است. به باور ایرانیان شاهان ایرانی دارای (۷ فرّه ایزدی) بودهاند و به یاری این فرّه ایزدی به پادشاهی برگزیده شدهاند و با دشمنان ایران و ایرانی و اهریمن فریبکار به نبرد و ستیز جاودانه برخاستهاند.
سیمای این فرزانگان خردمند به گونهای از نور و تقدس در هم میتند گهگاه سیمای آنان به مانند سیمای پیامبران الهی به تصویر آمده است، رفتار و کردار آنان، سخن و اندیشه آنان، آنگونه در راستای خرد، دانایی، داد و دادگری و دانش و فرهنگ و پهلوانی و زورمندی است که این کردارها و رفتارها جز از برگزیدگان خداوند قابل تصور نخواهد بود.
«فر» یا «فرّه» نور، نیرو، توان، اندیشه، شکوه اهورایی و خداوندی است که از سوی او به بندگان برگزیده بخشیده شده است. این فرّه، ویژه شاهان نبوده بلکه با این فرّْه ایزدی پهلوانانی از ایرانزمین زاده و زندگانی کردهاند. این فرّه شامل سرزمین ایرانشهر نیز گشته و از ایرانزمین به عنوان سرزمینی مقدس از سوی خداوند و اهورامزدا یاد شده است.
کتاب «دینکرد» از کتابهای دینی زرتشتیان میباشد. در کتاب پنجم دینکرد و در فصل ۴ درباره برگزیدگی و برتری تخمه ایرانیان آمده است: «… در هنگام تقسیم نژاد مردمان از میان فرزندان «سیامک» خوبخردی و نیکخویی و پیمانداری و سپاسگزاری و آزرم و امیدواری و بخشندگی و راستی و آزدگی و دوست داشتن نیکان و دیگر هنرما، خویشکاری بیشتر در فرواک جایگزین شد و به نواحی دیگر هم رفت.۱ در کتاب دینی زرتشتیان «فرواک» فرزند سیامک است که در شاهنامه از آن گفت و گو نیامده است.
درباره آن که «فرّ» یا «فرّه» چیست، گفتهها فراوان است۲ این واژه گاه به معنای شکوه و بزرگی و گاه از آن به عنوان فروغی نیرومند، آفریده اهورمزدا آمده است. این فر زمانی «فره ایزدی» گاهی فرّه و گاه فره کیانی و گهگاه فرّه آریایی یا فرّه ایرانی و نیز فرّه موبدی و پیامبری است.۳
ز هوشنگ و جمشید و کاوس شاه
که بودند با فرّ و تخت و کلاه
با همراهی این فرّ است که فریدون در مرغزار از شیر «گاور برمایه» میآشامد و میبالد و به سه سالگی میرسد.
سه سالش همی داد ز آن گاو شیر
هشیوار بیدار زنهار گیر
این فرّه که با اوست توان پیروزی بر ضحاک را به او میدهد، پادشاهی دنیا را به او میبخشد و داد و دادگری بر ایرانیان حاکم میشود و نمونه داد و دادگری میگردد.
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی
آنگاه که فریدون پس از چیرگی و پیروزی بر ضحاک به کیفر گناهان، بیدادها و خونهای ناروایی که ریخته شده است و جوانان ناکامی که به قتل رسیدهاند، میخواهد ضحاک را بکشد سروش ایزدی (فرشته) بر فریدون آشکار میشود و او را از کشتن باز میدارد و فرمان ایزد را که به بند کشیدن ضحاک است به فریدون میرساند و ضحاک با ستایش خداوند، ضحاک را در کوه دماوند به بند میکشد.
به دست اندرش آبگون دشنه بود
به خون پری چهرگان تشنه بود
ز بالا چو، پی بر زمین بر نهاد
بیامد فریدون به کردار باد
بر آن گرزه گاو سر، دست برد
بزد بر سرش ترگ بشکست خرد
بیامد سروش خجسته دمان
مزن گفت: کاو را نیامد زیان
همیدون شکسته ببندش چو سنگ
ببر تا دو کوه آیدت پیش تنگ۴
این فرّه ایزدی با بعض این فرزانگان خردمند ایرانی تا پایان حیات ادامه مییابد و با آنان همیشگی و جاودانه میگردد، اما فرد یا افراد دیگر نیز به گونه دیگر نه به گفته پیر خردمند توس به علت گمراه گشتن آنان از سوی اهریمن و گمان آن که خود به خدایی رسیدهاند و مردمان بندگان آنانند، بندگی خود را نزد ایزد به نسیان و فراموشی سپرده و این فرّه از آنان دور میگردد.
