پاورپوینت کامل حقیقت؛ منبعی غیرمصرح در تحقیقات فیلسوفان مسلمان ۸۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حقیقت؛ منبعی غیرمصرح در تحقیقات فیلسوفان مسلمان ۸۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حقیقت؛ منبعی غیرمصرح در تحقیقات فیلسوفان مسلمان ۸۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حقیقت؛ منبعی غیرمصرح در تحقیقات فیلسوفان مسلمان ۸۰ اسلاید در PowerPoint :
تأملی درباره رویکرد فیلسوفان مسلمان به «حقیقت»
فلسفه اسلامی در حکمت متعالیه حقیقت وجود (که خارجیت عین ذات آن است) به دو قسم منقسم است؛ حقیقت من حیث هی هی و به تعبیر دیگر صرف الحقیقه یا بسیط الحقیقه و حقایق مقیدهی وجودی. قسم اول به دلیل بساطت محضی که دارد از هرگونه ماهیتی منزه است، ازاینروی هرگز به ذهن نمیآید. قسم دوم به دلیل تقید به حدود ماهوی، با ماهیات همراه بوده و از ترکیب اتحادی با آنها برخوردار است
تأملی درباره رویکرد فیلسوفان مسلمان به «حقیقت»
فلسفه اسلامی در حکمت متعالیه حقیقت وجود (که خارجیت عین ذات آن است) به دو قسم منقسم است؛ حقیقت من حیث هی هی و به تعبیر دیگر صرف الحقیقه یا بسیط الحقیقه و حقایق مقیدهی وجودی. قسم اول به دلیل بساطت محضی که دارد از هرگونه ماهیتی منزه است، ازاینروی هرگز به ذهن نمیآید. قسم دوم به دلیل تقید به حدود ماهوی، با ماهیات همراه بوده و از ترکیب اتحادی با آنها برخوردار است
مقدمه:
در تکوین و تطور هر اندیشهای که در مکتبی خاص شکل میگیرد، یکی از لوازم تکوین، مخالفتهایی است که با آن میشود. فلسفهی اسلامی نیز عاری و مستثنی نیست و اگر سیر پیشرفتی که اندیشه به سبب مخالفت پیدا میکند بررسی شود چهبسا بیش از موقعی باشد که موضع صلح کل با یک اندیشه وجود دارد. اقل قلیل پیشرفت بر اساس مخالفت، خودنگری و بازبینی و بازاندیشی است؛ فلسفهی اسلامی ازاینجهت مدیون بسیاری از فقها، مستشرقین، عرفا و متکلمین است. در یک تقسیمبندی کلی، مخالفتها با این فلسفه گاه به حال متعلق موصوف است، یعنی پسوند اسلامی و گاه به حال موصوف است، یعنی فلسفه. کسانی که با پسوند اسلامی مخالف هستند خود چند دسته میباشند؛ بعضی از ایشان ترکیب فلسفهی اسلامی را چه ترکیبی وصفی باشد چه اضافی باطل میدانند و بر اساس خیال و گمان خویش آن را مانعهالجمع میشمرند و فلسفه را بههیچروی با دیانت قابل جمع بستن نمیدانند و در خوشبینانهترین حالت، بعضاً فلسفهی اسلامی را به کلام تقلیل میدهند. به نظر میرسد نقطهضعف ایشان در عدم دید تاریخی صحیح و عدم تلازم به بدیهیات عقلی باشد.
