پاورپوینت کامل شراب و شناخت در شعر حافظ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شراب و شناخت در شعر حافظ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شراب و شناخت در شعر حافظ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شراب و شناخت در شعر حافظ ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

استوارت همروف و راجر پن‌رز صاحبان نظریه اُرک-اُر (Orch-Or) بیان می‌کنند که مغز انسان یک سیستم فرا-الگوریتمی (محاسبه‌ناپذیر) است. در اینجا تلاش می‌شود موضوع شناخت نزد حافظ با بخشی از مطالب مربوطه نیز مقایسه شود. در آنجا موضوع با تعریف خودآگاهی آغاز شده است و جنبه‌ی علمی دارد، در شعر حافظ «شراب» را به‌عنوان روشی از شناخت و تأثیر آن بر درونیات آدمی مطالعه می‌کنیم.
در اینجا بنا داریم بخشی از یکی از نظریه‌های امروزی را با موضوع شناخت نزد حافظ همراه کنیم تا با نگاهی به شناخت نزد حافظ مطالبی را که به قول حافظ می‌تواند مورد تأیید علم نیز قرار بگیرد (علم از تو در حمایت) را بررسی کنیم؛ «بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم»

استوارت همروف و راجر پن‌رز صاحبان نظریه اُرک-اُر (Orch-Or) بیان می‌کنند که مغز انسان یک سیستم فرا-الگوریتمی (محاسبه‌ناپذیر) است. در اینجا تلاش می‌شود موضوع شناخت نزد حافظ با بخشی از مطالب مربوطه نیز مقایسه شود. در آنجا موضوع با تعریف خودآگاهی آغاز شده است و جنبه‌ی علمی دارد، در شعر حافظ «شراب» را به‌عنوان روشی از شناخت و تأثیر آن بر درونیات آدمی مطالعه می‌کنیم.
در اینجا بنا داریم بخشی از یکی از نظریه‌های امروزی را با موضوع شناخت نزد حافظ همراه کنیم تا با نگاهی به شناخت نزد حافظ مطالبی را که به قول حافظ می‌تواند مورد تأیید علم نیز قرار بگیرد (علم از تو در حمایت) را بررسی کنیم؛ «بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم»
شراب، روشی از شناخت در شعر حافظ
در طبیعیات قدیم تصور می‌شد نوری از چشم بیرون می‌آید و به نور بیرونی می‌رسد و سبب دیدن اجسام می‌شود، برخلاف آنچه امروز می‌دانیم که نور بازتاب شده از جسم به چشم ما می‌رسد و جسم مشاهده می‌شود. مولوی می‌گوید: وقتی چشمانت را می‌بندی، مضطرب می‌شوی و این بی‌تابی (تاسه گرفتن) به دلیل آن است که نور [درونی] چشم تو می‌خواهد به نور بیرونی (نور روز) برسد.
چشم چون بستی تو را جان کندنی است / چشم را از نور روزن صبر نیست
چشم چون بستی تو را تاسه گرفت / نور چشم از نور روزن کی شکفت
تاسه تو جذب نور چشم بود / تا بپیوندد به نور روز زود
حافظ در جای دیگری چشم را [به خاطر همان نور داخلی چشم] به‌عنوان یکی از منابع نور معرفی می‌کند و آن را چراغ نیز می‌نامد:
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند / ما و «چراغ چشم» و ره انتظار دوست
جای دیگری ‌گوید:
به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش / به راه باد نهادم «چراغ روشن چشم»
در اینجا چشم خود را به چراغی تشبیه کرده و می‌گوید: «به امید مژده‌ی وصل او شب گذشته تا سحر» بیدار ماندم و چشم انتظار بودم و چشمم را مانند چراغی در مسیر باد قرار دادم. شاعر چشم باز و بیدار خود را [به‌واسطه‌ی نور داخلی چشم] به چراغ روشن تشبیه کرده است. مراد او از «چراغ روشن چشم»، چشم است که مطابق طبیعیات پیشینیان نور دارد. جدا از نمونه‌هایی در شعر حافظ بر چراغ بودن چشم؛ حزین لاهیجی نیز در یک بیت از یک رباعی از چشم به خاطر همان نور داخلی به‌عنوان چراغ یاد می‌کند:
