پاورپوینت کامل دریدا، خواننده ۷۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل دریدا، خواننده ۷۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دریدا، خواننده ۷۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل دریدا، خواننده ۷۴ اسلاید در PowerPoint :
دریدا برخورد فیلسوفهای در مسند با دریدا در جهان انگلیسیزبان شرمآور بود، کاملاً شرمآور. به او در مضحکترین اشکال توسط استاد-فیلسوفها افترا زده میشد، اما آنها خود بهتر میدانستند که این ناشی از کینهتوزیِ کوتهبینانهای که انعکاس ناچیز انزاوای فرهنگیشان، خودشیفتگی روشنفکرانهشان، نافرهیختگی و حسادت سادهشان به شهرت، کاریزما و فروش فوقالعادهی کتابهای دریدا بدون اشاره به ظاهر خوب و شیکپوشیاش بود.
دریدا برخورد فیلسوفهای در مسند با دریدا در جهان انگلیسیزبان شرمآور بود، کاملاً شرمآور. به او در مضحکترین اشکال توسط استاد-فیلسوفها افترا زده میشد، اما آنها خود بهتر میدانستند که این ناشی از کینهتوزیِ کوتهبینانهای که انعکاس ناچیز انزاوای فرهنگیشان، خودشیفتگی روشنفکرانهشان، نافرهیختگی و حسادت سادهشان به شهرت، کاریزما و فروش فوقالعادهی کتابهای دریدا بدون اشاره به ظاهر خوب و شیکپوشیاش بود.
در مصاحبهای طولانی، مبهوتکننده و حالا اندوهبار با لوموند۲۴ به ۱۹ اوت ۲۰۰۴، بازچاپشده پس از مرگش، دریدا کارش را بهاصطلاح « اِتوسِ۲۵ نوشتار» بازگو کرد. دریدا چیزی را که به آن آیین یا رسمِ گوشبهزنگ بودن سازشناپذیر فلسفی میگویم، پروراند، گوشبهزنگ بودنی به جنگ، با عقل سلیمی فرزانه و چیزی که -فکر میکنم در روحیهای سقراطی- خود خوش داشت آن را دوکسا۲۶ یا خودنگارهی نارسیسیستیِ زمانه بنامد. چیزی عمیقاً سقراطی در مورد تواناییهای ساسگونهی دریدا در گزیدن سُرین بسیار فربهی فرضهای سنتی فلسفی ما وجود داشت؛ هرکجا که پسامدهای آن نمودار میشود و شاید چیزی عمیقاً افلاطونی در مورد پیشگرایی دریدا به فرمهای نامستقیم ارتباط وجود دارد، آنجا که برای صداهای چندگانه و چندجنسیت یافته، نه دیالوگ که آنچه «پلیلوگ» میخواند را مینوشت. دریدا یک خیمهشبگو بود.
حال اجازه دهید لحظهای نفس بگیرم، که این چیزی است که همیشه در اذهان، در چاپ، در انتشار، میخواستهام بگویم.
برخورد فیلسوفهای در مسند با دریدا در جهان انگلیسیزبان شرمآور بود، کاملاً شرمآور. به او در مضحکترین اشکال توسط استاد-فیلسوفها افترا زده میشد، اما آنها خود بهتر میدانستند که این ناشی از کینهتوزیِ کوتهبینانهای که انعکاس ناچیز انزاوای فرهنگیشان، خودشیفتگی روشنفکرانهشان، نافرهیختگی و حسادت سادهشان به شهرت، کاریزما و فروش فوقالعادهی کتابهای دریدا بدون اشاره به ظاهر خوب و شیکپوشیاش بود. مستثناهایی هم از این قاعده وجود دارند و فیلسوفهای در مسندی در انگلستان و ایالات متحده دریدا را جدی گرفتند؛ مثلاًَ به ریچارد رورتی]۲۶[ فارغ از آنکه کسی دربارهی حرفهایش چه فکر کند، یا به آثار ساموئل ویلر(۲۷) بر دیکانستراکشن و فلسفهی تحلیلی فکر میکنم.