نزد هر عقل سلیمی، وقوع، دلیل امکان است. وقتی متن صریح فلسفی در عالم اسلامی در عرض عالم یونانی وجود دارد و این متن چه برآمده از ذات اسلام باشد (ترکیب وصفی) چه برآمده از عالم تمدن اسلامی باشد (ترکیب اضافی)، خود را به ما چنان نشان میدهد که بر کران از معارف یونان، معارفی وجود دارد که در موضوعات و مسائل و حتی مبادی مستقلند؛ چه جای انکار و طرد و رد (با کلیگویی و عدم مراجعه به متن موثق و عقل سلیم) باقی میماند. کسانی که فلسفهی اسلامی را همان فلسفهی یونانی میدانند که به خط تازی از راست به چپ نوشته میشود با کسانی که تشییعجنازه این فلسفه را با تشییعجنازه ابنرشد یکی میدانند و کسانی که دین را در تقابل حداکثری با فلسفه میبینند، دو وجه مشترک عمده دارند: نخست، عدم دید و درک صحیح از تاریخ دین و تاریخ فلسفه و سیر تطور این دو؛ دوم، عدم دید و درک صحیح از موضوعات و مسائل خاص فلسفهی اسلامی. در مقابل گروهی از مخالفین هستند که در خیال خود به نفع دیانت، فلسفه را به قربانگاه میکشانند، اینان دو دستهی کلی از عوام و علما دارند:
عوام از این گروه معمولاً در جهل مرکب به سر برده و نمیدانند که مخالفت کلی با فلسفه مخالفت با عقل است، عقلی که توسط دین اسلام به نحو مطلق امضا شده و در واقع با مخالفتهای تندوتیز خویش مشغول مخالفت با مطلوب خویش هستند و مخالفت با مطلوب، برآمده از جهل مرکبی است که دو وجه دارد، هم نسبت به مطلوب جاری است و هم نسبت به موضوع مورد مخالفت.
و اما علمای این دسته، اهلفضلی هستند که نوعاً دغدغه دین داشته و بر اساس شناختی که از دین دارند به مخالفت با فلسفه میپردازند، مخالفت در این سطح یا به نحو موجبهی کلیه است و یا موجبهی جزئیه، در هر دو صورت معمولاً شناخت لازم و کافی از این فلسفه ندارند و بر اساس احتیاط عمل کرده و در منش خویش برای حفظ دین رد فلسفه را کلاً یا شرطاً تجویز میکنند.
در این مقاله با توجه به انواع و اصناف مخالفتهایی که تا حدی بیان شد سعی بر این است که با طرح و شرح یکی از منابع فلسفهی اسلامی نشان داده شود که جمیع مخالفتها از هر نوع و سطحی، لازمهای اساسی دارد و آن شناخت دقیق و همهجانبه از موضوع مورد مخالفت میباشد.
***
فیلسوفان اسلامی (۱) در اندیشهها و آثار خود به طور عام (شامل طرح و شرح مسائل، موضوعات، مبادی تصوری و تصدیقی) از منابع مختلفی بهره بردهاند،(۲) این منابع بعضاً به طور صریح در متن فلسفی وارد شدهاند و بعضاً به طور مضمر در ضمیر فیلسوف حاضر و در نتیجهی کار وی آشکار گشتهاند.(۳) این مقاله سعی در اثبات منبع و مبنایی غیرمصرح در تحقیقات فیلسوفان اسلامی به نام «حقیقت» دارد،(۴) بنابراین نهاده، ابتدا به شناخت معنای حقیقت در فلسفهی اسلامی و مقایسهی آن با دو مفهوم «نفسالأمر» و «واقعیت» و با توجه به آنچه طرح میشود، به بررسی ملاک صدق در منطق و فلسفه خواهیم پرداخت. در بخش نتیجه، به تلخیص و جمعبندی و ارائهی نظر نهایی میپردازیم.
معانی حق در فلسفهی اسلامی
حق در فلسفه معانی گوناگونی دارد که عمدتاً در ارتباط با هستی به کار میروند: هستی دائم و لایتغیر (قدیم و واجب) و هستی خارجی (عین).(۵) ابنسینا در قالب یک تذنیب در فصل چهارم از نمط چهارم اشارات (انتشارات سروش، صفحه ۲۵۲) چنین میآورد:
کل حق فإنّه من حیث حقیقته الذاتیه، التّی هو بها حق فهو متّفق واحد غیر مشارٌالیه، فکیف ماینال به کل حق وجوده؟
او در این تذنیب که در فضای نمط چهارم در پی اثبات عدم انحصار معنای موجود در محسوس است به بیان ویژگیهای حق میپردازد. حق از جهت حقیقت ذاتیهایی که بدان متحقق است متفق واحد است. باید توجه داشت که در عبارت ابنسینا با اینکه در ابتدا کلمهی کل، عدم انحصار در یک حق را افاده میکند و مشعر بر حقهاست، اما حیثیت حقیقت ذاتیه که تمام حقایق بدان محقق میشوند یکی بیش نیست.(۶) در این عبارت (گرچه زمینهی بحث حقایق خارجی میباشند) با آمدن قید حقیقت ذاتی که حق بدان محقق است، در واقع ابنسینا به بیان اوصاف حقیقت ذاتی پرداخته است: آن متفق واحدی است که مختلفالأجزا نبوده و جزئی اعم از ترکیبی یا تحلیلی بیرون از ذات خود ندارد و نیز غیرمشارالیه است به جهت اینکه دائمی است و با از بین رفتن افراد خود (حقایقی که از او متحققند) زائل نمیشود. بدینترتیب ابنسینا انحصاری برای حقیقت در محسوس و مشار قائل نیست.(۷) به نظر میرسد اگر به جای حق در عبارات فوق «وجود» (مطلق وجود یا وجود مطلق) به کار رود خللی در معنا پیش نیاید؛ چه آنکه تمام اوصافی که برای حقیقت برشمرده است قابل تطبیق «بر» و «با» وجود هستند.