چشم ار کنم از روی تو روشن چه شود / رسم است چراغ از چراغ افروزند
نزد حافظ شراب نیز می‌تواند نور [داخلی] چشم که به اعتقاد پیشینیان از چشم بیرون می‌‌آید و به «نور بیرونی/نور روز» می‌رسد، باشد. حافظ در یک مورد مستقیماً به این موضوع اشاره می‌کند که شراب (دختر رز) که در نقاب زجاجی (شیشه‌ای) و پرده‌ی عنبی (انگوری) است مانند زجاجیه و عنبیه چشم او عمل می‌کند؛ یعنی به‌وسیله‌ی آن می‌بیند، شناخت حاصل می‌کند. «جمال دختر رز نور چشم ماست مگر / که در نقاب زجاجی و پرده عنبی است»
در تفسیر این بیت با توضیحات ضمنی نتیجه‌گیری شده است:
«حاصل معنای بیت با حفظ ایهام‌های چندگانه این می‌شود که دختر رز (شراب، انگور) مثل نور چشم ما (عزیز و مایه‌ی بینایی) است که در حفاظ زجاجی (یک معنایش جام شیشه‌ای) و پرده‌ی عنبی است؛ یعنی مثل نور چشم در عنبیه و زجاجیه چشم ما خانه دارد، همچنین، در عنبیه‌ی ما هم که رنگ انگوری دارد از او نشانه و با او تناسبی هست» (خرمشاهی،۱۳۸۹ ). ایشان در کتاب دیگری (خرمشاهی، ۱۳۹۰: ۱۲۸) اشاره به ایهام داشتن «نور چشم» در این بیت به معنای فیزیولوژیکی‌اش فرموده‌اند اما از آنجا که «معنایی برای بینایی چشم به‌واسطه‌ی شراب به دست نیامده بود» توضیحی در مورد معنی ایهام‌گونه‌ی نور چشم «به معنای فیزیولوژیکی» ارائه نفرمودند.
شارحین تاکنون در معنی کردن این بیت به زیبایی در ایجاد ارتباط میان چشم و شراب چشم دوخته بودند و آن را نوعی هنر شاعرانه به‌حساب می‌آوردند که در آن شخصی چون حافظ توانسته است با قدرت شاعرانه‌ی خود با قرار دادن کلمات در کنار یکدیگر شراب را چون چشم عزیز معرفی کند. ۱
معنای بیت با توجه به این نکته [که حافظ شراب را به‌عنوان نور داخلی چشم معرفی می‌کند] چنین می‌شود: شراب که خود در نقاب زجاجی (شیشه‌ای) و پرده‌ی عنبی (انگوری) است مثل نقاب زجاجی و پرده‌ی عنبی (زجاجیه و عنبیه) در چشم «نور دیده‌ی ما برای دیدن حقایق است». این بیت با «شگرف‌ترین ایهام‌های چندگانه» از مستقیم‌ترین! اشارات به موضوع «می» در شعر حافظ است. حافظ در این بیت می‌خواهد بگوید، شراب [بنا به اعتقاد پیشینیان] «نور داخلی چشم» می‌شود و از درون چشم بیرون می‌آید و به نور بیرونی می‌رسد و [به شکل بهتری] دیدن برای ما حاصل می‌شود، حافظ شراب را به‌عنوان یک عامل معرفی می‌کند که نور دیدن حقایق است.
روشنی می در شعر و ادبیات فارسی معنای روشنی دارد. اما روشنی می نزد حافظ با آنچه دیگران مدنظر داشته‌اند، تفاوت دارد. حافظ روشنی عرفانی می را طور دیگری می‌بیند که نور [درونی] چشم برای دیدن حقایق می‌شود و از این موضوع به‌خوبی در حالت‌های دیگری استفاده می‌کند.
در جای دیگری این نور را به نور چشم نسبت نمی‌دهد اما آن را نوری می‌داند که به کمک آن می‌توان به رازهای نهانی پی برد: «صوفی از پرتو می راز نهانی دانست»
سنبل شراب گاهی اشاره به موضوعی است که می‌تواند به شخص کمک کند تا وی پردازش‌های پیچیده‌تری را داشته باشد و این فرصت را در اختیار شخص قرار می‌دهد که به موضوعات از زاویه‌ی دیگری نظر کند و او به گونه دیگری موضوعات را تجزیه و تحلیل کند. این موضوع فقط محدود به سنبل شراب در شعر حافظ نمی‌شود، حافظ نسیم سحری را هم طلب می‌کند تا «نور زجاجیه‌ی چشم دل»! را تامین کند {و آن نور درونی را به نور بیرونی/نور روز برساند}.