در بستر بومیِ من، در انگلستان (جزیرهای کوچک، نزدیک به اروپا، غذایی افتضاح، مردمی متنفر) اتفاقی که این مسائل را در اواخر بهار ۱۹۹۲ به اوج رسانید، امتناع اولیه از اهدای دکترای افتخاری دانشگاه کمبریج به دریدا بود. امتناعی که حامیانی میان اشخاص برجستهای از هیئت علمی بخش فلسفه بهاستثنای قابل ملاحظهی تام بالدوین(۲۸) و سوزان جیمز(۲۹) که هر دو طی آن سال کمبریج را ترک گفتند، پیدا کرد. مشکل تکنیکی شرمآور آن بود که فلاسفهای که پیشنهاد سانسورگذاری بر دریدا را میدادند، البته او را نخوانده بودند، ابداً، حتی یک کلمه، فقط میدانستند مهمل است. منطق وضعیت اینجا کمی شبیه به آن چیزی است که هجونویس بزرگ ایرلندی فلان اوبرین(۳۰) در یکی از پروندههای حقوقیاش از دادگاه خیالی دادرسیهای داوطلبانه وصف میکند، عنوان مورد بحث در دادگاه نااخلاقی ادبی یا کتابهای کثیف است، نقل میکنم:
«پس از دادخواهیهای مکرر آقای لاکس، اعلیحضرت خاطرنشان کرد که میبایست ظرافت فرایند دادرسی در مناسباتی چند، تعویق بیابد تا موجبات تفحص از سرنخهای ریز پروندهیتنقیبشونده برای مسند قضاوت فراهم آید. «آقایان!» ایشان اضافه کرد «آیا این کتاب هیچ خوب هم هست؟ منظورم آن است آیا… خیلی بد است؟ انزجارآورست آیا؟»
آقای لاکس: قبیح است سرورم!
اعلیحضرت: آن را خواندهاید آقای لاکس؟
آقای لاکس: البته که خیر، سرورم. چشمهایم را با چنین یاوهی شومی مکدر نمیکنم، سرورم.»۲۷
فلان اوبرین تمام و کمال رفتار برخی از فیلسوفهای تحلیلی نسبت به دریدا را شرح میدهد، فقط این را میدانند که خیلی بد است، بدون خواندنش یاوهای است قبیح و شوم.
در بازگشت به اقدام کمبریج: نهایتاً پس از دریافت دکترای افتخاری باآنهمه مدنیت، طنز و ظرافت، نامهای از سوی روت بارکن مارکوس(۳۱) استاد فلسفهی وقت در
Yale
به دانشگاه کمبریج فرستاده شد. نامه توسط ۲۰ فیلسوف از جمله کواین(۳۲) امضا شده بود، کسانی که اعتراض داشتند که آثار دریدا «به استانداردهای پذیرفتهی صلابت و وضوح نمیرسند». انگار آنها امضاکنندگان نامه در خانه نشسته، میدانستند آن آثار چه هستند. دوست دارم این فرصت را برای ثبت تشکر خود از این هیچندانستهها برای توجهی که به دریدا معطوف کردند پاس بدارم که سبب شد تعداد کثیری از نسخههای کتاب اول من-اخلاق دیکانستراکشن۲۸- که مجدداً در ۱۹۹۲ بیرون آمد به فروش رسد و هزینهی تعطیلات تابستانهای به یاد ماندنی را بپردازد؛ بنابراین متشکرم.
آدم دوست دارد تصور کند از سال ۱۹۹۲ امور تغییر کرده و بهبود یافتهاند که در مواردی هم اینچنین است؛ اما باز خصومت شدیدی به دریدا -که در نسبت مستقیمی به بیخبری فلاسفهی کارآموخته از آثار اوست- وجود دارد؛ برای مثال، خصومت هابرماس(۳۳) وقتی واقعاً شروع به خواندن آنچه دریدا نوشته بود، کرد، کاهش یافت (و من در برپایی نشستی خصوصی در فرانکفورت بین دریدا و هابرماس در ژوئن ۲۰۰۰ نقش داشتم) و دریافت که بهرغم تفاوتهای فلسفی، مواضع سیاسی مشترک حیرتآوری در طیف وسیعی از مسائل دارند.