گرچه ابنسینا طرحی از عینیت حقیقت و وجود درانداخته و فیلسوفان دیگر نیز در این باب اشاراتی دارند، ولی اوج این تلقی و دریافت در حکمت متعالیه است که آشکار میشود. آنچه را که ابنسینا با تقسیم حقیقت (حقیقت ذاتیه و حقایق خارجی) بیان داشته در صورتی دقیقتر و منسجمتر از مفاد حکمت متعالیه و وجودشناسی آن قابل برداشت است. در حکمت متعالیه حقیقت وجود (که خارجیت عین ذات آن است) به دو قسم منقسم است؛ حقیقت من حیث هی هی و به تعبیر دیگر صرف الحقیقه یا بسیط الحقیقه و حقایق مقیدهی وجودی. قسم اول به دلیل بساطت محضی که دارد از هرگونه ماهیتی منزه است، ازاینروی هرگز به ذهن نمیآید. قسم دوم به دلیل تقید به حدود ماهوی، با ماهیات همراه بوده و از ترکیب اتحادی با آنها برخوردار است. (۸)
حقیقت ذاتیه مورد اِشعار ابنسینا با صرف الحقیقه یا بسیط الحقیقه در حکمت متعالیه بازطرح شده و این بار ویژگیهای دقیقتری برای آن بیان میشود؛ بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیست بشیء منها. بنا بر تقریر حکیم علیآقا مدرس زنوزی، واژهی کل در این تعبیر به معنای دارایی است و اشیاء یعنی تمامی ممکنات، بسیط الحقیقه دارای کل اشیا است.(۹) مشاهده میشود که بازگشت کل حقایق (حقایق متحقق به حقیقت ذاتیه در لسان سینوی و حقایق مقیده وجودی در بیان صدرایی) به بسیط الحقیقه است. این بازگشت نه تنها تقویم آنها را به صرف الحقیقه میرساند، بلکه تقوم آنها را نیز به صرف الحقیقه میرساند؛ در واقع صرف یا بسیط الحقیقه مالک (نه در معنای اعتباری) و حقایق دارایی (ملک) آن هستند.
بدینترتیب هرگاه در فلسفه سخن از حقیقت شیء و یا حقیقت موضوع فلسفی به میان آید، در واقع مستقیم یا غیرمستقیم به تناسب و ابتنا آنها با بسیط الحقیقه اشاره شده است. باید توجه داشت که اشیا، اجزای بسیط الحقیقه نیستند، زیرا بساطت محض نافی هرگونه جزء و عنصری است، در واقع اشیا و موضوعات اعم از فلسفی و غیرفلسفی در وجود و حضور، ظهور بسیط الحقیقه هستند. در عرفان نظری از معنای بسیط الحقیقه به طور حقیقت و در نهایت حق (حقه الکلمه) منتقل میشوند.