ای نسیم سحری خاک در یار بیار/ که کند حافظ از او دیده دل نورانی
یعنی وقت صبح نیز در شعر حافظ روح فزا و از عوامل شناخت است.
موارد دیگری نیز در شعر حافظ هستند که مستقیماً نور چشم او می‌شوند و موضوع هم خیلی ادامه‌دار است، اما تا اینجا همین دو مورد کافی هستند. حال باید بپرسیم که این روش شناخت چه چیزی است؟ به قول حافظ «دوای درد عاشق» است و می‌گوید آن را خُرد نشمرند. شخص به دنبال حقیقت است، به دنبال رسیدن به حقیقت است و می‌گوید او باید در این راه به صدق بکوشد – «به صدق کوش که خورشید زاید از نفست» – تا به نتیجه برسد و می‌گوید من به همین خاطر در این راه قدم می‌زنم و از این راه حظ کافی می‌برم؛ «که غیر از راستی نقشی در آن جوهر نمی‌گیرد» و از روی صدق با دل من دمساز گشته است.
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز/ ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز
در اینجا کاری به موضوعات عرفانی و جزئیات آن نداریم، اما حافظ معتقد است شخص باید به صدق بکوشد و غرضی در دلش نباشد تا نقشی در دل او شکل بگیرد، نباید نسبت به حقیقت مقاومتی از خود نشان دهد، باید خودش را با حقیقت همسو و هم‌جهت کند، نه آنکه از روی غرض یا به تعبیری از روی مرض حقیقت را انکار کند. به‌جز مواردی که حافظ می‌گوید آن‌ها مستقیماً نور چشم او برای دیدن حقایق می‌شوند (مانند شراب، احوالات وقت سحر و…)، فی‌المثل مولانا چنین خاصیتی را در «روزه» می‌بیند که وقتی شخص دهان خود را از خوردن می‌بندد، می‌تواند حقایقی را درک کند:
این دهان بستی دهانی باز شد / کاو خورنده لقمه‌های راز شد
حافظ یک مثالی یا اتفاقی را نیز به‌عنوان موضوعی که می‌تواند به او حقیقت را نشان دهد معرفی می‌کند، او می‌گوید در خیال من هم نمی‌گنجید که عقل من بتواند به‌هیچ‌وجهی مثالی به این خوبی را فهم کند و تصویری از این زیباتر را در نظر آورد: در وهم می‌نگنجد کاندر تصور عقل/ آید به هیچ «وجهی» ز این خوب‌تر مثالی؛ یعنی یک اتفاقی افتاد، یک اشاره‌ای شد، من یک چیزی را دیدم و موضوعی را متوجه شدم. اشاره شد که شخص برای درک حقیقت می‌بایست غرض خود را کنار بگذارد و به دنبال حقیقت و تسلیم آن باشد، یا به عبارتی منافع خود را در مواجهه با موضوع در نظر نگیرد، حداقل به مرتبه‌ای رسیده باشد که چنین توانایی را داشته باشد، مغرضانه عمل نکند؛ یعنی بتواند بدون آنکه تحت کنترل اغراض خود باشد، بدون آنکه خود را بفریبد، حقیقت را ببیند. به خود دروغ نگوید، حقیقت را انکار نکند، بلکه تسلیم حقیقت باشد.
سراغ یک نمونه‌ی قرآنی می‌رویم؛ در قرآن کریم در سوره‌ی ص (۳۸) در داستان حضرت داوود (ع) آمده است که دو فرشته به خدمت او می‌رسند و داوود (ع) از ورود ناگهانی آن‌ها هراسان می‌شود که آن دو خصم یکدیگر بودند که برای قضاوت نزد حضرت داوود (ع) رسیده بودند. در پایان آن داستان حضرت داوود (ع) متوجه می‌شود که آن دو فرشته مأمور بودند چیزی را به او یادآوری کنند، در متن آیه آمده است که: «داوود (ع) دانست که ما او را سخت امتحان کرده‏ایم، در آن حال از خدا عفو و آمرزش طلبید و به سجده افتاد و با تواضع و فروتنى (به درگاه خدا) بازگشت».