بااینحال، سایمون بلَکبرن(۳۴) و برایان لیتر(۳۵) دو مثال نقض هستند. سایمون بلکبرن، استاد فلسفهی حاضر دانشگاه کمبریج به همراه من و چند تن دیگر درگذشتنامهای بر دریدا برای تحصیلات تکمیلی عالی تایمز (۱۲ نوامبر ۲۰۰۴) نوشت، مثل مدیری در مدرسهای خصوصی و کوچک. سایمون نوشت که فکر میکند «دریدا سخت تلاش کرده بود، اما شکستی فلسفی خورده است». اکنون من سایمون را میشناسم، با او آبجومست بودهام. سایمون آدم خوبی است، اما دریدا نخوانده است، چطور جرئت میکند با چنین حقانیتی قضاوت نثار کار او کند! من جرئت اقدامی مشابه در مورد کسی مثل کواین یا داویدسون(۳۶) را ندارم. به نظرم میرسد که با نقطه کوری نهادین در فلسفه روبهرو هستیم، یا شاید نقطه کوری فرهنگی که سمپتومش نام«دریدا» است.۲۹ این شیوع پدیدارِ شرمآور فرهنگی که در انگلستان و ایالات متحده طی سالها شاهد آن بودهایم را توضیح میدهد و دردآورترین مثال اخیرش درگذشتنامهی افتضاح نیویورک تایمز با عنوان «ژاک دریدا، نظریهپرداز غامضنویس در سن ۷۴ سالگی در پاریس میمیرد».۳۰ به نظرم میرسد تمام این مقاومت فرهنگی و روشنفکرانهی تشکلیافته در مقابل دریدا پدیداری است که به دیکانستراکشنی پردقت احتیاج دارد.
اما بهترینش را برای آخر نگه داشتهام: برایان لیتِر، استاد حقوق و دوستدارندهی خودگفتهی تحصیلات عالی در فلسفه در جهان انگلیسیزبان، وبلاگی را بهعنوان لیتر ریپورتز۳۱ اداره میکند. در روزهای پسینِ مرگ دریدا، منازعهی فوقالعاده مریضاخباری بر وبلاگ او پیرامون هیاهوی درگذشتنامهی نیویورک تایمز در کار بود که در آخر آن لیتر نوشته بود:
اگر او ]دریدا[ همانطور که آرزو داشت بازیکن فوتبال شده بود یا کاری صادقانه از نوعی دیگر به دست گرفته بود، از او به سادگی به «مردی نیکو» یاد میکردیم، ولی او زندگی حرفهای خود را صرف تیرهسازی و افزایش میزان بیخبری در دنیا کرد، با «یاد دادن» چطور بدخواندن و بیدقت و به نادرستی فکر کردن به انبوهی از انسانهای مشتاق. او از لحاظ اخلاقی مرد فرومایهای است که زندگی بدی گذراند و میراث او برای انسانیت یک شرم است.
چنین حماقت اخلاقی نفسبندآوری مرا لال میکند و نمیتوانم خودم را برای اظهارنظر دربارهاش قانع بسازم. در دفاع به گزارهی هفتم تراکتاتوس۳۲ ویتگنشتاین،(۳۷) اگر خطر پنهان شدن چنین سیاهکودی پسِ شکوفههای خوشبو را ایجاب نکند، ارجاع میدهم. اما این تمام ماجرا نیست، نه تنها دریدا زندگی بدی گذراند و آشکارا به تنهایی عهدهدار فرومایهسازی انسانیت گردید (موفقیتی است اینهمه چیز را در نظر آوردن) که او مسبب تأثیرگذارِ ریگانیسم و دلیل قویتر بوشیسم نیز هست (گمان میکنم لیتر این را با زندگی در تگزاس بداند). گرمتر شده در بحثش، لیتر ادامه میدهد و من به خواننده اطمینان میبخشم که اینها را از خودم درنمیآورم:
آیا این تماماً یک تصادف بود که درست زمانی که دیکانستراکشن در مطالعات ادبی (مشخصاً دههی ۹۰) در آشوب بود، سیاست آمریکایی با رونالد ریگانِ بزرگِ دوپهلوکلام از ریلهایش خارج شد؟ آیا این صرفاً اتفاقی است که تمام فساد گفتمان عمومی و زبان -که تنها ممکن است باور کنیم حالا به نقطهی اوجش رسیده است- با فروپاشی خواندن پردقت و استفادهی مسئولیتبار از زبان در یکی از رشتههای مرکزی علوم انسانی همزمان گشته؟ اینها پرسشهای مهمی هستند و با خود فکر میکنم که آیا به آنها پرداخته یا خواهند پرداخت.