جمشید فرزند طهمورث از بزرگان و شاهان ایرانشهر در شاهنامه است با شکوه فرّه ایزدی به پادشاهی برگزیده شده است.
منم گفت با فرّه ایزدی
هم شهریاری و هم موبدی
با یاری این فرّه به دانش ساختن آلات و ادوات جنگ و جنگاوری هم چون تیغ، سپر و برگستوان را فرا میگیرد، بافتن و رشتن را آموخته و به مردمان میآموزد. کاخهای بلند را ساخته و با کشتی کشور به کشور میرود «ز کشور به کشور گرفتی شتاب» میرایی و بیماری از سرزمین ایرانزمین رخت میبندد، داد و دادگری و آسایش و رامش و کامکاری حاکم میگردد اما در فرجامین کار، خود را خداوند میپندارد و گمان میبرد که خورد وخوراک و زندگی مردمان از اوست. با سرافرازی بیخردانه میگوید:
خور و خواب و آرامتان از منست
همان کوشش و کامتان از منست
با فریب اهریمن و خودستایی و ناسپاسی و گردنکشی در برابر اهورمزدا و خداوند فرّه از او جدا و دور میشود:
چو این گفته شد فرّ یزدان از اوی
بگشت و جهان شد پر از گفت و گوی
به جمشید بر تیرهگون گشت روز
همی کاست آن فرّ گیتی فروز
«منی» چون به پیوست با کردکار
شکست اندر آورد و برگشت کار
با «منی» گفتن و جدایی فرّه ایزدی از جمشید، مرگ، بیماری، بیداد، تلخکامی، غم، ناتوانی، جنگ و خونریزی دچار ایرانیان میشود به شومی دور گشتن این فرّه از جمشید، ضحاک آمده، خونریزی، قتل، کشتار، خشکسالی و بیداد بار و بر آن است که در شاهنامه آمده که خود داستان دیگریست. گویی مردمان نیز در این خودستایی و ناسپاسی همتا و شریکند پس کیفر میبینند.
این فرّه همراه پهلوانان زورمند خردپیشه ایران زمین نیز بوده است «پرورش» «زال» بالیدن او نزد سیمرغ به همراه جوجکان سیمرغ و یاری او به زال و فریادرسی سیمرغ در جنگ رستم و اسفندیار، برون آوردن تیرهای نشسته بر تن رستم از سوی سیمرغ و سرانجام راهنمایی سیمرغ بر چگونگی نبرد و کشتن اسفندیار بدون فرّه ایزدی گمانپذیر نیست.
آن دم که رودابه همسر زال به علت سنگینی نوزادی که در شکم دارد با مرگ دست و پنجه میافکند و سیندخت مادر رودابه مرگ دختر خویش را به چشم میبیند با لابه و نیایش زال «سیمرغ» است که فریادرس میشود. شکافتن پهلوی رودابه را به موبدان میآموزد تا رستمزاده شود تا پهلوان با فرّ و اهورایی دیگر شاهنامه باشد.
به بالین رودابه شد زال زر
پُر از آب رخسار و خسته جگر
همان پَرّ سیمرغ آمد به یاد
بخندید و سیمرغ را مژده داد
یکی مجمر آورد و آتش فروخت
وز آن پَرّ سیمرغ لختی بسوخت
هم اندر زمان تیره گون شد هوا
پدید آمد آن مرغ فرمان روا
چنین گفت با زال کین غم چراست
به چشم هژبر اندرون نم چراست
کزین سرو سیمین برماهرو
یکی نره شیر آید و نامجو
بیاور یکی خنجر آبگون
یکی مرد بینا دل پر فسون
نخستین بمی ماه را راست کُن
ز دل بیم و اندیشه را بست کُن
بکافد تهیگاه سرو سهی
نباشد مر او را ز درد آگهی
گیاهی که گویمت با شیر و مشک
بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
بدو مال از آن پس یکی پَرّ من
خجسته بود سایه فر من
رستم دستان به گمان فردوسی توسی از پهلوانان خردمند و فرهمند شاهنامه است. او در میان همه پهلوانان توانمند شاهنامه یگانه و بیهمتاست. در گذر زندگی پهلوانی رستم با جنگاوری او ایران زمین در جنگها پیروز و نام او پهلوانان را به ترس و وحشت میافکند نیم نگاهی به جنگهای ایرانیان با تورانیان این باور را استوار میسازد. شاهنامه بدون رستم دیگر شاهنامه نیست گویی شاهنامه با رستم دستانزاده میشود و با مرگ او پایان میپذیرد ۵
شکوه و خردمندی و دلاوری از رستم است که پس از گذر هزارهها ملای روم همراهی او را آرزومند است و در طلب رستم فرهمند و همراه جاودانهای است تا دل گرفتگی و رنجیدگی صاحب کتاب مثنوی را به آرامش برساند.