به‌وسیله‌ی آن دو فرشته، داوود (ع) «بدانست که این واقعه امتحانى بوده [در مورد هر چیزی که نزد او بود و خدا از آن آگاه بود؛ به تعبیر حافظ: زان داغ سربه‌مهر که بر جان لاله بود] که وى را با آن بیازمودیم» و به او موضوعی را فهمانده‌اند. در اینجا صحبت از شناخت عارفانه نیست، صحبت بر سر سه موضوع اصلی به شرح زیر است:
الف) دریافت حقیقت (شخص حقیقت را ببیند و بفهمد و متوجه نقش خود در مسئله شود)؛
ب) پذیرش یا عدم پذیرش آن (حقیقت را بپذیرد یا نپذیرد)؛
پ) تأثیر عمل شخص در وجود او در مواجهه با حقیقت.
در باب تفاوت شناخت میان مرتبه عرفا و پیامبران در جای دیگری صحبت خواهد شد که حافظ هم می‌گفت: «مسیحای مجرد را برازد که با خورشید سازد هم وثاقی»؛ البته بیش از این هم به این موضوع پرداخته است و تفاوت پیامبران و عرفا را در ابلاغ پیام نمی‌داند که توضیحات آن در مطلب دیگری خواهد آمد.
در اینجا موضوع مورد بحث به‌طورکل چنین است که آدمی در اثر یک‌سری خصوصیات رفتاری یا یک ویژگی درونی طوری رفتار کند که اگر او را در یک شرایط متفاوت دیگر هم بگذارند همان‌طور رفتار خواهد کرد؛ یعنی همان‌طور که در شرایط «الف» رفتار کرد، در موقعیت «ب» نیز همان‌طور رفتار خواهد کرد. نقل به مضمون شبیه به آزمون‌هایی که امروز هم می‌گیرند و از آن نتایج مستقیم و غیرمستقیم به دست می‌آورند که شخص در کدام موقعیت چگونه رفتار خواهد کرد؛ اما در شرایط اول (در موقعیت اولیه) اگر در اثر رفتار شخص، آسیبی به او نرسد و چیزی از سود و سرمایه‌ی او کاسته نشود و حق دیگران را ضایع کند ولی خطری متوجه او نباشد، اصلاً آن عیب در او پدیدار نمی‌شود، یا اگر هم پدیدار شود ممکن است شخص بخواهد خلاف آنچه صواب و ثواب است رفتار کند. اما در موقعیت دوم زمانی که وضعیت او تفاوت کرد، آن رفتار او ممکن است موجب رسیدن آسیبی به او شود یا دست‌کم متوجه شود که آن رفتار صحیح نبود، اگر قبل از آن چنان می‌کرده است، کار او کار غلطی بوده است. او در همان جایی که می‌فهمد عمل یا رفتاری دارد که انجام آن به خود یا به دیگری آسیب می‌رساند، می‌بایست عمل خود را متوقف کند و تغییر دهد.
اما مطابق آنچه که در قرآن آمده است، آدمی به سبب سرشت خود یک‌سری حقایق را نمی‌پذیرد، یک‌سری چیزها را قبول نمی‌کند؛ یعنی نمی‌خواهد که بپذیرد مگر آنکه مجبور شود، انتخاب دیگری نداشته باشد، نتواند مقاومت کند؛ در بسیاری موارد و در بسیاری از افراد چنین است. اگر هم شخص بداند چیزی که در دل اوست خلاف حقیقت است آن را نمی‌پذیرد، دلایل خودش را می‌آورد، همه‌ی جوانب امر را قبول نمی‌کند، از آن موضوع دل نمی‌کند. برخلاف آنچه در مورد حافظ گفته شد که هر زمان که به حقیقتی و شناختی می‌رسید وقت او خوش می‌شد، یا در داستان داوود (ع) که وقتی متوجه عمل خود شد و دانست که او را سخت امتحان کرده‌اند، «در آن حال از خدا عفو و آمرزش طلبید و به سجده افتاد و با تواضع و فروتنى (به درگاه خدا) بازگشت».