اینها پرسشهای مهمی نیستند، گمانههایی به شدت احمقانهاند و لیتِر به سادگی باید برای برابر دانستن علاقه به دیکانستراکشن و ظهور نومحافظهکاران آمریکایی شرمزده باشد. باری دیگر، اگر واقعاً لیتر زحمت دریدا خواندن را قبل از افادهی قضاوتهایی سلطانگونه بر سزاواریهایش به خود داده بود، ممکن بود کمکی کرده باشد و فکر کردن به اینکه آدمی که چنین تکبری در چاپ این احمقانهها دارد، بر مسند قضاوت تحصیلات تکمیلی فلسفه نشسته و خودش را در فلسفهی قارهای محق میداند به گونهی دردآوری خندهدار است.
***
در قلب بسیاری از افتراها به دریدا ایدهی عجیب و غریبی بود که دیکانستراکشن فرمی از بازیِ آزاد نیهیلیسم متنی است که تهدید میکند عقلانیت، اخلاقیت و همهی از برای زندگیهای باشکوه را در دموکراسیِ لیبرال غربی سست کند. به نظرم برعکس، چیزی که رسم خوانش و فکر کردن دریدا را انگیخته میکرد، مطالبهای اخلاقی بود. حرف من این است که این مطالبهی اخلاقی چیزی است که میتوان تا تأثیر امانوئل لویناس و ایدهی اخلاقی هستی او بر مبنای رابطهی مسئولیت نامحدود به شخص دیگر را ردیابی کرد. بدینگونه است که جملهی معروف مقالهی دانشکدهی حقوق بنیامین کاردوزو را میخوانم: «دیکانستراکشن عدالت است»، آنجا که عدالت در کلامی لویناسی ترسیم میشود: “
la relation avec autrui- c’est-à-dire la justice
” («رابطه با دیگری به معنای عدالت است»).۳۳
از سوی دیگر، اگر دیکانستراکشن حیاتاً عدالت است، آنگاه عدالت دیکانستراکشنناپذیر است؛ یعنی هیچ راه نسبیانگاری و واسازی آن مطالبهای که پشتبند کار دریدا است وجود ندارد. در هستهی کار دریدا، در عملکردی بهمثابهی ساختاری از امری پیشین۳۴ که به یک زمینه یا یک بنیان تقلیلپذیر نیست، تجربهای از عدالت وجود دارد که در مطالبهی «دیگری» احساس میشود. برخلاف افتراهای هیچندانسته، من دیکانستراکشن را رسم خوانش درگیرانه و عمیقاً اخلاقیِ مناسبات عظیم اجتماعی و سیاسی میدانم. آثار دریدا از ۱۹۹۰ به بعد این مناسبات را با سماجتی فوقالعاده در دنبالهی اهتمامهایی مبتکرانه با مارکس، فرهنگ اروپایی و هویت سیاسی، طبیعت قانون و عدالت، دموکراسی، حاکمیت، جهانشهرگرایی، بخشایش، مجازات مرگ، وضعیتهای بهاصطلاح خموش،
lex amicitia
که پیتر گودریچ(۳۸) آنقدر شیوا از آن در همان جا و جاهای دیگر مینویسد و نهایتاً آنچه دریدا جهانیسازی آلترناتیوِ امکانپذیر، یک “
altermondialisation
” مینامیدش، این مرتبطبودگی را نشان میدهند. در بازگشت به جملهی قصارم در باب مارکس، فکر میکنم در ارتباط با امکانیابیِ یک
altermondialisation
است که در آثار دریدا مارکس زنده میماند، چیزی که تلاش میکند در پندارهای از بینالملل نوین مضمونسازیاش کند.
به من کلامی برای گذار از مضمون پراهمیت دموکراسی در دریدا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 