زین رهروان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست۶
سیاوش شاهزادهای است همراه با فره ایزدی، نمادی از رستم دیدهای تاریخی قهرمانان ایرانی، بزرگواری است که سیمای او مظلومانه، مرگ او را نیز به عنوان چهرهای شهید در راه داد و دادگری و فرّه ایزدی است. زیبایی او، تن و بالای شکوهمند سیاوش، سودابه همسر کاوس شاه را دیوانه وار شیدای او مینماید به یاری فرّ ایزدی در مقابل این خواهش گناه کارانه سودابه میایستد، برای آن که گمان بد پدر را از خود دور سازد سرافرازانه از میان کوهی از آتش میگذرد.
برای گریز از فریبکاری سودابه گمان به پدر فرماندهی سپاه ایران را با نبرد با تورانیان میپذیرد. پس از پیمان صلح و آشتی ایران و توران فرمان پدر را بر پیمان شکنی برنمیتابد به توران میرود آن جا هم اسیر نیرنگها و حسادتها میگردد، آنگاه که مرگ خویش را نزدیک میبیند به فرنگیس همسر خود سفارش میکند که کودکی را که در بطن دارد پس از زادن کیخسرو نام دهد. اسب خویش را میخواند به او فرمان میدهد که از تورانیان بگریزد تا وقتی که کیخسرو او را بیابد آنگاه به فرمان کیخسرو آید.
سیاوش چو با جفت غمها بگفت
خروشان بدو اندر آویخت جفت
رخش پُر زخون دل و دیده گشت
سوی آخُر تازی اسبان گذشت
بیاورد شبرنگ بهزاد را
که دریافتی روز کین یاد را
خروشان سرش را به ببر درگرفت
لگام و فسارش ز سر برگرفت
بگوش اندرش گفت رازی دراز
که بیدار دل باش و با کس مساز
چو کیخسرو آید به کین خواستن
عنانش ترا باید آراستن
ورا بارگی باش و گیتی بکوب
چنان چون سر مار و افعی به چوب
از آخُر ببر دل به یکبارگی
که او را تو باشی به کین بارگی
بیگناهان بسیار به خاک و خون درگذر زمان تاریخ ایران بر زمین غلطیدهاند پیشبرد و آنان بنا به فرهنگ ایران باستان و شاهنامه فردوسی سیاوش است.
با کشته شدن سیاوش و ریختن خون او از طشت زرین گیاهی برمیآید و میبالد که هنوز درمان بیماری است،نشانگر جاودانگی بیگناهان، خون به ناحق ریخته سیاووش فرهمند است.
نمایانگر ستم و بیداد ستمکاران است که از راه اهورایی سر پیچیده راه اهریمن را برگزیدهاند. هم زمان با کشته شدن سیاوش، گویی روزگار هم درخشم میآید و بر این بیداد با فرزانهای که همراه و همزاد فرّ ایزدی بوده است، میآشوبد. آسمان در غم سیاوش سیاه میپوشد و روی خورشید و ماه پوشیده میشود:
یکی باد با تیره گردی سیاه
برآمد بپوشید خورشید و ماه
همی یکدیگر را ندیدند روی
گرفتند نفرین همه بر گروی
برای جاودانگی این خون مظلوم زمانه، آنگاه که طشت خونین میغلتد، گیاهی سر میآورد که هنوز و هنوز است، به گمان دردمندان، شفای درد آنان است. این سرسبزی گیاه همچنان ادامه یافته و این مظلومترین شاهزاده ایرانی در هالهای از نور و روشنایی در پیچیده که جز به همراه یاوری فرّه ایزدی او ممکن نیست.
ز خاکی که خون
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 