در «اطیب البیان فی تفسیر القرآن» در مورد حضرت داوود (ع) آمده است: «به قرینه‌ی خَرّ که خود را انداخت به زمین که همان به خاک انداختن است و انابه و گریه و الحاح در پیشگاه الهى نمود». اما بسیاری از آدمیان خود را از یک رشته‌ی نازکی آویزان نگه می‌دارند تا موضوعی را نپذیرند. بااین‌حال ممکن است یک‌سری اتفاقات بیفتد که شخص همه‌ی جوانب آنچه در پی آن است را ببیند و دریابد و در موقعیتی قرار بگیرد که با حقایق روبه‌رو شود به‌نحوی‌که جای انکاری نماند، نتواند انکار کند، تو گویی پیمانی از او گرفته باشند، اعترافی از جانب خود و نزد خود کرده باشد: قبل از این نمی‌دانستم، خبر نداشتم. شبیه به اینکه فی‌المثل شخصی عملی را انجام می‌دهد که برای انجام آن نزد خود دلیلی دارد، کسی هم نمی‌تواند بر او ایراد بگیرد یا او را متهم کند یا او را از انجام آن عمل بازدارد، انتخاب اوست، او می‌گوید من این عمل را انجام می‌دهم چون به دنبال رسیدن به هدفی هستم… اما یک اتفاقی می‌افتد که به قول حافظ شناختی حاصل می‌کند که متوجه می‌شود آن عمل او اشتباه بوده است، در آنجا می‌تواند به دو شکل عمل کند یا مانند داوود (ع) از خدا عفو و آمرزش طلبد و به سجده افتد و با تواضع و فروتنى (به درگاه خدا) بازگردد، یا ممکن است خطای خود را نپذیرد و باز هم به کار خود ادامه دهد.
در قرآن کریم در سوره‌ی فاطر آیه‌ی ۳۷ آمده است که در قیامت به آن کفّار که در آتش دوزخ فریاد و ناله کنند که اى پروردگار، ما را (از این عذاب) بیرون آور تا برخلاف گذشته به اعمال نیک بپردازیم، گفته می‌شود: «آیا به شما به اندازه‌ای که انسان در آن متذکر می‌شود عمر ندادیم؟ و انذارکننده (الهی) به سراغ شما نیامد؟»
تا اینجا با اولین و ساده‌ترین بخش مسئله مواجه بودیم، اتفاقی که به هر شکلی واقع می‌شود و حقیقتی را به شخص اطلاع می‌دهد، او را از موضوعی که از آن غافل بوده است باخبر می‌کند که او می‌بایست حقیقت را ببیند و بپذیرد. شخص در اثر تفکر یا به هر شکلی وقتی غرض خود را کنار می‌گذارد، وقتی منافع خود را در تصمیم‌گیری دخالت نمی‌دهد، وقتی تسلیم حقیقت می‌شود، اشتباه خود را پیدا می‌کند، یا به بیان بهتر پیدا می‌کند که چه نگاه اشتباهی به موضوع داشته است، بر اساس چه خطایی یک‌سری خصوصیات در درون او شکل گرفته بود که بر اساس آن، رفتارهایی از او سر می‌زده است، پیدا می‌کند که چطور فکر می‌کرده است، چطور نگرشی به زندگی داشته است، بلکه بتواند عاملی که به او اجازه‌ی عمل خطا را می‌داده است، پیدا کند؛ مانند آنکه در سوره‌ی ۴۵ آیه‌ی ۲۳ می‌فرماید:
(اى رسول ما) آیا مى‏نگرى آن را که هواى نفسش را خداى خود قرار داده … یعنی «آنچه را که هواى نفس از او بخواهد انجام می‌دهد و منظور آن نیست که هواى نفس خود را بپرستد و معتقد باشد که هواى نفس شایسته پرستش است» (با تلخیص از ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن)
صحبت از این بود که شخص به هر علتی مانند آنچه در آیه بالا آمد، بر اساس یک مدلی در موقعیت‌های مختلف رفتارهای یک‌سان دارد، شبیه به یک ماشینی که تابع تبدیل مشخصی دارد، هر ورودی که به او بدهید یک‌سری تغییرات تقریباً مشابه را بر روی آن اعمال می‌کند و مطابق آن تغییرات به شما خروجی می‌دهد. ممکن است در شرایط مختلف، وضعیت تفاوت کند، اما نکته اینجاست که در کل بر اساس یک تابع و بر روی یک موج مشخصی تصمیم‌گیری می‌کند، مانند کسی که «هواى نفسش را خداى خود قرار داده است»، ممکن است او در یک جا و در یک موقعیت نتواند طوری که هوای نفسش از او طلب می‌کند عمل کند و رفتار دیگری داشته باشد؛ اما به‌طورکل تابع تبدیل داخلی یا مدل رفتاری او همان است که در هر جایی که فرصتی داشته باشد، مطابق هوای نفس خود رفتار خواهد کرد و تسلیم هیچ حقیقتی نخواهد شد. «هرگاه که راه فتنه‏گرى بر آن‌ها باز شود به کفر خود بازگردند» (نساء، ۹۱)؛ یعنی هر زمانی که فرصتی به دست بیاورند که بتوانند عملی که می‌خواهند انجام دهند را انجام دهند، همان کاری را انجام خواهند داد که مطابق میل آن‌هاست.