نسبت حقیقت و نفسالأمر
در یک معنا حقیقت (صدق) تطابق با واقع یا نفسالأمر است.(۱۰) اصطلاح نفسالأمر که مورد استفاده عموم حکمای اسلامی بوده است در یک تعریف به معنای ثبوتی عام و فراگیر است که هم شامل وجودهای خارجی و احکام آنهاست و هم شامل ماهیات و احکام آنهاست و هم شامل مفاهیم انتزاعی فلسفی و عدمی است؛(۱۱) ازاینجهت، نفسالأمر تمامی مراتب واقع (عین و ذهن) را در بر میگیرد و در بُعد هستیشناختی مقدم بر آنهاست. چون موضوع فلسفه موجود بماهو موجود است، نفسالأمر تمامی مراتب واقعیت موجود را در بر میگیرد. در بُعد معرفتشناختی نیز نفسالأمر ملاک تطابق حاکی و محکی است؛ در این بُعد نفسالأمر شامل تمامی مراتب قضایای ذهنیه و خارجیه و ملاک صدق آنهاست. ثبوت نفسالأمری در نظر مرحوم علامه طباطبایی اعم از ثبوت واقعی و اعتباری است. توضیح اینکه اشیای موجود دو قسم هستند: یک قسم اشیایی که در اتصاف به موجودیت نیازمند به اعتبار وجود دیگری نیستند و بهاصطلاح به نفسشان موجودند و قسم دیگر اشیایی که برای اتصاف به موجودیت به اعتبار وجود نیازمندند. (۱۱) ملاحظه شد که در نظر ایشان ثبوت نفسالأمری به جهت شامل بودن جمیع مراتب واقع اعم از ثبوت واقعی و اعتباری است؛ بنابراین میتوان ثبوت نفسالأمری را مرادف ثبوت حقیقی دانست و وصول به حقیقت را در گرو ثبوت نفسالأمری در ابعاد هستیشناختی و معرفتشناختی در نظر گرفت.
نسبت حقیقت و واقعیت
پذیرش اصل واقعیت باب ورود به فلسفه است. دریافت موضوع فلسفه به تصدیقی بدیهی، منوط و موکول به پذیرش این اصل میباشد. اصل واقعیت خود امری بدیهی است و قابل رد و طرد نمیباشد؛ زیرا رد کردن آن منجر به رد فهم و استدلال میشود. همچنین این اصل قابل شک نیست، زیرا شاک بودن خود منوط به پذیرش واقعیت شک میباشد. ملاصدرا به دلیل اعتقاد به اصالت وجود از اصل واقعیت به وجود یاد میکند و میگوید: ذات و ذاتیات هر شیء بینالثبوت بوده و علتبردار نیست (الذّاتی لمیکن معللاً)، ذاتی واقعیت و وجود نیز برای خود آن ثابت و غیرقابل تردید است.(۱۲) بدینترتیب اصل واقعیت گرچه بدیهی و غیرقابل انکار است، خود از پیش مبتنی بر حقیقت در پذیرش است. اگر مجازِ به کار بردن ترکیب اصل حقیقت باشیم، اصل واقعیت از نتایج و ثمرات آن خواهد بود و چنانکه در نسبت هستی و حقیقت گذشت (مساوقت وجود با حقیقت صرف و بسیط یا حقیقت ذاتیه در اصطلاح سینوی) بنا بر رأی ملاصدرا در وجود بودن اصل واقعیت میتوان بر مبنای عینالعینعین نتیجه گرفت که چون واقعیت وجود است و حقیقت نیز (در معانی فوق) وجود است، پس واقعیت (اصل واقعیت) حقیقت (اصل حقیقت) است و تفاوت این دو از تعابیر متفاوتی که از واقعیت و حقیقت وجود دارد، برمیخیزد.(۱۳)
ملاک صدق گزارههای منطقی
در منطق تعریف قضیهی حقیقیه چنین است: قضیهای که حالت موضوع را بهحسب واقع و نفسالأمر بیان میکند، چه افراد موضوع بالفعل موجود باشند یا بعداً به وجود آیند، یا هیچگاه به وجود نیایند، یا قسمتی موجود بوده و معدوم گردیده و قسمتی بالفعل موجود باشند و بقیه بعداً به وجود آیند. در قضیهی حقیقیه ظرف حکم خارج است و موضوع حکم شامل افراد خارجی و ذهنی (هر دو) میشود. (۱۴) از تعریف فوق ربط میان موضوع و نفسالأمر آشکار است، موضوع بیانگر و مظهر حقیقت است و د
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 