و ما هرگاه به انسان (بى‌‏حوصله کم‌ظرف) نعمتى عطا کنیم، رو بگرداند و (از شکر خدا) دورى جوید و هر گاه شرّ و بلایى به او روى آورد آن‌گاه دائم زبان به دعا گشاید (و اظهار عجز نماید) (فصلت، ۵۱)؛ یعنی هرگاه در سختی باشد و اختیاری و امکانی برای رد حق و حقیقت نداشته باشد به سمت خدا می‌رود، اما هرگاه امکان و اختیار آن را داشته باشد تا کاری مطابق هوای نفس خویش انجام دهد، کار خود را انجام می‌دهد و به سمت حقیقت نمی‌رود.
آن پیمان و میثاقی که شخص به شکل درونی با خود بسته است که یک عملی را انجام بدهد یا انجام ندهد حتماً نباید یک موضوع بسیار پیچیده باشد، آری، در مورد برخی از افراد یک‌سری موضوعات می‌توانند در طول تجربیات طولانی به دست آمده باشند و شخص خود را در آزمون‌های مختلف آزموده باشد و در نهایت شناختی حاصل شده باشد که شخص با خود یا با خدای خود قراری گذاشته باشد یا به نتیجه‌ای رسیده باشد که مسیرآن بسیار طویل و قصه‌ی آن دراز باشد:
گفتمش زلف به خون که شکستی گفتا/ حافظ این قصه دراز است به قرآن که مپرس
اما در بسیاری از موارد نیز آن موضوعی که شخص از پذیرش آن سر باز می‌زند و آن را نمی‌پذیرد ممکن است یک موضوع بسیار ساده باشد، فرضاً شخصی از روی غرور حقیقتی را نپذیرد، در یک جایی زمانی که در خطر بیافتد او با خودش قرار بگذارد؛ یعنی اشتباه خود را بداند و بفهمد که ازاین‌به‌بعد آن موضوع مانعی برای مواجهه با حقیقت نخواهد بود، حال آنکه اگر موقعیت او عوض شود همان حقیقت را بپذیرد یا نپذیرد، موضوع دیگری است. همان‌طور که اشاره شد این اتفاق حتماً نباید اتفاق خاصی باشد، بلکه ممکن است یک عمل بسیار ساده باشد که شخص مطلع شود در کجای کار اشکال و اشتباهی داشته است و به اشتباه خود پی ببرد یا عمل درست را پی بگیرد. در سوره‌ی عنکبوت آیه‌ی ۶۵ مثالی می‌زند از افرادی که زمانی که در کشتی سوار شوند و جانشان در خطر باشد، آن‌گاه خدا را به اخلاص کامل می‌خوانند و چون از خطر دریا به ساحل نجات رسند، باز به خدای یکتا مشرک می‌شوند.
سخن این است که بالاخره یک نشانه‌ای می‌آید که شخص را به‌سوی حقیقت راهنمایی می‌کند و در سوره‌ی روم، آیه‌ی ۴۷ هم آمده است: «یاری رساندن به مؤمنان حقی است که بر عهده‌ی ماست.»

عمل کردن بر اساس حقیقت، پس از شناخت حقیقت
بخش اول پذیرش یک حقیقت بلکه از سویی یا از نظر عده‌ای وجود یک حقیقت بود و در بخشی از موضوع به حقیقتی که انسان قادر به شناسایی و درک آن می‌باشد اشاره شد.
اگر در اینجا وجود حقیقت را به نوعی بپذیریم، به موضوع دوم می‌رسیم که شخص در اثر آن اتفاقی که واقع شد یا به هر شکلی که حقیقتی را دریافت چه اقدامی خواهد کرد و اگر در شرایط و موقعیتی قرار گرفت که می‌

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.